eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
706 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
"متفاوت" ✍️زهرا سبحانی، عضو تحریریه مجتهده امین برای من این نیمه شعبان متفاوت‌ترین نیمه‌ی شعبان عمرم خواهد بود. سال‌های قبل دور وبری‌هایم را از چند روز قبل، کچل می‌کردم اما این بار آخرین لحظه‌های آمدنت را می‌گذرانم اما هنوز که هنوز است نمی‌دانم التماس آمدنت را در کدام کوچه پس کوچه‌های خواسته‌هایم، جا گذاشته‌ام؟ اصلا نمی‌دانم التماس آمدنت را چگونه جار بزنم؟ با قسم دادن به باران نشسته بر گونه‌های مادرانی که می‌خواهند مادری کنند اما نمی‌توانند؟ یا به طول بیراهه‌ی زنانی که با دنیا در افتاده‌اند تا هویت خود را ثابت کنند؟! یا به دخترانی که دیگر از حس‌های قشنگ وجودشان که بهشت را زیر پایشان می‌کرد، دست کشیده‌اند؟! یا به دلهره‌های مادرانی که نمی‌دانند در این دنیای با دشمن‌های نامرئی، چگونه جگرگوشه‌هایشان را آماده.ی تو کنند؟! و یا اینکه به روزهایی که دل‌مان بخاطر خون شهدا، خون است و حرف‌های فلان مُحلل بی تحلیل و فلان کانال دار مجازی، نشسته ایم که آن ارگان نیاز به اصلاح، امور ما را اصلاح کند... به آن برچسب‌زن‌هایی که هنوز کلمه بر روی کاغذ ننشسته به صرافت توجیه می افتند؛ زحمت نمی دهم و از این هم می گذرم؛ اگرچه می دانم که می‌دانی، استدلال های محضِ نیمه شعبان متفاوت عمرم را! این بار فقط با دیدن ماه روی‌ات شادی می کنم چون «یُفرج به عن المومنین» را برای تو خوانده اند و مگر بهتر از این می توان یافت برای کسی مثل من که به انتظار منت خدا نشسته است تا با تو، منِ مستضعف را برهاند از این اما و اگرها؛ از این باید و نبایدهایی که مثل موریانه مرا می خورد و دم نمی آورم تا مبادا در زمره ی دشمن شادکن‌ها باشم! برای نسل دخترکانم؛ آه را به قهر خدا گره زده ام تا در پهنای مدتی که بزرگ مردی از سلاله ی اجدادت، مرا از آن اسفناکی پهلوی نجات داد؛ دامن گیر کسانی شود که مرا از مادری گرفتند تا با تیغ عدل خودت، به سزایشان برسانی؛که قصه ی تاریخ برای دومین بار از تنهایی علی زمان نگوید و برای دلم هر روز سندی به سدیدی قرآن کریم می‌آورم که ضعف نکنم، که کم نیاورم، که این بار برای آمدنت؛ دیگر عزیزم را به قربانگاه راه خدا، بدرقه نکنم چون خود به میدان آمده ام. سلاحی هم ندارم جز همین حس مادری، حس زنانگی و انگشت های ظریفی که گره های خناسان شارلاتان را باز می‌کند.. کمکم می کنی منجی من؟! @AFKAREHOWZAVI
دیدیم در پیاله‌ی خود عکس یار را ✍️مهتا صانعی، عضو تحریریه مجتهده امین از ما‌ نگیر مستیِ چشم‌ خمار را دیدیم در پیاله‌ی خود عکس یار را پوشانده روی آینه را تلّی از غبار کِی می‌تکانی از دل ما این غبار را من دورم از نگاه تو که سبز و روشن است ترسیم‌ کن دوباره برایم بهار را تنها به شوق دیدن روی تو بود اگر جانم خریده سختی این‌ روز گار را مردن برای تو همه‌ی حسرت من است کِی می‌کنی نصیب من این افتخار را یاقوت می‌شود دل هر سنگریزه‌ای این‌جاده‌ها ببیند اگر آن سوار را کوتاهی از دل من و از  دیده‌ی من است خوانده‌ست غایبش اگر آن آشکار را! عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان پایان ببخش سختی این‌انتظار را... 💠 @shaeranehowzavi
مثلا تو می آیی ✍م.حیدریان‌منش مثلا تو می آیی و من دوباره برای تو می نویسم. برای چندمین بار رقعه‌ات به شیخ مفید را می خوانم و برای چندمین بار بلکه بارها و بارها قند در دلم آب می شود. مثلا خودم را جای آن جوان خراسانی می گذارم و شما را جای امام رضا (ع) و چقدر تضمین هایش به دلم می نشیند. یعنی می شنوم. یعنی زنده می مانم برای دیدنت. مثلا امشب جامعه می خوانم شاید هم عدیله بخوانم بهتر باشد بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء فروغ تابان بخوانمت یا شعله فروزان، زمین تو را می خواهد بلکه می خواند. بکم ینزل الغیث باران هم به برکت تو می آید قربان دل دریایی‌ات خشکسالی را چاره ای کن. َبِکمْ یجْبَرُ الْمَهِیضُ وَ یشْفَی الْمَرِیضُ مریض‌ها هم بواسطه تو شفا می گیرند مریض‌ها و باز دلی که راهی پنجره فولاد می شود، کجا گره قلبم را به پنجره فولاد دلت برسانم. یعنی دلم به دلت می رسد تو که از حالم و حرفم باخبری امروز با جمعیت زیادی من هم جمکرانم عجیب به آمدن تو فکر می کنم به اینکه علم ۲۷ حرف دارد و تا قبل از آمدن تو تنها دو حرف از آن را بشر یافته است، این همه وسیله و شکافتن اتم و سفر به کرات و ... تنها دو حرف است! چه خبر می شود آن روز؟ مثلا لبخند می زنم که خودم را در کوچه هایی که دوران حکومت توست تصور می کنم حتی رنگ شهرها هم، ابزارها، مصالح ساختمانی ... حتی عقل‌ها اینجا عجیب‌تر، شیرین‌تر، شادتر از تصور من است. از تو چه پنهان، البته پنهان که نیست به محوریت تو در آخرت هم می اندیشم آن زمانی که خداوند انسانها را فراخوان می دهد که يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ با تو رنگ قیامت و بهشت هم فرق می کند. کاش بیایی @AFKAREHOWZAVI
