eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
706 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
200 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«ناحله» ✍ایرانپور نگاه هراسانش تا ته کوچه کشیده شد. خبر بازگشت کاروان در تمام شهر پیچیده بود. کاروان بزرگی که به شامات و یمن رفته و بعد از سه سال همه را به تلاطم انداخته بود. سر و صدایی از بازار عکاظ بلند شده و دلهره‌ای که از صبح به جان سامیه افتاده بود را بیشتر می‌کرد. پشت در چوبی حیاط ایستاد و برای هزارمین بار کابوسی که در این سه سال لحظه‌ای از خواب‌هایش جدا نبود را مرور کرد. با نگرانی سمت ناحله آمد و پیراهن عربی را در تنش مرتب کرد. موهای سیاهش را در پیچ و تاب گیسی که تا زیر شانه‌هایش می‌رسید بافته و زیر شال زرد رنگی پنهان کرده بود. ناحله سمت دستار سنگی گوشه حیاط رفت و با خنده گفت: « مادر جان! مگر میهمان داریم که این چنین خانه را مرتب کرده‌ای؟» کلماتی که با شیرینی از دهان دخترک بیرون می‌آمد بی اختیار اشک را میهمان صورت آفتاب سوخته سامیه کرد. با دنباله شال سیاهش، خیسی را از گونه‌هایش پاک کرد: _ آری دخترم، میهمان داریم «قیس» به خانه‌اش برمی‌گردد. ناحله با جاروی حصیری، خاک‌های حیاط را جابه‌جا کرد: _ قیس؟ من او را می‌شناسم؟ صدای پایی نزدیک شد و غوغایی که در دل سامیه بر پا شده بود به دستانش رسیده و شروع به لرزیدن کرد. دو لنگه چوبی در باز شد و هیکل درشت قیس تمام چارچوب را پر کرد. سامیه به استقبال قیس رفته و در کنارش روی حصیر پهن شده زیر سایه دیوار نشست. ناحله پیش آمد و با تردید گوشه حصیر جای گرفت. قیس از صحبت با سامیه فارغ شده و نگاه پرسشگرش را به ناحله دوخت: _ این دخترک در خانه من چه می‌کند؟ سامیه دستان ظریف ناحله را در دست گرفت: _ امانت است. می‌بینی چقدر زیبا و ظریف است نامش ناحله است‌. قیس، نگاهش را از دختر گرفت و زیر لب گفت: «ناحله، مانند اسمش ضعیف و بی جان است، امانت کیست؟» سامیه دستپاچه بلند شد و دخترک را به دنبال خود کشاند: _ امانت همسایه است، به زودی می‌رود. غروب دومین روز بازگشت قیس بود. در جمعی از اهالی بازار در بزرگترین‌ اتاق خانه نشسته و مشغول حساب و کتاب بود. از صبح ناحله را با چشم دنبال می‌کرد.‌ جای خورشید داغ مکه با لکه‌های سیاه ابر عوض شد و میهمانان قیس، یکی یکی خداحافظی کرده و رفتند. صدای قیس در حیاط پیچید: _ سامیه، این دختر بیش از یک امانت در این خانه مانده است، نمی‌خواهی تحویلش دهی؟ کابوسی که آرامش سامیه را در این سه سال به هم زده بود، رنگ واقعیت گرفت. نفس‌های بریده بریده سامیه در گلو گیر کرد و به سرفه افتاد به سختی گفت: « می‌دانی قیس، همان زمان که به قصد تجارت به سمت شامات بار سفر بستی من حامله بودم» ابروهای سیاه و در هم تاب خورده قیس گره عمیقی برداشت و منتظر ادامه حرف‌های سامیه شد. سامیه ناحله را در پناه دستانش پنهان کرد و ادامه داد: _ هشت ماهی بعد از رفتن تو وضع حمل کردم و این دختر همدم شب‌ها و روزهای تنهایی‌ام شد. رگ‌های پیشانی قیس به سرخی رفت و نگاهش طوفانی شد. سامیه که با خشم و عصبانیت قیس آشنا بود دخترک را به گوشه‌ حیاط فرستاد و خودش زیر آواری از مشت و لگدهایی که بی هوا بر بدنش فرود می‌آمد روی زمین افتاد. ننگ دختر دارشدن بی هوا یقه قیس را گرفته و راه نفسش را بند آورده بود‌. تکه‌های ابر سیاه بر پیکره مهتاب گره خورده و شب از نیمه گذشته بود. قیس سمت رختخواب سامیه رفت و ناحله را بلند کرد. پیش از آنکه به حیاط برسند دخترک بیدار شد. گرمای دستان پدر را چشید و بی آنکه حتی مژگانش تکانی بخورد چشم در چشمان قیس دوخت.‌ آسمان نگاه قیس طوفانی شد و بی اختیار ناحله را زمین گذاشت و بی صدا دستان ظریف دختر را به دست گرفته و راه نخلستان در پیش گرفت‌. نخل‌های خشک و قد کشیده سرزمین کعبه را پشت سر گذاشته و پا در صحرا گذاشت. ناحله با آرامش خیالی که در پناه پدر داشت قدم‌های کوچکش را سرعت داده و سمت مسیری که قیس پا کج‌ کرد رفت: _ پدر، به کجا می‌رویم؟ دشت یکپارچه سکوت بود و گه‌گاه نور کم جانی از پشت توری ابر، سینه خاک را روشن می‌کرد. قیس روی زمین زانو زد و نگاهش را از چشمان ناحله دزدید: _ به جایی دور، به دنیایی دیگر. خنجر فولادینی که سوغات سرزمین شامات بود را از گوشه کمرش باز کرده و زمین را زخمی کرد. دانه‌های سبک خاک به هوا بلند شد. ناحله با خاک‌های تلنبار شده مشغول بازی شد. گاه در خیالش قصری از خاک بنا کرد و با شادی ملکه قصری شد که خودش ساخته بود. قیس با غضب زمین را چال کرد. ناحله، با مشت کوچکش به کمک خنجر پدر رفته و زمین را کَند‌. خنده‌های ریز ناحله، با نسیم یکی شده و دشت را پر کرد.‌ زمین به گودی نشسته و قیس تا سینه در آن خم شده بود. محاسنش جو گندمیش خاکی شده بود. دخترک دست برد و خاک نشسته روی محاسن پدر را تکاند. ادامه دارد.... @AFKAREHOWZAVI
ادامه‌ی «ناحله» قیس، با یک دست دخترک را بلند کرده و به آنی در ته گودال انداخت. ناحله بود و پدر و یک دشت تنهایی‌. دخترک ته چاله دست و پا می‌زد: _ پدر، من از تاریکی اینجا می‌ترسم. دستانش را سمت قیس دراز کرد و التماس کرد. ناحله، ناله زد و قیس با هر دو مشت زمین را پر از خاک کرد. چشمان و دستان و صورت دخترک با خاک صحرا یکی شد.[۱] طوفانی وزید و مهتاب در سوگ هزاران دختری که با چشمانی باز در گهواره گور آرمیده بودند بر دامن دشت نشست.‌ در انتظار صبح و خورشید... پی نوشت: [۱]. داستان، برداشتی است آزاد از جلد ۱۱ تفسیر نمونه، صفحه ۲۷۳. از جمله مواردی است که به زنده به گور کردن دختران پیش از ظهور اسلام اشاره دارد. @AFKAREHOWZAVI
