eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فرار کن به خودت سمت نرده ی چوبی پرنده کوچولویی که ظاهرا خوبی و بی تفاوت آینده ی مقدر باش به سمت پنجره بگریز و در پی در باش شبیه لحظه ی کوتاه پر زدن در اوج به باد دست بده توی باد پرپر باش بمان و با همه ی مانده ها تبانی کن بمان و شاهد این جنگ نابرابر باش نگاه کن به زمان از گذشته تا اکنون دوباره راوی متن از سکانس آخر باش شبیه گریه ی مرموز واقعی تر شو شبیه خنده ی مشکوک واقعی تر باش و فکر کن به سلام بدون پاسخ خویش و فکر کن به زمستان ابری و سرماش و فکر کن به دنیا بیایی از سردرد و فکر کن به فقط این که می توان طی کرد و فکر کن به صدای بلند آزادی و بی تفاوت چاهی که تویش افتادی بریز توی خودت نیمه ی نهانت را بکش، حصار بکش، خط بکش دهانت را و سعی کن که از این متن گم باشی در این معادله کافی است یک صدم باشی همیشه در گذر از راه های بازی که شبیه سوم شخص بی اعتراضی که بیا به قطعیت واژه ی امید بخند سیاه گریه کن و ظاهرا سپید بخند فقط بناست بمانی گذشته را حک کن به سنگ قبر خودت مثل زنده ها شک کن بدون ریشه و ساقه بدون برگ همین فقط بناست بمانی برای مرگ ، همین
چشمان تو را غباری از خواب گرفت درد آمد و از دست دلم تاب گرفت این بود پس از تو کار چشمم ای دوست یک عمر نشست و آب را قاب گرفت قیصر_امین‌پور
گفتند سرد و بي بخاري  راست گفتند با هيچ كس سازش نداري  راست گفتند گفتند بعد از شانه هاي من سرت را بر دوش ديگر مي گذاري راست گفتند قبلا كسي جرات به بدگويي نمي كرد حالا ولي بي اعتباري  راست گفتند  مردم اگر پشت سرت گفتند حرفي من نيز مي گويم كه آري راست گفتند گفتند تركم مي كني  باور نكردم سودي ندارد گريه زاري راست گفتند با اين همه گفتند بعضي وقت ها هم  مثل خود من بيقراري ، راست گفتند؟
بهار خلسه ی فصلِ خزان من بودی نسیم خوش خبر داستان من بودی دوباره روح کهنسال من جوانی کرد از آن زمان که تو‌ عشق جوان من بودی همیشه از غم و سختی مرا هرس کردی دلم شکفت که تو باغبان من بودی همیشه دست کشیدی به لطف روی سرم به جای هرکه نشد مهربان من بودی گذشتم از همه ی مرزهای غربت و درد که تو قدم به قدم مرزبان من بودی سکوت کردم و اشکم به جای من دم زد همیشه و همه جا هم زبان من بودی اگر گرسنگی آمد کنار سفره نشست غمی نبود که تو آب و نان من بودی اگر که جان به لبم شد، اگر که جان کندم هنوز زنده ام، آخر تو جان من بودی به بود هیچ کسی قلبم احتیاج نداشت که تا همیشه ی دنیا از آن من بودی که تا همیشه خدای جهان من هستی که از همیشه خدای جهان من بودی...
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
☆ وقتی که نگاه بی‌وفا دارد عشق انگار که قصد صد جفا دارد عشق هر قدر محبت بکنی باز کم است چون ذهن پر از فکر خطا دارد عشق
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
☆ از غـصه هـنوز داغـداری ای شمع! پیوسته شـبیه آبـشــاری ای شمع! تا لحظهٔ مرگ اشک تو می‌ریزد از درد فــراق بی‌قــراری ای شمع!
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید بنویسید که اندوه بشر بسیار است…
دیدنت  را  آرزو  کردم  ولی  تا  دیدمت جستجو کردم درون دهخدا «پابوس» را...
♦️میدانید ماجرای شعر مشهور '' با آل علی هر که در افتاد ور افتاد '' چیست و این اثر از چه کسی هست؟ این شعر را سید اشرف الدین حسینی ( مدیر نشریه نسیم شمال) خطاب به نیکلای اول سزار یا تزار روسیه سرود... بعد از اینکه نیکلای فرمان داد که حرم مطهر رضوی (ع) گلوله باران شود وگفت حرم را زیرورو میکنم تا ببینم چه کسی جلوم را میگیره....بحالت مستی توهین میکرد . دین و مذهب مارو نشون گرفت. اما همان شب بطور نامحسوس و بطور معجزه اسایی که هیچ پزشکی علتش را نفهید به درک واصل شد صبح که منتظر دستورش بودن با جنازه...… روبرو شدن. اکثریت فرماندهان یا جنون گرفتن یا فرار کردن بعضیها هم بقدرت اهل بیت سلام الله علیها پی برده و متاثر شدن..در همان روز بطور نا باورانه طبع شعر اقا سید اشرف الدین شعله ور میشه... شعر کامل را بدین ترتیب سرودن.. دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد: با آل علی هرکه درافتـاد، ورافتاد این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است این قبر مُعین الضعفا، شمس شموس است خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف خیل ملَک از نور، طبق‌ها همه بر کف شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرف اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد اولاد علی شافع یوم عرصاتند دارای مقامات رفیـعُ الدرجاتند در روز قیامت همـه اسباب نجاتند ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد با آل علـی هـرکه درافتاد، ورافتاد کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت گل در چمن از نام علی یافت طراوت هر کس که به این سلسله بنمود عداوت در روز جزا جایگهش در سقر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد هرکس که به این سلسله پاک جفا کرد بد کرد و نفهمید وغلط کرد و خطا کـرد دیدی که یزید از ستم و کینه چه‌ها کرد آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد ‌ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد.
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 💥💥🌼مژده مژده 🌼💥💥 🌸گروه هنری مشکات کانون الغدیر برگزار می‌کند🌸 🌿 آموزش شعر محفل شعرخوانی و نقد و بررسی اشعار 🌿 🌺آغاز به‌کار می‌کند 🌺 🌺مدرس کلاس: خانم ناهید خلفیان 🌺 🍂ثبت نام همه‌روزه به‌جز ایام تعطیل🍂 🌺آدرس👈 کتابخانه شهید مطهری مسجد امام موسی کاظم (ع) جنب حلال احمر🌺 https://eitaa.com/kanoonalghadir
تمام شهر دلم زیر گام های تو بود که چشمهای توآغاز ماجرای تو بود تو رازهای مرا کوچه ‌کوچه می‌دیدی وکنجکاوی تو‌‌، راز چشم های تو بود میان قاب تنم، پشتِ این نقاب غریب چه بود ؟ عکس عقابی که در هوای تو بود به فکر صید تو بودن چه جراتی می‌ خواست برای من که دلم، طعمه ‌ای برای تو بود همیشه چشم دلم محو دیدنت می شد همیشه گوش دلم در پی صدای تو بود خوشا به آینه‌ ها چون ‌که با تو شکل تو اند خوشا به پیرهنت، جامه ‌ای که جای تو بود نگو پی ‌ات ندویدم که پا نداد و نشد که خط فاصله دنبال رد ‌پای تو بود
در من دوباره زنده شده یاد مبهمی دنیا قشنگ‌تر شده این روزها کمی گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من یعنی زیاد یعنی هم‌سنگ عالمی دریا کجا و باغ کجا؟ سهم من کجا؟ من قانعم به برگِ گلی، قطره شبنمی ای عشق چیستی تو که هر گاه می‌رسی احساس می‌کنی که دلیری، که رُستمی مثل اساس فلسفه و فقه، مبهمی مثل اصول منطق و برهان، مسلّمی هم‌چون جمال پرده‌نشینان، محجّبی هم‌چون بساط باده‌فروشان، فراهمی حق داشت آدم، آخر بی‌عشق آن بهشت کم‌تر نبود از برهوت، از جهنمی با سیب سرخ وسوسه، پرهیز و لب‌گزه قصری پر از فرشته و دیوار محکمی؟ باید مجال داد به خواهش، به وسوسه باید درود گفت به شیطان به آدمی!
سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می کُشند و غافلند دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد چون‌ جواب صخره تکراری ست، پرسش های موج بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست «بی تفاوت ها» فقط شرمنده تر خواهند شد
اگر جویای احوال منی، من سخت غمگینم! اگر هم از سر تکلیف می‌پرسی ،خدا را شکر...
بدون لطف تو "شادی" به فکر "غم شدن" است "وجود" یکسره در معرض "عدم شدن" است به جلوه آمده در تو تمام "کُنْ فَیَکون" جواب خواسته‌های تو لاجرم "شدن" است به "بودن" تو گره خورده است "بودن ما" به شوق توست که "دم" فکر "بازدم‌ شدن" است به مجلسی که در آن صحبت از فضائل توست کدام آینه را قدرت عَلَم‌ شدن است؟ برای از تو نوشتن درخت‌های جهان تمام حسرتشان کاغذ و قلم‌ شدن است تویی که آینه‌ی کعبه‌ای و آن عملی که در برابر تو واجب است، خم شدن است کمال مرتبه‌ی شاعرانِ دوره‌ی ما در آستان تو عُمّان و محتشم شدن است چگونه درک کنم بخشش تو را؟ وقتی که منسب پسرت اُسوه‌ی کَرَم شدن است به گرد و خاک بقیعت قسم! که در آن‌جا تمام حسرت ما زائر حرم شدن است
سلام. صبحتون بخیر🌼
هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی در تو خدا تجلی هر روزه می‌کند «آیینه تمام نمای خدا» تویی میلاد تو تولد توحید و روشنی است ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار سرچشمه فقاهت آل عبا تویی غیر از علی نبود کسی همطراز تو غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی تو با علی و با تو علی روح واحدید نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟ ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی زمزم ظهور زمزمه‌های زلال توست مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است سوگند خورده است که خیرالنسا تویی شوق تلاوت تو شفا می‌دهد مرا ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی آن راز سر به مهر که «حافظ» غریب‌وار می‌گفت صبح زود به باد صبا تویی هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست تنها تویی شفیعه روز جزا تویی در خانه تو گوهر بعثت نهفته است راز رسالت همه انبیا تویی «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا تویی قرآن ستوده است تو را روشن و صریح یعنی که کاشف همه آیه‌ها تویی درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 شب شعر «عشق ملت» 🔸شعرخوانی محمد جواد منوچهری
یک جرعه آب در ته لیوان هنوز هست در پاره‌های  پیرهنم جان هنوز هست دیوارها اگرچه مرا دوره کرده اند یک پنجره به سمت خیابان هنوز هست این جا کسی به بی کسی ام پی نمی برد وقتی که لطف حاشیه سازان هنوز هست هرچند لحن قافیه هایم عوض شده درمن هزار مرد پریشان هنوز هست در پرسه ی شبانه ی من بین واژه ها یک بغض تلخ، از تو چه پنهان هنوز هست بگذار زخم های دلم را نهان  کنم در دست این قبیله نمکدان هنوز هست دل را به زنگ قافله خوش کرده ایم و آه اندوه چند ساله ی زندان هنوز هست
با دست خــزان ، غــزل به پایان آمد گلـــواژهٔ برف ، سمـــت بستــــان آمد بی قافیه و وزن روی شاخه نشست با شعــر سپــید خـود ، زمســتان آمد
السلام علیک یا صاحب الزمان آرامِ دلِ منتــــظــران ! اَدرِکنـــی ای روح حیـــات جـــاودان ادرکنی فریادرسی نیست در عالم ، جز تو اَلغَوث ، امام انس و جان ! ادرکنی
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست...
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ مادرم شاعر بود با دو چشمش غزلِ مهر برایم می‌خواند هر زمان می‌خندید من رباعی‌ها را از کنار لب او می‌چیدم... دست او باغچه‌ای بود که هر روز به هنگام سحر پای سجادهٔ نور رفته تا عرش خدا گل و ریحان می‌داد! من سحرها گاهی از پس پردهٔ خواب وقت جوشیدن خورشید لبم تر می‌شد... با ترنم‌هایی که پر از عطر دعا و تپش بال ملائک بودند من صدای قدم نرم خدا را که لب پنجره می‌آمد و از چشمهٔ عشق نور در دامن مادر می‌ریخت می‌شنیدم انگار! مادرم شاعر بود تا تنور دل من گرم شود یک سبد نان و صفا دو سه تا شعر سپید و دو فنجان پر از قافیه را وسط سفرهٔ صبحانه برایم می‌چید تا صدایم می‌کرد در دلم شوق شکوفا می‌شد خواب با مزهٔ شیرین و تن مخملی‌اش می‌پرید از سر چشمم ناگاه... مادرم آنجا بود روشنی می‌بارید بوی دلچسب‌ترین لحظه به جانم می‌ریخت مادرم می‌خندید! ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
هدایت شده از مجتبی خرسندی
41.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای از تو نوشتن درخت‌های جهان تمام حسرت‌شان کاغذ و قلم شدن است مجتبی خرسندی شعرخوانی مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها حرم مطهر رضوی 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
چنان که قصد می‌سازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی‌زهرا نمی‌دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه‌دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می‌آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی‌باشد الفبا را حماسه می‌تراود آنقدر از خطبه‌هایش که به خطبه می‌کَند از جای، کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه‌ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق، عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرَد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه‌اش حتی فرستاده خدایش "سَوفَ یُعطیکَ فَتَرضی" را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او بهم زد حیله‌ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت‌پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره‌اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می‌کند امروز و فردا را ** مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمی‌دانم که سیلی با رُخش... اصلاً چه می‌گویم؟! که حتی گل اذیت می‌کند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله‌ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه می‌گفتند اطفالش: به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته‌ی ما را گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ‌ابیها را حجت‌الاسلام