«وصال» ✍سیده الهام موسوی کی و کجا ساعت وصال این جهان به ظاهر منتظر است؟ کمی از امید بگویم، از آن روز‌های قشنگ که تو می‌آیی و جهان پر از نور الهی می‌شود. درختان پر شکوفه‌ بهشتی می شوند. جاده‌ها خزان زده که منتظر گذر مسافر زمان بودنده‌اند، مژده آمدنت را به تمام شهرها خواهند داد. از آسمان دسته دسته ستاره نازل می‌شوند و حکایت رجعت را برای همه منکران حقیقت معنا می‌کنند. صدای طنین اندازه منادی چه زیبا رساست. «یاایهاالعالم...» هر چه کلمه، جمله، مصرع، بیت بنویسم قادر به وصف زیبایی آمدنت نیستم. هر چه قلم‌ها از آن روز نوشتند اما تا به معرفت و حقیقت زیبایی آن روز خجسته نرسیدند،  قادر به وصف این روز مبارک نیستند. بیا و پرده بردار از این همه حجم روایت‌ها راست و دروغ! خود بیا نشان بده حقیقت صادق کجاست؟ @AFKAREHOWZAVI
"قصه‌ی من و تو" ✍️زهرا نجاتی ازمن؟ همان همیشگی، دوست قدیم و نمی‌دانم خداکند غیر دشمن حالا! به تو؟ سبب اتصال زمین و آسمان؛ دلیل بارش باران و روزی خوری ما! خورشیدپشت ابرکه ازنورش خلائق بهره‌مند می‌شوند.دلیل حفظ ما از عذاب... ازمن؛ کسی که دوستت داشت؛ به نظر خودش خیلی.. فکرمی‌کرد کمی دیگر مانده تا رسیدن به تو! اما نشدکه بشود! به تو؛ همان که به علی بن مهزیار که بعد بیست حج؛ به تو رسید؛ گفتی:" چقدر دیر آمدی؛ خیلی وقت است منتظرت هستم!" ازمن؛ همانی که همه‌ی داشته‌اش: دلی است که لااقل خیال می‌کند به تو داده است؛ و امید به قدری که بتواند سرکند! به تو؛ همانی که فرمودی:"انا غیرمهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم: فراموشتان نمی‌کنیم؛ به یادتان هستیم" ازمن؛ روح وجسمی پرازگناه؛ پرازدرد؛ پراز سیاهی؛ با دلی که دوست داشتم تو حرف اول را بزنی؛ اما نه...خیلی مانده تا آنجاها! به تو:"همان امام مهربانی که ازخورشید؛ عالم‌تاب‌تر است و به قول جدت امام رضا علیه السلام؛ ازمادر به فرزندشیرخواره؛ مهربان‌تر" ازمن: کوهی پراز آرزوهایی که به خاک گناه نشسته؛ و بگذار نگویم دیگر از آبروی برباد رفته‌ام... من همانی‌‌ام که لیست قول‌های زیرپاگذاشته‌ام؛ گردنم را پایین انداخته... به تو: "نواده‌ی همان حسین فاطمه که حر را؛ با همه‌ی گذشته‌اش؛ به خیمه راه داد" نامه:"می‌شود برای من هم بگذرد! می‌شود حرت باشم؟" 🍃تولدت به همه‌ی ذرات عالم مبارک🍃 @AFKAREHOWZAVI
🔷 ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده ✍فاطمه ابن‌علی 🔹وقتی بهش فکر می‌کنم یه چیزی از جنس ابهت مانع حرف زدن یا نوشتنم میشه! اول بغض می‌کنم؛ بعد جلوی چشم‌هامو می‌گیرم و گوشه‌‌اش رو یواشکی پاک می‌کنم و باز فکر می‌کنم... دقیق که میشم می‌بینم از بچگی متوجه «هل من ناصر» اهلبیت(ع) بودم و دوست داشتم روی من حساب کنند و منم کاری انجام بدم. حالا هم مدام به این می‌اندیشم که منِ زنِ ایرانیِ شیعه کجای راه ایستادم؟! نکنه توی بیابون برهوتی باشم که راه و بی‌راهش مشخص نیست؟ یا توی جنگلی که ظاهر زیبایی داره اما تو در توی درخت‌ها و شاخه‌هاش مخوف و خطرناکه! دلهره‌ها مثل سیل ویران‌گر از ذهن به قلبم سرازیر میشن و آشوب میشم. اما مثل همیشه پژواک یه ندایی توی قلبم آرومم می‌کنه. دستم رو روی سینه می‌ذارم و میگم:«ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان»؛ ذهن تاریکم روشن میشه . حالا دیگه از اون برهوت و جنگل مخوف خبری نیست. انگار دارم توی «سبل السلام» و «صراط مستقیم» قدم می‌زنم. حس حضور توی دلم می‌جوشه. دوباره بغض میاد اما این دفعه رهاش می‌کنم تا بباره... 🔖طراح: آزاده حسین‌زاده @AFKAREHOWZAVI
