eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
712 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
آب نبات چوبی را در دستشان گرفت. با ولع و لذت خاصی شروع به مکیدن کرد. لبخند کش داری بر روی لبانش نقش بست. به دنبال مادرش می رفت و چادرش را محکم تر در دستانش گرفت. نگاهی به صورت مادرش کرد. اخم های مادر در هم بود. عرق از سر و رویش می بارید. نفسش به شماره افتاده بود. گاه لبانش می جنبید و زیر لب ذکر «یا حسین(ع)» را زمزمه می کرد.اشک از گوشۀ چشمانش سُر خورد و تا پایین چانه اش رسید. نگاهی به کودکش کرد. سریع سرش را از کودک برگرداند و با گوشۀ چادرش اشک ها را پاک کرد. به سوپر مارکت رسیدند. به نزدیکی آب سرد کن مقابل سوپر مارکت رفت. پیاله را از کنار شیر آب برداشت و از آب پر کرد در مقابل دهان کودکش گرفت و به او آب را خوراند. دوباره پیالۀ دیگری ازآب پر کرد و خودش خورد. پیاله را سر جایش گذاشت. «یا حسین (ع)» گفت و دوباره به راهش ادامه داد. چند قدمی ازسوپر مارکت گذشت. وارد کوچۀ بن بستی شد، از اول تا آخر بن بست را جلو رفت و یکی یکی بالای در خانه ها را نگاه کرد. اخم هایش درهم رفت. از این کوچۀ بن بست خارج شد. به مسیرش ادامه داد. هوا گرم بود. عرق از سر و رویش می بارید. با چادرش خود را باد زد. بعد عرق های صورت کودکش را با چادرش پاک کرد. مسیرش را ادامه داد. کودک غرق در لذت آب نبات چوبی بود. به نزدیکی کوچه ای رسیدند. کوچه بن بست بود.نزدیک درب خانه ای نشست. نفس، نفس می زد.دست بر قلبش گذاشت.آهی کشید. سر کودکش را در آغوشش فشرد. موهایش را نوازش کرد. چند دقیقه گذشت. صدای مداحی از آن خانه بلند شد. خانم آن خانه به در خانه آمد. نگاهی به پایین کوچه کرد و سپس نگاهی به ساعتش انداخت. هنوز خبری ازخانم مداح نبود. در این هنگام چشمش به خانمی افتاد که کودکش را به خودش چسبانده و در نزدیکی خانه اش بر روی زمین نشسته است. متعجبانه به او نگاه کرد. به سمتش رفت. دستانش را گرفت. از حال و روزش سوال کرد. آن خانم گفت: شوهرم در شهری نزدیک مرز بود. او گارگر ساختمانی بود یک روز نزدیکی های غروب هنگامی که کارش تمام شده بود و خواست برای مرخصی به خانه بیاید، داربست شکسته شد و از بالا به پایین پرت شد و سرش به میله های آهنی خورد و فوت شد. حالا من با قلب بیمارم ماندم و این بچه بی پناه امروز از محل کار شوهرم تماس گرفتند که هزینه بیمه و حقوقش را به دوستش دادند برایمان بیاورد. دوستش آدرس خانه اش را در کوچه بن بستی داد. اما دقیق خانه اش نمی دانم کجاست. چند کوچه بن بست را رفتم، اما خانه اش را پیدا نکردم. آن خانم بوسه ای بر سر کودک و آن خانم زد و گفت: خانه من مراسم روضۀ حضرت رقیه(س) است. بیا بریم مراسم روضه بعد فکری می کنیم. آن خانم را به داخل منزلش راهنمایی کرد. در پذیرایی نشاند. شربت گلاب و زعفران برایشان آورد. خانم کمی از آن شربت را خورد و یا حسین(ع) گفت و کمی هم به کودکش خوراند. چند دقیقه گذشت. خانم مداح آمد. مراسم شروع شد. مداح در حال خواندن روضۀ حضرت رقیه (س) بود. صدای آن خانم با گریه و هِق هِق قاطی شد. ذکر یا حسینش به آسمان بلند شد. ناله ای سر داد و برای همیشه خاموش، خاموش شد. ✍خ. محمدجانی @AFKAREHOWZAVI
