آبادی شعر 🇵🇸
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش !
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش
زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست !
رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش
حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش
جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من یاد تو سمت دیگرش
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش
#علی_صفری
تا بی نهایت می رود روزی همین احساسها
با عشق زیبا می شود بر شاخه ها گیلاس ها
روزی وضو می گیرد این ذهن زلال پنجره
با بوی شب بوها و با عطر نجیب یاسها
ما می توانیم از خطر بی هر بهانه بگذریم
حتی اگر زخمی شود دشت غزل با داسها
شاید همین شوریدگی مرهم شود بر شعر ما
فردا که از هر صخره ای سر می زند ریواسها
فکری به حال عشق کن، در این قمار لعنتی
یکبار دیگر بُر بزن تا رو شود این آسها
آدم! به حوا دل نبند،حوا! به آدم خو نکن
فرقی نمی کرد از ازل سر تا ته کرباسها
#پوریا_بیلی
دو دست سرد و اکراهی، خودم هم خوب می دانم
مرا دیگر نمیخواهی، خودم هم خوب میدانم
هوا یخ بسته و توفان، شکسته آخرین پل را
نمانده بینمان راهی، خودم هم خوب می دانم
نشو دلخور اگر میخواستم مال خودم باشی
زیادی دلخوشم گاهی، خودم هم خوب می دانم
چه اصراری به لبخندی که سهم دیگران باشد
برای من فقط آهی، خودم هم خوب می دانم
همه از کاه میسازند کوه اما تو برعکسش
شکوهم را چه میکاهی، خودم هم خوب می دانم
به روی خود نیاوردی نگو چیزی نمی دانی
از اندوهم تو آگاهی، خودم هم خوب می دانم
تبم بالا و بالاتر از آن هر نسخه زیباییت
تو بیش از قرص یک ماهی، خودم هم خوب می دانم
#حسین_میدری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روز دوباره یار بر میگردد
سرسبزترین بهار برمیگردد
یک روز بهشت میشود، چشمانم؛
از برزخِ انتظار بر میگردد
#صفیه_قومنجانی
شد لوح دلم همیشه درگیر سکوت
دائم به لبم نشسته تصویر سکوت
از روی ادب خورده دلم حرفش را
فریاد از این بغضِ گلوگیرِ سکوت
#نگین_نقیبی
۶ دی ۱۴۰۲
#امام_زمان_عج_مناجات
لبریز شود از تو هوایم ای کاش
یک شب برسد به تو صدایم ای کاش
بستم هر روز با تو عهدی تازه
از عُهدهی عَهد خود برآیم ای کاش
#یوسف_رحیمی
خانه دلتنگ و همه پنجرهها حیرانند
کوچهها منتظر آمدن مهمانند
باز چشم غزل جمعه شدیدا ابریست
مژهها سربه هوا تشنه لب بارانند
عقربه هی پی تقدیر خودش میچرخد
خسته از این همه تکرار همه یارانند
یک نفر رفته ولی دیر شده آمدنش
عید را فلسفهی آمدنش میدانند
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
التماس دعا