.
شیرینتر از هندوانهی ابوجهل
✍سمیه غلامرضاپور
کتاب را که دست گرفتم بی وقفه خواندم. ده روز پر از کلنجارِ تصمیم برای جوانی که میخواست در تاریخ اثر بگذارد.عین این ده روز را با هاشم هم قدم شدم. پابه پایش تمام مسیر را دویدم، ترسیدم، عرق ریختم!
در جنگ میان شک و یقین پا پس کشیدم. چاقو دست گرفتن و پرتاب کردنش به سمت کنده را موبه مو مشق کردم. در دست اندازهای خیابانهای اطراف طهران استخوانهایم زیر هیکل نخراشیدهی آن گنده لات درشکه سوار در حد شکستن کش و قوس برداشت. عطر نارنج و اسطوخودوس مهر و عشق را از چای سیلان ترس و شک تشخیص دادم... .
از علیقلی انتقام گرفتم و برای کم کردن روی ترز با خودم قرار گذاشتم بیشتر لیلی و مجنون را بخوانم و دیدم که گاهی هندوانه ابوجهل هم میتواند شیرین تر از عسل باشد و حالا به دنبال پیرمرد ژنده پوشی میگردم که عاقبت خیرم را برایم بازگو کند تا خاطرم از درستی راهی که آمدم، جمع باشد.
دلم میخواهد این گوشه از تاریخ را، مشروطه را، یکبار دیگر بخوانم و آدمها را درست سرجایشان در ذهنم بچینم.
بعد از خواندن کتاب طبق معمول سریعترین دسترسی تاریخیام فضای مجازی بود. رفتم و عکس شخصیتهای واقعی قصه را دوباره دیدم تا تصاویر کتاب در ذهنم ماندگارتر شود.
شیخ فضلالله نوری، مرحوم سلطانآبادی
سردار اسعد دوم(سردار اسعد اول و سوم را هم دیدم)، تقی زاده، خوانین ایل بختیاری و یک عالمه شخصیت جدید از واقعه تاریخی مشروطه! رشته تخصصیام تاریخ نیست اما تاریخ را همه باید بخوانند. بزنگاههای تاریخی قابل تکرار و عبرتآموز است.
#معرفی_کتاب
#قربانی_طهران
#حامد_اشتری
@AFKAREHOWZAVI
۳۰ دی ۱۴۰۲
.
رأی اولیها امروز و دیروز
✍فاطمه میریطایفهفرد
اول صبحی مادرم لنگ لنگان چادر سر کرد و به هر سختی بود خودش را به سر کوچه رساند. هنوز مسجد شلوغ نشدهبود، مردم خیالشان راحت بود که زمان انتخابات، چند باری تمدید میشود. وقتی سرباز جلوی در مسجد حال و روز مادرم را دید یک صندلی جفت و جور کرد که بفرمایید اینجا بنشینید. چرا خودتان آمدید؟ میگفتید صندوق سیار برایتان میفرستادیم.
مادرم تازه عمل کردهبود و قدرت چندانی در پاهایش نداشت و حسب حرف همیشگی که ما مدیون شهدا هستیم، آنها جان دادند، ما نباید یک رای را دریغ کنیم، خودش را به هر سختی به صندوق رأی رساندهبود. حال مادرم درسی بود برای من که هنوز به سن رأی دادن نرسیدهبودم. شب شناسنامهام را برداشتم و رفتم مسجد. بعد از نماز، صف خیلی طولانی تشکیل شد برای رأی دادن. من هم رفتم داخل صف، کلی "وجعلنا" خواندم و کلی مرام به خرج دادم برای زنهایی که بعد از من توی صف بودند که بفرمایید شما عجله دارید و این حرفها. میدانستم جای من در این صف نیست. چندباری چک کردهبودم که سن من شامل رأی گیری امسال نمیشود. با این وجود دلم خوش شدهبود به این شلوغی و خطای انسانی و فردایی که جلوی دوستانم پز بدهم.
"وجعلنا" هنوز بر لب بود تا مأمور، شناسنامه من را گرفت، اسم و مشخصات را نوشت توی برگه رأی گیری و برگه را داد به همکارش. از آسمان به زمین آمدم. گفتم که کار تمام شده و نفهمید که به سن قانونی نرسیدهام؛ در همین وقت بود که آقای پشت صندوق، عکس شناسنامه را بالا زد و تاریخ تولد را دید. تا قبلش تاریخ تولد، پشت عکس خودش را قایم کردهبود. گفت: دخترم شما نمیتونی رأی بدی. از آسمان پرت شدم روی زمین مسجد مهدیه.