اگر به جای او بودم... ✍️نجمه صالحی اگر به جای او بودم غربت تنهایی و دوری از وطن و بی هم‌زبانی را تحمل می‌کردم؟ اگر به جای او بودم به دنیای پر زرق و برق، به خاطر عقیده‌ام پشت می‌کردم؟ اگر به جای او بودم، حاضر می‌شدم از لباس فاخر شاهزادگان در آیم و لباس اسارت بپوشم؟ شاهزادگی، قصر، ملکه شدن، کنار خانواده بودن، خدم و حشم داشتن و....یک مورد از اینها کافیست تا دست و پای دل بلرزد که نکند از دست داده شود، مرد میدان می‌خواهد تا بتوانی از این امتیازات چشمگیر، چشم بپوشانی! اما قرن‌ها پیش یک نفر بود که توانست! زن بود اما مردانه وارد میدان شد! از رفاه زندگی، ناز و نعمت دنیایی خود را خارج کرد تا به آرامش و آسایش واقعی وارد شود و لبخند بزند به آخرتی تضمین‌شده. خود را به لباس کنیزان در آورد و در بین آنان پنهان شد و پس از اسارت به بازار برده فروشان سپرده شد، تحمل کرد تا برسد به او که بارها خوابش را دیده بود؛ همو که در خواب به او معرفی شده بود. دل به بهترین دلدار سپرد تا پله‌های بندگی را در کنار او بالا رود و عزت یابد. در خواب بود که مادرش فاطمه سلام الله علیها از او خواستگاری کرد، بعد از این خواب‌ها آشفته شد، فکر کرد و تصمیم گرفت. حالا در میان اسیران منتظر دیدار یار است و لحظهٔ دیدار برایش بهترین زمان! تحت تعلیم بانو حکیمه قرار گرفت تا بشود آنچه که یارش می‌خواهد و شد بهترین بانو‌! بانوی بهترین همسر جهان و مادر خاص‌ترین پسر زمان! بانوی روم در دیار خود با زمانه پیش نرفت و هم‌رنگ جماعت هم کیش خود نشد، دل کَند از دیار خود تا شود همسر بهترین خلق زمان و مادر منتظرترین‌خلق جهان. شاگردی کرد در محضر حکیمه خاتون، آموخت معارف دین را تا شود مادر آخرین حجت! عبادات بانو در شب ولادتِ‌معجزه‌وارفرزندش، حضور بانو حکیمه در کنارش و پذیرش دور شدن از فرزندش پس از ولادت، امتحان بود پشت امتحان! حتی تصورش سخت است به جای او بودن... @AFKAREHOWZAVI
🔖عهد آخر با لیلا... ✍️آمنه عسکری منفرد  🔹سالی گذشت از نیمه شعبان تا نیمه شعبان دیگر و مجنون همچنان از دیدار لیلی محروم است. به عقب که نگاه می‌کنم از خود جز ادعا و ادعا هیچ نمی‌یابم، که اگر جز این بود امروز همچنان به فراق مبتلا نبودیم. از کودکی آموختیم که بگوییم «اللهم عجل لولیک الفرج»، اما چرا نفهمیدیم که اگر در طلب لیلی به اندازه‌ی طلب جرعه‌ای آب برای رفع تشنگی حقیقی حرکت‌کرده بودیم، یقیناً تا امروز فرج حاصل شده بود و مجنون به وصال لیلا رسیده بود.  🔹و اکنون منِ مجنون به دنبال لیلای هستی در این اندیشه‌ام »که چه شده ما را که با این همه ادعا در غفلت غرق شده‌ایم؟ بارِ کدامین گناه این همه ما را در خود فرو برده که حتی هر شب برای چند دقیقه هم که شده حال خود را به شما عرضه نمی‌کنیم ؟ اگرچه به ما رسیده است که حضرتش چون جد بزرگوارشان به حال شیعیان آگاه‌تر از خودشان هستند و در حقشان دعا می‌کنند. مولای من این بار خجالت میکشم بگویم «عجل لولیک الفرج» چرا که خود را آلوده‌تر و تهی‌تر از همیشه یافتم، وقتی حتی سراسر وجودم را خالی از اطاعت نائبت یافتم، چه رسد به این که خالی‌تر از هیچ، که اگر جز این بود امشب دست ارادت به‌سینه‌ی ادب در محضرتان حاضر بودیم.» اگر او را لبیک گفته بودم به یقین امروز اینک این چنین در کارِ خود و دنیایم نمانده بودم. آری! یقین دارم که اطاعت از ولی فقیه زمینه‌‌ساز ظهور توست و من به اندازه‌ی کوتاهی و نافرمانی در تأخیر ظهورت مقصرم. پس چگونه از خود ننالم که هرچه کردم، خود کردم.  اکنون دیری است نائبت، ندای «أین عمار»  سر داده و من؟!  🔹آقای من، مهدی جان! پدری کن و این شبِ قدرم را  قدری‌ده که چون دلدادگان کویت، گوهر وجودم خریدنی شود. لیلای من! دیری نگذشته که غافله‌ای از عشاق مجنون به آسمان راه یافتند. لیلای من تو خود آگاهی و می‌بینی چون منی که طلب شهادت ذکر لبانم گشته است، چون آنان سبکبال نگشتم، چرا که به قول حاج قاسم شهید اگر طالب شهادتیم باید شهادت را زیست کنیم و من تا کنون این چنین نزیسته‌ام. و امشب با این همه آه و حسرت، چون مجنون آمده‌ام تا با لیلا عهد ببندم. عهدی به قیمت جان و مال و آبرو و به ارزش تمام دارایی دنیایم «بأبی انت و امی و اولادی». عهد می‌بندم که این‌بار چون زهیر آزاده شوم، به اشاره‌ی ابرویت و مطیع شوم نائب برحقت را تا رها گردم از حب و بغض آنچه غیر خداست، تا این‌بار با گوشه‌ی چشمت وجودم صیقل‌خورده و خریدنی شود. «آنان‌که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشه‌ی چشمی به ما کنند» @AFKAREHOWZAVI
به یمن قدومت ✍️لیلی زهدی(اوج) آب‌پاشی کرده‌اند کوی و برزن را به یمن قدومت دود اسپند راهی کشیده است به آسمان منتظرانت شمیم گل‌های نرگس چه خوب شامه‌نوازند و چه زیبایند طاق نصرت‌های به گل آراسته این‌ها ترجمان قلب‌های موافق با توست روایت عاشقی است مهدی‌جان! روایت جویندگانی؛ هریک به بضاعت... به امید آنکه تو ستاره محفل‌شان باشی کم‌لطفی‌مان بسیار است آقاجان... قبول! اما اگر بگوییم سرشاریم از شوق حضورتان دروغ نگفته‌ایم این را هم خوب می‌دانیم پیش از کوچه‌هامان، باید دل آذین کنیم به دیدارتان آقای محبوبم! ماه، ماه شماست و روز، روز شما به یمن این ماه و این روز نظری؛ نگاهی؛ عنایتی... میلاد نور بر همه عاشقانش مبارک! ...✋ @AFKAREHOWZAVI
