"متفاوت"
✍️زهرا سبحانی، عضو تحریریه مجتهده امین
برای من این نیمه شعبان متفاوتترین نیمهی شعبان عمرم خواهد بود. سالهای قبل دور وبریهایم را از چند روز قبل، کچل میکردم اما این بار آخرین لحظههای آمدنت را میگذرانم اما هنوز که هنوز است نمیدانم التماس آمدنت را در کدام کوچه پس کوچههای خواستههایم، جا گذاشتهام؟
اصلا نمیدانم التماس آمدنت را چگونه جار بزنم؟ با قسم دادن به باران نشسته بر گونههای مادرانی که میخواهند مادری کنند اما نمیتوانند؟
یا به طول بیراههی زنانی که با دنیا در افتادهاند تا هویت خود را ثابت کنند؟!
یا به دخترانی که دیگر از حسهای قشنگ وجودشان که بهشت را زیر پایشان میکرد، دست کشیدهاند؟!
یا به دلهرههای مادرانی که نمیدانند در این دنیای با دشمنهای نامرئی، چگونه جگرگوشههایشان را آماده.ی تو کنند؟!
و یا اینکه به روزهایی که دلمان بخاطر خون شهدا، خون است و حرفهای فلان مُحلل بی تحلیل و فلان کانال دار مجازی، نشسته ایم که آن ارگان نیاز به اصلاح، امور ما را اصلاح کند...
به آن برچسبزنهایی که هنوز کلمه بر روی کاغذ ننشسته به صرافت توجیه می افتند؛ زحمت نمی دهم و از این هم می گذرم؛ اگرچه می دانم که میدانی، استدلال های محضِ نیمه شعبان متفاوت عمرم را!
این بار فقط با دیدن ماه رویات شادی می کنم چون «یُفرج به عن المومنین» را برای تو خوانده اند و مگر بهتر از این می توان یافت برای کسی مثل من که به انتظار منت خدا نشسته است تا با تو، منِ مستضعف را برهاند از این اما و اگرها؛
از این باید و نبایدهایی که مثل موریانه مرا می خورد و دم نمی آورم تا مبادا در زمره ی دشمن شادکنها باشم!
برای نسل دخترکانم؛ آه را به قهر خدا گره زده ام تا در پهنای مدتی که بزرگ مردی از سلاله ی اجدادت، مرا از آن اسفناکی پهلوی نجات داد؛ دامن گیر کسانی شود که مرا از مادری گرفتند تا با تیغ عدل خودت، به سزایشان برسانی؛که قصه ی تاریخ برای دومین بار از تنهایی علی زمان نگوید و
برای دلم هر روز سندی به سدیدی قرآن کریم میآورم که ضعف نکنم، که کم نیاورم، که این بار برای آمدنت؛ دیگر عزیزم را به قربانگاه راه خدا، بدرقه نکنم چون خود به میدان آمده ام.
سلاحی هم ندارم جز همین حس مادری، حس زنانگی و انگشت های ظریفی که گره های خناسان شارلاتان را باز میکند..
کمکم می کنی منجی من؟!
#حجاب
#فضای_مجازی
#فرزندآوری
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دیدیم در پیالهی خود عکس یار را
✍️مهتا صانعی، عضو تحریریه مجتهده امین
از ما نگیر مستیِ چشم خمار را
دیدیم در پیالهی خود عکس یار را
پوشانده روی آینه را تلّی از غبار
کِی میتکانی از دل ما این غبار را
من دورم از نگاه تو که سبز و روشن است
ترسیم کن دوباره برایم بهار را
تنها به شوق دیدن روی تو بود اگر
جانم خریده سختی این روز گار را
مردن برای تو همهی حسرت من است
کِی میکنی نصیب من این افتخار را
یاقوت میشود دل هر سنگریزهای
اینجادهها ببیند اگر آن سوار را
کوتاهی از دل من و از دیدهی من است
خواندهست غایبش اگر آن آشکار را!
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان
پایان ببخش سختی اینانتظار را...
#مهتا_صانعی
#نیمه_شعبان
#عجلعلیظهورک
💠 @shaeranehowzavi
مثلا تو می آیی
✍م.حیدریانمنش
مثلا تو می آیی و من دوباره برای تو می نویسم.