-آقا! آقا تو که مشخصات رو نوشتی...
-نه! دخترم نمیشه.
من که برای ضروریاتم در خانه حتی خواهش نمیکردم، ولی آن لحظه داشتم از خودم بیشتر مایه میگذاشتم و کار داشت به التماس میکشید.
-آقا دیگه برگه حروم شده بذارید رأی بدم؟
تمام اصرارها پتک شد و بر سرم آوار شد.
با گریه به خانه برگشتم.
اولین بار که رأی دادم از سنم مطمئن بودم ولی از انتخابم نه. نمیدانستم که چه کسی استحقاق این رأی را دارد. یک برگه من انگار مسئولیتی عظیم بود که حالا بر گردنم افتاده، پس باید احساس مسئولیت میکردم.
▫️▫️▫️▫️▫️
حال دوران نوجوانی ما پر بود از این فضا.
حال و روز امروز بچههای ما چگونه است؟
آنها اینقدر ذوق و شوق مشارکت دارند؟ فاصله نسلی ما دارد کمکم زیاد میشود. انگار یک سوراخی بزرگ افتاده بین ما و نسل جدید. سوراخی که شاید خودمان آن را نکندهباشیم ولی ایستادیم و حفر این سوراخ را دیدیم و حرف نزدیم.
حال و روز رأی اولیهای ما چطور است؟ اصلا احساس میکنند که دارند به مرحلهای میرسند که اثر گذارند حتی به اندازه یک برگه رأی؟
اصلا حواسمان به این نسل هست؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم باید این همه سرمایه و تمدن و اقتدار و هر چیز دیگر را برای آنان بگذاریم و برویم.
آنها میمانند و هویتی که در وجودشان تزریق نکردهایم. مثل واکسنی که باید به موقع تزریق شود و اگر دیر شد دیگر دیر شده...
واکسن فلج اطفال را جدی گرفتیم ولی حواسمان به واکس فلج عقاید و ملیت و هویت نبود که اگر به موقع تزریق شود کارساز است و اگر نه! آب در هاون کوفتن.
ساز و برگ آیندهی آمدنی ایران با فرزندانیاست که اکنون باید بال و پر بگیرند و رشد کنند و خودشان را موثر بدانند در هرچه که در جغرافیای ایرانمان رخ میدهد.
نسلی که هم اکنون برای یک رأی رسمیت نیابد، در آینده ایران سهم کمی دارد.
شاید فصل رویشها رسیدهباشد. فصل پروراندن نهالهای نازک ولی مثمر این مرزو بوم، هرکس به اندازه خودش، حتی شاید بیشتر از اندازهاش، تا جبران مافات شود. باید برای حفظ و صیانت این نهالها کوشید و آنان را هرچه بیشتر با داشتههایشان آشنا کرد و سهم مهم آنان در اثر بخشی جامعه را بیشتر گوشزد کرد.
این تذکار گاهی با قلم است، گاهی با خرج محبت است، گاهی با خرج خود است، گاهی با خرج هزینه مادیست و برای مسئولان این گاهیها پررنگتر میشود. برای آنان این گاهیها، حتما میشود، حتما باید کاری کنند برای امکانات و اختیاراتی که در دست دارند.
باید در صداوسیما و مدارس و مساجد و مؤسسات آموزشی، فضای مجازی و هر جایی که پاخور نسل جدید است، شاهد این طرز نگاه باشیم.
ایرانِ آینده به جوانانی نیاز دارد که دل و روحش متعلق به این مرزوبوم باشد، تعلقی ارزشمند.
آزادی بیان و عقیده نیز به کار میآید و هرکس نظر خود را در برگه رأی مینویسد. این آزادی و این تعلق در هم آمیخته میشود و دل بند این خاک میشود.
خاکی که برای سرافرازیاش، جانهای عزیزی فدا شدند.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۱ بهمن ۱۴۰۲
.
