eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
732 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
268 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. از سادات حسنی و از علما،فقها و محدثان برجسته عصر خویش بود. در دوران معصومان (علیهم السلام) قیام‌های سادات حسنی شکل گرفته و زاویه‌هایی با ائمه (علیهم السلام ) پیدا کرده بودند. در این بین اگر یکی از بزرگان سادات حسنی به امامان (علیهم السلام) ارادت نشان می‌داد و در شدیدترین دوران بحرانی تاریخ تشیع با امامان معاصر خود همسو می‌شد؛ بسیار اهمیت داشت و خط بطلانی بر ادعای غلط حسنیان می‌کشید! حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) بزرگ سادات حسنی، فردی بود که همسویی خود را با پنج امام هم عصر خویش ثابت کرد. امام هادی (علیه السلام) در مورد اعتقادات برحق ایشان فرمودند: "ای ابوالقاسم! به خدا این است دین پسندیده ثابت. بر همین اعتقاد بمان. خداوند تو را بر این اعتقاد محافظت کند."* حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در ۱۵ شوال سال ۲۵۲ه.ق. از دنیا رفت. مرقد مطهر ایشان در ری، زيارتگاه مشتاقان خاندان اهل بیت(علیهم السلام) است. *منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۹۲. @AFKAREHOWZAVI
🕌طالب کربلای ری ✍️زهراسعادت تابستان قبل از سال دوم طلبگی،تصمیم گرفتم برای راحت تر شدن پذیرش در حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم(س)،در شهرری خانه ای اجاره کنم.با مادر یکی از دوستان که زن توانمند و مهربانی بود تصمیم را مطرح و چند روزی هم پیگیر بودیم! هیچ کدام از خانه های اطراف حوزه،به دلم نمی نشست یا قیمت رهنش بالا بود، به پیشنهاد مادر دوستم به مدرسه علمیه رفتیم تا با مدیریت آنجا در مورد قبول انتقالی صحبت کنیم. چهره آرام ومهربان حاجیه خانم میر مومنی،مرا برای تصمیمم مصمم تر کرد؛ با همه احساسم گفتم: خیلی تلاش کردم بتوانم این اطراف،خانه رهن کنم اما شرایطش فراهم نشدو از طرفی معنویت اینجا بیشتر از درجه علمی مرا مجذوب نموده،هرروز توفیق زیارت سیدالکریم(س) را خواهم داشت ،و همچنین مهد مناسبی دارید که میتوانم با خیال راحت دخترم را همراه بیاورم! لبخند چشمان مهربان حاجیه خانم،آرامم کرد،با محبت بسار پرسید: درسهایی که دو ترم قبل خوانده ای دوباره امتحان میدهی؟ اگر نمره هایت همین عالیهای کارنامه ت شد با انتقالی ات موافقت میکنم....بی درنگ تایید نموده و برنامه زمانی امتحانات مجدد را دریافت نموده و برگشتیم! امتحانات را در زمانی فشرده تا جایی که فرصت زیادی برای مرور نداشتم گذراندم و از آنجا که نگاه کریمانه حضرت، سرمایه م بود با زهم نمراتم عالی شد! روزی که پرونده ام را به حوزه شهرری آوردم هیچ وقت از خاطرم نمیرود؛ دو رکعت نماز با سجاده اهدایی بیت رهبری که در سال اول طلبگی در دیدار عید غدیر هدیه گرفته بودم، به شکرانه این لطف کریمانه که حتماً دعای خیر حضرت آقا هم در آن بی تاثیر نبود، به جا آوردم! هرروز قبل از حضور در کلاسهای درس حوزه،در کنار بقعه شریف عالم بزرگواری که کربلای ایران هستند،نفس تازه نموده و از اینکه چنین موهبتی رزق چند ساله ام شده بود به درگاهش شکر مینمودم! خدا میداند این هجرت، هرچند مشکلات رفت وآمدی بدلیل طی مسافت، برایم داشت اما دنیای زندگی ام را تغییر داد، چه تجربه ها که در کنار اساتید بزرگوار عالم و درس و مباحثه طلبگی،نیاموختم که هنوز هم چراغ روشن روزهای تاریک زندگی ام هستند... توفیق زیارت هرروزه امامزادگان مقدس، نور معنویت زندگی ام را گرم تر و دلپذیرتر ساخت! یا سید الکریم دلم در هوای توست سلطان ری! دلت نشود بی خیال من @AFKAREHOWZAVI
