eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آن کسی که تو را چون شراب می بیند به جز تو کُلّ جهان را سراب می‌بیند تو چون شرابی و من شخص دائم الخمری که در نبود تو تنها عذاب می بیند هر آن کسی که مرا با تو شاد می دیده مرا بدون تو اکنون خراب می بیند چقدر قلب خرابم به یادت آرام است ولی پزشک در آن التهاب می بیند دگر به خواب شبم هم تو را نمی بینم مگر که عاشق بی خواب، خواب می بیند؟ بیا و زیر و زبر کن مرا که طالع بین درون طالع من انقلاب می بیند نوید داد که برگشتن تو محتمل است تو را مردّدِ در انتخاب می بیند...
نمي‌گيرد كسي جز غم سراغ خانه ما را به زحمت جغد هم پيدا كند ويرانة ما را از آن شادم كه غم پيوسته مي‌آيد به بالينم چه سازم گر كه غم هم گم كند كاشانة ما را چه غم گر جام ناكامان تهي ماند از مي عشرت كه خون ديده و دل پر كند پيمانة ما را به شوخي مي‌كند آن شوخ با زلف سيه بازی ‌ اگر خواهد به رقص آرد دل ديوانة ما را ز سر تا پاي من مستي زند موج از نگاه او نگه دارد خدا از چشم بد ميخانة ما را دل مشكل‌پسندم را اسير خويشتن كردي به دست آوردي آخر گوهر يكدانة ما را نيفتد بر زبانها نام ما در زندگي، قدسي! مگر خواب اجل شيرين كند افسانه ما را ☘  ‍ ‌‌‌‌     🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم! بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم 🌿🌱🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
من تو را در چالشی از عشق دعوت میکنم حس نا آرام خود را با تو قسمت میکنم شرم اگر چه مهلت حرفم نداده بارها با غزل اینبار در گفتن جسارت میکنم هر چه دارم جزهمین دفترچه ی شعرو قلم در کناری میگذارم با تو خلوت میکنم واژه ها گر در حضورت رنگ خود را باختند با کلامی ساده در عشقم سماجت میکنم رشوه خواهم داد خورشیدطلایی را به زور تا نبیندصورتت را چون حسادت میکنم یا تو میمانی پس از امشب کنارم سالها یا نمیمانی و من با غصه عادت میکنم
مرا به شهر دلت بی بهانه دعوت کن به بهترین شب ِ خود عاشقانه دعوت کن تو با تمام وجودت بیا در این غربت مرا به حسّ ِ قشنگ ِ ترانه دعوت کن دلم گرفته از این روزهای بی خورشید بیا و بغض ِ دلم را به شانه دعوت کن عقاب ِ خسته‌ی چشمم شکسته شد بالش برای مرهم ِ دردش به خانه دعوت کن اگر اسیر ِ غمی در زمانه‌ی نا اهل مرا به جنگ و جدل با زمانه دعوت کن
تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی‌صبرم چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن
ای کماندار بزن تیر، مرا می‌طلبد ای تبردار بکوب عاقبتش می افتم یک نفر نیست فقط زود خلاصم بکند؟ نکشی میکشمت، باش ببین کی گفتم!
مثلِ بارانی و در فصلِ بهارم نیستی درخیالم هستی اما در کنارم نیستی
هر آن کسی که تو را چون شراب می بیند به جز تو کُلّ جهان را سراب می‌بیند تو چون شرابی و من شخص دائم الخمری که در نبود تو تنها عذاب می بیند هر آن کسی که مرا با تو شاد می دیده مرا بدون تو اکنون خراب می بیند چقدر قلب خرابم به یادت آرام است ولی پزشک در آن التهاب می بیند دگر به خواب شبم هم تو را نمی بینم مگر که عاشق بی خواب، خواب می بیند؟ بیا و زیر و زبر کن مرا که طالع بین درون طالع من انقلاب می بیند نوید داد که برگشتن تو محتمل است تو را مردّدِ در انتخاب می بیند...
از دست دیگران به کناری گریختم از دست خویشتن به کجا می‌توان گریخت؟...
