فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸یک مورد مثال میزنم. هر کسی در شغل و موقعیت خودش دنبال پیشرفت است، دنبال برتر شدن در صنف خودش، مثلاً تو هیئت که زحمت میکشیدم یک بارک الله و تشکر که میکردند همون شعفی که میآمد برایم انگار برای آن بارک الله کار میکردم، خرجش کردم
ولی باز لحظه آخر دستمان را گرفتند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/zSxs8
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸شما وقتی به کسی کمک میکنی که در زندگیاش مشکل پیش آمده، پا در میانی میکنی مثلاً بین زن و شوهر، فامیل، آشتی ایجاد میکنی هر کاری دارند، اینکه تحسین میکردن افتخار میکردی تمام بود، از دست رفته بود،
«باید میفهمیدم این خواست خدا بوده، نعمتی بوده، من استفاده کنم نه اینکه فخر بفروشم»...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Xk8JZ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸من الان بیشتر گرفتار جبرانم، برای خودم فرمولسازی میکنم؛ مثلاً هر چیزی که ارزش تبدیل کردن و ماندگاری برایم نداشته باشه برای من دیگر مفهومش را از دست داده، ماندگارها برایم ارزش دارد، من کارم را انجام میدهم چه تشکر کنند چه نفرت پیدا کنند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ynrWd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸خانه کودکی ما حیاط بزرگی داشت که درختهای سیب، گلابی، مو و یک چاه آب داشت.
یک روز پدرم به پسرعموی ما گفت: بیا درختان را تا میوههایش تازه است سمپاشی کنیم، پسرعمو سم.پاشی کرد و رفت، من بچه بودم هوس میوه کردم یکی چیدم و خوردم بعد چند دقیقه دلپیچه بدی گرفتم و حالم بد شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/9jZhT
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#حسین_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل سوم)
🔸یک صدایی آمد، آشنا، دلنشین؛نمیدانستم برای کیست
صدا به من گفت: زود بود آمدی وقتت نشده باید برگردی، کارهایی هست که باید انجام دهی،
به سرعت برق، سرعت نور، با سیلی بابام یهویی نشستم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/gbpWh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹
#حسین_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیست و نهم (بخش اول)
عنوان: پایان ریا
مهمان: آقای محمدتقی شایان
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹_بخش_۱
#محمدتقی_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیست و نهم (بخش دوم)
عنوان: شایان رها
مهمان: آقای حسین شایان
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۹_بخش_۲
#حسین_شایان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸با یک بنده خدایی درگیری لفظی پیدا کردم که به درگیری فیزیکی رسید، زورآزمایی کردم، به جایی رسید فکر کردم ظالم شدم و او مظلوم، برایش جبران کردم و بعد از یکسال برای این موضوع توبه میکردم و از خدا میخواستم بهم نشان بدهد که مرا بخشیده...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/3QCdO
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸کابل در دستم بود، پایه آهنی کولر را هم گرفتم آمدم به موتور وصل کنم یک لحظه شروع کرد به تیراندازی کردن در بدن من، یک لحظه احساس کردم به برق وصل شدم، دستم را خواستم بکشم عقب قفلم کرد برگرداندم به سمت کولر با سینه میکوبیدم در کولر...
🔸مثل اینکه از جایی بپرّی از پیشانی بیرون آمدم افتادم داخل چهارگوشی مثل اتاق خواب
یک میز، یک صندلی، یک درب ورودی
من کنار میز ایستاده بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8VEoM
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸از درب ورودی یک آقا داخل شد، دو برابر هیکل خودم؛ ورزشکاری
دور کمرش تجهیزات بود. پروندهای کلاسور مانند دستش بود، دو دست مرا گرفت و کشید
با سینه و صورت به میز خوردم،
دستم در دستش بود و در چشمم خیره بود
هر چه میگفتم: چرا مرا می کشی؟! بیشتر می کشید...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZBH9Y
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸خدا خدا میکردم مرا رها نکند، میگفتم مرا رها نکنی، یکدفعه رها شدم گیر کردم لبه تونل، باد شدید مرا داخل تونل کشید، فریاد میزدم رفتم داخل تونل
🔸این کشیدگی من انگار مرا میتکاند یک لحظه جای کسی قرار گرفتم که به او ظلم کرده بودم، این تحت فشار گرفتن باعث شد این خاطره از من جدا شود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/TJxCd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸افتادم در راهرویی بلند از هر دو طرف تا بینهایت درب ها کنار هم بود، پشت یک درب مانده بودم به درب میزدم و سعی میکردم بازش کنم، محکم میکوبیدم که این درب را باز کنید، آن راهرو سبز رنگ بود مثل صبح زمستانی که مه آلود است،
حس میکردم کسی با من حرف میزند او کمکم میکرد، حس خوبی داشتم به من میگفت: صبر کن صبر کن...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fTqBF
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸 آنجا صحبت میکردم که برای زن و بچهام چه کار میکنی؟ اینکه به فکر خانوادهام بودم رفتم جایی که مرا دفن میکردند، همه دور قبر بودن من این طرف،
اینکه همسرم داشت به خودش آسیب میزد این مرا اذیت میکرد، میگفتم: من زندهام چرا اینطوری میکنی؟!
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/cnhXb
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸احساس میکردم آنجا یک نیروگاه بزرگ بود. من التماس میکردم باید برگردم زن و بچهام بهم میریزند، بین آن راهرو و اتاق فرمان مُدام میرفتم و صحبت میکردم با اویی که با من حرف میزد که هوایم را داشت
میآمدم جلوی اتاق فرمان تا خواستههایم را بگویم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/N69Ln
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل سوم)
🔸راهنما به من گفت: امید بروی قرار است عده زیادی بمیرند تو ناراحت میشوی، گفتم: قرار است بمیرند؟!
بعد عده زیادی نشان داد مثل یک راهپیمایی بلندی همه خوشحال داشتند میآمدند
گفتم این همه آدم میمیرند؟
گفت بله کلافه میشوی
بعد برگشتم چند ماه که گذشت کرونا آمد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZLzGX
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: سیام
عنوان: برق آسا
مهمان: آقای امید مرادی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۰_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۳۰_بخش_۲
#امید_مرادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸بار اول که برای من اتفاق افتاد، من خونه پدریام بودم،
دیدم که شخصی اومد داخل اتاق من و همینطور مستقیم به سمت منمیومد
🔸اومد جلو دستشو گذاشت روی انگشت پای راستم، همینکه دستشو گذاشت روی پای راستم، یکدفعه دیدم كه روحم ناخودآگاه برای خودش از بدنم داره جدا میشه...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/E4wXv
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#زهرا_پورصالحچی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸 دیدم که همینطوری دارم میرم بالا با اون شخص
بعد تو دلم همینطور که مثلاً داشتم حرف میزدم اون شخص بهم جواب میداد، همه صحبتهامون با نگاه بود خیلی جالب بود
🔸 همینطور که میرفتم دیدم که هی از طبقههای آسمون داریم عبور میکنیم با اون شخص، گفتم: عه! پس حقیقت داره که میگن آسمون هفت طبقه است؟
گفت: آره...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/tyedr
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#زهرا_پورصالحچی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸هیچ حرفی رد و بدل نمیشد، همه چی با نگاه بود، وقتی میگفتم مامانم بدون من دق میکند آن همراه با نگاه میگفت: خدا خودش صبرش را میدهد.
🔸دیگه هیچ راهی نداشتم، میگفتم: خدایا چی بگم قانع و راضی بشه که من برگردم؟ چون ترسیده بودم که دیگر اینجا پایان است و راه برگشتی ندارم...
گفت: دعای معراج را حفظی؟ گفتم بله، گفت: پس این دعا را بخوان منم شروع کردم و تا رسیدم به یاالله و یاالله، در جا آمدم پایین...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/4dJV3
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#زهرا_پورصالحچی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸تجربه دوم در بیمارستان رازی رشت بود که مادرم دو ماه آنجا بستری بود و تمام مدت من همراه ایشان بودم.
در آن اتاق ۴ نفر بستری بودند که یکی از آنها همراه شب نداشت و کارهای شخصی او را هم انجام میدادم.
یک شب ساعت ۸ روی کاناپه کنار تخت مادر دراز کشیدم، اینبار هم با چشمان باز سقف بیمارستان را دیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/P5sMO
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#زهرا_پورصالحچی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸بهمن سال ۱۳۹۵ قرار بود دو ماه قبل بیمارستان امیراعلم عمل غدد لنفاوی کنم
من را به بیمارستان دی انتقال دادند، ۲۵ یا ۲۶ بهمن برای عمل بیهوشم کردند یکهو دیدم در یک جای با صفا زیبا و قشنگ هستم.
🔸سه چهار ماه قبل سوره الرحمن را خوانده بودم و در جلسه تفسیر قرآن منزلمان به این قسمت تفسیر رسیدیم که با خودم گفتم خدایا یعنی چنین چیزی میشه؟! فقط فکر کردم و درخواستی نبود در لحظه بیهوشی رفتم همانجا...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/7fbMa
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#محسن_مصلایی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸میوههایی میدیدیم که ندیده بودیم اینجا، هر چه میخوردی احساس نمی کردی داری میخوری، احساس میکردی یک اتفاق عجیبی داره میافته، مزه خاصی نداشت انگار یک میوه که ترکیب چند میوه باشه.
🔸 آنجا قدم میزدیم، آدمها را معرفی میکردند آدمهایی که نور بودند و نورشان چشم را نمیزد (یکی که نمیدیدمش معرفی میکرد)
انگار مهمانی و تو را معرفی کنند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/z31OP
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#محسن_مصلایی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل سوم)
🔸انسانهای آنجا که جنسشان نور بودند با درختان با حیوانات همکلام میشدند،
آسمان یک نور خاصی داشت، آبی ملایم که نور بود و نوری که نگاه کردنش اذیت نمیکرد.
🔸رنگها با اینجا فرق داشت، همگی رنگی هست ولی رنگ نیست
موقع برگشت دست میزدم از این که برگشتم از شعف که بهشت هست؛ وجود دارد و خدا آمده حال ما را خوب کند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/UW7EI
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۳۱
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#محسن_مصلایی
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links