. *سَرِ ایمان و نوجوان* ✍زهرا نجاتی قصه صبر درمقابل نوجوان یک قصه تکراری ولی ضروری است. در اسلام، صبر سر ایمان معرفی شده که بدون آن، ایمان مفهومی ندارد. همه از بداخلاقی‌های هورمونی نوجوان خبرداریم، اما افراد کمتری موفق می‌شوند دانسته‌های خود را در مورد صبر در مقابل آنها به ظهور برسانند. دلیل عمده‌اش شاید حس بی احترامی باشد. نکته مهم این است که اگر والدین و کاش مدارس، مهارت کنترل خشم را آموزش بدهند و از طرفی خط قرمزها، مانند جایگاه پدر و مادر مشخصا آموزش داده شود، آن وقت این درگیری‌ها به شدت کاهش پیدا می‌کند. اما از ویژگی‌های پدر و مادر موفق در تربیت نوجوان صبوری در برابر کنش‌های ناگهانی، خشم‌های آنی، تصمیم‌های بی مقدمه، هرروز رنگ به رنگ شدن، توقعات بعضا نابه جاست. و البته که منظور از صبوری راه آمدن با همه اینها نیست بلکه صرفا پرهیز از رفتار اشتباه و خلاف مصلحت عقلی و براساس خشم، رفتار کردن و شکل دادن روابط حسنه و صحیح بین فرزند و والدین است. به همین دلیل است که عموم روانشناسان در کنار آموزش رابطه موثر و کنترل خشم به والدین و فرزندان، به موضوع صبوری والدین به عنوان یک عنصر حیاتی اشاره می‌کنند که بدون آن اسایا تربیت صحیح ممکن نخواهد بود. @AFKAREHOWZAVI
. «ضیا خانم» ✍طیبه فرید ضیا خانم هر چی بچه زاییده بود به ماه می‌گفت تو در نیا که من آمدم. از خوشگلی ها! بچه‌هایش جو گندمی می‌شدند. یکی در میان دختر و پسر. خانه‌شان آستانه بود. سر بچه سومش رفت حرم سید علاءالدین حسین. نذر کرد اگر برایش بماند و پسر باشد اسمش را بیاد بچه‌ی به غربت رفته "موسی بن‌جعفر (ع)" بگذارد سید علاء الدین. بعد از چند ماه هم، به جای بچه، ماه شب چهارده به دنیا آورد. اسمش را گذاشت سید علاء. جنگ که شد، امام(ره) فرمان جهاد داد. امرش مُطاع بود. پسرهای سر براه ضیا خانم رفتند جبهه. حتی علاء که تازه چهارده سالش شده بود. جنگ با جنگ فرق دارد. سرباز با سرباز. بسیجی با مرد جنگی! همه‌ی دنیا فهمیده بودند که ایرانی‌ها حتی توی جنگیدن هم مرام پهلوانی دارند. شهرها را نمی‌زنند، مردم عادی را، خانه ها را. اگر هم شقاوت‌های صدّام، مجبورشان بکند هفتاد و دو ساعت قبلش خبر می دهند که آدم ها توی خانه شان نمانند. اما صدّامِ نامرد بی هوا می زد. خانه و مدرسه و عروسی و کلاس نهضت سواد آموزی و نماز جمعه را. جنگ با جنگ فرق دارد و سرباز با سرباز. بخاطر همین علاء هربار از جبهه بر می‌گشت مردتر می‌شد. ضیا خانم، لیلا دختر خاله زیبا را برایش گذاشته بود زیر سر. یک بار که علا برگشت کار را یک سره کرد. غافل از اینکه علا برای لیلا شرط گذاشته بود که تا جنگ باشد توی جبهه می‌مانم! سال آخر جنگ چهار روز از اول تابستان گذشته بود. نصفه های شب بعثی‌های دیوانه، حمله کرده بودند. شیمیایی زدند تا خروس‌خوان صبح یک ریز موشک و خمپاره ریختند روی سر جزیره مجنون. مهمات علاء تمام شد اما خودش که تمام نشده بود. اسم مجنون خودش عین هوای مه آلود بود. به گوش ضیاخانم که می خورد یک حس و حال مبهمی داشت!آخر مگر جزیره هم مجنون می شد؟مجنون چی؟ کی؟ این‌جوری دیگر آدم نباید امیدی به برگشتن بچه اش داشته باشد. عملیات جزیره که تمام شد بسیجی ها و شهدا برگشتند شهر. اما خبری از علا نبود. فقط یکی دو نفر او را توی تلویزیون دیده بودند که زنده اسیر شده! همین خبر بس بود که ضیا خانم که تا سه ماه عزاداری می کرد از خدا خواسته، دل خوش کُند وصبح تا شب چشمش به در باشد.