«روز مادر» ✍مریم رمضان قاسم داریم به روز مادر نزدیک می‌شویم با دیدن پروفایل دوستی که مادری امروزی است این مطلب در ذهنم جرقه زد؛ تفاوت اکثر مادران سنتی با بعضی از مادران مدرن و فرامدرن امروزی در چیست؟ در اینکه اکثر مادران سنتی خود را به فراموشی سپرده و خواسته ها و عواطف خویش را پنهان می نمودند اما برخی از مادران امروزی به سمت روان‌شناسی‌های زرد (شبه روانشناسی‌ها) رفته که در آنها توصیه به دوست داشتن خود می‌شود و اینکه باید خودشان به فکر خودشان باشند و دیگران را نادیده انگارند و گمان کنند هیچ کس به فکر آنها نیست، غافل از اینکه همسری که ساعتها از عمر خویش را صرف اشتغال و تحصیل روزی برای آنها می‌کند؛ اولین کسی است که آنها را فراموش نکرده است هرچند برخی زبان ابراز ندارند و گمان می کنند زنان زیرکی دارند که دوست داشتن‌های‌شان را از پس تلاش‌های‌ آنها کشف می‌کنند. این افراد به زعم خود متمدن پدر و مادرشان را که سالها آنها را زیر سایه‌ی مهر خویش پرورانده‌اند را به فراموشی سپرده‌اند چه رسد به خویشان، دوستان و آشنایان. اما با این وجود همه و همه حتی همان خویشاوندانی که دیگر این بانوان آنها را به خویشاوندی نمی‌پذیرند دعاگوی این خانم‌ها هستند و برای خوب شدن حال‌شان و خوشبختی آنها دست به دعا برمی‌دارند. آری دوست داشتن خود و به دنبال خوب کردن حال خود خوب است اما به شرطی که محبت دیگران را نسبت به خویش نادیده نگیریم‌. ✅ یک‌جانب نگر نباشیم پس نه مانند اکثر مادران سنتی خودمان را فراموش و نه مانند برخی از مادران امروزی دیگران را فراموش کنیم. نگاه الاکُلنگی کار دست‌مان می‌دهد و خروجی آن خیانت‌ها و طلاق‌هایی است که در جامعه شاهد آن هستیم. به امید روزی که مادران سرزمینم با نگرشی متعادل فرزندان متعادلی نیز پرورش دهند. @AFKAREHOWZAVI
«من اول عاشق شدم!» ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد می‌دانم من اول تو را شناختم، من اول تو را پسندیدم، اول من عاشق شدم. من تو را از حسرت‌های شناختم، همان حسرت دوران نوجوانی‌ام وقتی که کاروان مدرسه به سمت تو می‌آمد. من از شهداء ممنونم که اول‌بار با خیال آنان به تو رسیدم. من، تو را در راهروی آموزش و پرورش ناحیه دو شناختم، وقتی که نتوانستم از کنار تابلوی عکس به راحتی بگذرم. من، تو را در مزار برادر امام‌علی(علیه‌السلام) شناختم، ، آن‌وقت که گنبدش تمام چشمم را گرفته‌بود. من اول عاشق شدم، برای تمدن نهفته در زمینت یا نه، فرزندان گم‌شده در خاکت؛ برای کدامش نمی‌دانم! برای گرمی خون‌هایی که در رگ‌های مردان و زنانت می‌جوشد یا دست‌های پیرمرد و کودک که با اشتیاق برای اتوبوس ما، در آسمان تکان می‌خوردند... نمی‌دانم جذبه کدام دارایی‌ات مرا به تو عاشق کرد، هرچه بود، نبود! من هنوز را ندیده، مجنونت شدم. امام هم عاشق بود، همان موقع که گفت جزایر باید حفظ شوند، مردم هم عاشق امام بودند و عاشق تو که نگذاشتند مُهرِ مجنون از پیشانی ایران پاک شود. اصلاً شهداء مجنون بودند که این‌گونه پای حرف امام ایستادند، آن‌ها مجنون بودند، لیلی داشتند، مرام داشتند... راستش را بخواهی برای رفتن به ، را بیشتر می‌پسندم، با وجود این‌که نقشه می‌گوید ! شلمچه باب‌ ورود است، شلمچه اذن دخول است برای زیارت ارباب؛ اجازه از همه استخوان‌های زیر خاک تو، اجازه از ، اجازه از ، از ، از... نفت حتی در ورطه دلیل‌هایم نمی‌گنجد، اما چرا، تاریخ پربارش، مزار . به درس و مکتب می‌برد این طفل گریز پای را و در کنار دانشگاه قرار می‌دهد. دلم هوای امام رضا(علیه‌السلام) که می‌کند، به دادم می‌رسد. من در دنبال ربّ خویشم، در زیگورات تو، خدایم را برای این همه نعمت ستایش می‌کنم. من، آب زندگانی را در آسیاب دشمن نه! در آسیاب‌های آبی شوشتر تو می‌بینم. خدا ببخشد مرا که بی‌رسمی می‌کنم و مست می‌شوم در نرگس‌زارهای ، آن‌وقت دیگر دیر و خرابات نمی‌خواهم، گوشه قدم‌گاه امام‌رضا(علیه‌السلام) کنج * مرا کافی‌است. دلم به گرمای تو خوش است، حالا دیدی که بیش‌تر دوستت دارم؟ من اول عاشق شدم، ! *ارجان نام قدیم بهبهان است. @AFKAREHOWZAVI
«چای آلبالویی مادر» ✍️ زینب سیدمیرزایی هر صبح که زمین صورتش رادر آبشار اذان می‌شوید، بانوی خانه سرِچشمه‌ی سپیده وضو می‌گیرد و نماز بندگی می‌گزارد. بانوی خانه چای عاشقی دم می کند، سفره مهربانی می‌گشاید، سفره‌اش بوی نان تازه‌ی مادری می‌دهد. وقتی بر ساحل لبخند خسته‌اش می‌نشینی، خستگی دنیا از یادت می‌رود این را از طعم چای آلبالویی رنگی که جلویت می‌گذارد، می‌فهمی. بانوی خانه فاصله‌ها را به هم " کوک" می‌زند و دل‌ها را به هم می‌دوزد. او فرشته پیوند زمین و آسمان است. بانوی خانه به وقت نیایش از باغ آسمان برایت گل می‌چیند و تو عطر آن را تا پان عمر در زندگی‌ات حس می‌کنی. بانوی خانه، ایمان بار می‌گذارد و باچاشنی تربیت، مزه‌دارش می‌کند. صبر می‌کند‌، وقتی‌که خوب جا افتاد‌، سفره‌ای به گستره عشق می‌گشاید. عطر دست‌پختش تا چند کشور آن‌طرف‌تر راهم فرا می‌گیرد. تا حدی که همه دنیا بر سفره بهشتی‌اش می‌نشینند. بانوی خانه زنی شهید پرور است، دست‌پختی به طعم مقاومت و آزادگی و امنیت دارد‌ درست مثل مادر شهید سردار سلیمانی‌، مادر سید روح الله عجمیان و آرمان و دیگر مادران و همسران شهدا. بانوی خانه، کلید دار مقتدر بهشت است که به اذن و رضای او می‌توانی گام در بهشت زهرای سعادت بگذاری. بانوی خانه عاشق است و عفیف، مهربان است و نجیب‌. بانوی خانه جاده‌های انتظار را برای آمدن عدالت‌گستر مهربان آماده می کند‌، او اهل دیار ولایت است و خانه زاد خانه‌ی مادر هستی، فاطمه زهرا سلام الله علیها است. @AFKAREHOWZAVI