برای چندمین بار رقعهات به شیخ مفید را می خوانم و برای چندمین بار بلکه بارها و بارها قند در دلم آب می شود.
مثلا خودم را جای آن جوان خراسانی می گذارم و شما را جای امام رضا (ع) و چقدر تضمین هایش به دلم می نشیند.
یعنی می شنوم.
یعنی زنده می مانم برای دیدنت.
مثلا امشب جامعه می خوانم شاید هم عدیله بخوانم بهتر باشد
بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری
وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء
فروغ تابان بخوانمت یا شعله فروزان، زمین تو را می خواهد بلکه می خواند.
بکم ینزل الغیث
باران هم به برکت تو می آید
قربان دل دریاییات خشکسالی را چاره ای کن.
َبِکمْ یجْبَرُ الْمَهِیضُ وَ یشْفَی الْمَرِیضُ
مریضها هم بواسطه تو شفا می گیرند
مریضها و باز دلی که راهی پنجره فولاد می شود، کجا گره قلبم را به پنجره فولاد دلت برسانم.
یعنی دلم به دلت می رسد تو که از حالم و حرفم باخبری
امروز با جمعیت زیادی من هم جمکرانم
عجیب به آمدن تو فکر می کنم به اینکه علم ۲۷ حرف دارد و تا قبل از آمدن تو تنها دو حرف از آن را بشر یافته است، این همه وسیله و شکافتن اتم و سفر به کرات و ... تنها دو حرف است!
چه خبر می شود آن روز؟
مثلا لبخند می زنم که خودم را در کوچه هایی که دوران حکومت توست تصور می کنم
حتی رنگ شهرها هم، ابزارها، مصالح ساختمانی ... حتی عقلها
اینجا عجیبتر، شیرینتر، شادتر از تصور من است.
از تو چه پنهان، البته پنهان که نیست به محوریت تو در آخرت هم می اندیشم آن زمانی که خداوند انسانها را فراخوان می دهد که يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ با تو رنگ قیامت و بهشت هم فرق می کند.
کاش بیایی
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«وصال»
✍سیده الهام موسوی
کی و کجا ساعت وصال این جهان به ظاهر منتظر است؟
کمی از امید بگویم، از آن روزهای قشنگ که تو میآیی و جهان پر از نور الهی میشود.
درختان پر شکوفه بهشتی می شوند.
جادهها خزان زده که منتظر گذر مسافر زمان بودندهاند، مژده آمدنت را به تمام شهرها خواهند داد.
از آسمان دسته دسته ستاره نازل میشوند و حکایت رجعت را برای همه منکران حقیقت معنا میکنند.
صدای طنین اندازه منادی چه زیبا رساست.
«یاایهاالعالم...»
هر چه کلمه، جمله، مصرع، بیت بنویسم
قادر به وصف زیبایی آمدنت نیستم.
هر چه قلمها از آن روز نوشتند اما تا به معرفت و حقیقت زیبایی آن روز خجسته نرسیدند، قادر به وصف این روز مبارک نیستند.
بیا و پرده بردار از این همه حجم روایتها راست و دروغ!
خود بیا نشان بده حقیقت صادق کجاست؟
#نیمه_شعبان
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"قصهی من و تو"
✍️زهرا نجاتی
ازمن؟ همان همیشگی، دوست قدیم و نمیدانم خداکند غیر دشمن حالا!
به تو؟ سبب اتصال زمین و آسمان؛ دلیل بارش باران و روزی خوری ما! خورشیدپشت ابرکه ازنورش خلائق بهرهمند میشوند.دلیل حفظ ما از عذاب...
ازمن؛ کسی که دوستت داشت؛ به نظر خودش خیلی.. فکرمیکرد کمی دیگر مانده تا رسیدن به تو! اما نشدکه بشود!
به تو؛ همان که به علی بن مهزیار که بعد بیست حج؛ به تو رسید؛ گفتی:" چقدر دیر آمدی؛ خیلی وقت است منتظرت هستم!"