🔰سومین جشنواره رسانه‌ ای بین‌المللی علیه السلام مهلت ارسال آثار ٣١ خرداد 📎کسب اطلاعات بیشتر MEDIAFEST.RAZAVI.IR https://eitaa.com/joinchat/2517303572C11f3e01858
. «مشتریان حجاب اختیاری» ✍️ فاطمه شکیب رخ از مطالباتی که کمتر از یک قرن توسط برخی زنان تکرار شده، تقاضای حجاب اختیاری است، به راستی چرا حجاب اختیاری همیشه دغدغه بوده است؟! ‌جواب پرسش بالا را می توان از نمونه های تاریخی بیان کرد، چراکه اختیاری بودن حجاب، همیشه مسیری هموار برای بی حجابی همگانی قرار گرفته است! ‏مثلا صدیقه دولت آبادی که سال ها در طلب تلاش می کرد و از مبلغان بی حجابی، پیش از سلطنت رضاشاه بود، پس از کشف حجاب رضاخانی، تمام قد از بی حجابی عمومی حمایت می کرد! این مطالبه از دوران مشروطیت توسط با عنوان اختیاری شدن حجاب طراحی شد، در حالی که هدف اصلی بی حجابی عمومی بود چراکه، وقتی حجاب اختیاری شود، مخالفان حجاب با تبلیغ بی حجابی و شبهه افکنی درباره حجاب می توانند زنان را ابتدا نسبت به حجاب بی میل و سپس همرنگ و هم مسیر خودشان نمایند!!* تراژدی نامبرده که در دوران فعلی در حال اجراست، با همان مسیر طی شده، در نهایت نتیجه ای مشابه را در پی خواهد داشت، مگر آنکه بازیگران ناخواسته این تراژدی، خاصه قشر موافق و ، واقعیت اتفاقات اخیر را دریابند و با برنامه ریزی های کلان و خرد و نه صرف هم اندیشی و نشست های مکرر, در جهت خنثی نمودن برنامه بی حجابی عمومی گام های مدبرانه بردارند! * برگرفته از مقاله «سیر تحول اندیشه معترضان حجاب از عصر ناصری تا پایان پهلوی اول» @AFKAREHOWZAVI
. استکبار جهانی در نقاب سکولاریسم ✍زينب نجیب [1] امروزه برای جدایی دین از سیاست تلاش‌های مضاعفی صورت می‌گیرد. البته این صدایی است که عمدتاً از حنجره‌ی مستبدان عالم به گوش می‌رسد. آن‌ها با تفسیر دین به‌زعم خویش، سعی می‌کنند دایره حضور دین در زندگی بشر را کوچک و کوچک‌تر کنند و محدوده‌ی آن را به مسائل شخصی و فردی کاهش دهند. چراکه دین اسلام به‌حق قدرتی است در مقابل آن‌ها. دینی که برای همه ابعاد زندگی انسان برنامه دارد و هدف و غایت خداوند از آفرینش انسان را حاکمیت تفکر توحیدی، نفی عبودیت از غیر خدا، اقامه عدل، مبارزه با استبداد و استکبار، تحقق کرامت انسانی و تعظیم شعائر دینی تعریف می‌کند و برای احقاق همه این‌ها با حکمت خود قوانینی وضع نموده است. مسلماً چنین دینی حریفی تمام‌عیار در مقابله با طواغیت عالم است. لذا دشمنی با چنین دینی آشکار است، اما این دشمنی نه از جنس نفی کامل آن، بلکه به سبک حداقلی‌کردن آن یا به‌عبارتی قطعِ دست قدرتمند آن یعنی سیاست است. اگر سیاست از دین گرفته شود چیزی جز کنج محراب برای تنفس آن نمی‌ماند و این دین چگونه می‌تواند ادعای عبادت پروردگاری حکیم را داشته باشد؟ حال‌آنکه عقل، می‌داند، پروردگاری، شایسته‌ی پرستش است که کمال مطلق باشد و چنین خدایی منهای حکمت دیگر خدا نیست. دینی که غایتش فقط نمازی با رکوع و سجود ظاهری باشد و سی روز  گرسنگی و یک‌عمر دغدغه‌ی طهارت، اما ابایی از تنفس و حیات زیر سایه دشمن و مستکبر نداشته باشد؛ چگونه می‌تواند ادعای «اتمَمتُ» و «اَکمَلتُ» بر زبان جاری کند؟ آیا وضوی چنین دینی آب‌بازی نیست؟  [2] «آن‌چنان‌که در طول تاریخ شاهد هستیم سیره‌ی همه انبیای الهی و ائمه معصومین حاکی از آن است که ایشان در جهت تحقق حکومت حق کوشیده‌اند و در دوره‌هایی حکومت را از دست طاغوت زمانشان گرفته و خود عهده‌دار آن شده‌اند» (سید روح‌الله موسوی خمینی،البیع،ج2،ص617) اصرار فرستادگان خدا در تشکیل حکومت چیزی نیست که برکسی پوشیده باشد و نفی آن نفی تاریخ است اما باز شاهد آن هستیم که برخی در آثار، نوشته‌ها و گفتارهای خود در آن تشکیک می‌کنند و در تلاش برافراشتن پرچم سکولار برمی‌آیند. اینان دلایلی مطرح می‌کنند؛ از آن جمله که می‌گویند؛ در رسالت اسلام امور حکومتی در نظر گرفته نشده است... 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
عزیز نسین یک دسامبری مغرور بود نویسنده: سمیه رستمی عزیز نسین طنزپرداز یک دسامبری مغرور و شگفت‌انگیز بود. البته این اسم مستعارش بود. اسم اصلی‌اش مِحمَت نصرت بود. برخلاف همه که بچه‌ننه می‌شوند، او بچه‌بابا بود و اسم پدرش که «عزیز» بود را انتخاب کرد. «نسین» به ترکی یعنی «تو چه کاره‌ای؟!» یا «تو چی هستی؟!». پدر عزیز نسین برایش مقدار معتنابهی ارث؛ از فقر باقی گذاشت. همین ارثیه بعدها دست‌مایه اصلی طنزهای وی شد. پس به او حق بدهید که بخواهد نام پدر را زنده نگاه دارد. حاصل این ارثیه هنگفت ۱۰۰کتاب شد که به ۳۰ زبان ترجمه شد. در ایران نیز هر کسی یک اپسیلون داعیه روشنفکری داشته باشد، باید کنار کتاب‌های جوجو مویز و سمفونی مردگان و بیگانه کامو، حتماً حتماً کتاب «بره‌ای که گرگ شد»، «پخمه» و «برید کنار سوسیالیسم داره میاد!» را خوانده باشد و گهگاه از وی نقل‌قول کند گاه‌وبی‌گاه با ربط و بی‌ربط یک داستان از این نویسنده خفت کند و بچپاند لای صحبت‌هایش. البته که پر بیراه هم نگفته است. با کمی اغماض می‌شود فرهنگ و سیاست و اجتماع دو کشور دوست و برادر یعنی ایران و ترکیه را خواهر برادرناتنی از مادر سوا از پدر جدا دانست که مشترکاتی دارند. همین مشترکات موجب شده نویسندگانی مثل ثمین باغچه‌بان و شاملو و چند نفر دیگر وظیفه خودشان بدانند که آثار عزیز نسین را ترجمه و راهی بازار نشر کنند. العهده علی الراوی، راوی یعنی همین ویکیپدیای خودمان که گفته.... ادامه در لینک زیر http://dtnz.ir/?p=318012 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
✍الهه نودهی نامش شهید غیرتی از سربداران سبز است و روشن از دیار سبزواران @AFKAREHOWZAVI
. «یادگاری‌های یک روح» ✍طیبه فرید وقتی شهر ری سیل آمده بود فتحعلی شاه قاجار قوانلو،خدیو صاحبقران*، روی تخت همایونی اش توی تالار آینه لم داده بود و داشت شکوه باران زمستانِ طهران را تماشا می کرد. درست همان موقع ما توی اردیبهشتِ کلاس فلسفه، داشتیم به تفاوت دیدگاه ملاصدرا و مدرس زنوزی در مسئله معاد فکر می کردیم .ملاصدرا علاقه تدبیری روح نسبت به بدن را در ماجرای مرگ تمام شده می دید،ومعتقد بود روح که از بدن جدا شد به بدن می گوید دیدار به قیامت و می رود پی کمال خودش! اما مدرس کشفیات جدیدی داشت. او می گفت بدن با روح حق آب و گل دارد و وقتی روح از قفس تن پر می کشد یادگاری هایی که روح در طول زندگی روی دیوار بدن نوشته باقی می ماند و قصه به اینجا ختم نمی شود و بدن حتی اگر باخاک هم یکسان بشود هنوز از آن یادگاری ها اثری هست! و در روز حشر و معاد به جای اینکه روح به بدن برگردد، این بدن است که به روح ملحق می شود! مدرس زنوزی اسم این یادگاری هایی که نفس روی دیوار بدن نوشته را گذاشته بود «ودایع نفس»،خوب که فکرش را بکنی می شود همان قصه دیوار و یادگاری و ازین جور صحبت ها.