﷽ «آقای خروسی که یک تنه حریف سگهای محل شده است» ✍مرضیه سادات حمیدی در روایات سفارش شده است که در خانه کبوتر خروس و یا گربه نگه داری کنیم. محله‌ای داریم سنتی که قبلا برخی از اهالی مرغ و خروس نگه داری می‌کردند گربه و کبوتر هم که در محل زیاد است. اما چند وقتی بود که برخی به صدای خروس ها اعتراض کردند تا اینکه دیگر صدای اذان خروس از محل بلند نمی شد. اما به خاطر اینکه گاهی برخی خانه هایشان را بنا به دلایلی اجاره می‌دهند، از بی تدبیری و بی مسئولیتی بنگاه دارها که فقط به هزینه حق بنگاه داری توجه دارند مستاجرهایی عموما مهاجر به محل آمده‌اند گاهی بی مبالات بی هویت خود باخته، لذا سگ‌ هایی هم با خودشان همراه دارند صدای سگهایشان بسیار آزار دهنده است تذکر می دهیم قول می دهند سگشان صدا ندهد ولی مگر می شود از طرف سگ‌ قول داد ؟! اما خوشبختانه دوباره چند وقتی است که یکی از همسایه ها خروسی به خانه آورده است. تجربه ای که دارم جالب است توجه کردم متوجه شدم تا سگها صدا می دهند خروس شروع به اذان گفتن می کند سگ ها هم بنا به ذات ترسویی که دارند از صدای این پرنده شجاع بهشتی زود ساکت می شوند و تا مدتها صدایی ازشان در نمی آید و ما خدا را شکر از صدای آزار دهنده سگ‌ کمتر اذیت می شویم. خلاصه جانم برای شما بگوید این خروس پیامبر صفت یک‌تنه حریف تمام سگهای محل شده است. دیگران را نمیدانم اما من بنا به حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله که فرمودند : «هرگاه صدای خروس را شنیدید خروس حتماً فرشته‌ای را دیده است، پس از خدا حاجت بخواهید». تا صدایش را می شنوم دعا گوی صاحبش می شوم: خدایا طول عمر و سلامتی بهشان عنایت کن خدایا رفع گرفتاریشان کن خدایا نسل خوب بهشان ارزانی کن و ... لذا پیشنهادم این است که اگر همسایه ای دارید که سگ نگهداری می کند و موجب آزار و اذیتتان شده خروس نگه داری کنید تا از صدای آزار دهنده و خدای نکرده رفتار پر خطر سگ‌ در امان باشید. نمیدانم مطمئنا احتیاج به تحقیق دارد ولی شاید سگ در محله ای که خروس باشد جرات نکند به اهالی حمله کند. ضمن اینکه به گفته روایات خروس یکی از حیواناتی است که وجودش در خانه شیاطین را دور می کند، عموما کسانی علاقمند به نگهداری سگ‌ هستند که طبع سودایی دارند و با نگهداری سگ‌ سودا افزون نیز می شود افراد با طبع سودا صدای خروس را دوست ندارند لذا یا مجبورند خود را اصلاح و یا اگر نتوانند از محل فراری می شوند. و این‌ یک اهرمی است برای مبارزه با نگه داری سگ. این مطلب می تواند یک اصل نیز باشد برای تمیز نگاه داشتن شهر. حال که در برخی نقاط مسئولان نسبت به جمع آوری سگ بی تفاوت هستند و این امر سبب مشکلات شده است خوب است اهالی محل در پارکها و محله ها خروس و مرغ نگهداری کنند تا محله ها و پارک ها ایمن و از شر سگ‌ های ولگرد در امان شود. و در جهت حرکت به سمت تمدن نوین دوباره صفای گذشته به محله ها برگردد. @AFKAREHOWZAVI
«بانوی نمونه» ✍️🏻ف.مرادی 🎄اولین شب سال میلادی‌ست. در این روز مسیحیان جشن می‌گیرند، شادی می‌کنند، می‌گویند مسیح گناهان ما را به دوش می‌کشد، او فرزند خداست و ما بندگان برای شکرانه این پیروزی، شادی می‌کنیم. 🍃آن‌ها دچار انحراف اعتقادی شده‌اند و به‌جای توحید و یگانگی خداوند به تثلیث روی آورده‌اند. مریم مقدس را تقدیس و ستایش می‌کنند و دربرابر او کرنش و خضوع می‌نمایند. 🍃اما خداوند متعال مریم را چگونه معرفی می‌کند؟ او را سرور زنان زمانش می‌نامد، به‌جهت عبودیت واقعی و اخلاصی که در برابر خالق دارد. مریمی که اطاعت محض دربرابر فرمان حق تعالی می‌کند و به گفته زکریای پیامبر، عمل می‌نماید. او در اثر عبادت‌ها وکسب معارف الهی به جایی می‌رسد که موجب تعجب و مباهات پیامبر دوران می‌شود. دختر یتیمی که برای خدمتکاری به معبد آمده است به‌خاطر اخلاص، پاکی و عبادت‌هایش به مقامی می‌رسد که مائده آسمانی بر سجاده‌اش از آسمان فرو فرستاده می‌شود. 🍃اگر اخلاص و عبادت برای خدا باشد و به دنبال دیده شدن نباشی، معبود تو را جهانی می‌کند. برای خدا کار کنید همه اسباب و وسایل هستی به کمکت می‌آید و تو را به بالاترین مقام انسانیت می‌رساند؛ تا جایی که جز چهار زن سرور بهشتی و مادر پیغمبر اولوالعزم زمان می‌شوی. نامت در کنار نام حضرت زهرای مرضیه قرار می‌گیرد. مریمی که قرآن معرفی می‌کند با مریم مقدس مسیحیان تفاوت دارد؛ در عبودیت، تواضع و دیده نشدن. او خودش را مورد ستایش نمی‌داند بلکه پرستش خالق را برترین کار می‌شمارد. 🍃اگر مریم امروز می‌توانست صحبت کند، چقدر از کار مسیحیان ابراز ناراحتی می‌نمود؟! آن‌ها پرده بر حقیقت گذاشته‌اند و به دنبال وهم‌و‌خیال خود رفته‌اند. مقام حضرت مریم را تقلیل داده‌اند به دنیای‌شان، حال آن‌که مریم برای سعادت هر دو دنیا آمده است نه فقط دنیای مادی. 🍃مریم دختر عمران که سرور زنان می‌شود. معنای جهاد خود را می‌داند و طبق آن عمل می‌کند. امروز ما وظیفه داریم واقعی و قرآنی را به جامعه معرفی کنیم و الگو بگیریم. مریمی که وقتی جعفربن‌ابیطالب در مورد او برای پادشاه حبشه صحبت کرد، او را شیفته خود نمود. نجاشی دید مریم واقعی در اسلام است، نه در مسیحیت و اسلام آورد. @AFKAREHOWZAVI
