eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
737 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
209 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «یادداشت ناموسی» ✍طیبه فرید می‌گفت: آن قدیم ندیم‌ها که هنوز بساط زندگی عشایری رونق داشت فصل کوچ، مردهای عشایر بار و بندیل‌شان را که می‌بستند،در محل اتراق ایل می‌گشتند که اگر تار موی زنانه ای موقع شانه کردن از شانه‌ای ریخته باشد خاکش کنند مبادا دست باد، سلسله موی زن‌های ایل را ببرد وجایی پشت سر کوچ، چشم نامحرم به زلف ناموس ایل بیفتد!!! حالا جمعیت شناس ها می گویند: تغییر در کیفیت سبک زندگی قومیت ها می تواند اقتدار یک نژاد و تمدن را به قهقرا بکشد! @AFKAREHOWZAVI
دستان آرمیتا ✍فاطمه میری طایفه‌فرد و خداوند با عشق آدمی را به کمال رساند، آن‌وقت که از گِل پیامبر رحمت در آدم ابوالبشر زندگی را رنگ و بو داد. اصلا خدا می‌خواسته تا عشق بیاید و سختی‌ها شیرین شود و شیرینی‌ها، عسل و شاید احلی من عسل. عشق مقوله عجیبی است. همان‌قدر که درونی‌ست، اکتسابی هم هست. باید آب و دانه‌اش داد، باید غبار از چهره‌اش برداشت. عشق پدر و فرزندی از آن مدل‌هایی است که عجیب دیدنی‌ست، مثل ابراهیم و اسماعیل، یعقوب و یوسف مثل.... مثل محبت پدرانه حضرت آقا و دختر شهیدی که قد کشیده و بزرگ شده، آن قدر بزرگ که مو‌های زیبایش در پوششی از حجاب مخفی شود. همان آرمیتا کوچولویی که روی پای آقا نشسته و نقاشی‌اش را نشان می‌دهد. حالا خانمی شده که با شجاعت می‌ایستد و زینب‌وار از ریخته شدن خون به ناحق پدرش، در مقابل دنیا اعتراض می‌کند و دنیای پوچ آنان را برسرشان آوار... اما آرمیتا وقتی کنار پدر معنوی‌اش می‌ایستد، حال غریبی دارد، دستش به نشان ادب بالا می‌رود ولی با لرزش دستش چه کند؟ چگونه دستش را آرام کند که راز دلش را برملا نکند؟ اصلا مگر قرار است که عشق برملا نشود؟ تمام عشق به رسوایی‌اش شیرین است. عشق فرزند شهید کنار رهبرش، مرادش، پدر معنوی‌اش... انگار دست آرمیتا نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و هی به سینه می‌کوبد. چقدر این عشق زیبا بود چقدر پدرانه چقدر دخترانه، چقدر نجیبانه و چقدر حماسی... تمام حالات آرمیتا یک طرف، نگاه تیز بین حضرت آقا یک طرف، وقتی که می‌گوید: دختر آن پدر و این مادر است دیگر... تمام مادرانگی مادر آرمیتا با این حرف اثبات شد، چقدر روح یک فرد بزرگ است که به تمام ابعاد توجه می‌کند؟ دیشب تمام خستگی مادر آرمیتا درآمد... @AFKAREHOWZAVI
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دغدغه‌اش تحصیل دختران ایرانی بود، بانو مجتهده امین -----------❀❀✿❀❀--------- @tarikh_j
. ✍ سعیده رحیمی چند سال پیش در همان روزهای شهادت شهید احمدی روشن منزلشان رفتیم. غصه دار و داغدار؛ مادر خواهر و همسر شهید از ما پذیرایی و شرمنده‌مان کردند. امروز دیدن تصویر پسر شهید، دل‌مان را جلا داد. آری، احمدی روشن بسیار برومندتر برآمده است. حس می‌کنم مادر بزرگ قد و بالای علیرضا را این روزها عاشقانه تر نگاه می‌کند، بیاد مصطفای عزیزش! چشم همه روشن به نوجوان یادگار شهید مصطفی احمدی روشن ...🌱🌹 الحمدلله. ماشاءالله 🌱 @AFKAREHOWZAVI