حتی وقتی که یکی از تَه هزارتوهای ذهنش داد می زد:«زنِ حسابی چرا باور می کنی؟توی آن شلوغی کی به کی بوده!مگر هر کی چشم‌های گردِ شهلا داشت، هر کی قدش عین‌سرو بلند بود علاست؟حتما یکی شبیهش بوده.» ضیا هم کوتاه نمی آمد و‌ می گفت:«حرف بیخود نزن علا بر می گرده، لیلا و دخترش منتظرند...»بعد هم می رفت سر قبر شجاع و یک دل سیر گریه می کرد. شجاع پسر بزرگ ضیا خانم رفته بود پاریس درس بخواند. انقلاب که شد باامام خمینی(ره) برگشت.حتی رفت توی مدرسه علوی تهران و تنش خورد به تن‌بچه های کمیته استقبال. اگر نیمه دی سال پنجاه و نه، وسط قرارگاه گلف اهواز ترکش نارنجک توی سرش جا خوش نکرده بود حالا برای خودش وزیری، وکیلی کسی شده بود. اما زودتر از بچه‌های دیگرِ ضیاخانم آمده بود زودتر هم رفت. شهید شد. کنار قبر شجاع یک‌ واحد قبر بی سکنه بود. بعد سال‌ها اسمش را گذاشتند خانه ابدی علا. ضیا می‌دانست هیچ علایی آن‌جا نیست. نصف بیشتر موهایش از غم علا سفید شد و بقیه‌اش از غم لیلا و فاطمه. توی خلوت و جلوت جای خالی او توی سرش ضربان می گرفت. به کسی نگفته بود اما با اینکه امیدی نمانده بود اما تا صدای در زدن غریبی می آمد ته دلش یکی می گفت «نکنه علا باشه». آزاده ها که برگشتند او بین‌شان نبود. هیچ خبری نبود جز همان خبر قدیمی دلخوش کن که معلوم نبود کی را با علا اشتباه گرفته. خیلی بعدتر فراموشی آمد سراغش. همه چیز یادش رفت الا علا. از آستانه رفتند و او هی به خودش می گفت«علا نیاد درِ خونه آسونه رِ بزنه ببینه هیچکی منتظرش نیس!» دختر علا بزرگ شد، لیلا پیر شد، ضیا خانم چشم‌ انتظار رفت اما علا هنوز هم برنگشته...ضیا خانم سر بچه سومش رفته بود سید علاء الدین حسین. گفته بود اگر برایم بماند بیاد شما که توی غربت شهید شدید اسمش را می گذارم سید علاء الدین...و برایش ماند... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💠طرف درست تاریخ💠 ✍زهرا نجاتی ❌فیلم را باز کنید. ❌ خوب ببینیدش. خوب ِخوب. جوری که تصویر صورت پسر امشب و حتی فردا هم شاید کمی بیشتر، توی سر و مغزتان بماند. جوری که امشب خواب ببینیم بچه ما این شکلی شده و مجبوریم زل بزنیم توی صورتی که حتما یک زمانی مثل اغلب کودک و نوجوانان، مثل ماه می‌درخشیده. اما چندماه است که از زمین و آسمان محصور شده بین آتش و اشک و دود و تکه پاره‌های بدن خواهران و برادرانشان. بله این فیلم را ببینید و اگر از من می‌شنوید، اصلا مراعات قلبتان را نکنید. دل بدهید به دل مادراین کودک که خوشحال است که بچه‌اش با همین صورت، زنده مانده است. اگر بخواهی عمق داستان را درک کنی، به این فکرکن که فرزندت دور از جان البته، آبله مرغان بگیرد. استرسی که به خاطر تب داری و خارشش و ترس از اینکه نکند رد جوش فرو برود جایی غیر از چال لپش. به این فیلم نگاه کنیم و هرچه می‌توانیم بکنیم؛ فریاد بزنیم، وایرال کنیم، منتشر کنیم، دنیا را پرکنیم و کمی غصه بخوریم. کربلا هرروز است، کربلا همین روزهاست، پیش چشم همه ما اصغرها و اکبرها، کاش با شمشیر، بابمب‌های خوشه‌ای، با تحریم آب و غذا، با قحطی، با سو تغذیه، با بیماری‌هایی که حاصل همین جنگ است. حالا ما کدام طرف کربلا هستیم! در طرف درست تاریخ بایستیم... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❌بصیرت خواص حرکت عوام  ✖️در جاده باید شاخص مورد توجه باشد مراقب باشید شاخص را گم نکنید! @AFKAREHOWZAVI