. بُلغان خاتون ✍زهرا کبیری پور در میان مطالعاتم با اسمی مواجه شدم با عنوان بُلغان «Bulğan_Bülğan» به معنای سمور. سمور برای ترکان و مغولان حیوانی با شکلی زیبا و اندامی قوی بوده است. در داستان اوغوزخان، در وصف وقار و زیباییش، هیبت او و کتف‌هایش به کتف‌های سمور تشبیه شده است. در فرهنگ ترکان مغول خصوصا در دورانی که زندگی اجتماعی و معیشت آن‌ها همواره در ارتباط تنگاتنگی با حیوانات بود، حیوانات جایگاهی فراتر از جایگاه طبیعی خود داشتند. آن‌ها در اساطیر مغولان وارد شده و در آئین‌هایشان جایگاه ویژه‌ای کسب کرده بودند. این حیوانات جزئی از زیبایی‌های طبیعت بودند و به همین دلیل نام‌گذاری فرزندان‌ یا ملقب کردن اشخاص براساس اسامی حیوانات معمول و زیبا بود. با این کار نه تنها آن فرزند یا شخص در سمبلی اساطیری قرار می‌گرفت، بلکه از لحاظ زیبایی شناختی نیز حائز اهمیت بود. قریب به اتفاق حیوانات به عنوان عنصری از طبیعت زیبا و مهم بودند. فرزندان می‌توانستند نام بُغا (گاو نر) یا کوپک (سگ) بگیرند و والدین و نزدیکانش نه مانند آنچه که ما امروز قضاوت می‌کنیم، بلکه بنابر شرایط زمانی و مکانی آن روزگار از اینکه فرزند خود را سگ و گاو صدا کنند، لذت ببرند و خود نیز به نام او افتخار کنند. این نوع نگاه در طول تاریخ و در بین اقوام مختلف تفاوت پیدا کرده و تغییر شکل داد. تغییر دین و معیشت نیز تأثیر بسزایی در این جریان داشت و حس زیبایی شناختی نسبت به نوع حیوان عوض شد و گاه با گذشت زمان تنها چیزی که در ذهن می‌ماند نه معنای عمیق و چرایی زیبابینی آن، بلکه مفهومی سطحی و رواج یافته از زیبایی بود. امروزه در آذربایجان «مارال» جزء زیباترین نام‌ها برای دختران و در فرهنگ آن دیار اطلاقی رایج به معشوق است؛ حال آنکه در میان فارسی زبانان تصور نام‌گذاری کودکان‌شان به اسم «گوزن» هیچ مفهومی از زیبایی ندارد و شاید حتی ترک‌های یکجانشین کنونی نیز با دیدن گوزن از نزدیک در برداشت زیبایی از این حیوان تأمل کنند. در حالی که برای چند نسل قبل‌تر از آن‌ها گوزن مملو از زیبایی بود، که اکنون توان درک آن وجود ندارد. به همین دلیل است که در قرون میانه به دلیل وقار، ملاحت و زیبایی سمور، باعث شده بود که با دخترانی به نام بُلغان مواجه شویم. در خاندان سلطنتی ایلخانی سه بُلغان خاتون مشهور وجود دارد. منبع: آباغاخان و سلطان احمد و ارغون خان و گیخاتوخان، چاپ کارل یان، لاهه ۱۹۵۷۴، ص۵۴_۵۵. عبدالله بن فضل الله وصاف حضره، تاریخ وصاف، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۳۳. @AFKAREHOWZAVI
. «زن یعنی...» ✍ خلقت زن یک خلقت ضعیف نبود، اشتباه است که زن را ضعیفه بنامند، بلکه بزرگی خدا در آن نهفته است. و دامنش پروش دهنده‌ی مخلوقات خداست. مهربانی، بخشش، عطوفت، آغوش همیشه باز یک مادر، نشانه محبت و مهربانی خدا است. زن یعنی می‌توان با کوهی از غم لبخند بر لب جاری کند زن یعنی می‌توان کوه صبر، استقامت، ایثار و شهیده‌ی زنده باشد زن یعنی هنر! اهل نقاشی، خیاطی، نویسندگی، آشپز و هم مادر مهربان باشد. زن یعنی می‌توان از هر انگشت خود هنری بسازد یا بدوزد یا بنویسد و یا بزرگ کند. زن یعنی سکوی موفقیت یک مرد و بال پرواز برای فرزندان خود باشد. زن یعنی ریشه درخت خانه هرچه به آن خوب برسی، ثمره‌ای خوبی بدست می آوری! زن یعنی نبض آرامش، آسایش و حیات یک خانه است. میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست «مادران حال و آینده کشورم روزتون مبارک» @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. "بسوزد پدرجهل" ✍زهرا نجاتی به مناسبت هفته تکریم زن و روز مادر برآن شدیم تا با چند یادداشت این موضوع همیشه غریب و تحریف یافته را بررسی کنیم. مشکلات زن جامعه ایرانی از کجا آب می‌خورد؟ ۱.جهل درد بزرگی است که روی ابعاد گسترده زندگی تاثیر می‌گذارد. از پیچیدگی‌های دنیای امروز این است که علی‌رغم اینکه افراد در تمام سنین و قشرها زیر بمباران اطلاعاتی قرار دارند اما پراکندگی، سطحی بودن اطلاعات،شایعه پردازی و عدم صحت‌سنجی اطلاعات! باعث می‌شود افراد علاوه بر اینکه اطلاعات کاملی نداشته باشند؛ دربعضی موارد به جهل مرکب نیز مبتلا باشند. که فرمود:"آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند" زن امروز جامعه ایرانی؛محاسن معدود و محدود زندگی زن غربی را چنان پرطمطراق دریافت می‌کند و ازسویی نسبت به حقوق زن در اسلام و ظلم اکثر جوامع غربی و شرقی نسبت به زن_علی‌رغم دسترسی به اطلاعات- چنان بی‌خبر است که تنها حقوق پایمال شده خود را می‌بیند و از حقوقی که به یمن و برکت اسلام و جمهوری اسلامی؛ در جهان منحصر به اوست؛ بی‌خبر است(برای درک بهتر این موضوع شما را به کلیپ زن هیجان‌زده از خوانش عبارات قرآنی نفقه؛ که پیش از این منتشر شد؛دعوت می‌کنم) از سوی دیگر دامنه این بی‌اطلاعی؛ تا بی اطلاعی از مهارت‌های زیست زندگی سالم در درجه اول به عنوان انسان سالم و در درجه دوم؛ به عنوان زن، گسترده می‌شود. بی‌اطلاعی که در میان عموم، گریبان‌گیر مرد و زن و پیر و جوان است و باعث و بانی خیلی از مشکلات، افسردگی‌ها، ناکامی‌های فردی و خانوادگی و آسیبهای اجتماعی است‌. موضوعی که علی‌رغم اذعان به اهمیت وافرآن؛ هنوز هم درنظام آموزشی ما جایگاه خودش را پیدا نکرده و تنها در سطح جامعه به برقراری کارگاه‌های خصوصی و گاه حتی فاقداصول کارشناسی بسنده شده است. چیزی که از حوالی سال ۱۹۷۵؛ در جهان به عنوان آموزشهای چندگانه مهارتی برای همه؛ ضروری دانسته شد‌. اهمیت این موضوع تا جایی است که کارشناسان اهمیت این آموزشها پیش از ازدواج را حیاتی می‌دانند ولی هنوز سطح این آموزش‌ها درحد چندگزاره ساده و فاقد جامعیت و تک بعدی، باقی مانده است.. 🍃ادامه دارد.. @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