چشم‌انتظار حکومت امام معصوم(علیه‌السلام) ✍️فخری مرجانی در سایت «جامع الاحادیث» دنبال این کلام امام معصوم (علیه‌السلام) می‌گشتم که: «زمين هيچ‌گاه از حجت خدا بر خلق، تا روز قيامت خالی نخواهد بود و اگر كسی بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است»؛ که این حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) مسیر نوشته‌ام را مشخص کرد. امام به شاگرد خود، فضل می‌فرماید: «ما هر خوبى هستيم و از ما هر نيكى جوانه می‌زند؛ از جمله خوبی‌ها: توحيد، نماز و روزه، فرو بردن خشم، گذشت از گنهكار، رحم به تهيدست، بررسى از همسايه و اعتراف به شخصيت اشخاص خوب. دشمن ما نيز ريشه هر بدى است و از آن‌ها هر كار زشت و قبيحى جوانه می‌زند از جملۀ آن‌ها دروغگویى، سخن‌چينى، بُخل، قطع خويشاوندى، رباخوارى، خوردن مال يتيم، تجاوز از حدى كه خدا امر كرده، انجام فواحش ظاهر و پنهان، زنا، دزدى و هر كار زشت ديگر. دروغ گفته كسى كه مدعى است به ما محبت می‌ورزد با اينكه به‌ كارهاى دشمنان ما چنگ زده است.» (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۳۰۳) وقتی صحبت از اصل و ریشه می‌شود، ناخودآگاه ذهنم می‌رود به سمت درخت و گل و گیاه. تصورم از کلام امام، من را به فروشگاه گل‌ مصنوعی می‌برد که شاید در ظاهر گل‌های بسیار زیبایی داشته باشد، اما ریشه‌ ندارد، برگ‌ها و ساقه‌ها و گلبرگ‌هایش از جای دیگر به عاریت گرفته شده است، هیچ بو و عطری هم از آن به مشام نمی‌رسد. اما برعکس، وقتی وارد یک مغازۀ کوچک گل‌های طبیعی می‌شوی، بوی انواع گل‌ها، حس طراوت و شادی و شادابی به انسان می‌بخشد؛ زیرا این‌ها مسیر خود را از ریشه شروع کرده‌اند، روزها و ماه‌ها و شاید سال‌ها آبیاری شده‌اند، آفتاب دیده‌اند تا آن ریشه رشد کرده، شاخه و برگ و گلبرگ داده است. دوباره به کلام امام (علیه‌السلام) برمی‌گردم. امام چه می‌خواهد بگوید؟ آیا کسی غیر از امام معصوم می‌تواند چنین شیوا و کامل، امام و دشمنان امام را توصیف کند؟ اگر بخواهیم دنبال خیر باشیم، ریشه‌اش از ولایت معصومین(علیهم‌السلام) است. نمی‌شود منهای ولایت معصومین(علیهم‌السلام)، انسان به خیر برسد و اگر از راه‌های تلقین خودش را توجیه کند، دلش را خوش کند که من به خیر رسیدم، شبیه آن گلی است که اجزای مختلفش از بیرون به هم چسبیده‌اند. حکومت ولایت معصوم (علیه‌السلام) می‌خواهد ما را به اوج نقطه‌های کمال هستی و خیرات دین و دنیا برساند. حکومت ولایی بر اساس خاصیت و ویژگی ذاتی خودش، می‌خواهد این انسان در این حکومت طوری تربیت شود که به اوج آسمان ملکوت؛ یعنی شأن حقیقی انسانی راه پیدا کند. حکومت می‌خواهد موانع این راه را از بین ببرد. الآن آنچه از حدیث اول برداشت می‌کنم کمی متفاوت می‌شود؛ اینکه شناخت امام به تنهایی کافی نیست. آنچه مهم است و می‌تواند انسان را به سعادت برساند، تبعیت، پیروی و پذیرش امام است. و ما در این با امام معصوم خود، دوباره این و پیمان را تجدید می‌کنیم. آقا جان‌مان حضرت (عج) مبارک @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر هست ✍️ مرضیه رمضان‌قاسم یک نفر در این دنیا هست که با وجود حضور همیشگی‌اش گاه به‌یاد داریمش و گاهی به‌یاد نداریمش! آن یک نفر همانی است که همیشه با ماست، ولی بی‌‌نیاز از ماست چون ولی‌نعمت و امام ماست. دوستش داریم، لحظه‌شماری می‌کنیم در کنارمان بیاید اما عملا نمی‌خواهیم در کنارش باشیم زیرا سبد دوست‌داشتن‌های‌مان همیشه خالی از او و پر از دیگران است. ای کاش روزمان را با سلام به او آغاز و شب‌مان را با دعا برای سلامتی‌اش بخیر می‌‌کردیم. آری برخی از ما فقط خواهان دیدار یار هستیم اما تاب تحمل تب کردن برای معشوق را نداریم. @AFKAREHOWZAVI
«درد بی شمائی» ✍️طیبه فرید هرجور حساب می کنم نمک گیرم. نه اینکه فقط نمک گیر، کلا گیرم. می دانم که گاهی رفتم دورهایم را زدم و برگشتم اما.... برگشتم! جانِ عالم! زندگی بدون شما نکبتش دامنگیر است. قربان شکل و شمایلتان بشوم، شب عید باشد وآدم اینقدر بغض دار؟! کاش مادرم مرا سید مهدی بحرالعلوم بدنیا آورده بود، تا چشم هایی داشتم قابل! که شما را می دید!! من از مردم آخرالزمانم، جایی که تمام گناهان امت های قبل یک جا جمع شده. این سال های آخر وقتی علی فانی به« عظم البلای» دعا می رسد ما دیگر با تک تک سلول هایمان معنای عظمت بلا را درک می کنیم! دقیقا آهنگ بلاها همانطور است که فانی می خواند. اضطراب آور و سیاه. دنیا هر جور که توانست، نبودن شما را به رخمان کشید. به عبارتی کار نکرده ندارد! حرف های نزده، جنایت های نکرده... چقدر من بی سلیقه ام که شب عید دارم گلایه می کنم، آقا جان، همه برای آمدنتان خوشحالند، ولی بعضی با تِم بغض و گریه! کارد به استخوانشان رسیده، درد بی شمائی... باز با خودم، آمدنِ شما را مرور می کنم، صبحی که از مکه ظهور می کنید تیک تاک گل های ساعتی کل باغچه را پر می کند و اذان انتظار کاظم زاده توی شریان های خونی آدم های بغض دارِ نیمه ی شعبان پخش می شود!‌‌ این آدم های گریه دار اگر شما را ببینند چون بغض دارند نمی توانند حرف بزنند. حتی سلام کنند و شاید بمیرند.... جانِ عالم! لحظات ما خیلی بدون شما گذشت، الحمدلله که خدا می بیند. دلتنگ رویتان، منتظریم با گل های ساعتی. @AFKAREHOWZAVI