وَالجِبالَ اَوتاداً ✍چمن‌خواه هر وقت برای رفتن به کلاس درس، در ایستگاه روی نیمکت منتظر اتوبوس می‌نشست. چند تا دختر و پسر که مدرسه‌شان تمام شده و برای رفتن به خانه منتظر اتوبوس بودند، در ایستگاه می‌دید. آنها با هم شوخی می‌کردند و قرار دیدار می‌گذاشتند. درحال و هوای خودشان بودند و به دیگر مسافران توجهی نداشتند و در مقابل نهی از منکر اطرافیان، واکنش بدی نشان می‌دادند و با تحقیر آنها را نگاه می‌کردند. چند هفته به همین منوال گذشت. در یکی از همین روزها، دیگه پسرها به دخترها محل نگذاشتند و دوست نداشتند دخترها آویزان آن‌ها باشند و با متلک و گفتن کلماتی که در شأن دخترها نبود آن‌ها را مزاحم خودشان خواندند. دخترها از حرف‌ها و نگاه‌های تحقیرآمیز و رفتارهای ناپسند آن‌ها خیلی ناراحت شدند. ولی مجبور بودند در آن ایستگاه منتظر اتوبوس باشند تا به خانه بروند. بنابراین برای در امان ماندن از شر پسرها، به خانم‌های محجبه توی ایستگاه پناه می‌بردند. دیدن این گونه صحنه‌ها در جامعه، انسان را یاد آیه ۷ سوره النباء می اندازد.«والجبال اوتادا» «و کوهها را عماد ساختیم». ميخ بودن كوه‌ها در تعبیر قرآن، فقط يكي از خاصيت‌هاي کوه است كه با سنگيني و وقار خود، به انسان‌هاي دشت‌نشين اين پیام را مي‌دهد كه در پناهش، هيچ هراسي به دل راه ندهند. حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبه اول نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «سپاس خداوندی را که بوسیله‌ی کوه‌ها، اضطراب و لرزش را به آرامش تبدیل کرد». در تفسیر اهل‌بیت(علیهم‌السلام) جلد ۱۷ ص ۳۰۶ آمده است که امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: «ای مردم! خداوند اهل بیت پیامبرتان را با کرامتش شریف و بزرگوار کرد و آن‌ها را با هدایتش عزیز گردانید و آن‌ها را به دینش اختصاص داد و آن‌ها را با علمش برتر ساخت و آن‌ها را نگهدار و امانتدار علمش بر غیب قرار داد؛ پس آن‌ها تکیه‌گاه دینش و گواهان بر آن و وسیله‌ی ثبات در زمینش هستند». با این تفاسیر می‌توان گفت: مؤمنین در جامعه مایه‌ی آرامش و آسایش هستند. @AFKAREHOWZAVI
مراقبه-۱ فخری مرجانی تا به اینجا رسیدیم به اینکه؛ قرآن ما را توجه می‌دهد که از جهات مختلف، تحت مراقبۀ دقیق و شدید هستیم و لحظه‌به‌لحظه حركات و همۀ کارهای ما به وسیلۀ ملائكه تبدیل به شخصیت دیگری می‌شود و بعد از پایان عالم دنیا و جداشدن از بدن مادی، بر اساس همان كارها زندگی پیچیدۀ جدیدی شروع می‌شود. حتی قرآن می‌فرمایـد: هیچ لفظی از شما صادر نمی‌شود؛ مگر اینکه مأموری هست كه آن را ثبت می‌کند. توضیح دادیم كه منظور از نامۀ اعمال، وجود كاغذ و طومار و قلم و... نیست. اگر افق فكری ما، در پهنه هستی، این‌چنین باز شود و پیوستگی دقیق و بسیار حساس این عالم‌ها را توجه