. "بسوزد پدرجهل" ✍زهرا نجاتی به مناسبت هفته تکریم زن و روز مادر برآن شدیم تا با چند یادداشت این موض
. "زن؛ این قصه نا تمام هستی‌‌.." بخش دوم ✍زهرا نجاتی شب روز مادرتان بخیر و پر از شادکامی و لحظه‌های قشنگ. در ادامه بحث دیشب باید گفت؛ از جمله دلایل بعضی آسیب‌ها درجامعه زنان ایرانی؛ سردرگمی است‌. سردرگمی در الگوها، درهدف، در آنچه باید باشد و از او مطالبه می‌شود‌. صیرورت اگرچه موجب رشد است اما در بعضی موضوعات، بیشترباعث سردرگمی است. بعضی از افراد به‌ خصوص در سنین نوجوانی و جوانی، مدام در حال تغییرند می‌دانندکه می‌خواهند و باید تغییر کنند اما در راه این تغییرها، گاه با الگوهای اشتباهی مواجه می‌شوند‌: الگوی زنان غربی؛ الگوی ثروت؛ ملکه‌های زیبایی؛ زنان قهرمان کارتونی با اندامی ماورایی؛ زیبایی‌های غیرطبیعی که گذر زمان در آنها راه ندارد؛ تجمل، ثروت و همه و همه؛ تبدیل به الگوهایی برای کامیابی و موفقیت، به خصوص برای نسل نوجوان شده‌اند‌. از طرفی خواسته حکومت و اسلام؛ از آنها برایشان مشخص نیست. گاهی مواجه با سوالات و شبهاتی می‌شوند که برایشان جوابی پیدا نمی‌کنند‌. نقش آنها در حکومت چیست؟ شبهات زنان پاسخ دارد یا ندارد.اگر دارد پاسخش را کجا بیابند و اگر ندارد چرا بعد از گذشت چندین سال از انقلاب؛ هنوز دکترین انقلاب برای زن مشخص نیست‌ البته که پاسخ این سوال واضح است اما الگوهای غربی و پروپاگاندای رسانه‌ای و عواملی که در این دو یادداشت سعی کردیم به بعضی از آنها بپردازیم، همه باعث شده است بعضی از زنان ایرانی بیش و پیش از آنکه بخواهند لجاجت در حجاب یا بعضی مواضع و نظرها را راجع به حکومت و انقلاب داشته باشند؛ با سر در گمی، به هر دستاویزی چنگ بزنند و چون پاسخی آن‌طور که شابسته و بایسته است،نمی‌یابند؛ دچار بعضی معضلات می‌شوند‌. به عنوان مثال دربحث حجاب و حقوق زن با اینکه دست انقلاب واسلام، بسیار پراست اما پاسخ‌گویی بعضا از سوی افراد جامعه چنان ضعیف شکل گرفته که نوجوان و جوان ترجیح داده بیشتر به سراغ همان حرفها و پاسخ‌هایی برود که در هرکوی و برزن می‌بیند، می‌شنود و ادراک می‌کند‌. اگر ما طالب رشد اجتماع هستیم؛ که هستیم، باید بدانیم که رشد فرهنگ جامعه در گرو رشد افکاربانوان جامعه است‌ . برایداین مهم کنار کارهایی ازجنس کادو و هدیه و فیلم و موسیقی؛یاید به حل شبهات و معضلات به صورت فراگیر نه فقط در قشر نخبگان بپردازیم و آن را به صورت گفتمانی برای تمام سنین؛ آماده و در دسترس قرار دهیم تا بیشتر شاهد رشد و نمو زنان و جامعه باشیم‌. روز زن بر تمام کسانی که حقیقت زن و مادر را قدر دانستند؛مبارک. لطفا مادران آسمانی را صلواتی مهمان بفرمایید. (سلام الله علیها) @AFKAREHOWZAVI
«خانواده‌های فاطمی نسب» ✍خالقی ۱. در فراز و نشیب تاریخ، همواره جایگاه زن نزد افکار عمومی مخدوش، ناپسند و مظلومانه بوده است، آنچنان که این تصویر را خود زنان از سر ناآگاهی پذیرفته‌اند، اما سیره‌ی انبیا و اولیا و مرزبانان این راه حق و درخشان، از همان ابتدای آفرینش انسان، احترام به شخصیت زنان را مانند مردان در رعایت تقوا و مشی الهی انسان‌ها می‌دانستند نه جنسیت زن و مرد. با ظهور اسلام، زنان جایگاه حقیقی خود را دانستند که نگاه اسلام به زن، نگاهی عزت‌مندانه، رشدآفرین، مربی انسان، استقلال‌دهنده‌ی به هویت و شخصیت زن است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) دخت گرامی پیامبر اعظم این گوهر آفرینش، نقش بی‌بدیل، با شکوه و زیبای خود را در مسیر عزت و کرامت و هویت و رشد خود به همه‌ی جهانیان منعکس کرد تا الگویی باشد برای هر زنی که می‌خواهد به خدا برسد و اینگونه شد سیده‌النساءالعالمین. رهبری عظیم‌الشان: «در زندگى فاطمه‌ى زهرا باید دقیق شد، با نگاهى نو، آن زندگى را شناخت و آن را الگو قرار داد.» (در دیدار جمعی از بانوان برگزیده کشور ۱۳۹۳/۱/۳۰) ۲. او به واسطه عهدی که با خدای خود بسته بود، به عنوان فرزند، دختر، همسر، مادر و یک شخصیت انسانی در جامعه بروز و ظهور الهی داشت. در راه مبارزه با کفر و شرک مانند مادر گرامی‌اش، همراه با پدر در تمام صحنه‌ها حاضر شد و کمک‌کار و همنوا با رسالت پیامبر در صحنه‌های مختلف حضور داشت، به طوری که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) او را اُم‌ِاَبیها خطاب کرد. در دفاع از دین با نثار جان خود، پای ولایت و رهبری اسلام ایستاد و از امام خود محافظت کرد. در صحنه همسری نیز در تمام مراحل زندگی با امیرالمومنین (علیه‌السلام) همراه شد. در میدان مادری، فرزندانی تقدیم راه پرستش پروردگار عالمیان کرد تا با ایثار و فداکاری نجات دهنده‌ی بشریت و رساندن آنان به حیات حقیقی باشند و دختران خود را نیز به عنوان مجاهدان راه روشنگری و تبیین رسالت خاتم انبیا و اوصیا تربیت نمود. ۳. او راه روشن و درخشان خدا، پیامبر و ولایت را با جهاد در همه‌ی صحنه های زندگی که بیان شد؛ به زنان آموخت تا فرزندان خود و نسل‌های آینده را برای توفیق خدمت در راه اسلام پرورش دهند. در این رهگذر پس از قرن‌ها که دین خدا به دست علما و فضلا و زنان و مادران همراه آنها محافظت می‌شد؛ اسلام به دست فرزندش روح‌الله خمینی (رحمه‌الله علیه)، انقلابی معجزه‌گون با همراهی مردم به‌ پا کرد تا جهان از تاریکی در هوا و هوس‌های آلوده به ظلم و ستم و شهوت را به نور و حقیقت هدایت کند. خمینی عظیم که در بستر خانواده‌ای فاطمی، انقلابی، عالِم، نستوه و مجاهد پرورش یافته بود؛ عَلَم مبارزه را نه فقط با شاهنشاهی دوهزار و پانصد ساله‌ی ایران بلکه با ابرقدرت‌های شرق و غرب برافراشت و در پی آن آزادگان جهان را به دین کامل و حقیقت ناب فرا خواند. در این مبارزه شاگردان زیادی رشد یافتند که هر کدام در حد سعه‌ی وجودی خود قهرمانانه آبرو و جان و مال خود را در طبق اخلاص گذاشتند و گوش به فرمان امام خویش شدند. آسمانی را صلواتی مهمان بفرمایید. 🌱ادامه دارد... (سلام الله علیها) @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