ازمن؛ همانی که همهی داشتهاش: دلی است که لااقل خیال میکند به تو داده است؛ و امید به قدری که بتواند سرکند!
به تو؛ همانی که فرمودی:"انا غیرمهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم: فراموشتان نمیکنیم؛ به یادتان هستیم"
ازمن؛ روح وجسمی پرازگناه؛ پرازدرد؛ پراز سیاهی؛ با دلی که دوست داشتم تو حرف اول را بزنی؛ اما نه...خیلی مانده تا آنجاها!
به تو:"همان امام مهربانی که ازخورشید؛ عالمتابتر است و به قول جدت امام رضا علیه السلام؛ ازمادر به فرزندشیرخواره؛ مهربانتر"
ازمن: کوهی پراز آرزوهایی که به خاک گناه نشسته؛ و بگذار نگویم دیگر از آبروی برباد رفتهام...
من همانیام که لیست قولهای زیرپاگذاشتهام؛ گردنم را پایین انداخته...
به تو: "نوادهی همان حسین فاطمه که حر را؛ با همهی گذشتهاش؛ به خیمه راه داد"
نامه:"میشود برای من هم بگذرد!
میشود حرت باشم؟"
🍃تولدت به همهی ذرات عالم مبارک🍃
#میلاد_منجی_عالم_مبارک
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔷 ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده
✍فاطمه ابنعلی
🔹وقتی بهش فکر میکنم یه چیزی از جنس ابهت مانع حرف زدن یا نوشتنم میشه!
اول بغض میکنم؛ بعد جلوی چشمهامو میگیرم و گوشهاش رو یواشکی پاک میکنم و باز فکر میکنم...
دقیق که میشم میبینم از بچگی متوجه «هل من ناصر» اهلبیت(ع) بودم و دوست داشتم روی من حساب کنند و منم کاری انجام بدم. حالا هم مدام به این میاندیشم که منِ زنِ ایرانیِ شیعه کجای راه ایستادم؟! نکنه توی بیابون برهوتی باشم که راه و بیراهش مشخص نیست؟ یا توی جنگلی که ظاهر زیبایی داره اما تو در توی درختها و شاخههاش مخوف و خطرناکه!
دلهرهها مثل سیل ویرانگر از ذهن به قلبم سرازیر میشن و آشوب میشم.
اما مثل همیشه پژواک یه ندایی توی قلبم آرومم میکنه. دستم رو روی سینه میذارم و میگم:«ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان»؛ ذهن تاریکم روشن میشه . حالا دیگه از اون برهوت و جنگل مخوف خبری نیست. انگار دارم توی «سبل السلام» و «صراط مستقیم» قدم میزنم. حس حضور توی دلم میجوشه. دوباره بغض میاد اما این دفعه رهاش میکنم تا بباره...
🔖طراح: آزاده حسینزاده
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
اگر به جای او بودم...
✍️نجمه صالحی
اگر به جای او بودم غربت تنهایی و دوری از وطن و بی همزبانی را تحمل میکردم؟
اگر به جای او بودم به دنیای پر زرق و برق، به خاطر عقیدهام پشت میکردم؟
اگر به جای او بودم، حاضر میشدم از لباس فاخر شاهزادگان در آیم و لباس اسارت بپوشم؟
شاهزادگی، قصر، ملکه شدن، کنار خانواده بودن، خدم و حشم داشتن و....یک مورد از اینها کافیست تا دست و پای دل بلرزد که نکند از دست داده شود، مرد میدان میخواهد تا بتوانی از این امتیازات چشمگیر، چشم بپوشانی!
اما قرنها پیش یک نفر بود که توانست! زن بود اما مردانه وارد میدان شد! از رفاه زندگی، ناز و نعمت دنیایی خود را خارج کرد تا به آرامش و آسایش واقعی وارد شود و لبخند بزند به آخرتی تضمینشده.
خود را به لباس کنیزان در آورد و در بین آنان پنهان شد و پس از اسارت به بازار برده فروشان سپرده شد، تحمل کرد تا برسد به او که بارها خوابش را دیده بود؛ همو که در خواب به او معرفی شده بود.