كنیم، خودبه‌خود، حالتی در ما پیش می‌آید كه ما هم مراقب اعمال خودمان می‌شویم. این مطلب در قرآن به ‌صراحت امر شده و یكی از ضروریات زندگی است. این مراقبه، زیربنا و ركن اصلی زندگی ما در سیروسلوك و حرکت به سوی معنویات است. منهای این مراقبه، هر دستورالعملی با هر قدرت مجاهده‌ای انجام دهیم، آثار آن ظهور پیدا نخواهد كرد. در سوره حشر، آیه 18 می‌فرماید:«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّاللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، تقوای الهی پیشه کنید و هر كس باید بنگرد كه براى فرداى خود، از پیش چه فرستاده است و تقوای الهی پیشه کنید؛ در حقیقت، خدا به آنچه مى‌‏كنید آگاه است. از اول تا آخر همه درباره مراقبه است. اولاً خطاب به مؤمنین است؛ زیرا تا کسی وارد وادی‌ ایمان نشود و افق فكری او در پیوستگی این عالم (دنیا) با عالم غیب باز نشود، این‌گونه مطالب برای او قابل ‌درک نیست و چه‌بسا مسخره هم بكند. مانند بچه‌ای كه به كلاس اول رفته و چون نمی‌تواند پیوستگی مطالب مطرح‌شده در كلاس را به زندگی بیست سال آیندۀ خود ربط دهد؛ بالاترین پیروزی برای او این است كه مثلاً روی صندلی تازه بنشیند یا زور بگوید و صندلی جدیدی بگیرد یا در بهترین كلاس بنشیند و در ورزش، كاپیتان شود. یعنی به لذت‌های محدود این دوره دل‌خوش كند. ادامه دارد... @AFKAREHOWZAVI
الرجال قوامون علی النساء ✍زینب صفایی به راستی قوام به چه معناست؟ سرپرست یا کارگزار یا خدمتکار؟ تدبیر گر یا نگهبان؟ آیا این آیه به همان مفهوم زمان نزولش معنا میشود یا در اینجا هم ردپای هرمنوتیک فلسفی را شاهد هستیم. به گمانم در طول تاریخ اگرقوام به همان معنای عصر نزول تجلی می یافت،می بایست قوامیت مردان همچون علی بود وخروجی آن قوامیت همچون زهرا. حال که نه این ،آن قوامیت است و نه آن،این. چه قیاس مع الفارقی بین این دو حاکم است. به راستی درکجای تاریخ ،مقصود شارع ومراد جدی متکلم رنگ باخت؟ آیا باز هم سیاستی چون سقیفه شکل گرفته است؟ اگر این رای های مصادره به مطلوب به اصطلاح آقایان قوام نبود،یا مثلا قوامیت علی گونه ای داشتند، خدا را چه دیدی شاید زهراگونه هایی در مقیاس هرچند کوچک تر در جامعه رشد وتجلی می یافتند. شاید باشند کسانی که به کلام من برچسب فمنیستی بزنند.اما به قول شاعر: در بیابان به شوق کعبه گر خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور به قول خودم: زن را گر زن معنا کنی شاخ وبرگش در ثریا جمع کنی شاید عجیب ترین های آفرینش، آسمان و زمین و کوه وشتر نباشد، شاید عجیب ترین موجود خلقت زن باشد. واین راز، سر به مُهر بماند تا بیش ازین در معرض چپاولِ قوامونِ کوته نگر نباشد. خدا راز زن را همچون مرواید در صدف درقعر دریا پنهان کرده است، تا از دسترس دزدان دریایی در امان باشد. من یک بانوی مسلمان ایرانیم،محدودیت های جنسیتی نمی تواند زنجیر بر پایم وقلاده بر گردنم افکند. چادرم خاکی شود باکی نیست، مرا شماتت ها کنند ملالی نیست، مانع هارا یک به یک پشت سر می گذارم تا که شاید،دستم رسد به دست زهرا…. @AFKAREHOWZAVI