«خانواده‌های فاطمی نسب» ✍خالقی ۱. در فراز و نشیب تاریخ، همواره جایگاه زن نزد افکار عمومی مخدوش، ن
ادامه‌ی «خانواده‌های فاطمی نسب» ۴. از این نمونه فرزندان خمینی عظیم می‌توان به عمار روزگار پیش و پس از انقلاب اسلامی، علامه مصباح یزدی اشاره کرد که در خانواده‌ای ساده اما عالم رشد یافت و بخاطر نشر اسلام ناب، با عشق به حضرت زهرای اطهر( سلام‌الله‌ علیها)، فرماندهی جنگ نرم را به عهده گرفت و فاطمی‌گونه از آبروی خود گذشت و با اینکه دشمنان داخلی و خارجی دست به تحریف و تمسخر ایشان می‌زدند از مبارزه با نفاق و شبهه‌پراکنی ها دست برنداشت و در راه دفاع و تببین اعتقادات ناب اسلام، عمر پر برکت خویش را در این راه نورانی صرف کرد. حاج قاسم عزیز سردار مبارزه با کفر نیز که در دامن پاک خانواده‌ای مومن و خداجو پرورش یافته بود، در راه اسلام محمدی در دفاع از آرمان‌های نظام اسلامی و به عشق حضرت زهرا (سلام‌الله‌ علیها) و با مکتبی زهرایی، تمام عمر شریف خود را مخلصانه و صادقانه صرف تشکیل هسته‌های مقاومت در منطقه و اشاعه‌ی آن در سراسر جهان برای مبارزه با ظلم و ستم مستکبران عالم کرد و در این راه جان خود را به دست اشقی‌الاشقیا نثار اسلام عزیز کرد. ۵. آری حضرت زهرای اطهر (سلام‌الله‌ علیها) که خون مطهرش را برای آبیاری دین خدا تقدیم پروردگار عالمیان کرد، استقامت و دفاع در این راه را نیز به فرزندان خود تا ظهور حضرت حجت (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) آموخت. اگر منتظر عصر ظهور هستیم، زنان فاطمی‌نسب به همراه مردانشان، با پرورش عمارها و سردارها، خانواده‌هایی نورانی به نور اسلام تشکیل دهند تا به کمک و یاری امام خویش قیام کنند. و این ایام چه ایام گوهر‌باری است که میلاد پربرکت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌ علیها) را به همراه بزرگداشت نام و یاد حضرت روح‌الله، علامه‌ی بزرگوار و سردار نجیب را گرامی می‌داریم و عهد می‌بندیم که همراه با نائب امام در جهت به ثمر رساندن اهداف عالیه نظام اسلامی گام برداریم تا پرچم اسلام را به دست امام زمان ( عجل‌الله‌تعالی‌فرجه الشریف) برسانیم. (سلام الله علیها) @AFKAREHOWZAVI
. گفتگوی اعضای هیات تحریریه مجتهده امین با خبرگزاری حوزه 🔰انتشار گفتگوی خانم فاطمه شکیب رخ لینک خبر👇 https://hawzahnews.com/xcChV لینک خبر👇 🔰انتشار گفتگوی خانم زهرا سعادت https://hawzahnews.com/xcCgj @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*عشق، ناگهانِ باغچه است؛ روز شکفتنِ گلی* ✍طیبه روستا سلام دادیم و از پله های بالاتر از مزار بالا رفتیم. نمی دانستیم میدان قائم کجاست. پرسیدیم. سروریش جوگندمی و لباس نارنجی داشت و نشان کانون پرورشی فکری روی سینه ی لباسش نشسته بود. گفت بیایید خودم تا یک جایی می برمتان. گفتیم زحمت می شود خسته اید، فقط نشانی بدهید. مهربان خندید و شیرین لهجه جوابمان داد:" مگه زائر حاج قاسم نیستین؟ " زائر بودیم. گفت:" کار برای حاج قاسم که خستگی نداره، بابای من سه سال همرزم حاجی بوده." روی حرفش حرف نزدیم. دنبالش رفتیم. از پدرشان پرسیدیم، می گفت جانباز است، آقای ابراهیم آبادی؛ خدمه توپ پنجاه و هفت در عملیات کربلای پنج، تنها کسی که از بین خدمه ها زنده مانده. شماره دادیم که هر وقت فرصت داشت از پدرشان بیشتر بدانیم. عجله و تماس های پشت سر همِ دوستان از یادمان برد شماره اش را بگیریم. برگشتیم محل اسکان. خبر انفجار رسید. بین زنگ و پیام های اقوام و دوستانِ مضطرب یادم افتاد به آن مرد مهربان کرمانی. دلشوره اش نشست به جانم و یادم آمد شماره نگرفتیم. تنها از دلم گذشت خدایا سالم باشد و به دلش بیفتد که زنگمان بزند و حال ما را بپرسد. رفتن، رزق ما نبود، چراکه اصولا رزق را به اهلش می دهند. مرد کرمانی، اهل مهربانی بود؛ اما دل ما کوچک است، می گیرد از نبودن ها؛ حتی به اندازه ی پرسیدن یک نشانی کنار مزار حاج قاسم. کاش یکی بیاید و بگوید دیدمش... سالم بود. 13دی ماه 1402 قاسم ، گلزار شهدا @AFKAREHOWZAVI
📢سلسله جلسات نقد بر رمان‌های تاریخی (۱) ؛ سنجه‌ی رمان "عقیله " از انتشارات "به نشر" به نویسندگی " الهام امین" 🔸زمان: پنج شنبه 14 دی 1402، ساعت 10 🔸مکان: ساختمان آموزشی علامه طباطبایی، سالن نشست ها @BouNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«شهادت تولد دوباره تو است...» ✍سیده ناهید موسوی انسان‌های خوب و پاک سرشت هرگز تمام نمی‌شوند انگار حکمت خداوند به‌ این است که حضور و عدم حضورشان‌ مایه دلگرمی و سرافرازی مردمان باشد. و الگویی برای‌نسل‌های آینده و نمادی از قدرت و مردانگی که روز به روز پُر رنگ‌تر می‌شود. خداوندا مرا پاکیزه بپذیر! این جمله ماندگار و تاریخی از سردار سرافرازی که وصیت کردند بر روی سنگ مزارشان بنویسند «سرباز» قاسم سلیمانی... و این یعنی «قاسم سلیمانی سرباز ولایت است‌»و اما، ما که واقعا ایشان را نمی‌شناسیم. بزرگ مردی با مُروت از خطه کرمان، وعده می‌دهد و داعش را طی چند ماه به کلی از صحنه روزگار محو می‌کند، یعنی همان مصداق الوعده وفا! هیچ‌کس فکر نمی‌کرد بعد از تکه تکه شدن حاج قاسم همچون اباعبدالله و اربن اربا شدن، و جدایی دست مبارکش، دست دادن در