مُزد برکناری مَنِ خود
✍خالقی
۱. زمانی که عارف بالله و اهلبیت «علیهمالسلام» باشی معلوم است که میتوانی پارسایی پیشهی خود کنی و از شهرت، ثروت و مقام دوری گزینی، آنگاه عامل به علم خویش شوی. این عرفان و شناخت تو را به اخلاصی میرساند که میتوانی به مثابه صدیقین و شهدا باشی، آنقدر که مثل شهدا پس از مرگ هم زنده باشی. از چه کسی سخن میگویم؟ از کسی که حدود هشتاد سال پس از درگذشتش، هر روز میلیونها نفر با اثر برجستهای که از خود بهجای گذاشته است، ملازمت دارند. بله منظور نگارنده، صاحب مفاتیحالجنان، شیخ عباس قمی است. او که در اثر شناخت خود، اخلاص پیشه کرد و مزدش را نیز پس از مرگ تا ابد دریافت میکند. مرحوم شیخ عباس قمی از علمای زنده است و حیات معنوی او نه تنها در بهشت برزخی که در دنیا مادی هنوز ادامه دارد، آنچنان؛ که در همهی دعاها و زیارتنامهها و مناسبتهایی که شیعیان میخوانند، حاضر است. شاید بتوان گفت میان علمای شیعه، کسی مثل مرحوم شیخ عباس قمی نیست که نام و یادش در محافل شیعه باشد. بعد از قرآن بیشترین کتابی که چاپ شده مفاتیح است. ایشان انسانی بود که با اخلاص تمام «مَن خودش» را کنار گذاشت و چون با خدا پیوند خورد و خود را خرج خدا کرد، وجه الهیاش ماندگار شد.
۲. مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده كتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه: «وقتى كتاب منازلالاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه( سلاماللهعلیها) احكام شرعی را برای مردم مىگفت. مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقهمندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مىشد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مىگشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مىخواند. روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئلهگو مىشدى و مىتوانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مىخواند، تو هم مىخواندى. چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.» شهید آیتالله صدر نیز در مورد مرحوم شیخ عباس قمی فرمود: «داریم که آخر چیزی که از دل صدیقین بیرون می رود حب ریاست است یعنی این حب در عمق انسان است و درهمه وجود دارد. آنقدر خدا به آقا شیخ عباس قمی نظر کرده که اولین چیزی که از دلش بیرون رفته حب ریاست بوده است زیرا ایشان خیلی افتاده و متواضع بودند.»
۳. امام خامنهای میفرماید: «عالم خبیر و محدث بزرگ و نامدار مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی مؤلف کتاب مفاتیح الجنان و کتابهای نافع دیگر؛ ایشان حق بزرگی بر همه مؤمنان متعبد دارند. تاریخ (۱۳۸۷/۱۲/۲۷). عباس بن محمدرضا قُمی متولد (۱۲۵۴ هجری شمسی)، مشهور به «شیخ عباس قمی» و «محدّث قمی» عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او که محدّث، مورخ و خطیب بود، تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای بیشماری به رشتهی تحریر درآورد. مفاتیح الجنان، سفینة البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. یكم بهمن سالروز درگذشت شیخ عباس قمی است؛ عالمی برجسته كه برای تعالی اندیشه شیعه بسیار كوشید و توانست با نگارش مفاتیحالجنان فصلی تازه در مسیر رویارویی با انحرافها و آشنایی همگان با چهره حقیقی دین خدمت ارزنده و شایانی نماید. محدث قمی در سال ۱۳۱۹ در نجف درگذشت و در حرم امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به خاک سپرده شد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۱ بهمن ۱۴۰۲
.
ولادت با برکت
✍نجمه صالحی
سالها از ازدواجش گذشته بود و فرزندی نداشت. سودجویان پس از شهادت پدرش برای به دست آوردن مال بیشتر امامتش را انکار میکردند. فرزند نداشتن او موجب سرزنش یاوهگویان شده بود. کاش فقط غریبهها سرزنش میکردند، اقوام نزدیکش هم زبان به طعنه گشوده بودند!
چه بسا غریب الغربا لقب گرفت نه برای اینکه از سرزمین مادری دور شد بلکه برای این بود که در میان خانوادهاش هم غریب بود! هنگامی که دردانهاش به دنیا آمد، اقوامش چهرهشناس آوردند، شک کرده بودند!