غرق در آب و هوای مدیترانه ای کلاس فلسفه بودم که همهمه جماعت، وسط باغ مستوفی بالا گرفت، حواسم را از کلاس و استاد برداشتم وبردم شهر ری . توی دل باغ مستوفی خبرهایی شده بود،گویا سیل بهانه بوده که خرابه های حمله مغولی و خروارها خاک و خاکستر جنگ های تیموریان و خوارزمشاهیان را از روی سر سرداب قدیمی زیر باغ مستوفی بشوید و ببرد و کله صبح کارگرها برسند و از شکاف پیدا شده بفهمند که آن زیرها خبری هست و.... خبر به فتحعلی شاه رسیده بود: در باغ مستوفی سردابی پیدا شده با جسدی که انگار همین نیم ساعت پیش تازه از حمام آمده بیرون!پیرمردی از زیر تل خاک بیرون آمده که حداقل هشتصد سال از خوابیدنش میگذرد! شاه قصد عزیمت به شهر ری می کند با فقها و رجال مذهبی که در میانشان میرزا ابوالحسن جلوه وسید محمود مرعشی نجفی هم به چشم می خورد. پرده های زمان را می زنم کنار و خودم را می رسانم به گذشته!به ملازمان کاروان شاه قاجار و رجال که حالا رسیده اند بالای سرداب. خدای من!! مدرس زنوزی هم آمده. کاش بر می گشتم کلاس و همه را با خودم می آوردم اینجا. مردم خاک ها را کنار می زنند و پیکر پیرمرد را از دل زمین سرداب می آورند بیرون. تار و پود کفن پوسیده ریش سپید و بلندش، ناخن های حنازده و قیافه ملیح آرامش بوی حیات می دهد. کارگرها خاک ها و خروارها را می گردند تا اثری از نام و نشان پیرمرد پیدا کنند. معلوم است روح پیرمرد یادگاری های خوبی روی تنش نوشته که بعد هشتصد سال آب از آب تکان نخورده! با سلام و صلوات سنگ نوشته را از بین خاکهای تفحص شده بیرون می آورند و خاک های روی سنگ را کنار می زنند، به عربی روی سنگ حکاکی شده: هذا المرقد العالم الکامل المحدث، ثقة المحدثین، صدوق الطایفه، أبو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.)* بالای سر سرداب شلوغ می شود، خبر توی تهران و ری می پیچد، اشک در چشم های مدرس زنوزی حلقه می زند. شاه قاجار عین ورشکسته ها یک گوشه ایستاده و در محاصره درباری ها با حسرت به ریش پیرمرد نگاه میکند! توی آن شلوغی جای ماندن نیست باید برگردم به کلاس،باسر و رویی که پر از عطر خاکِ سرداب باغ مستوفی است. عطر صدوق الطائفه... باید بروم فکری به حال یادگاری هایی کنم که تا امروز روی روحم نوشته ام... *خدیو صاحبقران: پادشاه نامور(ارواح همشیره ابوی اش). *این مرقد عالم کامل، ثقه المحدثین شیخ صدوق است. @AFKAREHOWZAVI
سیر ورود انسان به دنیا فخری مرجانی گفتیم عالم‌ها با هم ارتباط دارند. پیوستگی شگفت‌انگیزی بین عالم قبل از دنیا، عالم دنیا و عالم پس از دنیا وجود دارد. در این قسمت بحث بپردازیم به نحوۀ ورود انسان به دنیا؛ یعنی عالم رحم مادر. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ»؛ خدا خارج می‌كند شما را از بطون مادران‌تان(سوره نحل، آیه78). فهم این مطلب سخت نیست. با مختصر دقت، یك زیربنای فكری بسیار محكم برای انسان ایجاد می‌كند؛ بین آن عالم و این عالم چه ارتباط و پیوستگی‌ای وجود دارد؟ درعین‌حال كه این دو عالم، مستقل‌اند و نظام مخصوص به خود دارند، هر آنچه در زندگی این عالم نیاز داریم، همگی در آن عالم قبلی ساخته ‌شده است. اگر در عالم رحم مادر به ما می‌گفتند چشمت را مراقب باش تا ناقص و کور نشود که در عالم بعد (دنیا) به آن نیاز داری و اگر كور ‌شوی، تمام وجود تو در عذاب است؛ این حرف‌ها برای‌مان قابل ‌درک نبود. اگر هم به فرض محال قابل درک باشد، او نمی‌فهمد که چشم و دیدن چیست؛ چون دیدن، در ظرفیت آن عالم نیست؛ دیدن مربوط به ‌نظام بالاتری است. اصلاً درك آن معنی در آن عالم، محال است؛ چون آن عالم با این عالم (دنیا) كاملاً متفاوت است. اما درعین‌حال، پیوستگی خیلی عجیبی دارد. آن‌قدر پیوستگی دارد كه چشم باید در آن عالم ساخته شود و در این عالم استفاده شود. و همۀ این‌ها در خود شخص است و در خود شخص ساخته می‌شود. چشم فقط یك مثال است. همه ‌چیز به همین شکل است. در آن عالم، غذای كودك از طریق خون مادر تغذیه می‌شود،اما درک خون برای کودک هیچ معنایی ندارد. هر چه هست باید در آن عالم ساخته شود و هر چه شد، دیگر همان خواهد شد. اگر در آنجا چیزی ناقص ساخته شود، اینجا هم در زندگی به همان اندازه كه ناقص است، از آن محروم است. اعضای دیگر هم اینچنین است. در این ساخته‌شدن، دو چیز بسیار مهم دخالت دارد: 1-خون مادر (خون آن عالم) همواره حركت می‌كند. 2- مأمورینی از عالم ملكوت، آن مواد را می‌گیرند و از آن مواد كه در داخل خون است، اعضای مختلف بدن را می‌سازند. این امام سجاد (علیه‌السلام) است كه با توصیف خود، ملائكه را به ما می‌فهماند و نقش و كاركرد هر یك از آن‌ها را در عالم برای ما شرح می‌دهد. اگر علوم ذهنی بخواهد به این وادی پا بگذارد، می‌سوزد. محال است منابع علوم دیگر بتوانند آن را درك كنند. با قبول همه قوانین این عالم كه مثلاً استخوان از كلسیم ساخته می‌شود، یا مغز از فسفر موجود در خون ساخته می‌شود و...، این مأمورین ملكوتی هستند كه مهندسی آن را انجام می‌دهند و تمام دستگاه‌های ریزریز این بدن را از گردش این مواد به شكل خون می‌گیرند و می‌سازند؛ وگرنه خون در حرکت خودش است. آنكه این‌ها را می‌گیرد و می‌سازد برای عالم بعد، آن مهندسین ملكوتی هستند. با فهم این مطالب، تازه می‌فهمیم كه این عالم، چقدر دقیق و حساب‌شده است؛ آن‌هم مرتبه به مرتبه. حتی بعد از اینکه در دوره نوزادی به این عالم آمدیم، نه چشم‌مان می‌بیند و نه گوش‌مان می‌شنود؛ به عبارتی هنوز در زندگی این عالم نیستیم. در برزخی هستیم كه آمادۀ این عالم می‌شویم. آن جنینی كه در آن عالم نمی‌فهمید، الآن در این عالم می‌فهمد كه من كور مادرزادم یعنی چه. کوری چیزی بیرون از من نیست، خودم هستم. مغزم قوی است یا ضعیف و... همه این‌ها در خود من است. كیست كه این معنا را متوجه نشود؟ اصلاً فطرت با صراحت بیان می‌كند كه وجودی كه الآن داری، همه در عالم دیگر ساخته‌ شده است و زندگی بدون این بدن امکان ندارد. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئاً». آنجا كه این نظام خلقت را آفرید، به تو خودآگاهی نداد. حتی لحظه تولد هم به تو آگاهی نداد. «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». برای تو یك‌سری ابزار شناخت مثل شنوایی و بینایی و افئده دادیم. «فؤاد» آن قسمت از انسان است كه روح به‌وسیله آن می‌تواند حقایق این عالم را بفهمد. با همۀ این‌ها تازه به عالمی وارد شدیم که کارگاه است. دوباره باید حرکت کنیم تا به عالم بعد برویم. در آن عالم (رحم مادر)؛ خون مادر و مأمورین الهی من را ساختند؛ در این عالم چه چیزی من را می‌سازد؟ خونی که باعث ساخته‌شدن ما به عالم بعد است، چیست؟ @AFKAREHOWZAVI