پایان شب ظلمت ✍️زهره قاسمی نفس هایم در این دنیا چه با اکراه می آید میان جمع نامردان، چه بی همراه می آید زمستانی شدم دائم ، دل پژمرده ام زیرِ سکوت سرد عادت‌ها، چرا کوتاه می آید کمی از عطر نرگس شد تمام آرزوی من منم پروانه ی شمعی که با یک آه می آید برای دیدنش خون از جگر با غصه می‌خوردم صدای ناامیدی از درون چاه می آید زمین تشنه ی جانم سوال از آسمان پرسید: بهار سبز ایامم ، چه وقت از راه می آید؟؟!! از این سوسو زدن های ستاره باز فهمیدم که پایان شب ظلمت، میان ماه می آید... رها شد قلبم از درد و گرفتم فال زیبایی: که مژده بر همه عالم، شب دلخواه می آید... 🍃 @AFKAREHOWZAVI
🔹این جهان تشنه‌است... ما بیابانیم...! چاهی را نمی‌جوید کسی؟ تشنه‌ایم...! از آسمان چیزی نمی‌گوید کسی؟ ماه را بشکاف...! پشت شب جهانی روشن است روزگار پشت روزن را نمی‌جوید کسی چشم وا کن! عطر باران از فراسو می‌وزد پنجره! روح تو را یک روز می‌شوید کسی غنچه‌ی پژمرده! لای دفتر شعرم بمان! این غزل را صبح روز جمعه می‌بوید کسی قلب من روزی اناری می‌شود بر یک درخت تا بیایی از دل این خاک می‌روید کسی :: این جهان تشنه‌است آری، او غدیر است و جز او حسرت تاریخ را پاسخ نمی‌گوید کسی 💠 @shaeranehowzavi
جشن آمدنت ✍️حمیده امامی از افغانستان شب شور و شعف و شادی شده شب جشن و شب هم عهدی شده شیعیان شادند و مسرور همه آخه میلاد حضرت مهدی شده قلب های ما همه شادند همه در شادی غرق شدند جوش و خروش جمعیت وصف شدنی نیست همه با یک عشقی اومده دارند دور جمکران می‌چرخند مانند چرخیدن به دور کعبه آخه میلاد آقامون است همه آمدیم برای آقاجان مون جشن گرفتیم همه خوشحالیم همه مشغول این شادی هستیم اما شاید اکثر ما غافلیم که جشن گرفته ایم شاد هستیم به هم تبریک می‌گوییم کنار هم جمع هستیم اما بدون صاحب جشن بدون آقای مهربان بدون منجی عالم! ای کاش نبودنش برای ما بزرگترین درد بود تا دائما برای او نفس می‌کشیدیم با تمام اضطرار برای آمدنش دعا میکردیم اللهم عجل لولیک الفرج @AFKAREHOWZAVI
📌چشم به راه ✍نسا خلیلی مفرد مذکر غایب، عجیب امسال جای خالی شما حس می‌شود. عید است اما بغض امان‌مان را بریده است. بغضی برای دل مشغولی‌های بی‌امان خودمان که گاهی فراموش می‌کنیم که کسی ۱۱۱۵ سال در غیبت کبری به سر می‌برد. نکند که به غیبتِ شما عادت کردیم! ماشینی شدیم که تنها برای بنزین‌زدن توقف می‌کند و هدفش رسیدن به پمپ بنزین بعدی است تا در نهایت فرتوت شود! ما هم به یک زندگی معمولی و رفع مشکلات شخصی خودمان دل خوش کرده‌ایم! بزرگی گفت که یکی از راه‌های کمک به تعجیل در فرج، خوب‌ترشدن شیعیان است. با خود حساب و کتاب می‌کنم چقدر خوب‌تر از قبل شدم؟ خودمانیم در یک سال گذشته چقدر خوب‌تر شدیم؟ فرمانده‌ای کاردان، ثمره بعثت، وارث انبیا هنوز منتَظَر است تا امر فرج رخ بدهد و بشیریت را از غل و زنجیر طواغیت و شیاطین به همت و همراهی پیروانش نجات دهد. در این عرصه، ما هم وظیفه‌ای داریم؟ «اگر بتوانید در درون جامعه‌‌ى خودتان تقوا و فضیلت و اخلاق و دین‌‌دارى و زهد و نزدیکى معنوى به خدا را در خود و دیگران تأمین کنید، پایه و قاعده‌‌ى ظهور ولىّ‌‌عصر (صلوات‌‌ الله ‌‌و سلامه ‌‌علیه) را مستحکم‌‌تر کرده‌‌اید.» (بیانات رهبر انقلاب، ۶ تیر ۵۹) @AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
. 💠 تیتر یک رسانه‌های جهان می‌شوی روزی 💐 تو آمدی جانا @HOWZAVIAN
یا صاحبنا! ✍️نجمه صالحی ای بهار دل‌‌های منتظر، روزها همچو دونده‌ای تیز و پرشتاب می‌دَوَند و شلوغی دنیا گرفتارمان کرده و نورهای کاذب دنیا ما را از نور وجودت غافل! دل از انتظار رؤیت رخسارت، به نفس نفس افتاده، نفس‌ها تنگ شده، بیا و اکسیژن خون‌مان باش، بیا آرامش و‌ سکون جان‌مان باش، بیا و نورانی کن جهان تاریک درون‌مان را! امام جعفرصادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «هُوَ المُفرِّجُ الكُرَبِ عَن شیعَتِه بَعد ضَنكٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویل.»* تنها او (مهدی(عجل‌الله‌فرجه)) است که پس از دوران‌های طولانی بلاخیز و تنگناهای طاقت‌فرسا، غم‌ها و گرفتاری‌ها را از دل شیعیانش برطرف می‌نماید. *الزام‌الناصب، ص ١٣٨ 🍃«السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام»🍃 @AFKAREHOWZAVI
