eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در جمع باید با نقاب خنده ظاهر شد ولی در قهقرای قهقهه یک شانه هق هق میشوم
دعا های سحر گویند می دارد اثر آری اثر می دارد اما کِی شب عاشق سحر دارد؟
با که گویم که دل از دوری جانان چه کشید طاقت از دست برون شد که چنین زار شدم
کنم دعای تو هر گاه روی خـوب تو بینم که وقت صبح ، محل اجابت است دعا را
ای کاش دلم همیشه عاشق باشد دیوانگی اش به قدر سابق باشد از منظر عقل منطقی نیست ولی عاشق که نباید اهل منطق باشد....
نکند خنـــــــــده ات ابراز علاقه ست به من برو و کاسه دل را ســــــــر عشقـــــم نشکن من خودم عاشقم و سوختـه و حـــــرفه‌ایم پس نشو فتـنه و در راه دلم چــــــــــاه نکن این که هی کـــــــج بکنی راه و بیایی اینجا آخـرش هست خـرابی، به خودت لطمه نزن یک نفــــــر رفتـــــه و با خود نفسم را برده بعد از او سخت شده خــام شدن، دل بستن پس تو هم تا نشدی مثل من از غصه خراب فکــــــر این رابطه را در سرت از ریشه بکن ✍
من این چشمی که رویت را نمیبیند نمیخواهم که یعقوبی که یوسف را نبیند کور تر بهتر!
سوختم،آتش گرفتم، دم زدن! رسمم نبود؛ من فقط خاکستری از آتش دیروزی ام...!
یا خسته شدی از منِ تنها که جدایی یا خواسته ای تا که بگویی تو خدایی
صبح یعنی که به چشمِ منِ از شب بیدار پا گذاری و چنان سرمه تشرّف بکنی
مهدي جان! سئوالي ساده دارم از حضورت من آيا زنده‌ام وقت ظهورت اگر که آمدي من رفته بودم اسير سال و ماه و هفته بودم دعايم کن دوباره جان بگيرم بيايم در رکاب تو بميرم "اللهم عجل لولیک الفرج"
دِلی گـرفته، چِشمـی به راه دارم مـن... مَخـواه بـی تو بِمـانـم ... گُنـاه دارم مـن
دور کن از من غم و دلشورهٔ بیهوده را قسمتم کن یک خیال کاملا آسوده را دست هایم را بگیر آقا که خیلی خسته ام سخت ویرانم! ببین آرامش ِ فرسوده را جز تو با هر کس نشستم تیشه زد بر ریشه ام پاک کردم از وجودم جز تو؛ هر که بوده را هستی ام را، هر چه را دارم به نام خود بزن جان و مال و خانه ام را؛ کلّ این محدوده را عمر؛ طی شد با بطالت، هر محرّم آمدم گریه کردم این مسیرِ رفته و پیموده را   نیست گریان در قیامت هر که شد گریانِ تو* اشک می ریزم میانِ روضه این فرموده را معصیت یک غدهٔ بدخیم و تو «نِعم الطبیب» جانِ من بردار از قلبِ مریضم «توده» را شک ندارم که خدا با قصدِ بخشش میدهد- -دستِ تو کوهِ گناهانی که نابخشوده را بهترینها را برایم خواستی اما ببخش من به دستانت سپردم یک دل آلوده را! *پيامبر(ص): اى فاطمه(س)؛ همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين(ع) بگريد/بحار الأنوار-ج۴۴ص٢٩٣
شعر پر آرایه تو در تو نباشد بهتر است هرچه باشد قافیه، گیسو نباشد بهتر است خودکشی دارد هزاران راه اما زیر غم خودخوری در گوشه ی پستو نباشد بهتر است من مقید بوده ام اما بزن شش تیغه کن مرد طاس عینکی ریشو نباشد بهتر است در به در دنبال دیوارم برای هق هقم سر فقط وابسته به زانو نباشد بهتر است اشک گاهی می شود تسکین دردت منتها پا به پای عشق و رودر رو نباشد بهتر است حال و احوالت عزیزم روز زیبایت بخیر دلبر شیرین من اخمو نباشد بهتر است تا که از حرف و حدیث دیگران راحت شوی روی چشمت عشق من ابرو نباشد بهتر است انقدر از زلف می گویند شاعرها که من غیرتی گشتم سرت را مو نباشد بهتر است گریه را بس کن به قرآن در میان شیر ها عشق در پیراهن آهو نباشد بهتر است خوشکلی بانوی من بس کن تو هم ،از من نخواه آینه در کیف زیبا رو نباشد بهتر وقت پایان ملاقات است و من زندانی ام! خانه ی بی عشق و بی بانو،نباشد بهتر است *از مجموعه شعر "نینا"
قطره‌ای در دل یک تُنگم و دل‌تنگ توام عاقبت می‌کُشدم حسرت دریا شدنم ...
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند 🌹🌹🌹
سرم سودایی جام حسین است همیشه بر لبم نام حسین است دلم گر چون کبوتر پر بگیرد اقـــامتگاه او بام حسین است
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند غافل از واقعه روز حسابت نکند ای که دم می‌زنی از عشق حسین بن علی آنچنان باش که ارباب جوابت نکند
بگردم دور تو ، دور نگاهت ، دور باطل ها مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها پری رویی، نه، زیباتر ، سر زیبایی ات بحث است به طرزی که کم آوردند ... توضیح المسائل ها حسادت می کنم با هر که دستش "لای موهایت" حسادت می کنم حتی به این موگیر ها ... تل ها مرا از دور میدیدی ، خودت را جمع می کردی بیا یک بار دیگر هم ... شبیه آن "اوایل ها" ... و من معنی بعضی شعرها را ... دیر می فهمم "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زلیـخـــاها اگــر پیـراهنی پاره نمی‌ڪـردند به یوسف‌ها ڪِه می‌آمــوخت رسمِ بی گناهی را ؟ ...
چه رازی عشق دارد با خودش تا حرفِ قلبت را نمی گویی پشیمانی و می گویی پریشانی ؟
گفتی چرا اینقدر اشعارت سیاه است؟! خندیدم و دستی به موهایت کشیدم!
می خواستم کنار تو یاد خدا کنم دیدم که مست راز و نیازش قبول نیست
هم بازیانم نیستند، امشب کنار بسترم قاسم، عمو عبّاس، عبدالله، داداش اکبرم یادت می آید من چقدر آسوده می خوابیدم آن شبها که می خندید در گهواره ی خود اصغرم؟ 💔یارقیه اغیثینی💔