کُل دنیا قطع شود. همان سال پر کشیدن قهرمان را می‌گویم ۹۸ و آن ویروسی که ارتباطات جهانی را مختل و به صفر رساند. گویی ضامن آرامش و سکون جهانیان بود همه چیز امن و امان! از دشمن قَسم خورده اسلام و مسلمین گله کنیم یا فرودگاه بغداد، از تلخی و سوز آن شب جمعه یا تقدیری که این‌گونه رقم خورد! نوع رفتنشان حتی، رسوایی و بزدلی دشمنان را آشکارتر ساخت. پدری دلسوز و متعلق به همه بود، پدری که فرقی میان فرزندانش نمی‌گذاشت خوب یا بد همه را در آغوش می‌کشید. اسم‌اش به تنهایی آرامش و دلگرمی خاصی داشت. هرچه بیش‌تر می‌گذرد داغِ دل بیشتر می‌شود اما دوست داشتن تَب‌اش بالا می‌گیرد، اسطوره‌ها هرگز تکراری نمی‌شوند اما تکرار هم نمی‌شوند. خدا آن‌ها را بیشتر دوست دارد عزیزشان می‌کند، عطر و بوی الهی می‌دهند خنده و اخم‌هایشان همان «أشداء علی الکفار رُحماء بینهم» فتح/۲۹ است و در نهایت شهید می‌شوند تا شهادت تولد دوبارهِ آن‌ها شود یعنی تا کسی شهید نباشد، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI
«هر چه دارم، از مادرم دارم» ✍آمنه عسکری منفرد روزهای کودکی‌ام قرین شده بود با روزهای دفاع مقدس. همان روزهایی که اغلب اوقات پدرم به خاطر حضور در جبهه‌ها حضور فیزیکی در خانه نداشت، اما به خاطر توجهات و رسیدگی های عاشقانه مادر، جای خالی‌اش، کمتر ما را آزار می‌داد. راستش، بیشتر دلتنگی‌ بود که گاهی امانمان نمی‌داد و باعث می‌شد با گریه‌ و بهانه‌جویی‌های گاه و بی‌گاه، مادر صبور و عاشق را هم بی‌تاب دیدار روی ماهش کنیم. هر چه بزرگتر می‌شدم بیشتر احوالات مادرم و خانمهایی چون او توجهم را جلب می‌کرد. خانمهای به ظاهر ساده، بی‌آلایش و بی‌مدعا؛ اما فکور، قوی، متعهد و انقلابی. همانها که از روزهای ابتدایی انقلاب، با خدا عهد بسته، همراه و هم‌قدم همسرانشان شدند و با وجود فرزندان خردسال، از صحنه‌های حضور در راهپیماییها و تظاهرات انقلابی دور نمی‌شدند و تا روزهای جنگ و دفاع مقدس، خوبِ خوب آبدیده شده بودند. اصلا انگار جنس این خانمها، از پولاد است اما پولادی که ظاهری به درخشندگی الماس و به عِطر و لطافت گلهای یاس دارد. او که در خانه، انیسی همراه است که گرد خستگی و تلاطم‌های زمانه را می زداید و قلب و جانِ مرد خانه را تسکین می‌دهد و روح و جسمِ فرزندان را نوازش می‌کند، همان اندازه بااراده و ایمان در میدان مبارزات انقلابی، چون کوه استوار است. اصلا بهتر است او را به رودی روان تشبیه کنم که هم جریان دارد و هم جریان ساز است، سنگهای کوچک و بزرگی که سر راهش قرار می‌گیرند، یا با او همراه می‌شوند و چند قدم جلوتر از پا می‌افتند یا از همان ابتدای مسیر، تسلیم سیلان و جریان آب رود می‌شوند. آبی که مایه‌ی حیات است و سرچشمه‌ی پاکی‌ها... همه‌ی بچه‌ها از همان دوران کودکی، عاشق نوازشهای گرم و صدای محبت آمیز مادر می‌شوند و اگرچه گاه به اقتضای احوالات نوجوانی و غرور بی‌جای جوانی، می‌‌خواهند خودی نشان دهند، اما همه خوب می‌دانند حضور این فرشته‌ی آسمانی است که سنگ تراز خانه را همیشه ترازِ تراز نگه می‌دارد، طوری‌که هم جان و تن خسته‌ی مرد خانه را، مایه‌ی آرامش است و هم بدقلقی‌های گاه و بی‌گاه فرزندان را سامان می‌بخشد و با سرانگشتان ظریف زنانه‌اش، رشته‌های گره‌خورده و در هم تنیده‌ی زندگی را چنان سرو سامان می‌دهد که آب از آب تکان نمی‌خورد. درست مثل مادرم در روزهای نبود پدر در خانه! در همان روزهای دفاع مقدس که با قلبی پر تپش و پر التهاب، لباس رزم بر تن برادر تازه جوانم کرد و او را به خدای حسین سپرد. هنوز یادم هست که چطور با عشق و دلهره برادر ۱۶ساله‌ام را به قرآن سپرد و تمام وابستگی‌های مادرانه‌اش را با کاسه‌ی آبی که از عطر گلبرگهای یاسِ رازقی باغچه، معطر شده بود، پشت‌سرش ریخت. حالا که خودم مادر شدم، میفهمم که قطعا مادرم با این کار، چقدر بزرگ شد. بزرگ نه به اندازه و مقدار که به رتبه و درجه در نزد پروردگار. همه‌ی زنانی که با عشق، همسران و پدران و برادران و پسرانشان را راهیِ میدان‌های جنگ با استکبار می‌کردند و رنجِ مقدسِ پاسداری از حریم خانه را به دوش می‌کشیدند تا در حفظ انقلاب و اسلام ادای تکلیف کنند. درست مانند همسران و مادران شهدای مدافع حرم خانم زینب (سلام‌الله علیها) که از تربیت شده دامان پرمهر مادرانی بزرگ از جنس پولاد بودند. ظریفی می‌گفت :«اگه زن باشی، اگر مادر باشی میفهمی که مادرخیلی حواسش به تو هست. خوب سفارشت میکنه که زیبا و اربا اربا در محضر رب الارباب حاضر بشی. شاهد دارم...حسینش را ببین...حاج قاسمش را ببین...» این کلام خیلی به جانم نشست و قلبم را تکان داد و دوباره من را برد پیش این عکس... و باز سوالهایی از جنس نور و عشق. عکس مادر شهید سلیمانی که به راستی خود او چگونه بود؟ چگونه زنانگی‌اش را زیسته بود که مادرانه توانست چنین گوهری در دامان پاکش تربیت کند؟ مگر خدا به او چه توان و قدرتی داده که از کنج خانه و انجام تکلیف زنانه‌اش می‌تواند این‌اندازه بزرگ، باعظمت، پرقدرت، باصلابت و تاثیر گذار باشد؟ او هم خود بزرگ است و هم می‌تواند مردانی بزرگ تربیت کند که معادلات عالم مادی را برهم زند و سربازانی از جنس حاج‌قاسم برای امامش تربیت کند؟ به راستی «زن» کیست؟ قدر و رتبه‌ی «مادری» تا کجاست؟ چرا شهدایی همچون شهید سلیمانی معتقدند هر چه دارند، از مادرشان دارند؟! @AFKAREHOWZAVI
«التماس نگاه» ✍مرضیه رمضان‌قاسم مادرها یک نگاه‌ جادویی دارند که وقتی از آن نگاه‌ها به پدر کنند دیگر پدر نمی‌تواند نه بگوید و نان بچه‌ها در روغن است. یا زهراجان مادر می‌شود از همان نگاه‌ها، به پدرمان امیرالمؤمنین کنید؟ آخَر ما بچه‌ها ملتمس دعا و محتاج نگاه‌‌تان هستیم. @AFKAREHOWZAVI