غم بی‌حساب بود و کسی باورش نشد حالم خراب بود و کسی باورش نشد لبخند می‌زدم که نفهمند عاشقم شادی نقاب بود و کسی باورش نشد گفتم نگاه می‌کُندَم مست می‌شوم چشمش شراب بود و کسی باورش نشد گفتند این و آن که بگو دوست داری‌اش عشقش سراب بود و کسی باورش نشد پرسید با کنایه که « من گفته‌ام بمان؟» این خود جواب بود و کسی باورش نشد
از شوق شب بخیر تو خواب از سرم پرید این کار خیر نبض به اشعار می‌کند در هر خرابه مونس دیوار گشته‌ای دردی که زنده را بخدا خوار می‌کند خوار بشی ک ندارمت😫😬🤦‍♂ بعدشم گل بدی😁 شبتون بخیر خدامواظبتون ✋🌹
💫 هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🌹🍃
از شهر برو! از دل دیوانه ی ما نه آتش بزن اما به دل ساده ی ما نه گر قصد سفر در ره شاهانه نداری گر ساده نشینی، چرا خانه ی ما نه یک عمر نشستی و زدی تکیه به دیوار افسوس دمی بر تن دیواره ی ما نه چون شمع بتابی و چو پروانه بسوزم از شمع بخوانند و ز پروانه ی ما نه هرروز بخوانند، که در آتش یک جنگ ویران شده یک شهر، چو ویرانه ی ما نه گویند بزرگان که تب عشق بمیرد گفتم که تب عشق کهن ساله ی ما نه ☘  ‍ ‌‌‌‌     🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رو بسته بندى عشق ، عوارضشم مى زدين خب : كورى، كرى، لالى، پوچى، خودخورى، لگدمال شدن عزت نفس، غم و اندوه، افسردگى، درد بى درمان! زهر هلاهل..😑😕😒
👤 بوسه ای بر من بزن، من چشم می بندم تو هم این شتر دیدن ندیدن را که استادی دگر !!!
زیبایـےِ دیوانِ غزل‌هاے من از توست زیرا ڪہ دل انڪَیزترین شعر ِ جهانے! "اقلیم ِ وجودم" شده "از آنِ تو" اے ڪاش.. در مُلڪ ِ دلـــم تــا "ابدُالدّهــــر" بمانـے! ‎‌‌
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ، وﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ دﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ...
لب نشانی بر لب یار💋 و بمیری در بغل💏 مرده ای ، اما چه مرگی؟ اهلا مِنْ عسل🍯
ای زن به تو از شوهرت اینگونه خطاب است ارزنده‌ترین زینت زن «طبخ کباب» است هرچند که تعظیم به مخلوق روا نیست تعظیم به شوهر بکنی عین صواب است بد نیست که از غر زدنت نیز بکاهی مخصوصاً اگر شوهرت اعصاب خراب است تا وصله‌ی پوشاک تو معلوم نباشد چادر به سرت کن که مهم حفظ حجاب است احسنت بر آن زن که همان اوّل صبحی رختش همگی شسته و بر روی طناب است باید قفس از جنس طلا ساخت برایش زن مثل قناری ست ولی مرد عقاب است مرد است که اصل است چنان موج خروشان زن وصل به اصل است، قشنگ است، حباب است آرایش زن نیز خودش چیز عجیبی ست معلوم نشد چیست، لعاب است؟ نقاب است؟ حتّی نتوانست بفهمد قلم صنع زن چیست در این بین، سؤال است؟ جواب است؟ البتّه مشخّص شده از مهریه اش که از ثانیه‌ی عقد، سرش توی حساب است مردان همه باید دو سه تا زن بستانند مقصود از این کار، هوس نیست ثواب است دلواپس شعرم همه‌ی عمر؛ زنم گفت: دلواپس نان باش که این خربزه آب است کتک نخورم خوبه☺️
🍃🌼 اگر چه خواب، نیاید به چشمِ کم سویم ....! ولی به خاطر تو، شب بخیر می گویم ... من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم ! بخواب، راحت و خوش ای نگارِ مَه رویم... امیری
دلــتنگ توام❣ مجال آغوش👫 بده نیش‌از همه خورده‌ام، مرا نوش بده بعضی جملات گفتنی نیست عـزیز گاهی به سکوت من بیا گوش بده
سلام و عرضِ ارادت، عزیزِ جان، چه خبر؟ خودت سلامت و خوبی؟ از آشیان چه خبر؟ هوای مهر و وفا را غبار پوشانده است شروعِ شُرشُرِ باران، از آسمان چه خبر؟ میان عقل و جنون، اختلاف پیدا شد کجاست آرش عاشق؟ از آن کمان چه خبر؟ صدایِ "حَیَّ عَلَی العِشق" را نمی شنوم بگو مؤذنِ خوش لهجه، از اذان چه خبر؟ پیامِ صلح به گوشِ زمین نمی خوانند بیا فرشتهٔ قدسی، از آن جهان چه خبر؟ چه قدر بذرِ هدف کِشته ایم و سبز نشد! از انتظارِ پر از دردِ باغبان چه خبر؟ دلم به خاطرِ این قطعه، چارپاره شده است از آن قصیدهٔ غرّا و جاودان چه خبر؟ نشانِ سبزِ لیاقت به نظم هایم نیست از آن غزل که به دل هست خوش نشان چه خبر؟ صدایِ نازِ تو آرامشی است جاویدان دلیلِ پرسشم این است همچنان چه خبر؟
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد به چشم خود گذر عمر خویش می بینم نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه که ابر از جلو آفتاب می گذرد خراب گردش آن چشم جاودان مستم که دور جام جهان خراب می گذرد به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما چو گندمی است که از آسیاب می گذرد کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست که روزگار چو تیر شهاب می گذرد
با حس شعـر در من بیشـتر گُل🌹 می‌کند یاسَم🌼 و باران🌧 ڪه می‌بارد معطّـر می‌شوم‌ ...