دل به بهترین دلدار سپرد تا پلههای بندگی را در کنار او بالا رود و عزت یابد. در خواب بود که مادرش فاطمه سلام الله علیها از او خواستگاری کرد، بعد از این خوابها آشفته شد، فکر کرد و تصمیم گرفت.
حالا در میان اسیران منتظر دیدار یار است و لحظهٔ دیدار برایش بهترین زمان! تحت تعلیم بانو حکیمه قرار گرفت تا بشود آنچه که یارش میخواهد و شد بهترین بانو! بانوی بهترین همسر جهان و مادر خاصترین پسر زمان!
بانوی روم در دیار خود با زمانه پیش نرفت و همرنگ جماعت هم کیش خود نشد، دل کَند از دیار خود تا شود همسر بهترین خلق زمان و مادر منتظرترینخلق جهان.
شاگردی کرد در محضر حکیمه خاتون، آموخت معارف دین را تا شود مادر آخرین حجت! عبادات بانو در شب ولادتِمعجزهوارفرزندش، حضور بانو حکیمه در کنارش و پذیرش دور شدن از فرزندش پس از ولادت، امتحان بود پشت امتحان! حتی تصورش سخت است به جای او بودن...
#نرجس_خاتون
#میلاد_امام_زمان
#نیمه_شعبان
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖عهد آخر با لیلا...
✍️آمنه عسکری منفرد
🔹سالی گذشت از نیمه شعبان تا نیمه شعبان دیگر و مجنون همچنان از دیدار لیلی محروم است. به عقب که نگاه میکنم از خود جز ادعا و ادعا هیچ نمییابم، که اگر جز این بود امروز همچنان به فراق مبتلا نبودیم. از کودکی آموختیم که بگوییم «اللهم عجل لولیک الفرج»، اما چرا نفهمیدیم که اگر در طلب لیلی به اندازهی طلب جرعهای آب برای رفع تشنگی حقیقی حرکتکرده بودیم، یقیناً تا امروز فرج حاصل شده بود و مجنون به وصال لیلا رسیده بود.
🔹و اکنون منِ مجنون به دنبال لیلای هستی در این اندیشهام »که چه شده ما را که با این همه ادعا در غفلت غرق شدهایم؟ بارِ کدامین گناه این همه ما را در خود فرو برده که حتی هر شب برای چند دقیقه هم که شده حال خود را به شما عرضه نمیکنیم ؟ اگرچه به ما رسیده است که حضرتش چون جد بزرگوارشان به حال شیعیان آگاهتر از خودشان هستند و در حقشان دعا میکنند. مولای من این بار خجالت میکشم بگویم «عجل لولیک الفرج» چرا که خود را آلودهتر و تهیتر از همیشه یافتم، وقتی حتی سراسر وجودم را خالی از اطاعت نائبت یافتم، چه رسد به این که خالیتر از هیچ، که اگر جز این بود امشب دست ارادت بهسینهی ادب در محضرتان حاضر بودیم.» اگر او را لبیک گفته بودم به یقین امروز اینک این چنین در کارِ خود و دنیایم نمانده بودم. آری! یقین دارم که اطاعت از ولی فقیه زمینهساز ظهور توست و من به اندازهی کوتاهی و نافرمانی در تأخیر ظهورت مقصرم. پس چگونه از خود ننالم که هرچه کردم، خود کردم. اکنون دیری است نائبت، ندای «أین عمار» سر داده و من؟!
🔹آقای من، مهدی جان! پدری کن و این شبِ قدرم را قدریده که چون دلدادگان کویت، گوهر وجودم خریدنی شود. لیلای من! دیری نگذشته که غافلهای از عشاق مجنون به آسمان راه یافتند. لیلای من تو خود آگاهی و میبینی چون منی که طلب شهادت ذکر لبانم گشته است، چون آنان سبکبال نگشتم، چرا که به قول حاج قاسم شهید اگر طالب شهادتیم باید شهادت را زیست کنیم و من تا کنون این چنین نزیستهام.
