eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شده یک‌شب که دلت تنگ شود گریه کنی؟ بغض سنگین تو آهنگ شود گریه کنی؟ شده آنقدر دلت تنگ شود پیر شوی؟ مشکی موی تو کم رنگ شود گریه کنی؟ شده تردید کنی موقع بوسیدن او بین دین و دل تو جنگ شود گریه کنی؟ شده با لحن غریبانه جوابت بدهد؟ و دل نازکش از سنگ شود گریه کنی؟ شده هنگام دویدن پی او وقت وداع پای لامذهب تو لنگ شود گریه کنی؟
توداری خال لب اما،به چشم من که زیبایی فداي ناز لبخندت، تو در من خوب دنيايي دل از من برده اي، ديگر به طنازى نيازى نيست به گيسوي تو دل بستم، چقد زيباست شيدايي تو شايد قطره اي باشي ميان اين همه مردم ولیکن در خيال من، تو آبي تر ز دريايي از اين حسي كه من دارم غم حال تو هم پيداست اگر مجنون اين عشقم، تو هم لیلای ليلايي به پاس عاشقي عمرى، به پای تو نشستم من زليخايي و در آخر به يوسف خوب مي آيی هواي عاشقي يعني بيا دلتنگ هم باشيم كمي بي تابي و گريه، كمي احساس تنهايي بهشت من همين جاهاست كنار تو در اين خانه هبوی آدمى ديگر، به عشق يار حوّايي
دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست   بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست   گرچه در مکتب عشقیم همه ابجدخوان شیخ را پیر خرد طفل ره مکتب ماست   شرب می با لب شیرین تو ما راست حلال بیخبر زاهد از این ذوق که در مشرب ماست   نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنی در همه سال و مه این قصه روز و شب ماست   در تو یک یا رب ما را اثری نیست ولی قدسیان را به فلک غلغله از یا رب ماست   چرخ عشقیم و تو ما را چو مهی زیب کنار خون دل  چون شفق و اشک روان کوکب ماست   اینکه نامش به فلک مهر جهان افروز است روشن است این که یکی ذره ز تاب و تب ماست   خواستم تا که شوم بسته فتراکش گفت ........ این بس که سرت خاک سم مرکب ماست   💫✌️❤️✌️❤️✌️❤️✌️💫
: باز هم آمده ای تا دل من خام شود عشق تو در سر من باعث سرسام شود قلمم خسته شد از بسکه ز تو شعر نوشت اندکی دیر بیا تا قلم آرام شود آمدی این دل سرکش به تو وابسته شود سخت باشد که دلم بار دگر رام شود سالها یاد تو رسوای جهانم کرده ست نوبت عشق تو شد شهره و بدنام شود قلب من سخت شکستی و دعا کردم تا قلب بی رحم تو هم عاجز و ناکام شود بین عشق من و تو کار تمام است، مگر معجزه رخ بدهد تا که به فرجام شود
‌ آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد
بیا شرمنده کن شعر تمامم باش در دنیا که من قافیه میبازم عزیزم بیشتر از اینها بیا یک بیت محشر رو نِما از چشم زیبایت دریغا غرق رویایی ولی من غرق دریایت از اینجا تا کجا رفتی نبین باتلاق دلگیرم بمان نیلوفری داری نباشی زود میمیرم به یک سو میکُشد عشقت به یک سو میکِشد مارا دلت یا ميبُرد ،از ما و یا دل میبَرد مارا چه ابهامی دلت دارد مواظب نیستی یارم همین یک جمله را دریاب خیلی دوستت دارم
اره یکم سنگین باش
عشقِ مارا دیده دارد قو حسودی میکند ابرویت باعث شده چاقو حسودی میکند باز هم پاییز شد وقتی تورا دور ازهمه میبرم در باغ ،خرمالو حسودی میکند میکشم در موی تو وقتی نفس شب شمع پیر تا خبرچین میشود شب بو حسودی میکند بیخیال مردمان چشم شور بد نظر میروی دردشت ها اهو حسودی میکند تا که برخیزی گرفتم از مچ دستت ولی غیر جاری های تو جارو حسودی میکند یک نظر در شهر افکندی همه شاعر شدند بر نگاه ساحرت جادو حسودی میکند لعنتی زیباتر ازتوغیر تو در شهر نیست این ابرو هم به آن ابرو حسودی میکند مینشینم روبرویت شعر میخوانم ببین توی کافه با غضب یارو حسودی میکند بیهوا بوسیدی ام درمان شدم توی مطب سکته ای زد دکتر و دارو حسودی میکند
من که ترک عشق کردم پس چرا دیوانه ام این چنین هرگز نبودم گوییا بی خانه ام من گذشتم از تو اما فکر تو هرگز نرفت تو نرفتی از خیالم ای مه در دا نه ام ترک تو گفتم دعا کردم که مهرت هم رود گرچه میدانم نخواهد رفت از کاشانه ام دلبری ها میکنی دل را سبب ساز غمی غم چه شیرین میشود با بغض تو جانانه ام بعد عمری عاشق زلف شرابت من شدم من غلط کردم بسازم روی طوفان خانه ام میروم اما دلم پیش تو میماند گلم بر دلم دستی کشم دستی دگر بر چانه ام
دیوانگی کردیم عاشق‌ها همینند! دیوانه‌ها عاشق ترین‌های زمینند! ناگفته بوسیدی مرا در عین پاکی ای‌جان مراقب باش بعضی‌ها نبینند!
میخام میخام
👇👇
🌼🌱 عشق، میدان جنون است نه پس کوچه ی عقل دل دیوانه مهیاست، اگر می خواهی ...
نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حالِ خویش می‌گِریم نمی‌گریم برای عُمر از کف رفته‌ام، اما به حال آرزوهایِ محالِ خویش می‌گِریم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
"وای از آنشب که تو مهمان شده باشی جایی چـشـم بد دور! غزلخوان شـده بـاشـی جایی" وای از آن روز که مـن بـا تـو بـه بـزمـی بـروم کَـأنـدر آن بـزم گـریـزان شـده بــاشـی جـایـی حاضـرم کور شـوم دست و عـصـایـم گـیـرنـد تـا نـبـیـنـم که تو حـیـران شـده بـاشـی جایی فـلَـکـم گــر غـمِ عـالَـم بــدهــد بــهــتــر از آن! کـه بـبـیـنـم تـو پـریـشـان شـده بـاشـی جایی از من این طُـرفـه سـخـن بر تو اگر اهـلِ دلـی خنده آنجاست کـه گریان شـده بـاشـی جایی لاف ایمـان مـزن و صـحـبـتـی از عشق مگوی مـگـر عـاشـق ز دل و جـان شـده باشی جایی تـن بـه خـواری مـده و خـوار مـدار هـیچ دلی گـر بـه قـصـر و تَـهِ زنـدان شـده بـاشی جایی عینِ هُـدهُـد به صبا باش و چو بـلـقـیـس سَبا تـا قـوی تـر ز سـلـیـمـان شـده بــاشـی جـایـی
در عشق نمی‌دانم درمانِ دلِ خویش خواهم که کنم صبر ولی دسترسَم نیست خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌🦋🌺🦋
. هر نفَس بی تو شده مُردن تدریجیِ من رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا .. 📜
ای سوخته از هُرم نگاهت، خورشید ای در به در خال سیاهت، خورشید "لطفی بنما که خاک پایت گردم" ای عاقبتِ غبار راهت، خورشید
تقصیرِ دلم بود که چشمانِ تو را خواست! این سر به هوا مثلِ خودم عاشقِ دریاست...
دلِ من خسته شده ، ناز کشیدن بلدی ؟ رویِ لبخند غمش ، ساز کشیدن بلدی ؟ میبری یاد مرا ، خاطره ها را نکُشی ! طرحِ چشمان مرا باز کشیدن بلدی ؟ غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت ! از زبانِ دلِ من ، راز کشیدن بلدی ؟ 🕯🌺
دلم بدون شما هی بهانه می‌گیرد سراغ یک غزل عاشقانه می‌گیرد همان غزل که نوشتی درون چشمانت و بعد از آن گل سرخی جوانه می‌گیرد ولم نمی‌کند آن خاطرات پر احساس که لحظه لحظه دلم را نشانه می‌گیرد هوا هوای چموشی ست روح باران هم از این هوای غریب میانه‌ می‌گیرد 🕯🌺
نفسم، تنگدلم، لب بنه بر جام لبم نفسم ده، نفست مست ترینم بکند نفسم، گوشه چشمان تو دنیای منست یک نگاه تو نفس، تارک دینم بکند نفسم، یخ زده ام، لرز مرا می بینی؟ بغلم کن، بغلت داغ ترینم بکند نفسم، دور مرو، بی نفست میمیرم عاشقم، عشق تو مجنون ترینم بکند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جمعہ ها تعطيل ، اما بوسہ بازے بيشتر فرصت دل دادن و دل را ربودن بيشتر شنبہ آید باز هر كس فكر كار است و تلاش مانده است شش روز ، تا آن بوسه هاے بيشتر...
کسی که شاهد عشق عجیب من باشد بعید نیست به فکر فریب من باشد بعید نیست نخواهد که ما به هم برسیم و گریه سهم نگاه غریب من باشد … خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد ! حسود نیستم اما کسی به غیر خودم غلط کند که بخواهد رقیب من باشد ! به هر کسی که شبیه تو نیست بدبینم اجازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟
👤 به جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است!
باران مرا به رسم رفاقت سوارکرد درپیچ وتاب خاطره دل را دچار کرد کردم گلایه از غم واز روزگارخود چشم مرا میان وجودش حصار کرد دستی کشید از سرمهرش به روی شعر با نم نمش دو چشم غزل را خمار کرد باران تمام شد و رنگین کمان عشق با دست رنگی اش دل ما را مهارکرد نمیدونم تا چه حد رو وزنه صرفا جهت مشارکت 😐
. باید برای دوست ترک دیار کرد گاهی برای زنده شدن انتحار کرد باید فقط میان من و عطر بودنت آن لحظه های دلهره را هم مهار کرد منکه بدون تو نفسم تنگ میشود "باران‌مرا به حال عجیبی دچار کرد " باران که در ترنم و طبع ترانه بود تحریر رعد، اوج صدا را نثار کرد حتما ، دوباره بعد خزان فصل عاشقی ست این جمله را برای همیشه شعار کرد وقتی تمام قصه به تو ختم‌ میشود باید که خاطرات مرا سنگسار کرد 🍁🍃
بعد از این در سکوت هستم تا شعر از عمق باورم باشد ساده تر میکنم بیانم را "شاید این شعر آخرم باشد"
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من «آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است فاضل نظری
هر وقت پیش خاطره‌ها کم می‌آورم در لابه‌لای شعر، کمی غم می‌آورم زدم به خاطر عشقت به شیشه‌ام حالا اگر که بشکنی‌اش، کم می‌آورم با من نگو دلیل عشق چیست چون در ردش دلایل محکم می‌آورم در راه عشق، کاهلی و بس است در زیر این علم، کمرِ خم می‌آورم بی‌وفایی تو شهر را گرفت هر طور هست... دارو و مرهم می‌آورم می‌بینمت به خواب و می‌پرم تعبیرهای ناقص و مبهم می‌آورم باشد! تو سرد و خشک خداحافظی بکن من مثل ابر، بارش نم‌نم می‌آورم