✔️سفر در نیمه ماه شعبان ✍️فاطمه میری طایفه فرد در حیاط مشغول بازی بودیم که صدای تق‌تق عصایش از کوچه باریک مادربزرگ شنیده می‌شد. عصاکوبان از دالان باریک خانه رد می‌شد و خودش را به دهلیز می‌رساند. یااللهی می‌گفت و خبر از آمدنش می‌داد. مادربزرگ چادر فلفلی گل‌ریز خود را سر می‌کرد و گوشه‌اش را با دندان محکم می‌کرد. - بفرمایید حاج‌آقا. خانم‌ها یاالله... خانم‌ها خودشان را جمع‌وجور می‌کردند و آماده شنیدن روضه حاج‌آقا فحول می‌شدند. رسم هرماهه مادربزرگ بود که پانزدهم هرماه روضه برپا کند و فامیل را از ریزودرشت مهمان خوان ارباب... دستانش پر از خالی بود، اما دلش متصل به دریای فضل اباالفضل‌العباس(ع). ▫️▫️▫️ حاج‌آقا روی منبر خانه مادربزرگ می‌نشست. منبر که نه، یک صندلی قدیمی بود که رویش چادری مشکی کشیده شده بود و جلوی آن کمدچه‌ای قدیمی که ترمه عروسی‌اش را حمایلش کرده بود. حاج‌آقا با ذکر یک مسأله شرعی شروع می‌کرد و با یک ذکر مصیبت کوچک به پایان می‌برد. از گوشه خانه خانمی چادر به رویش می‌گرفت: - حاج‌آقا یه روضه از موسی‌بن‌جعفر(ع) بخوان، گرفتار دارم... حاج آقا هم شروع می‌کرد از زندان هارون گفتن و صدای ناله زن بلند می‌شد. گویی درد او بود که از زبان حاج‌آقا بیان می‌شد. شاید آن زن درد اهل‌بیت(ع) را با درد خود مقایسه می‌کرد و خجلت‌زده می‌نالید. ▫️▫️▫️ اما در پشت صحنه‌ این مادربزرگ بود که آبروداری می‌کرد، سینی برنجی را می‌آورد، چای را در استکان کمرباریک‌ می‌ریخت و صله‌ را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه می‌کرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسه‌ای می‌گذاشت که حاج‌آقا حتماً با خودش ببرد. اواخرِ روضه، حاج‌آقای دیگر می‌رسید. به حرمت حاج‌آقا فحول، داخل مجلس نمی‌آمد، روی پله می‌نشست و صبر می‌کرد روضه تمام شود... توپ سرگردان پسربچه‌ها به سوی حاج‌آقا می‌پرید و چنددقیقه‌ای حاج‌آقا را هم‌بازی آن‌ها می‌کرد... تا اینکه صدای مادربزرگ می‌آمد - حاج‌آقا بفرمایید... به رسم ادب با حاج‌آقا فحول مصافحه و عرض ادب می‌کرد. این‌بار حاج‌آقای جوان از مسائل روز کشور می‌گفت و با روضه کوتاهی خاتمه می‌داد. از آن اتاق صدای خانم هم‌سایه بلند می‌شد: حاج‌آقا روضه خانم رباب را زحمت بکشید. حاج‌آقا هم شروع می‌کرد: - لالا لالا علی‌اصغر... بخواب مادر، بخواب مادر... ناله این‌بار از دیوار هم شنیده می‌شد. صدای زن هم‌سایه دل‌سوخته از بی‌اولادی گم می‌شد در میان ناله‌ها... حالا راحت‌تر زار می‌زد... ▫️▫️▫️ آخرای روضه دوتا از نوه‌های بزرگ‌تر از بازار می‌رسیدند. پول‌های خانم‌ها که جمع شده‌بود، بچه‌ها راهی بازار شده‌بودند برای خرید آجیل مشکل‌گشا... عزیز آجیل را کم‌کم در دستان ما می‌ریخت تا به همه‌ بچه‌ها به قاعده برسد. شیرینی روضه ارباب بود که با شهد آجیل به‌کام‌مان می‌ریخت و ما نفهمیدیم کی عاشق حسین(ع) شدیم... ▫️▫️▫️ مادربزرگ را خوب خریدند. او خادم خوبی برای فرزندان حضرت زهراء(سلام‌الله‌علیها) بود. او که هر پانزدهم ماه را روضه می‌گرفت، عاقبت هم پانزدهم شعبان در میانه جشن و شادی اهل‌بیت(ع)، چشم از دنیا فروبست... روح آسمانی همه مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها که ما را حسینی کردند قرین رحمت و آرامش... @AFKAREHOWZAVI
🔖انتظار، حرکت یا سکون   ✍️آمنه عسکری منفرد [۱].شعار پایداری و خط بطلان بر همه کفرها، نفاق‌ها و ظلم‌ها همان معنای «انتظار» است. تفسیرِ تَبَرِ ابراهیم، عصای موسی، شمشیر داوود و بعثت حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه و آله)، خروش امام علی (علیه‌السلام)،  صلح امام حسن (علیه‌السلام)،  خون سرخ امام حسین (علیه السلام) در عاشورا و جاری شدن جریان امامت تا غیبت امام عصر و ظهور انقلاب، مقاومت و حماسه، انتظار هستند. انتظار یعنی در درون تاریکی‌ها و سردی‌ها، به دمیدن سپیده‌دمان چشم داشته باشی و به امیدِ طلوعِ خورشید زندگی کنی، در جهان آکنده از ستم و بیداد دست‌وپا بزنی و از شادمانیِ طلوعِ طلیعه‌ی جهانِ سرشار از دادگری لبریز شوی، در زیر سیلابِ خروشان تباهی و فساد قرار بگیری، اما برای لحظه‌ای قد خم نکنی، در مسیر رود مشکلات نفس‌گیر به‌خاطر اعتقاد و باور به ولایت و منجی خوار شوی اما دم برنیاوری، آغوشت را برای تیغِ برّان تهمت‌ها و آشوب‌ها باز کنی، اما شهامت داشته باشی و با خون سرخت، شهادت را در آغوش بگیری. انتظار یعنی شعار شورآفرین منتظران، پایداری مقاومان، صلابت پیشگان، شیعیان و مهدی جویانِ تاریخ... [۲].