. حرم مامن گاه همیشگی من! فاطمه امراللهی با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست وقتی که دلت گرفته از همه جا و همه کس بریدی غربت خوابگاه تورا به ناامیدی رسانده از حرف و رفتار اطرافیانت احساس خفگی می‌کنی همین‌که قدم‌هایت به حرمش می‌رسد ازهمان دور نگاهت به گنبدش گره می‌خورد انگار همه غم‌های عالم غبارروبی میشوند از دلت! وقتی وارد صحن کریمه اهل بیت علیهم‌السلام که میشوم خیلی آرامش قلب می‌گیرم، دیگر چیزهایی که قبل از ورودم به حرم اذیتم می‌کرد از من دور شدند. اینجاست که می‌شود گفت: ♡شده روزی که نگاهت به دلــی گیــر کند ازهمــان روز به بعد حال توتغییــرکنــد♡ دقیقا حال دلـم فقط زمانی خوب و آرام است که نزد بی بی جان باشم انگار که حرمش خنکای وجودم شده، مثل دختر بچه‌هایی که وقتی خطری حس می‌کنند در دامن مادر پناه می‌برند و آرام می شوند؛ همین حال برای من توصیف شدنی‌است، همه هم و غم ها را بیرون از حرم با ورودم به حرم و در آغوش کشیدن ضریح جا می گذارم؛ خصوصا وقتی از مادرت دور باشی و نتواند به آغوشت بکشد، باید وصل شوی به پدر و مادر معنوی خود تا آرام شوی. ♡کنج حرم جا بده مرا بانو! ♡ @AFKAREHOWZAVI
. شاعر فیلسوف ✍طیبه فرید بعضی شاعرها فیلسوفند! عین حافظ. بجای اینکه بگوید فاقد شی نمی‌تواند مُعطی شی باشد می‌گوید: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد! یک حرف فیلسوفانه را یک جوری با احساس گفته که وجدان آدم ها همراهی اش می کند! مشکل ما در انتقال خیلی از پیام ها همین است که مطلب را با دلمان پردازش نمی کنیم! آدم ها حرف خام دوست ندارند! @AFKAREHOWZAVI
. نام نیکو ✍چمن خواه اسامی پسر را روی برگه کاغذی نوشته بود و در دورهمی نشانِ پدر و مادر و خواهرانش داد. بخاطر احترام به بزرگترها، از آنها می‌خواست نامی را از بین اسامی انتخاب کنند. هر کدام اسمی را انتخاب یا اسمی را خط می‌زدند. نوبت به مادربزرگ رسید. به کاغذی که اسامی روی آن نوشته شده بود به دقت نگاه کرد. بعضی از اسامی معنای خوبی داشتند مثل پارسا. ولی بعضی از اسامی، معنای جالبی نداشتند مثل البرز و ارشیا و ... هرچی نگاه کرد اسم ائمه را در برگه ندید. دلخور شد؛ ولی به روی خودش نیاورد. نمی‌خواست عروس و پسرش را ناراحت کند. با گشاده‌رویی گفت مبارک باشد. هر چی دوست دارید بگذارید. پارسا هم زیباست. یک‌هفته‌ای از این دورهمی گذشته بود که تلفن خونه زنگ خورد و مادر گوشی را برداشت. انگار منتظر خبر بود. پسرش بود. گفت همسرم را بیمارستان نزدیک خانه بردم؛ ولی هزینه‌اش زیاد است. آدرس بیمارستان دولتی را بدهید. مادر با نگرانی گفت توی این وضعیت دنبال بیمارستان دولتی هستی؟ سریع همان بیمارستان خصوصی بستری کن. برای مادر و نوزاد ثانیه‌ها مهم هستند. پسرش گفت دیگه دیر شده از اون بیمارستان دور شدم، الان وسط شهرم. مادر آدرس را داد و گفت ماه رجب است. نذر کن انشاءالله بچه‌ات سالم به دنیا بیاد و خانمت بسلامتی وضع حمل کند، اسم او را علی بگذاری. مادر دست به دعا برداشت و برای سلامتی مادر و نوزاد دعا کرد. به لطف الهی و توجه خاص ائمه‌ اطهار(علیه‌السّلام) خداوند به این خانواده پسری سالم عطا کرد و نام مبارک حضرت علی(علیه‌السّلام) برای او برگزیدند. انشاءالله از یاران امام زمان باشد. @AFKAREHOWZAVI