با به دنیا آمدن او، برکت به زندگی پدر آمد. بابرکت بود چون از تحیر شیعه در یافتن امام بعدی جلوگیری کرد، نیکو بود چون مانع انحراف خویشاوندان حضرت رضا علیهالسلام شد، پر از خیر بود چون برکات علمی زیادی برای مسلمانان داشت. برای همین بود که پدر در وصف ولادتش فرمود:
«این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است»*.جواد الائمه علیهالسلام است.
وی با وجود سن کم با علما و دانشمندان عصر خویش مناظره میکرد و آنها را تسلیم و مجذوب علم وحلم خویش ساخته بود و به خوبی جامعه شیعی را هدایت کرد، یادگار نبی خاتم صلیالله علیه وآله همچو ریسمان هدایت بود و مومنین را از کجروی و خطر انحراف نجات داد.
🕊میلاد مولود با برکت اهل بیت علیهم السلام، ابن الرضا علیهالسلام تهنیت🕊
🕊پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی🕊
*شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۱۹
#بازنشر
#جوادالائمه
#میلادامامجواد
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۱ بهمن ۱۴۰۲
۱ بهمن ۱۴۰۲
«علی در آینهی قرآن»
✍مرضیه عاصی
[1].در قرآن کریم آیات بسیاری در ترسیم موقعیت امام علی (عَلَیهالسَّلام) وجود دارد. ممتازبودن شخصیت بینظیر و نقش عظیم آن حضرت در تحولات صدر اسلام و سیره و منش ایشان ، از واقعیتهای مسلّم و غیرقابل انکار تاریخ است. سعیِ مولّف بر آن است تا با استفاده از آیات قرآن کریم به بررسی بعضی از ویژگیهای شخصیتی این امام بزرگوار که در بستر رویدادهای تاریخی ذکر شده و در قرآن کریم بوده، بپردازد. در آیاتی از سورههای بقره، رعد، دهر یا انسان، احزاب و... حضرت علی (علیه السَّلام) را هادی مردم، از خودگذشته، فداکار، انفاقکننده و بخشنده معرفی کرده است که بیشتر این اوصاف در آیهی مودّت، آیهی تطهیر، آیهی اطاعت، آیهی ولایت، آیهی تبلیغ و آیهی لیلةالمبیت آمده است.
[2].قرآن شریف تنها به اشارههایی روشنگر در موردشخصیت والای امیرمؤمنان و رفتار و کردار خداپسندانهاش بسنده نکرده، بلکه در آیات بسیاری در مورد خاندان وحی و رسالت در درجهی نخست و آنگاه دیگر توحیدگرایان و ایمان آوردگان سخن گفته است که امیرمؤمنان علی (علیهالسَّلام) سرآمد آنان است. در این مورد از پیامبر گرامی نقل شده که فرمود، "ما اَنزَلَاللهُ آیةً فیها یا اَیُهَاالذّینَ آمنوا إلاّ وَ عَلیٌّ رَأسُها وَ اَمیرُها،( شواهدالتنزیل، ج 1 ، ص 52)، هیچ آیهای در قرآن فرود نیامده است که در آن روی سخن با ایمانآورندگان باشد، جز اینکه علی (عَلیهِالسّلام) سالار و سرآمد و پیشوای آنان است و پیش از هر کسی روی سخن قرآن با اوست."
[3].محدثان و مفسران براین عقیدهاند که آیهی مبارکهی "تطهیر" در مورد شخصیت والای امیرمؤمنان، حضرت زهرا و حسنین(عَلَیهِمالسَّلام) است که پیامبر نیایشگرانه رو به خدا نمود و فرمود، بار خدایا، اینان خاندان ارجمند من هستند، پس ناپسندی و پلیدی را از آنان دورساز و آنان را آنگونه که خود میپسندی پاک و پاکیزه گردان ودرست در این لحظات بود که این آیه فرود آمد، "اِنَّما یُریدُاللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُالرِّجسَ اَهلَالبَیتِ وَ یُطَهِِرَکُم تَطهیراً،(احزاب/3۳) و خدا چنین میخواهد که هر ناپاکی را از شما ببرَد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گردانَد." همهی محدثان ومفسران شیعه برآنند که آیهی مبارکهی تطهیر در گرامیداشت شخصیت والای علی، فاطمه وحسنین (عَلَیهمالسَّلام) است وهمسران پیامبر را شامل نمیگردد. همین دیدگاه را گروهی از محققان و ژرفنگران اهل سنّت در تفسیر خویش این آیهی شریفه را، ترسیم موقعیت معنوی همان پنج نور مقدس تفسیر و تأویل کردهاند.