از طرفی منتظران امام مهدی (عجل الله فرجه) در طول تاریخ انتظار در طلب تحقق عدالت هستند، عدالتی که کمال بشریت را نوید می‌دهد؛ اما خود دعوت به حماسه، یک اقدام است. پس انتظار ظهور حماسه‌آفرین و حرکت‌زا است و با سکون مغایر است. «انتظار فرج، انتظارِ دستِ قاهرِ قدرتمند الهی ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسان‌ها سیطره‌ی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند و انسان‌ها را بنده‌ی واقعی خدا کند. انتظار حرکت است، سکون نیست. انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام مهدی (علیه الصلوة و السلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخی برای آن هدف انجام خواهد گرفت و او عبارت است از ایجاد عدل‌وداد، زندگی انسانی، زندگی الهی، عبودیت خدا. این معنای انتظار فرج است.» (بیانات رهبر انقلاب در  ۸۷/۰۵/۲۷).  [۳].همچنین در احادیث و تعالیم اسلامی اهمیت ایمان در عصر غیبت امری بسیار مهم و سخت نامیده شده و منتظران مؤمن را دارای مقام و منزلت شمشیرزن در رکاب پیامبر دانسته‌اند. از این بالاتر این‌که پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) آنان را برادران خود خوانده و از نظر خردمندی و بصیرت و اعتقاد و اخلاص مورد ستایش قرار داده است، چراکه آنان پیامبر را ندیده‌اند، هم‌عصرِ امام نیستند اما ایمان قوی دارند. امام صادق (علیه‌السلام) نیز در مورد آنان فرموده: «یاران مهدی مردانی هستند پولاددل و همه‌ی وجودشان یقین به خداست. مردانی سخت‌تر از صخره‌ها، اگر به کوه‌ها روی آورند آن‌ها را از جای برکنند، درفش پیروزگر آنان به هر شهر و پایتخت بیرون نهد، آن‌جا را به سکوت وادار سازد، گویی آن مردان عقابان تیز چنگال‌اند که بر مرکب‌ها سوار شده‌اند.آنان امام خود را در میان می‌گیرند و جان خویش را در جنگ‌ها پناه او می‌سازند. هر چه را اشاره کند با جان‌ودل انجام می‌دهند. آن‌ها چونان مشعل‌های فروزانند و دل‌های منور آنان بسان قندیل‌های نور در سینه‌هاشان آویخته است.» (بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۰۸). این ایمان و باور باید در جامعه اسلامی وجود داشته باشد و تا زمان ظهور هرروز پررنگ‌تر شود که در عصر غیبت نیاز به شناخت و بصیرت، استقامت و پایداری و پیروی از خط امامت و رهبری دارد و برای تحقق آن، تبیین و روشنگری اهداف و آرمان‌های امام و انقلاب ضروری است تا در سایه‌ی این شناخت، طبق وعده‌ی الهی حکومت زمین به دست بندگان صالح باشد.  «أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصالحون. حکومت زمین سرانجام به دست بندگان صالح خواهد افتاد.» (انبیا/ ۱۰۵). @AFKAREHOWZAVI
تبلیغ آجیلی ✍️مرضیه رمضان‌قاسم به برکت عشق به مداحی اهل‌بیت (ع)، دو سال قبل از اینکه رنگ حوزه را دیده باشم تبلیغ را آغاز کردم، احکام و تفسیرهایی که در منزل خانم نقوی آموخته بودم را برای مخاطبین می‌گفتم. سن مخاطبین از مهد بود تا دم لحد، بی‌سواد تا دانشگاهی، اولین ماه رمضان تشرف به حوزه که تازه آب حوزه را نوشیده بودم و برق آن را سوزانده توفیق تبلیغ برای دانشجویان نصیبم شد. تبلیغ برای همه‌ی اقشار لذت دارد هر کدام خوبی خودش را دارد بنابراین گزینش آنها کار دشواری است: - برای نشاط و توسعه‌ی علم کار با دانشجویان را برمی‌گزینم. -اگر تمایل به تواضع و صبر بیشتر داشته باشم تعامل با نوجوان را می‌پسندم. -برای کسب انرژی، کار با کودک را دوست دارم. -میانسالان برای هم‌اندیشی مناسب‌اند. -برای کسب تجربه و خشوع، کار با کهنسالان را برمی‌گزینم. -برای بالانس شدن کار با حوزویان. -راستی یادم رفت بگویم دو سالی هست با کودک و نوجوان پسر نیز تعامل دارم آنها هم عالم خودشان را دارند برای آنها گاهی باید والد شد، گاهی کودک و گاه بالغ مخاطبین مثل میوه می‌مانند هر کدام خوشمزگی و خاصیت خودشان را دارند! امروز صبح با دو تیم از کودکان دختر و پسر کلاس داشتم. به مسئول جلسه گفته بودم عمدا دیرتر می‌آیم تا بچه‌ها جمع شوند صبح زنگ گوشی‌ به صدا در آمد، صدای پسر بچه‌ با هیجان... _گفت:سلام خانم مربی، پس چرا نمی‌یاین منتظریم! _با تعجب‌گفتم:سلام‌شما؟ _گفت: مهدی‌،بیا خنده‌ام گرفت یک عمر گفتم: مهدی بیا، امروز مهدی‌ می‌گوید:بیا اما میان ماه من تا ماه گردون... @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
✍️زینب نجیب با منطق خودتان با شما سخن خواهیم گفت... اگر سطح منطق شما تا این اندازه نازل است که شکستن