🔰 گزارش | نفاق به مثابه ایدئولوژی 📝 ۵ مرداد ماه سالروز عملیات افتخارآفرینِ «مرصاد» برای مقابله با حمله‌ی به خاک ایران اسلامی است. 🔸«خط رهبری» به همین مناسبت در این یادداشت تاریخی – تحلیلی تاریخچه‌ی تشکیل و اقدامات سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در قبل و بعد از پیروزی انقلاب و مواضع حضرت امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب درباره‌ی این گروهک را مرور و تبیین می‌کند. ➕ ادامه در لینک : مروری تحلیلی بر تاریخچه و عملکرد منافقین @rahbari_plus @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 «پنجم مرداد»، سالروز پیروزی رزمندگان اسلام بر منافقین در عملیات غرورآفرین مرصاد گرامی باد.🕊️ ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
. «روحانیت» ✍ راضیه کاظمی زاده سراسیمه و نگران وارد بیمارستان شدیم، چند هفته‌ای است که درگیر ویروس جدید شده و با وجود درمان های مختلف هنوز هم درد داشت، این‌بار درد به قفسه‌ی سینه سرایت کرده بود و هرگونه سهل‌انگاری خطرناک! وارد بخش اورژانس شدیم، بعد از مشورت با پزشک، برای انجام نوار قلب رفتیم! به لطف خدا نوارقلب مشکلی نداشت و می ماند عکس از ریه ها! ساعت از یازده گذشته بود و بخش اورژانس حسابی شلوغ بود! بوی خون فضا را پر کرده، بیماری تصادفی آورده بودند، دکتر با عجله به طرفش رفت! صدای ناله ای حواسم را متوجه خود کرد، کودکی از درد توان گریه کردن نداشت، مادرش تا دکتر را دید به سمتش دوید، دکتر دست دراز کرد تا دخترک را معاینه کند اما دستش پر از خون بود! زیر لب گفت: «تصادف خطرناکی بود»! به اطرافم نگاهی انداختم، نگرانی و درد در نگاه همه موج میزد! نگاهم روی او میخ کوب شد! هنوز پشت در اتاق دکتر منتظر ایستاده، رنگ و رویش پریده بود! هر چه که شلوغ تر می شد، اضطرابم بیشتر میشد، باز هم با لباس شریف «روحانیت» بیرون آمده بود، اگر چه می دانست ممکن هست هر گونه بی احترامی به او شود ولی حاضر نبود از اعتقادش دست بکشد! هنوز از آخرین باری که به او و لباسش توهین زشت و نابجایی کرده بودند دو ساعت هم نگذشته بود، همین موضوع اضطرابم را بیشتر میکرد! همانطور که پشت در اتاق منتظر بودیم تا نوبتمان شود، پرستار مهربانی که زحمت نوار قلب را کشیده بود، ما را دید و به دلیل احترامش به لباس «روحانیت» و نیز وخامت حالش جلو آمد و از بیماران خواست تا اجازه دهند او زودتر به نزد پزشک برود، آن زمان بود که صدای اعتراض ها بلند شد، گویا منتظر فرصتی بودند تا حرف های نابجایشان را نصیبش کنند! در دلم آشوب بود و هر لحظه این احتمال را می دادم که کنترلم را از دست بدهم! اما او مانند همیشه آرام و متین ایستاده بود و به حرف هایشان گوش میداد و گاهی لبخندی روی لبش مهمان می شد، او خیال مردم را راحت کرد که خارج از نوبتش وارد اتاق پزشک نخواهد شد، حتی اگر جانش در خطر باشد! از دور دیدم روی صندلی نشست! نگرانش شدم و به سمتش رفتم، متوجه حضورم شد و با لبخندی اعلام کرد که حالش خوب است! لب هایش تکان می خورد، حتما داشت ذکر می گفت، همیشه در چنین موقعیت هایی استغفار می کند و برای آنها که نابجا آزارش دادند، دعا می‌کند! یاد پیامبر مهربانی ها افتادم، چقدر توهین و آزار و اذیت را تحمل کرد و در عین حال با مهربانی رفتار می‌کرد! براستی که این لباس «روحانیت» یادگار پیامبر مهربانی هاست که با پوشیدنش ناخودآگاه رفتارت مانند پیامبر (ص) می شود... @AFKAREHOWZAVI
. موضوع: طراحی انجام شده برای آینده‌ی ایران استاد ارائه دهنده: مهندس محمد علی شکوهیان راد زمان: یکشنبه ۷ مرداد ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷ مکان:قم، خیابان جمهوری، جمهوری 16،پلاک 16، موسسه قرآنی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها @AFKAREHOWZAVI
. «مکتب» ✍زهرا نجاتی همه دوستدارش شدیم، بعد ازشهادتش. همه سوختیم. اما عده کمتری با خودشان فکر کردند و تلاش کردند که او را بشناسند. عده کمتری الگوی خودشان، قرارش دادند و با معیار او اندیشیدند. عده کمتری باز از اندیشه های سیاسی او، فاصله گرفتند و اعتقاد پیدا کردند که اگر مکتب است، یک مکتب کامل است. تجربه زیسته من و خیلیها، به ما می‌گوید بعضی آدم‌ها هستند که خوبند اما نه به قدر کافی. می‌گوید بعضی از ما، خوبیمان در حد سجاده است. بعضیها درحد به سینه کوفتن و جانم فدای رهبر گفتن. اما خیلیهایمان به کنه نقش خودمان در خانه و اجتماع، هنوز راه پیدا نکرده‌ایم. خیلیهایمان الی ماشالله بهانه داریم برای کمکاری در قبال خانواده و ارحام. در قبال اجتماع و دیگران. در قبال رشد فردی. درقبال تاثیرگذاری. من فکر میکنم فارغ از مقام بالای او و مانند او در نگرش و کنش سیاسی یا نظامیشان، نقش خودشان را در قبال هرکس و هرجا خوب فهمیدند و خوب عمل کردند تا جایی که حاج قاسمی که نامش،لرزه بر اندام دشمنان می انداخت،هنوز پسر دلبری بود برای پدر و مادرش. نه شان سیاسی و نظامی او مانع از پسر خوب بودنش میشد نه پسر خوب و قدردان بودنش مانع از کنش و نقش اساسی او در قالب«حاج قاسم سلیمانی» بودنش. فکر میکنم هزارنکته بالاتر زمو اینجاست که او را تبدیل به از بی نظیران یا کم نظیران روزگار کرده. شما چطور؟ آیا نقش خودتان را در قبال همه شناخته و به آن پایمرد مانده‌اید؟ @AFKAREHOWZAVI
. 💠 پایان کار دولت سیزدهم به صورت رسمی 💠و مراسم تنفیذ دولت چهاردهم @AFKAREHOWZAVI
.«دنیا دار فانی» ✍ سیده ناهید موسوی یکی از جملات تفکر برانگیزی که چند سال پیش در ذهنم حَک شده این‌ است که؛«لو دامت لغیرك ما اتصلت الیك» به این مضمون که؛ اگر برای قبل از تو فناناپذیر بود به تو نمی‌رسید. جمله‌ای که حرف به حرف آن عبرت، درس و تلنگر بود.حقیقتا آدمی در هر جایگاه و نقشی باید این چند کلمه پُر معنا را حفظ و سَرلوحه کار خویش قرار بدهد.در واقع قاعده کلی است که هر انسانی باید آن را ملکه ذهن خود کرده و نسل به نسل به فرزندان خود منتقل کند تا در این صورت زمینه سازی برای تربیت نسلی متعهد فراهم شود. این جمله کوتاه اما عمیق دارای دو جزء متصل به یکدیگر است. جزء اول اینکه؛« لو دامت لغیرك» جمله شرطیه است که لاجرم جزء دومی دارد به این معنا که هر آنچه از مقام،ثروت و یا علمی که برای قبل از تو ماندگار شد و در ادامه جمله می‌فرماید؛« ما وصلت الیك» به این معنا که اگر برای غیر از تو ماندگار و دائمی بود چگونه همه چیزی که الان در اختیار تو است‌، به تو رسید!؟ هر چیزی از قبیل مال یا علم و غیره... پس باید از هرآنچه که دراختیار و تصرف ما است را در راه گسترش، پیشرفت و استفاده صحیح آن کوشا باشیم،فی الحال دولتی است که فارغ از گرایشات و جناح بندی‌ها مردم توقع فراوانی از آن دارند،پس برای اقناع و رضایت هرچه بیشتر مردم و تحقق وعده‌های خود تلاش کند. زیرا در که در رأس آن شهید ریئسی خادم جمهور بودند مردم شاهد دولتی مردمی،مقید و پای کار بودند. لذا شاید جمله تلنگر آمیزی مثل «لو دامت لغیرك ما اتصلت الیك» شاهد مثالی برای جریانات و اتفاقاتی که رخ داده و در آینده سرنوشت ساز خواهد بود باشد. دولت سیزدهم که پُراز امید و متکی به توان داخلی درحال خدمت خالصانه بود با حادثه‌ای که بازهم درحین خدمت به مردم بود کار خود را نیمه تمام، اما با خیر و برکاتی که قطعا ادامه دار خواهد بود رها کرد. نام نیکو از یک شخصیت یا یک دولت زمانی ماندگار و تاریخی می‌شود که «خالص و مردمی» تلاش کرده باشد و حتی پس از مرگ و اتمام کار بازهم نامشان بلند آوازه بماند، زیرا پُست و مقام هم‌چون مال و ثروت تمام شدنی و فناپذیر است اما «نام و عمل نیکو» جاودان است گرچه صاحب آن بمیرد. نصرٌ من الله و فتحٌ قریب @AFKAREHOWZAVI
🔻فلسفه عاشورا؛ کنش فعال یا واکنش به ظلم؟ ✍🏻زهرا ابراهیمی|کارشناس اخلاق و تربیت 🔴محسن برهانی در تحلیل عاشورا و قیام امام حسین(ع) بر این باور است که قیام امام، نه یک کُنش، بلکه واکنشی به ظلم بنی‌امیه بود. او معتقد است بنی‌امیه راهی جز جنگیدن برای امام باقی نگذاشتند و امام بسیار هوشمندانه، عاقلانه و سیاستمدارانه از موقعیتی که دشمن برای او رقم زد، بهره برد. 🔴آنچه واضح است این است که عدم دقت در تفاوت میان کنش و واکنش منجر به چنین نتیجه‌گیری شده است. برای روشن شدن بحث لازم است دقت کنیم که صرف واکنش دانستن قیام امام، ظلمِ به فلسفه عاشوراست. واکنش، پاسخی در برابر یک عملکرد است؛ اما کنش فارغ از آن عملکرد رخ می‌دهد. 🔴اگر بخواهیم حرکت امام حسین(ع) را صرفا یک واکنش بدانیم، معنایش این است که اگر دشمن، امر را بر امام سخت‌ نگرفته بود امام واکنشی نشان نمیداد؛ چرا که قیام امام پاسخ به عملکرد بنی‌امیه بود؛ حال آن‌که قیام امام نه تنها واکنش و پاسخی در برابر ظلم بلکه به‌نوعی یک کنش فعال و هدفمند در جهت احیای دین خدا بود. در حقیقت اگر دشمن شرایط جنگ را بر امام تحمیل نکرده بود و امام واکنشی هم نشان نمیداد باز کنش امام یعنی حرکت هدفمند و تلاش او در جهت احیای دین جدش به قوت خود باقی بود حتی از مسیری غیر از جنگ و جهاد. 🔻جهت مطالعه کامل مطلب در سایت به لینک زیر مراجعه فرمائید https://rahamedia.net/?p=4062 @HamQalam @AFKAREHOWZAVI
. ⁉️چه کنیم با امام زمان بمانیم و به معنای واقعی حسینی و مهدوی شویم؟ چنانچه در یکی از فرازهای دعایی زیارت عاشورا، از خدا طلب می‌کنیم "اللهم اجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره" راه معیت و ماندن با امام، در دنیا و آخرت معرفت به امام است. 💠 شناخت امام‌ از سه طریق امکان دارد: 〽️۱.شناخت شناسنامه‌ای: شناخت امام از طریق دانستن نام خود ایشان، نام پدر و مادر، مکان و زمان ولادت و... امام. 〽️۲. شناخت فضائلی دانستن صفات و فضائل امام لازم ولی کافی نمی‌باشد چرا که، چه بسا این دو مورد شناخت را دشمنان نیز دارا بودند اما نه تنها در مسیر هدایت قرار نگرفتند بلکه مقابل امام شمشیر کشیدند؛ نظیر: - یزید: هنگامی که امام سجاد در مسجد اموی شام خواستند خطبه بخوانند و خودشان را به مردم شام معرفی کنند یزید اول مانع شد وقتی با اصرار پسرش و مردم مواجه شد برخلاف میل باطنی پذیرفت، پسرش گفت: او از خاندانى است كه از كودكى كامشان را با علم برداشته‏‌اند، شما قابليتهاى اين خاندان را نمى‏‌دانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏‌برند... - امام شافعی سنی: او شعری در وصف امیرالمؤمنین دارد؛ ان‌شاءالله خدا به زودی روزی همه‌ی ما کند حرم امیرالمؤمنین سمت چپ قسمت خواهران، این شعر می‌باشد: علی حُبُه جُنَه، قسیم النار و الجَنه وصی المصطفی حقا، امام الانس و الجِنه  〽️۳.شناخت معرفتی: واما شناخت نهایی و سومین اینکه بدانیم امام واجب الاطاعه، مُفترض الطاعه‌‌، شاهد و ناظر بر اعمال ما هستند، یارِ خالصِ خالص می‌خواهند و افرادی که دلبسته‌ی قدرت و ثروت‌اند در سپاه امام جایگاهی ندارند به عنوان نمونه: معاویه به محض نشستن بر سلطنت قدرت، با تهدید و تطمیع شروع به اخذ بیعت‌ برای فرزندش یزید نمود، عده‌ای جوان قبل از واقعه عاشورا در مدینه دور هم جمع شده بودند که گروهی از ستاد انتخاباتی معاویه آمده و گفتند چه نشسته‌‌‌‌‌اید بیائید با خلیفه بیعت کنید تا همه‌ی تحریم‌ها برداشته شود و مشکل اقتصادی، ازدواج، مسکن و مرکب‌تان حل شود عده‌‌ای زیادی از آنها فریب خوردند و عده‌ی اندکی نرفته و باقی ماندند، تصورشان این بود که اگر به محضر امام برسند امام تشویق‌شان می‌کنند در حالیکه طبق فرمایش امیرالمؤمنین «هر كس ما اهل‌بيت پيامبر را دوست بدارد براي محنت‌ها پوستين ستبر بپوشد.» و اين كنايه از آن است كه بايد آمادگي تحمل انواع بلاها و مشكلات را داشته باشد؛ منطق امام حسین در کربلا نیز همین بود؛ آري راه عشق، رهي بس دشوار و رنج‌آور و بلاخيز است و عاشق صادق هرگز از رنج و بلاي در راه دوست نمي‌ترسد بلكه با شوق و رغبيت به استقبال آن مي‌شتابد. ياران امام حسين واقعاً عاشق دلباختة آن حضرت بودند كه تمام مشكلات را به جان و دل خريدند. 💠دوست داشتن امام از سه حال خارج نیست: ❌به جهت خویشاوندی ❌به جهت برآورده شدن خواسته‌ها‌ی‌مان ✅به جهت مودت، که همان دستور الهی‌ و اجر رسالت پیامبر اکرم است. 💠ضرورت حضور ما در مجالس اهل‌بیت: حضور ما در مجالس اهل‌بیت برای ایجاد سنخیت با آن حضرات و رشد یافتن و آموزش معارف الهی است. تا بازگشتی به فطرت‌ و فلسفه‌ی خلقت‌مان داشته باشیم؛ زیرا در سوره‌ی اعراف و یس آمده‌ که از ما عهد گرفته شده است اما به محض پا گذاشتن در دنیا دچار فراموشی شدیم لذا گرفتار درد چرا چرا گویی شدیم و برخی از ما می‌گوئیم اصلا خدا چرا مرا آفرید؟ زیرا نمی‌دانیم نعمت وجود و خلق شدن، بالاترین موهبت و نعمت و مقدم بر سلامت، عافیت، ولایت و ... است؛ فقط باید بندگی کنیم و بندگی همان ماندن با حضرات اهل‌بیت است تا به سعادت دست یابیم. البته سعادتمندی در دنیا مساوی با رنج ندیدن نیست، چرا که ما را به عالم دنیا آورده‌اند تا رشدمان دهند ولی ما مدام شبیه فردی که سوار بر کشتی شده بود نق می‌زنیم، ناشکری می‌کنیم و موقعی دیگر ناشکری و اعتراض نمی‌کنیم که حال دنیا را بدانیم که بالا و پایین دارد. 💠اگر بدانیم هر کدام از ما به جهت متفاوت بودن استعدادها و توانای‌مان، در معرضِ سه‌گونه امتحان هستیم: ۱.به داده‌ها ۲.به نداده‌ها ۳.به گرفته‌ها آنگاه دیگر به زندگی همدیگر خیره نمی‌شویم، از لحظات خوش دیگران آلبوم درست نمی‌کنیم، چشم بر نعمت‌های خود و مشکلات دیگران نمی‌بندیم؛ بنابراین با مشاهده‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها مغرور نشده و خود را هدایت‌یافته نمی‌دانیم بلکه با تاسی به پیامبر در حدیث شریف کساء بواسطه‌ی دعای جمعی برای خود و دیگران از خدا طلب هدایت می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم حق معرفت امام را به ما عطا فرماید به برکت صلوات برمحمدوآل محمد. عمری‌ست که دم به دم علی می‌گوئیم در حال نشاط و غم، علی می‌گوئیم تا حال علی گفته‌ و ان‌ شاء الله در‌ باقی‌ عُمر‌ هم‌ علی‌می‌گوئیم  🖊پاسخ:خواهرانِ رمضان‌قاسم @AFKAREHOWZAVI
. « در درگیری قلب و منطق» ✍زهرا نجاتی 🔹خیلی از ما فکر می‌کنیم قرار است همه چیز با ذکر حل شود. وقتی بین زن و شوهر اختلاف پیش می آید، یا ودود و مزمل و حدیث کسا را، توصیه می‌کنیم. کسی که بیمار می‌شود، هفتادحمد می‌خوانیم و.. 🔹کمتر به این نکته توجه می‌کنیم که اگرچه ذکر تاثیر غیرقابل انکاری بر موجودات جهان دارد، اما همه چیز نیست. 🔹به قول استاد مطهری عزیز، شرط لازم هست اما کافی نیست.. وقتی فرزندمان دچار اضطراب است، وقتی بین زن و شوهر، ناراحتی ایجاد شده، وقتی کسی بیمار شده، وقتی اعصابمان به هم می‌ریزد، 👈وقتی شکست می‌خوریم، یا هراتفاق دیگر، اول عُقَلایی به ماجرا نگاه کنیم. از زوایای مختلف، موضوع رابررسی کنیم، 👈اگر بین خود و خداوند، یقین کردیم کم کاری و اشتباهی سهوا یا عمدا، از سوی ما رخ نداده، بعد دنبال قضا و قدر و بلا و چشم زخم و امتحان بگردیم. یادمان نرود:«ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک: همه خوبی‌هایی که می‌رسد، از آن خداست و همه ناخوشیها از نفس انسان» 💠نگاه عقلایی اگر منجر به فاصله گرفتن از اراده الهی نشود: که به صورت طبیعی نمی‌شود_ در خیلی از امور، انسان را چندین مرحله رشد می‌دهد و جامعه را از خرافه پرستی، تنبلی و بلاهایی نظیر بدبینی (و خیلی تخم مرغها را از خطر فشار بین دست و سکه:))، رهایی می‌بخشد. 👈یادمان باشد اسلام همیشه انسان را به عقل دعوت می‌کند و نگاه عرفانی،ذوقی و احساس روابط عاشقانه با خدا داشتن، نباید از انسان، یک فرد متوهمِ فاقدِ منطق بسازد! @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
. #نشست_تخصصی #ویژه_خواهران موضوع: طراحی انجام شده برای آینده‌ی ایران استاد ارائه دهنده: مهندس محم
نگاهی به آینده‌ی ایران.mp3
31.07M
📢 بشنوید 🔶🔹 نگاهی به آینده‌ی ایران، پس از انتخاب دولت چهاردهم 💢 محورهای موضوعی 1️⃣ نقاط قوت بی‌بدیل و بی‌نظیر رشد سیاسی ملت شریف ایران؛ 2️⃣ ارتقاء سطح گفتمان سیاسی کشور؛ 3️⃣ طرح‌های دشمن برای بهره‌برداری از ایام دولت آقای پزشکیان؛ 4️⃣ وظیفه‌ی قطعی مردم که راه پیروزی و گذر از مشکلات است؛ ✍️ تمدن‌نگار | شکوهیان‌راد @SHRChannel 🌐 لینک: https://eitaa.com/joinchat/2793996420C418ac5a508
🔻تصویر «فلسطین» در ۹ اثر نقاشی از زنده‌یاد حبیب‌الله صادقی استاد زنده‌یاد حبیب‌اللّه صادقی، هنرمند شناخته‌شده عرصه هنرهای تجسمی کشورمان همواره در آثار خود اهتمام ویژه‌ای به فلسطین اشغالی و رهایی قدس شریف از چنگال رژیم مستبد صهیونیستی داشت. پرداختن به این مضمون مهم، حتی در آخرین اثر او یعنی تابلوی «در رثای سیمرغ تجلی» که ناتمام باقی ماند نیز تبلور یافت‌. در ایام دومین سالگرد درگذشت زنده‌یاد صادقی، ۹ اثر هنری از این نقاش فقید را که با محوریت فلسطین اشغالی خلق شده‌اند، به تماشا می‌نشینیم. @AFKAREHOWZAVI