[4].آیهی دیگری که در آن به شرف و برتری اهل بیت اشاره شده است، آیهی "مباهله" است. ماجرا این است که وقتی پیامبر(صلیاللهُ عَلَیهِ وَ آله) مردم نجران را به یکتاپرستی دعوت نمود، پیشوای دینی آنها گروهی را برای مطالعه وتحقیق پیرامون دین جدید و دیدار با آن حضرت به مدینه فرستاد، این گروه سه نفره به حضور پیامبر اسلام شرفیاب شدند و سوالات خویش را از او پرسیدند و پاسخ گرفتند، اما حق را انکار کردند و سخنان او را نپذیرفتند. اینجا بود که فرشتۀ وحی فرود آمد و در برابر حق ناپذیری آنان آیات مباهله را آورد و پیامبر رو به آنان کرد و چنین خواند، "اَلحقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُن مِنَ المُمتَرین. فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ماجائَکَ مِنَالعِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا وَاَبنائَکم وَنِسائَنا وَنسائَکُم وَاَنفُسَنا وَاَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَاللهِ عَلَیالکاذِبینَ، (آل عمران/60- 61 )، سخن حق همان است که از جانب خدا به تو رسید، مبادا در آن شک کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی به تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم." هنگامی که این پنج نور مقدس به وعدهگاه رسیدند، هیئت مسیحیانِ نجران با دیدن چهرههای پرفروغ آنها و معنویت و شکوه آنان از کار خویش پشیمان شدند و پس از مشاوره و گفتگوی بسیار به این نتیجه رسیدند که او پیامبر خداست و در دعوتش راستگوست و اگر او و همراهانش دعا کنند، حتماً دعای آنان مستجاب میشود و مخالفانشان نابود خواهند شد، پس گفتند هان ای محمد ما را از مباهله معاف دار. در این آیهی شریفه حضرت علی (عَلَیهِالسَّلام) "جانِ" پیامبر معرفی شده است.
[5].جریان دیگری که آشکارا به امیرالمومنین (عَلَیهِالسَّلام) اشاره دارد این است که امام باقر (علیهالسَّلام) در تفسیر "آیهی۵۵مائده" فرمود، گروهی از یهود، به اسلام ایمان آوردند و روزی به حضور پیامبر شرفیاب شدند وگفتند، ای پیامبر خدا! موسی در رسالت خویش یوشعبن نون را به دستور حق به جانشینی خویش برگزید، پس جانشین شما کیست؟
🍃ادامه دارد...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۲ بهمن ۱۴۰۲
ادامهی «علی در آینهی قرآن»
✍مرضیه عاصی
در این هنگام فرشتۀ وحی فرود آمد واین آیه را خواند: "اِنَّما
وَلیُّکُمُاللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمونَالصَّلوةَ وَ یُؤتونَالزَّکوةَ وَهُم راکِعونَ (مائده/55)، یاور شما تنها خدا و رسولش و آن مومنانی هستند که نماز بهپا داشته و به فقیران در حال رکوع زکات میدهند."، پیامبر گرامی با دریافت این آیه فرمود، برخیزید تا به مسجد برویم. همگی به مسجد رفتند، در آستانهی درِ مسجد، بینوایی را دیدند که در حال بیرون آمدن از مسجد بود. پیامبر به او فرمود، آیا کسی در حال نماز چیزی به تو داد؟ مرد با اشاره به انگشتری پاسخ داد آری، پیامبرفرمود، چه کسی این را به توبخشید؟ پاسخ داد، این بزرگمردی که نماز میخوانَد و اشاره به امیرمؤمنان کرد. پیامبر پرسید در چه حالی این را به توعطا کرد؟ گفت در حال رکوع. پیامبر گرامی(صَلَیاللهُ عَلَیهِ وَ آله) به نشانهی سپاس خدا تکبیر گفت وهمهی حاضران نیز تکبیر گفتند. آنگاه پیامبر رو به مردم کرد وفرمود، هان ای مردم این آیهی شریفه را که چندی پیش بر من وحی گردید، به جان دل بسپارید و به هوش باشید که علی پس از من پیشوا و امام شماست.
[6].در سورۀ انسان، مرحوم صدوق در "امالی"، از ششمین امام نور در تفسیر آیات " ۷تا۲۲سورهی انسان" آورده است که حسنین(عَلَیهِماالسَّلام) بیمار شدند، امام علی، حضرت زهرا، حسنین (علیهمالسَّلام) و فضه خدمتکار آنها برای شفای آنها سه روز، روزه نذر کردند. خداوند آن دو کودک را شفا ارزانی داشت و همگی قصد روزهداری کردند. روز اول حضرت زهرا مقداری نان برای افطار فراهم نمود. همگی پس از نماز مغرب دور سفره نشستند، اما هنوز اولین لقمهی غذا را برنداشته بودند که ناگهان مسکینی در خانه را زد وبا آمدن او کسی دست به نانها نزد، بلکه به دستور پدر، فقیر را اطعام نمودند و خود چیزی میل نکردند. شب دوم و سوم نیز یک یتیم ویک اسیر گرسنه درِ آن خانهی معنوی را زدند، صاحبخانه غذایشان را به آنها داد و آن بزرگواران گرسنه ماندند. روز چهارم پیامبر آثار و فشار گرسنگی را در چهرهی حسنین مشاهده کرد، در این هنگام فرشتهی وحی فرود آمد و به پیامبر گفت، آیاتی را که در شکوه و عظمت خاندانت فرود آمده است، به گوش جان بسپار، پیامبر فرمود کدام آیات؟ جبرئیل گفت، "یوفونَ بِالنَذرِ وَیَخافونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستَطیراً وَیُطعِمونَالطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکیناً وَیَتیماً وَاَسیراً... اِنَّ هذا کانَ لَکُم جَزاءً وَ کانَ سَعیُکُم مَشکوراً (انسان،۲۲-۷)، به نذر خود وفا میکنند و از روزی که عذابش گسترده است میترسند وغذایشان را به سبب دوستی خدا به مسکین و یتیم و اسیر میدهند... این بهشت پاداش اعمال شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است."مرحوم مجلسی میفرماید، مفسران و محدثان، همهی این آیات را در مورد امیر مومنان و خاندان مطهر او تفسیر کردهاند.
[7].تنها این آیات و این ویژگیها وامتیازات نیست که درمورد این امام همام آمده است، بلکه خدا درآیات بسیاری از ایشان سخن گفته وعمل خالصانه، خداپسندانه وانسان دوستانهی او را گرامی داشته است و او را بهعنوان نمونه والگو معرفی کرده است. از دیدگاه مفسران و محدثان شیعه واهل سنّت، آیات بسیاری دربارهی آن حضرت که نماد ایمان، تقوا، ایثار و تبلور ارزشهای انسانی و اخلاقی است فرود آمده و دانشمندانِ آنها، در مورد آن حضرت تفسیر و تأویل نمودهاند و خاطرنشان ساختهاند که منظور از واژههای شهید، شاهد، مشهود، ذکر، نور، هدی، صادق، مصدّق، صدیق، فضل، رحمت، نعمت، "والذی عنده علم الکتاب" و نبا عظیم، آن انسانِ والاست که در مورد هریک از نامها و واژه ها، یک یا چند روایت رسیده است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۲ بهمن ۱۴۰۲
۴ بهمن ۱۴۰۲
مجله افکار بانوان حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
.
بر ساحل نگارش، پژوهش و منش استاد ژرفا
در نخستین سالهای دهه هفتاد در پی خواستهای پیوسته از واحد تبلیغات، دوره نویسندگی استاد سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا) در جامعة الزهرا(س) برگزار شد و توفیق، مرا رفیق شد تا از دانش، بینش و مهارت ایشان بهرهمند شوم. جلسه نخست بدون آن که بدانیم، سنجه استاد بر قلم یکایک ما قرار گرفت و آنان که سخت با قلم یار می شدند خودخواسته و نه به خواست استاد، ریزش یافته و تعداد محدودی شیفته قلم و امیدوار به نویسنده شدن در کلاس نشستیم. آنچه امروز پس از سالها در نظر من همچنان باقی است، تواضع در رفتار و نشست و برخاست ، ادب در گفتار و استخدام واژگان سرشار از معنا، حیا و نیروی حیات، احترام و تکریم بسیار به آموزگاران خود در کنار انبوهه ای از ارادت خالصانه نسبت به اهل بیت(ع) و به ویژه بانوی دو جهان، حضرت فاطمه زهرا(س) بود. اشعار و نثر استاد را در روزنامه ها و مجلات میخواندم تا بیش از پیش با اندیشه و قلم استاد آشنا شویم.
آنچه در کلاس از ایشان آموختم و هنوز آویزه گوش و هوش و دل و جان من است، صرف وقت بسیار برای مطالعه فعّال- و نه منفعل- است؛ مطالعه همرا با یادداشت واژه ها و جمله های پرمغز و تأثیرگذار. جملههای خاص استاد که گهگاه در گوشه و کنار کتابها و دفترچه هایم نوشته ام هنوز راهگشایم در نگارش و پژوهش است؛ جمله هایی چون «بسیار مطالعه کنید که تا خواننده خوبی نباشید، نویسنده خوبی نخواهید شد»، « برای طراحی یک نوشته باید روح به عرقریزی بیفتد و هرچه در این بخش بمانید، در طی مسیر نمانید»، « برای وسعت دامنه واژگانی خود، بسیار بخوانید و واژه های زیبا و شیوا و بلیغ را یادداشت کنید» و این که « شکافتن پهنه معنا برای ادیب یک اصل است». آرزوی بهروزی و پایداری در دنیا و آخرت برای استاد ژرفا هماره از دعاهایم بوده و هست و خواهد بود.
✍ناهید طیبی- دکترای تاریخ اهل بیت(ع) و مدیر دانشنامه زن مسلمان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۵ بهمن ۱۴۰۲
مجله افکار بانوان حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
من و ژرفا و موشها
✍مرضیه سادات برومند یزدی
سال ۱۳۶۱ هنگامی که قسمتهای نخست سریال "مدرسه موشها در حال تولید و پخش بود یکی از مدیران گروه کودک شعری به من داد تا چنانچه مایل بودم از آن در سریال استفاده کنم ک مثل کپل صحرا شده پر ز گل... گ مثل گردو، بنگر به هر سو... ب مثل بهار فکرو کن بسیار... پ مثل پسته نباش خسته... م مثل موش برخیز و بکوش... خ مثل خونه نگیر بهونه... آمثل آواز قصه شد آغاز ..."
این شعر کودکانه و به ظاهر ساده با ظرافت و هوشمندی از بچهها میخواست که به اطرافشان نگاه کنند و زیباییها و نظم نهفته در طبیعت را ببینند به کودکان میآموخت که بسیار فکر برخیزند و برای هدفشان تلاش کنند و خستگی و یأس را از خود دور کنند آواز زندگیشان را به گوش همه برسانند...
پ.ن: دیشب نکوداشت استاد ژرفا بود؛ روحانی نویسنده ادیب و استاد دانشگاه، مترجم کتابهای بزرگ و فاخر، ویراستار و از همه جالبتر سراینده شعر مدرسه موشها بوده است؛ خانم مرضیه برومند میگفت بعد از ۳۰ سال فهمیدم شاعر مدرسه موشها یک روحانی وارسته بوده است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۵ بهمن ۱۴۰۲
.
هوای پدر
✍ راضیه کاظمی زاده
به نظرم رابطهی با پدرها غمانگیزترین رابطهی عاشقانه جهان است چرا که پر از نگفتههاست!
ما با مادرها خیلی رابطهی صمیمی داریم، در وقت دلتنگی بغلش میکنیم، دلخوریهایمان را به او میگوییم، قربان صدقهاش میرویم، ولی با پدرها انگار چیزی وجود دارد که عشق را پر از چیزهای نگفته، پر از رشتههای پنهان، پر از دلبستگی در عمق رابطه میکند، و مانع میشود تا تو تمام محبتت را بیدریغ نصیبش کنی!
وقتی به صورت چروکیده ی پدر و دستان پینه بستهاش نگاه میکنم، وقتی خندهی پر از دردش را میبینم، وقتی لرزش دستانش را مینگرم! تازه میفهمم که رویای بزرگ شدن خوب نبود!
کاش میشد به سالهای کودکی برگشت، آن سالها که پدر جوان بود، آن روزها که خانه پر بود از صدای خندهی پدر و مادر، آن روزها که منتظر میماندیم تا پدر بیاید و مادر سفره را بیندازد، آن روزها که پدر را اخمو میدیدیم و هیچگاه از غمها و بغضهای نشسته در گلویش خبر نداشتیم، آن روزها که مادر هنوز نیرویش را از دست نداده بود و پا به پای پدر کار میکرد و همیشه میگفت باید «هوای پدرت» را داشته باشیم چرا که مسئولیت یک خانواده با اوست، و ما هم سرسری از کنار حرفهایش میگذشتیم !
بعد از گذشت سالها تازه فهمیدم «پدر تنها قهرمانی است که روی سکوی قهرمانی نرفت و هیچ کس قدر او را ندانست»!
چقدر زود دیر شد و چقدر زود پدر پیر شد بیآنکه بخواهیم!
پدرم مرا ببخش آنگونه که شایستهی توست قدردانت نبودم .
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۵ بهمن ۱۴۰۲
مجله افکار بانوان حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
دلنوشتهٔ خانم صبا حسینی، فرزند ذوقمند و ارجمند استاد ژرفا
پس از مراسم نکوداشت پدر گرامی ایشان👇
پدر تو را از دور نگاه می کنم و بغض می کنم. دیشب لحظه های زیادی را بغض کردم. وقتی در آغاز صحبتت از فروغ خواندی و گفتی به قول فروغ زمانه. بعد همان شعرش را که خیلی دوست دارم خواندی.
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
تو همیشه هوای دخترکت را داشتی و علاقه اش به فروغ را تحسین کردی. حتی حالا که آن بالا نشستی و من این پایین گوشه ای از جمعیت بودم و نفسم در سینه حبس بود و کلماتت را نفس می کشیدم.
تو از مولانا خواندی که:
گفت که سرمست نه ای لایق این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم از طرب آکنده شدم
پدر به قول خودت تو همیشه آن کودک ده ساله کوچه های نارمک هستی و من همیشه در آن حوالی تو را می بینم که گرم بازی و صفای کودکی هستی. تو چهل و پنج عنوان کتاب نوشتی. دوازده سال از عمرت را عاشقانه گذاشتی پای ترجمه الغدیر. درست در روزهایی که آن بیماری طاقت فرسا شروع شد. از آن روز روی تخت نوشتی. وقتی بیست ساله بودی شعر مدرسه موش ها را سرودی و تا همین چند سال پیش خیلی ها نمی دانستند شاعر گمنام ک مثل کپل همان استاد ژرفاست. بسیاری از کتاب هایت را در حوزه و دانشگاه درس دادند. با تحصیلات دانشگاهیت می توانستی وکیل صاحب نامی باشی. با پیشینه ات در صدا و سیما می توانستی مدیر جایی باشی. اما همه این ها را رها کردی و به دنبال گمشده ات مهاجرت کردی. فقه و اصول برای مردی که همیشه آواز می خواند و هوای شاملو و فروغ در سر داشت و هوای مولانا را نفس می کشید کوچک بود. اما مثل خیلی ها حوزه را رها نکردی. ماندی و همان جا از عشق گفتی. از مولانا و حافظ و از عرفان گفتی. در میان آن ها که هنر را کوچک و پست می شمردند از هنر و فلسفه هنر و موسیقی گفتی. پدر تو همیشه کارهای سخت را انتخاب کردی. اما لحظه هایی هست که فقط من و تو می دانیم.
تو همیشه هوای دخترکت را داشتی. حتی وقتی دنبال یک فیلم مستند درباره فروغ بودم تمام مغازه های خیابان انقلاب را پا به پای من آمدی. با همان پاهایی که درد می کرد آمدی. وقتی می خواستم عکس فروغ و سهراب و اخوان را به دیوار اتاقم بزنم خودت گفتی بیا بریم برایشان قاب بخریم و بهترین قاب ها را برایشان سفارش دادی. وقتی چهارده ساله بودم سه تار را در دستانم گذاشتی و از آن روز سه تار یادگار توست در دستان من. کنج کتابخانه ات آنجا که آفتاب پهن می شود روی قالی های رنگ و رو رفته قدیمی، آنجا که تا چشم کار می کند فقط کتاب روی کتاب چیده شده، آنجا که من و تو هستیم و دو استکان چای، آنجا که می پرسی فیلم تازه چی دیدی، آنجا بهترین گوشه دنیاست پدر.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۵ بهمن ۱۴۰۲