eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این طفل بی جان را توان تیغ و خون نیست گلبرگ‌ها را تاب طوفان درون نیست حق است اگر هم جان دهد در داغ بابا چون تُنگ کوچک جای دریای جنون نیست 🆔@abadiyesher
ناگفته‌ی بسیار از این غائله دارم از درد یتیمی دل بی حوصله دارم دیدند گل باغ توأم، نقشه کشیدند بر ساقه‌ی نیلوفری‌ام سلسله دارم دیشب سر سجاده‌ی زینب، نفسم رفت از مادر تو ارثیه در نافله دارم جا ماندم و از بس که دویدم پی ناقه قدر همه‌ی قافله من آبله دارم از نیمه شب گم شدنم تا دم آن طشت صد خاطره‌ی تلخ از این قافله دارم در شام فقط حرف اسیری و کنیزی‌ است! من با دو سه تا واژه پدر مسئله دارم ما پرده‌نشینان حرم را چه به بازار!؟ از دست اباالفضل عمویم گله دارم 🆔@abadiyesher
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید دختر خورشید گریه گریه چشم باران‌زا نمی‌خواهد دلت؟ روضه روضه دختر تنها نمی‌خواهد دلت؟ زمزم اشک و صفای باطن و سعی درون هاجرانه در دل صحرا نمی‌خواهد دلت؟ بی‌قراری، گوشواره، تازیانه، آبله روضه‌هایی قس علی هذا نمی‌خواهد دلت؟ رودخانه رودخانه اشک و غم باشی اگر بیکران تا بیکران دریا نمی‌خواهد دلت؟ حرف غارت یا اسارت نیست با هر دلهره شانه های محکم بابا نمی‌خواهد دلت؟ یک بغل آرامش و زانوی پر مهر پدر وقت خواب و آخر شبها نمی‌خواهد دلت؟ دختر خورشید باشی و شب و شام بلا... حضرت خورشید را آیا نمی‌خواهد دلت؟ گفته بودم ظهر عاشورا جهان تاریک شد گفته بودم ظهر عاشورا نمی‌خواهد دلم! 🆔@abadiyesher
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در جاده گذشت، عمر بی‌حاصل من دنبال تو می‌گشت، دل غافل من یک عمر پیِ تو آمدم شهر‌به‌شهر دردا که خبر نیافت، از تو دل من 🆔@abadiyesher
منگر به هر گدایی، که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان، که تو بس گران بهایی 🆔@abadiyesher
در نام رقیه، فاطمه پنهان است از این دو یکی جان و یکی جانان است در روی کبود این دو پیداست خدا آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است 🏴 🆔@abadiyesher
هدایت شده از / کوچه بن بست.../
کی شود مثل آنکه راهی شد التماس دعا بگویندم
هدایت شده از / کوچه بن بست.../
خوش به حال هرآنکه راهی شد هرکه رفته است...التماس دعا!
🥀
بداهه‌ای تقدیم به فاطمه‌ی رقیه سلام‌الله علیها: چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را اسارت واژهٔ خردی‌ست وقتی پیش این دنیا گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن نمی‌خواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟ نسیم از سوی طشت لاله‌گون آمد به‌سوی تو؟ که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟ همیشه جای تو بوده‌ در آغوش حسین اما گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا‌ را درون خانه‌ی خود از خرابه روضه‌ می‌خوانیم که یادت می‌‌کند آباد این ویرانه‌ی مارا 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴تو بگو عشق، من میگم: (سلام الله علیها) 🖋خط بهشتی سلام الله علیها