. تقدیس «مادری» یا ترسیم بردگی؟ ✍ فاطمه عطارد سخن را با کلام حضرت امام خمینی آغاز می‌کنم: «این‌که شما قبول کردید روز ولادت فاطمه زهرا (س) روز زن باشد، این برای شما مسئولیت و تکلیف به وجود می‌آورد. این یک حرکت نمادین است، این کار سمبلیک است. معنایش این است که زن باید در این صراط حرکت کند؛ عظمت و جلالت و علوّ مقام و مقدار برای زنان در این راه است؛ راهی که در آن تقوا هست، عفاف هست، دانش هست، نطق هست، ایستادگی در میدان‌های گوناگون، محتاج ایستادگی هست، تربیت فرزند هست، زندگی خانوادگی هست؛ همة زینت‌ها و فضیلت‌های معنوی در آن هست؛ زنان باید در این جهت حرکت کنند». وقتی دخترانم فیلم سینمائی سیندرلا را نگاه می‌کردند، متوجه شدم که این فیلم کاملا سویه‌های فمینیستی دارد. دختران ما با فیلم‌ها و رمان‌های فمینیستی بزرگ می‌شوند و ما همچنان غافل مانده‌ایم، زیرا خیالمان آسوده است که کتاب‌های شهید مطهری در قفسه کتابخانه‌مان می‌درخشد. در این فیلم خواسته‌ها و رؤیاهای سه زن یعنی همسر شاه، دختر شاه و سیندرلا برجسته می‌شود تا اینکه می‌توانند بر مردان فائق آیند. در این فیلم با مهارت و ظرافت، سلطه زنان بر مردان و در کل بر جامعه، القاء می‌شود. شاه را ذلیل و شاهزاده را یک کودن ابله به تصویر می‌کشد تا این که در نهایت دختر شاه، جانشینِ شاه می‌شود. لذا بهانه‌ای شد تا در این سطور به فمینیسم بیندیشم. یکی از کتاب‌های فمینیستی که در ایران ترجمه شد و به چاپ‌های متعددی رسید کتاب «جنس دوم» از سیمون دوبوار می‌باشد. دوبووار در فصلی از کتابش تحت عنوان «مادر» به دردها، رنج‌ها و فریادهای مادران اشاره می‌کند. وی مادر را در خانواده به عنوان برده‌ای تصور می‌کند که در تضادها و تناقض‌ها دست و پا می‌زند. خواندن این فصل از کتاب برایم ملال‌آور و اندوهناک بود. بدون تردید خواندن این متون، کام زنان را تلخ خواهد کرد. وی می‌نویسد: «آن وقت، زن به طور کامل، موجودی انسانی خواهد بود، وقتی که بردگیِ بی‌پایانِ زن درهم شکسته شود، وقتی که زن برای خود و از طریق خود، زندگی کند، و مرد – که تا آن زمان نفرت انگیز است – حُکم مُرخصی‌اش را به او داده باشد». وی ازدواج و مادری را که در ادیان الهی به عنوان امری مقدس در نظر گرفته شده‌است، را به صورت «بردگی» عنوان می‌کند. وی که مدافع همجنس‌گرایی است؛ «زن» را که محور خیر در هستی و محور محبت در خانواده است؛ از مدار اصلی و جایگاه واقعی‌اش، جدا می‌کند و در زیر چرخ‌دنده‌های نظام سرمایه‌داری له می‌کند. آثار و پیامدهای کتاب سیمون دوبووار نه تنها در غرب، بلکه در جهان شرق و در میان مسلمانان نیز تلخی‌هایی به جای گذاشته است. همچنین ماجراهای زندگی شخصیِ سیمون دوبووار بر فساد اخلاقی و تناقض‌های حاکم بر روح و روان او گواهی می‌دهد. غافل از این که «مهر مادری که به صورت تکوینی در وجود زن قرار گرفته است؛ ضمن این که سبب حفظ حیات و تربیت فرزند می‌شود کارکرد ایجاد عاطفه انسانی و اجتماعی را داراست. این کارکرد سبب می‌شود کنش عاطفی مادر، اثری فراتر از رابطه مادر و فرزند داشته باشد. معنای عاطفه این است که انسان از حق مشروع خود به نفع دیگری استفاده کند. هر کسی این کار را کرد، به این، خصلت او عاطفه اجتماعی می‌گویند. از نظر شهید مطهری بستر ایجاد عاطفه اجتماعی، رابطه مادر-فرزندی است و مادر کارگزار اصلی در ایجاد عاطفه اجتماعی است. عواطفی که در رابطه مادر و فرزند تبادل می‌شود و احساس وابستگی فرزند به مادر، پایه تعهد فرد به جامعه و ایجاد انسجام اجتماعی است. بنابراین عاطفه مادر خصلت اجتماعی دارد و مادر در مقام مهرورزی در جایگاه کنشگری اجتماعی قرار دارد. شکل‌گیری روابط میان افراد در جامعه مطلوب از منظر شهید مطهری بر اساس محبت است و مادر پایه‌گذار چنین جامعه‌ای است. سیمون دوبووار، مادر را در خانواده در دریای رنج‌ها و تناقض‌ها، نوعی بردگی ترسیم می‌کند و استاد مطهری، مادر را نه تنها بنیانگذار عاطفه و محبت در خانواده، بلکه بنیانگذار عاطفه در جامعه قلمداد می‌کند. سخن آخر آن که، تصور جامعه‌ای بدون «مادر»، توّهمی است مخوف و یأس‌آور؛ به فرمودة رهبری، زن بودن مایه افتخار و نقطه امتیاز است. «گفت با مادر جمله بساز...خندیدم! او نمی‌دانست با مادر، جهان می‌سازند نه جمله» @AFKAREHOWZAVI
. «لاله‌های خونین» ✍سیده ناهید موسوی جمهوری اسلامی ایران حرم است،سیزدهم دیماه به وقتِ‌ گلزار شهدا مرقد حاج قاسم سلیمانی‌ که قلب تپنده کرمان است. مسیری طولانی به بلندای آرزوها، دلدادگانِ مکتب حاج قاسم سیلی عظیم به راه انداخته‌اند و فوج فوج قدم در مسیر عاشقی می‌گذارند. شاید به دنبال چیزی شبیه به شربت شهادت هستند، مستانه و مغرور از هیبت و شکوه مردِ میدان و شیر کرمان، گویی مردمان همان «لَا خَوُفٌ عَلَیْهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونْ» هستند. اولیای الهی که تقدیرشان گره خورده به دی‌ماه و سالروز شهادت سردار دل‌ها. ناگهان طوفانی به پا می‌شود کور و بی رحم و یکی یکی می‌چیند لاله‌های مَستی را که در جستجوی عشق بودند، لاله‌ها خونین و واژگون شده به دیدار معشوق می‌شتابند و مسیر بهشتی گلزار دَری از جنات فردوس را می‌گشاید تا مهمان‌نوازی سرداردلها آغاز شود و با محبان خود «عِنْدَ رَبِهِمْ یُرزَقُونْ» شوند. اما حسرتی آتشین بماند برای لاله‌هایی که هنوز وقت چیدنشان نرسیده است ولی در باغ شهادت باز باز است... نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI