هدایت شده از شعر | محسن علیخانی
امام صادق ما را شبانه میبردند
به زور نیزه و با تازیانه میبردند
به دستهای نحیفش طناب میبستند
عزیز فاطمه را آمرانه میبردند
چرا رعایت پیری او نمیکردند؟
چرا امام مرا دشمنانه میبردند!
ز دشمنان علی انتظار خیلی نیست
مراد سلسله را وحشیانه میبردند...
عبا به دوش ندارد امام ما، ای کاش!
میان کوچه و شب، مخفیانه میبردند
مگر گناه امامم بجز سیادت بود؟!
چگونه لشکریان بیبهانه میبردند؟!
حرامزاده و خائن برای دشمنیاش
از آسمان امامت نشانه میبردند
غلام خانه نشست و به گریه با خود گفت:
مرا به جای امامم چرا نمیبردند؟!
تمام برکت خانه صفای صحبت اوست
صفا و برکت ما را ز خانه میبردند...
تمام زمزمهام در رثای او این است:
«امام صادق ما را شبانه میبردند...»
#آیینی
#امام_صادق_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
https://eitaa.com/joinchat/462225463Cd56d410381
از یـاد تـو بـرنـداشـتـم دسـت هـنـوز
دل هست به یاد نرگست مست هنوز
گر حال مرا حبیب پرسد گویید
بیمار غمت را نفسی هست هنوز
#شهریار
رفتم که به نجوای دلم گوش کنم
تا یاد تو را به شرط چاقوش کنم
دور از تو جناغ میشکستم با تو
دور از تو نشد تو را فراموش کنم
#مرضیه_شهیدی
ما کوه غرور و ادعاییم آقا
مشغول دعا که نه، اداییم آقا
دنبال تو بودیم ولی گمشده ایم!
این جمعه نشد به خود بیاییم آقا...
#محمدجواد_منوچهری
#اللهمعجللولیکالفرج
#حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام 🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت
داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت
بود از نسل علی(ع)...حیف ولی دور و برش
قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت
هر چه از نقشهٔ دشمن-شکنی ها میگفت
برملا میشد و یک راز-نگهدار نداشت
حضرتِ شیخ الائمه(ع) چقدَر بود غریب
هیچکس با خودش و دغدغه اش کار نداشت
غیرِ هارونِ عزیزِ مکّی...آنکه سریع-
رفت در آتش عشقش! غمی انگار نداشت
شعله ها سرد شد و ذره ای آسیب ندید
قلبِ او بود سلیم و دل بیمار نداشت
نیمه شب بود که شد قصدِ جسارت آغاز
کوچه غوغا شد و جز فتنهٔ اشرار نداشت
خانهٔ امنِ امام ِ صادق(ع) شد ناامن
دشمنش آمد و جز نیتِ آزار نداشت
آنقدَر با تشر و با عجله می بردند
وقتِ برداشتن و بستنِ دستار نداشت
می دوید و نفَسَش سوخت و میخورد زمین
کاش مرکَب به سرآسیمگی اجبار نداشت
عرقِ پیشانی رویِ محاسن میریخت
حالش آشفته شد و رنگ به رخسار نداشت
کوچه، دستِ بسته، پای برهنه، دشنام...
غربتش فرقی با حیدر کرار(ع) نداشت
عضو عضوِ بدنش یکسره از کار افتاد
کاش زهر آن همه بر کشتنَش اصرار نداشت
پیرهن بر تنش و ماند عقیقش در دست
پیکرش زخم نشد! نیزهٔ بسیار نداشت
تشنه جان داد ولی بود سرش بر بدنش
تنش عریان نشد و خندهٔ انظار نداشت!
#ألسلام_عليک_یا_جعفر_ن_الصادق
#آجرک_ٱلله_یاصاحب_ٱلزمان_عج
#دخیلک_یا_شیخ_الائمه
#مرضیه_عاطفی
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
بسمه تعالی
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم با همکاری امور بانوان اداره کل سازمان تبلیغات اسلامی قم،مجمع جوان ستایشگر و گروه فرهنگی رَحیل به مناسبت دههی کرامت برگزار میکند:
✅محفل ملی شعر
🔹با شعرخوانی
اعظم سعادتمند
زهرا سادات هاشمی
عاطفه جوشقانیان
سیده فرشته حسینی
سیده نرگس میرفیضی
راضیه جبه داری
فاطمه زاهد مقدم
منصوره محمدی مزینان
مهتا صانعی
محدثه آشتیانی
🔹بااجرای رقیه خلف زاده
🔹همراه با رونمایی از دو کتاب (بازدَم و هَمدمَ)
سرودههای سمانه خلف زاده
🔹زمان:شنبه،۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳،ساعت ۱۷تا ۱۹
🔹مکان:قم،خیابان جمهوری،نبش کوچه(۶)،اداره کل تبلیغات اسلامی،سالن کوثر
🔹به همراه اهدای هدیهی یادبود به همهی حضار گرامی...
🔹حضور برای عموم بانوان آزاد است
@shaeranehowzavi
#یا_امام_صادق_علیه_السلام
هزار طایفـه آمد، هــــزار مکتب رفت
و ماند شیعه که قالَ امامِ صادق داشت
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
#امام_صادق_علیه_السلام
در سینه دلی همیشه عاشق داریم
با آل علی دلی موافق داریم
پاینده تر از ما چه کسی دیده که ما
اندازه ی دهر قالَ صادق داریم
#محسن_ناصحی
نسیم روضه و عزا وزیده سوی صحنها
سلام ثامن الحجج ، سلام صاحب عزا
#تسلیت_شهادت
#امام_صادق
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
هر کجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما از گرمی بازارها
#بیدل_دهلوی
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تأییدش خدا فرمود: برپا! پس جهان برخاست
شگفتانگیز توحید مفضل شعلهور میشد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او، حکومت فتنه میانداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخاست
و مفتاح الحقیقه قفلهای بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زُراره، حِمْیَری، جابر، امینی، مجلسی، طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش میتوان افتاد
ولی از سُفرهی مِهرش چگونه میتوان برخاست
::
پسر یکبارِ دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه میافتاد و هی میگفت وا اُمّاه!
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضهخوان برخاست
گمانم روضهی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور، چوب خیزران برخاست؟!
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
::
رقیه گوشهای زانو بغل کرد و به خود میگفت
چرا بابا سرت آمد، ولیکن بوی نان برخاست
#مجید_تال