21.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«جایی فرای الگوهای اول و دوم زن» ✍زهرا نجاتی من یک بلاگر نیستم! نه بلاگر با معنای خاصش قطعا. اول یک مادرم! وقتی قرار است از هویتم سخن بگویم؛ حتی فعالیتم در اجتماع، سخنرانی و مشاور و نویسندگی و چه وچه برایم مهم نیست. مادری اولویت زندگی و اولویت ماهیت من است. من طبق ، زندگی می‌کنم. من مثل انچه رهبرم فرموده، خانه‌دار هستم و خانه‌نشین نیستم مثل خیلی از مادرهای زمان جنگ تحمیلی. همان‌ها که وسط میدان بودند و خوب هم درخشیدند. من از جایی فرای الگوی سوم می‌آیم جایی که رنگ ولعبت زنانگی به ارایش و پیرایش، گره نخورده و با روح ولطافت و انسانیت، توامان است. من از الگوی سوم می‌گویم، جایی که بانو مجتهده امین، یک بانوی نمونه است در ان و دیگرانی از اساتیدی که پای مکتب‌شان تلمذ کرده‌ام در این مکتب نه فرزند به خاطرمنیت مادر حذف می‌شود نه ازدواج نه فعالیت اجتماعی به خاطرمادری، حذف می‌شود،دراین مکتب، انفعال یعنی نبودن نزیستن. در این مکتب، درس و فعالیت و همسرانگی، و مادری، درکنارهم و پا به پای هم و با اولویت خانواده، رقم می‌خورند. و من بی تعارف، بیشترین زنان موفقی که دیده‌ام، در همین الگو زیسته‌اند. با مدارج بالای علمی، باچهار و پنج و شش فرزند، با فرار از تنبلی و بهانه‌گیری و با الگو گرفتن از مادرسادات، که با چهارفرزندخرد و یک فرزنددرمیان وجودش، تمام قدبه دفاع از ولایت و امامش پرداخت. من بلاگر نیستم، من یک مادرم که مادریم را در کنارشیرینی‌ها و تلخی‌هاش، عاشقم. هویت من اول زن مسلمان ایرانی است بعد مادری و بعدتر محصل، مشاور، نویسنده، سخنران و هرچه. من بلاگر نیستم. @AFKAREHOWZAVI
. « برای مجتهده ای پر افتخار» ✍فاطمه شکیب رخ زنانگی وقتی ماندگار می شود که در جهت به بار نشستن آن، قدم هایی استوار و بر پایه دیانت برداشته شود، در تاریخ معاصر کم بانوانی نبودند که برای رشد و بالندگی عنوان زن، تلاش ها نمودند و با هر توان و فهمی که در ارتقای جایگاه زنان می پنداشتند، علم روشنگری خویش را بلند کردند. روشنگری که در مواجهه با پندارها و مفاهیم دینی مردم ما متفاوت بود و حتی در قامت تضاد نیز ظهور کرد. امثال صدیقه دولت آبادی ها، شهناز آزاد ها و یا زندخت های مدافع حقوق زنانگی، باور داشتند که زن ایرانی از کسوت ظلم پذیری و بی سوادی خارج نخواهد شد، مگر آنکه هویت فرنگی را ازسرتا پا بپذیرد! درست در همان زمانی که صدیقه دولت آبادی با ایجاد «شرکت خواتین اصفهان»، بر تبلیغ باورهای غیر دینی خویش مشغول بود، بانوی عالمه و مجتهده «سیده نصرت‌بیگم امین معروف به بانو امین (۱۳۶۲م)، با تکیه بر تعالیم آسمانی پروردگار عالم، تمام زندگی معصومانه ی خویش را وقف تربیت علمی و دینی زنان مومنه هم عصر خویش کرده بود و در جلسات مذهبی بانوان پاسخ شبهات «دولت آبادی» را می گفت! آنقدر خالصانه گام برداشت که حاصل رنج های خویش را با تأسیس مدرسه علمیه‌ای، با بیش از ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ شاگرد نظاره کرد. به ثمر رساندن بانوان فرهیخته و عالمه از پای منبر استاد، تنها گوشه ای از خدمات ارزنده این بانو در راه اسلام بود. آری، به راستی آنچه که از زنانگی یک زن باقی می ماند تلاش ارزنده ی او در راه خداست، امثال همان قدم های خستگی ناپذیری که قرن هاست در عرصه های گوناگون، حماسه ها آفریده اند! نه آن تقلاهای بی خردانه ای که فرزند خلفی جز مهیای بستر فساد زن و خانواده را بر جای نگذاشته اند! و جز تلخی اذهان، ایشان را یاد نخواهد نمود. فرق است که زنانگی در چه مسیری بارور شود... منابع: ناصر باقری بیدهندی، بانوی نمونه (جلوه‌هایی از حیات بانوی مجتهده امین اصفهانی)، ص ۳۶ دفتر مطالعات فرهنگی بانوان، (سخنرانی خانم دکتر شبستری)، ص ۲۵۴ و ۲۵۵ @AFKAREHOWZAVI
‌. 🔖به یاد مجتهده‌ بانو امین ✍آمنه عسکری منفرد در سال ۱۲۷۴ خورشیدی بانویی چون مروارید در اعماق دریای عرفان و معرفت، در میان عرفا و علمای برجسته‌ی تاریخ اسلام درخشید که نخستین زن در تاریخ معاصر ایران بود که اجازه اجتهاد گرفت. سیده نصرت امین معروف به بانو امین (رحمة الله) در اصفهان دیده به جهان گشود و بعد از سالها تحصیل علم و معرفت و کسب درجه اجتهاد در سال ۱۳۶۲ در اصفهان به دیار حق شتافت. به فرموده‌ی رهبر معظم انقلاب، او در عصر خود آیتی از استعداد و استقامت و ظرفیت‌های بالای ذهنی زنان تحصیل کرده‌ی دینی ما می‌باشد که شایسته‌ی الگو شدن برای زن مسلمان معاصر می‌باشد . این شخصیت فرهیخته معاصر، با همت خود و ارتزاق از خوان معرفت الهی توانسته است کلیه تعاملات خود را بر اساس دستورات مکتب اسلام مدیریت نموده و سبکی برای زندگی سعادتمندانه زنان ارایه دهد. این بانوی مستوره، نمونه‌ی حقیقیِ یک بانوی عفیف و کامل بود که در ۱۵ سالگی ازدواج کرد و همراه با همسرداری و تربیت فرزندان به تحصیل علوم اسلامی فقه و اصول و حدیث پرداخت و با وجود مشکلات فراوانی که در تحصیل بانوان در آن برهه‌ی تاریخی وجود داشت، در سن چهل سالگی به درجه اجتهاد رسید و تا پایان عمر همزمان با تالیف کتب متعدد و پاسخگویی به پرسش‌های دینی به تأسیس مؤسسات فرهنگی مشغول بود و شاگردان عالمه و برجسته‌ای همچون بانو همایونی و بانو غازی را تربیت کرد از جمله کتابی با عنوان (سرو ناز) هفتصد و پنجاه کلمه در اخلاق و سیر و سلوک الی الله که از ایشان به چاپ رسیده و در دسترس است. از آیت الله مرعشی دربیان مقامات ایشان نقل است که بانو امین در ذیل آیه تسبیح «یسبّح له ما فیِ سَماوات و الارض» آورده که وقتی تفسیر این آیه را می‌نوشته، ذکر موجودات را می‌شنیده است. همچنین یکی از جمله‌های معروف ایشان چنین است که «اگر کسی از خدا در همه حال راضی شد، بداند که خدا هم از او راضی است، در صورتی که بداند هر چه برایش واقع می‌شود صلاح او و حکمت خداوند است.» با وجود مقامات والای معرفتی و علمی، برجسته‌ترین ویژگی ایشان به عنوان الگوی بانوی مسلمان؛ توجه به مسائل خانواده، به خصوص احوالات همسر گرامیشان بود. بانو علویه همایونی از شاگردان برجسته‌ی ایشان در این مورد می‌گوید: «مردم دیدند که در عمر ۹۷ ساله‌اش تمام حرکات و رفتارش همه انسانی بود. او بانویی بود که به وظایف زنانگی‌اش بسیار اهمیت می‌داد وخانه‌داری و شوهرداری‌اش همه قرآنی بود و و طرز معاشرت با نامحرم را بسیار رعایت می‌کرد و تلاش داشت تا با نامحرمی روبه‌رو نشود.» همچنین استاد وی آيت‏الله حاج ميرسيدعلي نجف‏آبادی می‌گويد: «روزی كه شنيدم فرزند ايشان فوت کرده، فکر کردم خانم ديگر درس را تعطيل خواهد کرد ولی برعکس، دو روز بعد از من خواستند برای تدريس به منزل ايشان بروم و من از اين علاقه او به تحصيل سخت حيرت کردم و وقتی رفتم با کمال تعجب او را آماده‏تر از هميشه ديدم.» بانو امين به فرهنگ‌سازی در عرصه‌ی عمومی توجه خاصی داشت. بر همين اساس بود که به مقابله با موافقان بی‌حجابی در سال‌های پيش از انقلاب پرداخت و نوشته‌های او در باب دفاع از پوشش دينی با عنوان «يک بانوی ايرانی» منتشر می‌شد. علاوه بر حضور در صحنه فکری، او در سال ۱۳۴۴ با سرمايه‌ی شخصی‌اش دبيرستان مكتب فاطمه(سلام الله علیها) را در اصفهان تاسيس كرد، تا زمينه‌ی تحصيل دختران در محيطی سالم را فراهم كند. توجه اين بانوی مجتهد ايرانی به حضور زنان در جامعه در محيطی عاری از فساد البته در بزنگاه‌های تاريخی مانند کشف حجاب نيز نمايان است. دغدغه فکری ایشان در اين زمينه موجب نگارش کتاب (روش خوشبختی) شد. در اين کتاب متذکر می‌شود: «همانگونه که اگر عضوی از اعضای بدن به بيماری مبتلا شود، ساير اعضا سالم نمی‌مانند، اگر زنان يک جامعه ـ که از ارکان آن هستند ـ فاسد شوند، جامعه‌ای را به فساد می‌کشند، به‌خصوص اگر فساد يا گناهشان علنی باشد.» در بحث امور زنان مشی او مشی اعتدال بود؛ نه الگوی زن غربی را می‌پسندید و نه زن شرقی، بلکه بر اساس اعتدال حرکت می‌کرد. بانو امین از الگوی زن غربی که زن را به منزله یک کالا می‌دید، پرهیز داشت و الگوی زن شرقی که مقام زن را در حد تولید نسل محدود می‌ساخت مخالف بود، بنابراین بر حضور فعال بانوان مسلمان در متن جامعه، در کنار رسالت اصلی بانوان در امر انسان‌پروری تاکید فراوان داشت و بر توحیدمحوری و تبعیت از وجود حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) و بحث اخلاق‌مداری در خانواده و ارتباط خوب بانوان با همسر و فرزندان سفارش می‌کرد. 🔗ادامه متن در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
✍مهتا صانعی او می‌خواست نقطه‌ی ثقل بدبختی زنان را به نمایش بگذارد. دُرمیشیان را می‌گویم. و آنقدر این بدبختی را سنگین نشان دهد که چه بسا زن بودنت را نه مایه‌ی هدفی کارگشا بل، مایه‌ی بسی بدبختی بدانی... کارگردان فیلم «مجبوریم» در اثرات گذشته‌ی خودش هم، روی پرده‌ی سینما، زن را نقطه‌ی معلّق داستانش روایت می‌کند، حتی وقتی اهل تحصیلات هست و برای خودش در جامعه حرفی برای گفتن دارد. اینجا هم روایت سه زن و هر کدام به نحوی سایه‌های فرو پاشی را با خود به یدک می‌کشند. دخترکی ۱۶ ساله که فدای درماندگی و انحصار طلبیِ یک مرد می‌شود و در این بین حظِّ مادریِ خود را از دست می‌دهد. وکیلی که به واسطه‌ی آنچه از آورگیِ زنان در جامعه دیده به یک روحِ پر نخوت و سرد تبدیل شده است و خانمِ دکتری که به واسطه‌ی آنچه از باروری ناخواسته‌ی زنان و دردهایشان دیده بسیار رنجور و ناتوان جلوه می‌کند که گوئیا تنها بستر درمان هرزگی را بستن لوله‌های باروری دختران و زنانِ در این مسیر می‌داند. دُرمیشیان به خوبی تمام فلاکت و خاکستری بودن جامعه‌‌ی هدفش را نشان می‌دهد. حتی وقتی خانم وکیل را در سناریوی خودش حذف می‌کند، در واقع به خوبی رنگ سیاهی جامعه را به رخِ مخاطب جستجوگر خودش نشان می‌دهد و فریاد می‌زند، آری همین هستیم. ما مجبوریم که فلک‌زده ادامه دهیم. ما مجبوریم ببینیم آنچه وجود دارد همین هست و چیز دیگری نیست. زن‌های ما مجبور هستند...... شما مجبورید آنچه من گفتم را بپذیرید. اینجاست که باید به فکر چاره بود. چاره‌ای برای فیلم‌سازی‌های ارزشمند. ما مجبوریم زن را ارزشمند نشان دهیم چون ارزشمند هستیم. @AFKAREHOWZAVI
✍دکتر زهرا دلاوری پاریزی از سر کوچه که وارد شد، شماره پلاکش را دیدم، با دیدن راننده، رویم را برگرداندم که فرصت کند، چادر مرا هضم کند و رفتار متناسب داشته باشد؛ زیرچشمی مراقبش بودم، شالش را روی سرش انداخت و کنار من توقف کرد، سوار ماشین شدم. سلام کردم خیلی مودبانه خوشآمد گفت، تحصیل کرده به نظر می‌آمد و دارای روابط عمومی بالا، چون نقدی حساب کردم، گفتم خرده‌اش را نمی‌خواهم، اصرار کرد، گفتم بالاخره همنام هستیم دیگه.خندید و گفت آره، جالبه! و حدس می‌زنم شما خیلی خوش‌اخلاق باشید؛ از لبخندتون پیداست. بعد گفت شما هم مثل من اعتقاد دارید که همه زهراها خوش‌اخلاق هستند؟ من می‌گویم اسم آدم روی آدم تاثیر داره. مردد شدم ادامه بدم یا جواب پیامک ها و چت های ایتا و روبیکا و تلگرام و ..را بدهم. گوشی را داخل کیفم گذاشتم، گفتم بله معتقدم اگر روزی چندین بار یه کلمه به عنوان اسمش تکرار شود، انسان با آن همذات پنداری می کند. گفت: اسم پسر اولم را محمد گذاشتم چون خواب دیدم. گفتم خدا حفظش کنه براتون، گفت دعا کنید عاقبت بخیر بشه. توی نور خورشید رژ صورتی رنگ و ریمل روی مژه‌هایش می‌درخشید. هنوز توی تناقض ذهنی خودم بودم، که گفت توی این دوره که همه به مادیات فکر می‌کنند، خداکنه دو تا بچه‌ام عاقبت بخیر شوند! احساس کردم یک دریا راز پشت این حرف بود.گفتم بله حق باشماست.گفت البته بچه ها تا کوچکند مشکلاتشون هم کوچیکه، اما وقتی بزرگ میشن، مشکلاتشون بزرگتر میشه و دیگه از یه زمانی به بعد همراهیت نمی کنن. گفتم دقیقا همین نشانه استقلال و بزرگ شدنشون هست. گفت ولی من به زور با خودم می‌برمشون، مثلا هفته‌ای یه بار میریم خونه مادرشوهرم، و بچه ها که غر می‌زنن میگم بعدا حسرت می خورین، من که مادر ندارم، حداقل مادر شوهرم رو داشته باشم. گفت فرزند دومم وقتی می‌خواست به دنیا بیاد، دو تا از امتحانات ارشدم مونده بود، اگر بهمن اومده بود، من فارغ التحصیل می‌شدم، پرسیدم چه رشته‌ای؟ گفت حقوق. بقیه حرفش را خورد و گفت، البته بازم خداروشکر، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، این زبان شاکرش شاید تا رسیدن من به دانشگاه حدود ۳۰ بار در دهانش چرخید، بعد بغض کرد و گفت، اگر اون اتفاق تلخ نیافتاده بود، باز حرفش را خورد! گفتم ناراحت نباش، برای تحصیل همیشه وقت هست! من ۱۰ سال بعد از دیپلم در خانه شوهر بعد از دو فرزندم شروع به درس خواندن کردم و خدا برکتش رو داد الحمدلله، گفت حدس می زدم شما تحصیل کرده یا فرهنگی باشید. گفتم به دانشجوهام میگم بچه ها من میخوام مصداق "زگهواره تا گور دانش بجوی باشم"، دوباره گفت اوه، پس استاد دانشگاه هستین، رشته‌تون چیه؟ گفتم کلام و عقاید، بغض کرد و گفت به حجاب و ظاهر من نگاه نکنین، من روزی هزاربار خدا را صدا می زنم، هر از چندی می آیم امامزاده صالح چون بوی امام رضا میده، و بعد گفت من مدیون امام رضا هستم ، اگر سالی یکبار نرم مشهد، اون سال من سال نمیشه، پسرم دخیل بسته امام رضاست، وقتی که دکتر در ماه ۹، بارداری به من گفت، بچه ات زنده نمی مونه، رفتم امامزاده صالح و پسرم رو نذر زیارت امام رضا جان کردم. چند وقت پیش هم توی امامزاده زار زار گریه کردم و از خدا خواستم راهی جلوی پام بذاره، گفتم همسرتون کجاست، اشکش سرازیر شد و گفت بهم خیانت کرد و من بچه دومم را با گریه و خون دل شیر می دادم، تا برگشت و التماس کرد و چون عاشقش بودم بخشیدمش. بازم خدا رو شکر کرد، که تونسته به خاطر بچه هاش همسرش رو ببخشه و زندگیش رو دوباره سامان بده. گفت من هر روز که از خونه میام بیرون، آیت الکرسی و ناس و فلق می خونم و یک درصد از درآمدم را به نیت امام زمان کنار می گذارم و تا حالا نشده دستم خالی بمونه و خدا کارم رو درست نکنه. گفتم بله جریان یک درصد طلایی درآمد رو ماه رمضان از استادم شنیدم و توی زندگی همسرم انجامش میدن. بعد گفتم راستی دیروز روز زیارتی مخصوص امام رضا بوده، از اونجا هر دومون، چشمانمان خیس شده بود.. او می گفت من گریه می کردم و من می گفتم او گریه می کرد. راه نفسم تنگی می کرد، به من گفت خوش به سعادت دانشجوهای شما که چنین استادی دارند، بهش گفتم اما امروز شما استاد من بودی و من شاگرد این دریای معرفت شما. گفت نه من حجابم درست نیست، گفتم فقط به اندازه کشیدن ۵ سانتی‌متر روسری تون رو به جلوی سرتون کار داره و یه گره محکمتر، و پاک کردن ریمل و خط چشمی که صورتتون رو سیاه مالی کرده، نگاهی به آینه کرد، خنده و گریه اش در هم آمیخت. گفت دعام کنید، گفتم شما منو دعا کن، خدا در قلب های شکسته است.. نزدیک دانشگاه بودم و با چشمانی خیس از اشک و نگاهی پر از بهت. گفتم سفر خوبی بود ممنونم، گفت مطمئنم خدا شما رو سر راه من قرار داده، خدا رو چه دیدین شاید دوباره برگشتم سر درس و بحث وکشیدن ۵ سانتی متر روسری‌ام جلوتر.به خدایی سپردمش که در تمام سلولهایش وجود داشت، در تک تک کلماتش، در هر هرم نفس و زندگی‌اش. @AFKAREHOWZAVI