و امشب با این همه آه و حسرت، چون مجنون آمدهام تا با لیلا عهد ببندم. عهدی به قیمت جان و مال و آبرو و به ارزش تمام دارایی دنیایم «بأبی انت و امی و اولادی». عهد میبندم که اینبار چون زهیر آزاده شوم، به اشارهی ابرویت و مطیع شوم نائب برحقت را تا رها گردم از حب و بغض آنچه غیر خداست، تا اینبار با گوشهی چشمت وجودم صیقلخورده و خریدنی شود.
«آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بُوَد که گوشهی چشمی به ما کنند»
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
به یمن قدومت
✍️لیلی زهدی(اوج)
آبپاشی کردهاند کوی و برزن را به یمن قدومت
دود اسپند راهی کشیده است به آسمان منتظرانت
شمیم گلهای نرگس چه خوب شامهنوازند
و چه زیبایند طاق نصرتهای به گل آراسته
اینها ترجمان قلبهای موافق با توست
روایت عاشقی است مهدیجان!
روایت جویندگانی؛ هریک به بضاعت...
به امید آنکه تو ستاره محفلشان باشی
کملطفیمان بسیار است آقاجان... قبول!
اما اگر بگوییم سرشاریم از شوق حضورتان دروغ نگفتهایم
این را هم خوب میدانیم پیش از کوچههامان،
باید دل آذین کنیم به دیدارتان
آقای محبوبم!
ماه، ماه شماست
و روز، روز شما
به یمن این ماه و این روز نظری؛ نگاهی؛ عنایتی...
میلاد نور بر همه عاشقانش مبارک!
#تولدت_سبز_امام_حاضرم...✋
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
چشمانتظار حکومت امام معصوم(علیهالسلام)
✍️فخری مرجانی
در سایت «جامع الاحادیث» دنبال این کلام امام معصوم (علیهالسلام) میگشتم که: «زمين هيچگاه از حجت خدا بر خلق، تا روز قيامت خالی نخواهد بود و اگر كسی بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است»؛ که این حدیث از امام صادق (علیهالسلام) مسیر نوشتهام را مشخص کرد. امام به شاگرد خود، فضل میفرماید: «ما #اصل هر خوبى هستيم و از ما هر نيكى جوانه میزند؛ از جمله خوبیها: توحيد، نماز و روزه، فرو بردن خشم، گذشت از گنهكار، رحم به تهيدست، بررسى از همسايه و اعتراف به شخصيت اشخاص خوب. دشمن ما نيز ريشه هر بدى است و از آنها هر كار زشت و قبيحى جوانه میزند از جملۀ آنها دروغگویى، سخنچينى، بُخل، قطع خويشاوندى، رباخوارى، خوردن مال يتيم، تجاوز از حدى كه خدا امر كرده، انجام فواحش ظاهر و پنهان، زنا، دزدى و هر كار زشت ديگر. دروغ گفته كسى كه مدعى است به ما محبت میورزد با اينكه به كارهاى دشمنان ما چنگ زده است.» (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۳۰۳)
وقتی صحبت از اصل و ریشه میشود، ناخودآگاه ذهنم میرود به سمت درخت و گل و گیاه. تصورم از کلام امام، من را به فروشگاه گل مصنوعی میبرد که شاید در ظاهر گلهای بسیار زیبایی داشته باشد، اما ریشه ندارد، برگها و ساقهها و گلبرگهایش از جای دیگر به عاریت گرفته شده است، هیچ بو و عطری هم از آن به مشام نمیرسد.
اما برعکس، وقتی وارد یک مغازۀ کوچک گلهای طبیعی میشوی، بوی انواع گلها، حس طراوت و شادی و شادابی به انسان میبخشد؛ زیرا اینها مسیر خود را از ریشه شروع کردهاند، روزها و ماهها و شاید سالها آبیاری شدهاند، آفتاب دیدهاند تا آن ریشه رشد کرده، شاخه و برگ و گلبرگ داده است.
دوباره به کلام امام (علیهالسلام) برمیگردم.
امام چه میخواهد بگوید؟
آیا کسی غیر از امام معصوم میتواند چنین شیوا و کامل، امام و دشمنان امام را توصیف کند؟
اگر بخواهیم دنبال خیر باشیم، ریشهاش از ولایت معصومین(علیهمالسلام) است. نمیشود منهای ولایت معصومین(علیهمالسلام)، انسان به خیر برسد و اگر از راههای تلقین خودش را توجیه کند، دلش را خوش کند که من به خیر رسیدم، شبیه آن گلی است که اجزای مختلفش از بیرون به هم چسبیدهاند.