چند نکته... ✍️زینب نجیب این‌که افرادی همچون این به‌اصطلاح کارشناسان که معلوم نیست کارشناسان علوم سیاسی‌اند، کارشناسان حقوق‌اند، کارشناسان فرهنگی‌اند، کارشناسان ایجاد اغتشاش در کشورهای هدف‌اند، کارشناسانان ایجاد ناامنی و یا ایجاد توهم ناامنی در ایران‌اند یا.... اصلاً کارشناس نیستند و تنها کارشکنند، شکی نیست. اما به‌عنوان یک مخاطب سؤال دارم! ۱. چرا هرچه نقطه‌ی قوت در ایران است به‌نام روند طبیعی پیشرفت در جهان تمام می‌شود و هرچه نقطه ضعف هست می‌گویند کار خودشان است؟ ۲. چرا فکر می‌کنند ما فرزندان ایران قوی می‌گوییم که ایجاد اغتشاش و ناامنی در کشور کار افراد ناشناس است؟ مگر نمی‌بینند که ما هر روز تاکید می‌کنیم که فلان اتفاق زیر سر آمریکاست یا فلان اتفاق زیر سر اسرائیل است و یا زیر سر منافقین و تجزیه‌طلبان و... ما هرگز در تشخیص مسببان حوادث نه‌تنها اشتباه نکرده‌ایم بلکه حضور افراد و پول آن‌ها را کتمان نکرده‌ایم و نمی‌کنیم. بنابراین ما هم فاعلان اصلی را می‌شناسیم و هم راه دفع آن‌ها را. شما مواظب خودتان باشید که اگر در ارائه‌ی این اراجیف کوتاهی کنید خدا می‌داند پشت پرده چه بلایی سرتان خواهد آمد... @AFKAREHOWZAVI
26.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پادکست | ظهور ماه ▫️ظهور فرج یعنی حقایق قرآن در متن اجتماع پیاده شود. 🎙 گفتاری از علامه حسن‌زاده آملی ره. 🎬 گروه هنری رسانه‌ای نفحات @AFKAREHOWZAVI
انا لله و انا الیه راجعون حجت الاسلام و المسلمین دکتر مسعود دیانی دین پژوه و مجری برنامه سوره، پس از تحمل بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. واژه‌هایش غمگین بودند، با درد نوشته‌هایش گرییدیم، هر چند که دنیا دردنوشته‌ای عظیم است و اکنون درد فقدان انسان‌های خوب، همین. @AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔴 روایت مرحوم مسعود دیانی از «تجارت سرطان» ✍️ مسعود دیانی، دین پژوه و مجری رسانه‌ی ملی عمل جراحی سخت و سنگین بود. نزدیک به ده ساعت وقت برده بود. حدس نمی‌زدیم از عمل اول سخت‌تر باشد. که بود. در جراحی اول معده و طحال و نیمی از کبد و پاره‌ای ازمری و غدد فوق کلیوی را برداشته بودند. در جراحی دوم دیافراگم و روده و بخش دیگری از مری را. این بار مجبور شده بودند تیغ‌ها راتا پشت قلب ببرند. و این یعنی احتمال مرگ مضاعف. میانه‌ی جراحی باز از فاطمه رضایت گرفته بودند که خطر مرگ را با تصمیم جدید بپذیرد. امضا کرده بود و می‌شد حدس زد مادرم، برادرم، فاطمه و دوستانم چه رنج و زجر وحشتناکی از سر گذرانده بودند. تا من نیمه‌شب از اتاق عمل بیرون بیایم. با لوله‌ای در روده که قرار بود از یکی دو هفته‌ی بعد دهان جدیدم شود.‌ برای خوردن غذاها و داروهایی که فقط می‌توانستند مایع باشند. و با سرنگ به روده تزریق شوند. مابقی درد وحشتناک بود، اضمحلال تن بود. و سکوت. حالا دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت. این آخرین عمل جراحی ممکن روی بدن یک انسان بود. و ما به نقطه‌ی صفر که نه، به ماقبل صفر برگشته بودیم. هنوز لکه‌هایی از توده‌های سرطانی در کبد مشاهده می‌شدند و باید می‌سوختند. احتمالا آن هم بی‌حاصل. حالا اما می‌توانستیم پرسشی که چند ماه پیش اجازه نیافت با آرامش و به دور از هیجان جواب بگیرد را دوباره مطرح کنیم. هرچند پاسخ این بارمان مشخص بود. دیگر نه تن به عمل می‌دادیم، نه با شیمی‌درمانی به تماشای خاکستری خود می‌نشستیم. اما هشت ماه پیش چه؟ هنوز هم حق جانب پزشک اول نبود که سایه‌ی سنگین مرگ را در این بیماری می‌دید و ما را به انتخاب روش تسکینی به جای روش تهاجمی دعوت می‌کرد؟ حالا بعد از تحمل انبوه درد و زخم و ویرانی عمل و شیمی‌درمانی، بعد از صرف چندصد میلیون تومان هزینه، بعد از زمین‌گیر شدن و خانه‌نشین شدن و فلج شدن در امور روزمره، بعد از اینکه آیه و ارغوان ماه‌ها پدرشان را جز افتاده‌ای بی‌جان و ملول بر تخت ندیدند باید به افتخار امید و مقاومت و توکل کف می‌زدیم؟ وقتی پژوهش‌های علمی نشان می‌دادند که عمل جراحی در سرطان پیشرفته و متاستاز داده بی‌فایده است، از در بیرونش کنی از پنجره برمی‌گردد. عدد بقا زیر یکسال است، آن‌هم به عذاب. اجازه نداشتیم جور دیگری تصمیم بگیریم که متهم به ترس از شیمی‌درمانی و زهرناکی‌اش نشویم؟ انگ بی‌مسئولیتی نخوریم؟ ضد علم و خرافاتی به حساب نیاییم؟ و داغ ننگ بی‌ایمانی روی پیشانی‌مان ننشیند؟ به‌گمانم تجارت درمان سرطان در روزگار ما خوب خودش را به مفاهیم دینی و روانشناسی و ارزش‌های اخلاقی چسبانده بود. می‌مکید. و قهرمان می‌ساخت؛ ساکت و ویران و مظلوم. همین. @HOWZAVIAN