حکومت ولایت معصوم (علیهالسلام) میخواهد ما را به اوج نقطههای کمال هستی و خیرات دین و دنیا برساند. حکومت ولایی بر اساس خاصیت و ویژگی ذاتی خودش، میخواهد این انسان در این حکومت طوری تربیت شود که به اوج آسمان ملکوت؛ یعنی شأن حقیقی انسانی راه پیدا کند. حکومت میخواهد موانع این راه را از بین ببرد.
الآن آنچه از حدیث اول برداشت میکنم کمی متفاوت میشود؛ اینکه شناخت امام به تنهایی کافی نیست. آنچه مهم است و میتواند انسان را به سعادت برساند، تبعیت، پیروی و پذیرش #ولایت امام است.
و ما در این #نیمه_شعبان با امام معصوم خود، دوباره این #عهد و پیمان را تجدید میکنیم.
#میلاد آقا جانمان حضرت #مهدی (عج) مبارک
#نیمه_شعبان
#ولایت
#جهاد_تبیین
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر هست
✍️ مرضیه رمضانقاسم
یک نفر در این دنیا هست که با وجود حضور همیشگیاش گاه بهیاد داریمش و گاهی بهیاد نداریمش!
آن یک نفر همانی است که همیشه با ماست، ولی بینیاز از ماست چون ولینعمت و امام ماست.
دوستش داریم، لحظهشماری میکنیم در کنارمان بیاید اما عملا نمیخواهیم در کنارش باشیم زیرا سبد دوستداشتنهایمان همیشه خالی از او و پر از دیگران است.
ای کاش روزمان را با سلام به او آغاز و شبمان را با دعا برای سلامتیاش بخیر میکردیم.
آری برخی از ما فقط خواهان دیدار یار هستیم اما تاب تحمل تب کردن برای
معشوق را نداریم.
#میلاد_امام_زمان
#نیمه_شعبان
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«درد بی شمائی»
✍️طیبه فرید
هرجور حساب می کنم نمک گیرم. نه اینکه فقط نمک گیر، کلا گیرم. می دانم که گاهی رفتم دورهایم را زدم و برگشتم اما.... برگشتم!
جانِ عالم!
زندگی بدون شما نکبتش دامنگیر است. قربان شکل و شمایلتان بشوم، شب عید باشد وآدم اینقدر بغض دار؟!
کاش مادرم مرا سید مهدی بحرالعلوم بدنیا آورده بود، تا چشم هایی داشتم قابل! که شما را می دید!!
من از مردم آخرالزمانم، جایی که تمام گناهان امت های قبل یک جا جمع شده.
این سال های آخر وقتی علی فانی به« عظم البلای» دعا می رسد ما دیگر با تک تک سلول هایمان معنای عظمت بلا را درک می کنیم! دقیقا آهنگ بلاها همانطور است که فانی می خواند. اضطراب آور و سیاه. دنیا هر جور که توانست، نبودن شما را به رخمان کشید. به عبارتی کار نکرده ندارد! حرف های نزده، جنایت های نکرده...
چقدر من بی سلیقه ام که شب عید دارم گلایه می کنم، آقا جان، همه برای آمدنتان خوشحالند، ولی بعضی با تِم بغض و گریه! کارد به استخوانشان رسیده، درد بی شمائی...
باز با خودم، آمدنِ شما را مرور می کنم، صبحی که از مکه ظهور می کنید تیک تاک گل های ساعتی کل باغچه را پر می کند و اذان انتظار کاظم زاده توی شریان های خونی آدم های بغض دارِ نیمه ی شعبان پخش می شود! این آدم های گریه دار اگر شما را ببینند چون بغض دارند نمی توانند حرف بزنند. حتی سلام کنند و شاید بمیرند....
جانِ عالم!
لحظات ما خیلی بدون شما گذشت، الحمدلله که خدا می بیند.
دلتنگ رویتان، منتظریم با گل های ساعتی.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI