6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«ناگفتهها»
✍ سیدهالهام موسوی، عضو تحریریه مجتهده امین
تا به امروز هرچه گفتند کم گفتند! ما را با مختصر اسم و القابی آشنا کردند و آخر گفتند او را کشتند! این ظلم از محبان و پیروان او بود.
اگر اهل تحقیق و پژوهش نباشید، چگونه میتوانید فرزندان خود را از دریای معرفت او آگاه کنید؟! چطور میخواهید بزرگی و عظمت روح عدالت جو او را اثبات کنید؟!
مگر میشود، خودمان غرق این دریا نباشیم و از دریای علم و معرفت ایشان سخن بر دوست و آشنا بگوییم!؟
او نوح نبی(ع) بود اما زبان به نفرین نگشود! در دریای او غرق شوید که کلید تمام خوبیها در دست های اوست.
به فرمودهی امام خمینی (ره):
این #علی علیهالسلام همه چیز است و همه چیز ماست.
🍃یا علی حب شما شیرهی ایمانمن است
سیره و سنت تو معنی قرآن من است🍃
.....
🍃شُکرِ عَلی که نامِ خُدا دَر اَذانِ ماست!
توحیدِ بی وِلایِ عَلی، کُفرِ مُطلَق اَست...🍃
#شیعه
#ولایت_امیرالمومنین
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
♦️دغدغه تربیت نسل، از فلسطین تا ایران
✍️نجمه صالحی، مدرس حوزه
تصور کنید در خانوادهای زندگی میکنید که جرأت ابراز احساساتتان را ندارید!
تصور کنید در مکانی زندگی میکنید که جرأت ابراز اعتقاداتتان را ندارید!
تصور کنید در جمع فامیل و دوستان، نظر شما با دیگران متفاوت است اما حق ابرازش را ندارید!
در این شرایط شاید اولین کاری که به ذهن خطور میکند «همرنگ جماعت شدن» باشد! اما اگر همه اشتباه کرده باشند چه؟
خلاف جریان حرکت کردن سخت است و انتخاب درست سختتر! بنا بر انواع حرکت تاریخ در فلسفه نظری تاریخ، گاه آدمهای خاص برخلاف جریان حرکت میکنند و حتی جانشان در راه این انتخاب، از بین میرود!
دیروز که گوشهای از داستان زندگی و شیعه شدنش و هجرت به ایران را بازگو کرد، فهمیدم او نیز راهش را خلاف جریان حرکت اطرافیانش انتخاب کرده، حتی همکلاسیهایش تعجب کردند! میگفتند ما در خانواده شیعه متولد شدیم اما تو...!
جرأت ابراز عقیدهاش را نداشته حتی در خانه پدری! اما با وجود اختلاف مذهب با آنها، نگران جان خانوادهاش بود نه خودش! اگر در کشورش(فلسطین) متوجه مذهبش میشدند، خانوادهاش را آزار میدادند! میگفت به معجزه امام زمان عجل الله فرجه به ایران آمده! دغدغهاش تربیت نسل علوی بود!
با هیجان از جریانهای اختلاف عقیدهاش با دیگران میگفت که ناگهان یکی از دوستانش از جا بلند شد و او را در آغوش گرفت! چشمان برخی از آنها بارانی شده بود! به او گفتند: «حتما خاطراتت را بنویس!» گفت: «بعد از ازدواج!» به او گفتم: «جزو دعاهایمان شدی!»
#یاعلی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
برای همسایهات چراغی آرزو کن به یقین حوالی خانهات روشنتر خواهد شد
✍️آمنه خالقی فرد
سکانس اول
در را که باز کردم نگاهم به در همیشه بسته کناری افتاد .هیچ کس در آن زندگی نمی کرد.
همیشه وقتی چشمم به آن خانه می افتاد سوالات یکی پس از دیگری ذهنم را در گیر می کرد.
این خانه تا کی خالی می ماند ؟
چه کسی صاحب این خانه است؟
چه کسی در این خانه را خواهد گشود؟
کی ؟
سکوت طبقه ما از حد لذت بخشی گذشته و کسالت بار شده .آنقدر کسالت بار که همسایه روبهرویی از تنهایی پناه برده به نگهداری از مرغ مینا ،آخر فرزندی ندارند تا همدمشان باشد. اصلا سرشان به کار خودشان است . زیادی !!!
آنقدر که اگر همسایهایی بمیرد اصلا نمی فهمند.
یک روز در خانه را باز کردم. همزمان خانم همسایه روبهرو ،هم در را باز کرد. چشم در چشم شدیم. سلام کردم به سردی و با دستپاچگی جواب سلامم را داد و رفت.او که رفت به تاسف سری تکان دادم و نگاهم را به در همیشه بسته ی کناری دوختم .
نمی دانم چرا ،اما تمام امیدم برای داشتن همسایه ایی مهربان و با صفا به این خانه خلاصه می شد.
شاید چون همیشه ،از بچگی همسایه برایمان واژه ایی دوست داشتنی و مانوس بوده.
آنقدر که هنوز با همسایه های کودکی ام در ارتباط هستم .
و یا زمزمه های مادر بزرگم که می گفت :همسایه نزدیک بعض (بهتر) برادر دور است.
الهی که چراغ همسایه بسوزه (روشن باشه)روشنایی اش مال ما باشه.
باعث شده این موضوع برایم با اهمیت باشد.
خانه ما در یک کوچه بنبستی بود و با همسایه هایمان خانه یکی بودیم. روزهای خوبی داشتیم .نه فقط به خانه هایمان بلکه به کوچه مان هم تعلق خاطر داشتیم .انگار همه خانه ها یک خانه بود و کوچه حیاط آن خانه ها بود.
درست مثل خانه پدر سالار !
آقا جان من پدر سالار کوچه ما بود.حرفش ختم کلام بود.همسایه ها به خاطر ریش سفیدی اش روی حرفش حرف نمی زدند.
همسایه ها با هم صمیمی بودند، و احترام بزرگترها و یکدیگر را نگه می داشتند.از حال هم جویا می شدند،هوای یکدیگر را داشتند.
خیلی چیزها عوض شده فاصله خانه ها از هم کم شده، اما فاصله دل ها زیاد.
#ادامه_دارد...
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📚فراخوان سیزدهمین جشنواره داستان و شعر انقلاب
(جایزه امیرحسین فردی)
حوزه هنری انقلاب اسلامی در راستای تحقق اهداف فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی و خلق آثار ارزشمند ادبیات انقلاب، سیزدهمین جشنواره داستان و شعر انقلاب را با موضوعات زیر برگزار میکند:
📖• بخشهای جشنواره :
الف: رمان بزرگسال
ب: رمان نوجوان
ج: مجموعه داستان کوتاه
د: مجموعه شعر(سنتی ، نو- نیمایی)
📃• مقررات تخصصی:
۱. مجموعه شعر: شركتكنندگان میتوانند در قالب شعر سنتی و شعر نو، دست کم ۲۵ قطعه مرتبط با موضوعات جشنواره ارائه كنند.
۲ . در این جشنواره فقط آثار منتشر نشده یا آماده برای انتشار پذیرفته میشود.
۳ . آثار برگزیده توسط انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر خواهد شد.
📄• مقررات عمومی :
۱. متقاضیان برای ثبت نام و ارسال اثر باید به سایت www.artfest.ir مراجعه فرمایند.
۲. آثار ارائه شده باید با اندازه قلم 14، با فونت Bnazanin و در قالب فایل wordبدون ذکر مشخصات صاحب اثر در سامانه بارگذاری شود.
۳. دبیرخانه در صورت صلاحدید آثار منتخب را با نام صاحبان آثار منتشر خواهد كرد.
۴. دبیرخانه از دریافت آثار ارسالی بعد از موعد مقرر معذور است.
۵. هر فرد میتواند همزمان در همه بخشها شرکت کند.
۶. حضور راه¬یافتگان در مراسم پایانی جشنواره الزامی و عدم شرکت به منزله انصراف تلقی خواهد شد.
۷. شرکت در جشنواره محدودیت سنی ندارد.
🎁جوایز:
. رمان بزرگسال: تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و ۲/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ ریال جایزه نقدی
. رمان نوجوان: تندیس جشنواره ، دیپلم افتخار و ۱/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ریال جایزه نقدی
.مجموعه داستان کوتاه: تندیس جشنواره ، دیپلم افتخار و ۱/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ ریال جایزه نقدی
.مجموعه شعر: تندیس جشنواره ، دیپلم افتخار و ۵۰۰/۰۰۰/۰۰۰ ریال جایزه نقدی
. نشر پنج اثر برتر در هر بخش به انتخاب هیأت داوران همراه با پرداخت حقالتألیف.
🗓• تقویم برگزاری:
مهلت ثبت نام و ارسال آثارتا تاریخ : ۳۰ آبان ۱۴۰۲
برگزاری اختتامیه: بهمن ۱۴۰۲
☎️شماره تماس کارشناس بخش داستان(خدایی) : ۹۱۰۸۸۴۷۷-۰۲۱
📞شماره تماس کارشناس بخش شعر(یوسفی) : ۹۱۰۸۸۴۸۳-۰۲۱
📲شماره تلفن دبیرخانه جشنواره : ۹۱۰۸۸۷۱۷-۰۲۱
@hozehhonari_ir
@adabefarsi.ir
@sepehrsoorehonar
#حوزه_هنری
#سپهرسوره_هنر
#شعر
#داستان
#شعروداستان_انقلاب
#سیزدهمین_جشنواره_شعروداستان_انقلاب
➖➖➖➖➖➖
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔻چرا مردم آمدند؟!
✍️ عباس بابائی
به آمار خبرگزاریها و مراکز آمارسنجی کاری ندارم، چرا که خودم روز ۲۲ بهمن چون قطرهای در موج خروشان ملت حاضر بودم و شاید در این چندسال طولانیترین راه پیمایی عمرم را بعد از اربعین تجربه کردم!
اما سؤالِ پر از اعجاب آن است که «چرا مردم آمدند؟» آن هم مردمی که ۱۸۰ برابر دیگر کشورها، علیه آنان بمباران شایعات رسانهای در شبانهروز اتفاق میافتد؛ مردمی که در سالهای گذشته فرازونشیبهای فراوان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را با صبر نجیبانه پشتسر گذاشتند.
دلایل ششگانه برای حضور مردم کدام است؟
https://eitaa.com/abas_babaeii/513
#اقتدار_ملی
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
راهپیمایی حداقلی به روایت صدا و سیما
🍃✍زینب نجیب
در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از آحاد مردم جشن بزرگ پیروزی انقلاب را باشکوه و مقتدرانه برگزار کردند. وقتی سخن از آحاد مردم است، یعنی هر فرد با هر سلیقهی سیاسی، گرایش قومی_قبیلهای، از قشرهای مختلف فرهنگی، با باورهای گوناگون اجتماعی و سبکهای متفاوتی از حجاب و پوشش شرکت داشتهاند. این یعنی اهداف انقلاب، آرمانهای آن، نقشهی راه و مختصات آن، مورد تأیید همهی آنانی بود که هم حضور یافتند، هم شعار سر دادند و هم در پاسخ به پرسشگران و خبرنگاران داخلی و خارجی تمام قد از نظام و رهبری دفاع کردند. مسلماً در میان این مردم افرادی بودند که به بسیاری از مسائل کشور معترضاند و با نگاهی تیزبینانه و منطقی استوار، به تحلیل همه زوایای آن میپردازند اما در عین حال پاسداری از حریم جمهوری اسلامی را وظیفهی خود دانسته و معتقدند راه برون رفت از همه مشکلات در وهله اول، اتحاد ملی را میطلبد و چه بسیار زیبا این اتّحاد ملی را به تصویر کشیدند.
♨️اما چند سؤال❓❓❓
1⃣ چرا سازمانی همچون صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین رسانهی کشور، برای به تصویر کشیدن اتحاد ملی تنها یک بُعد از آن را برجسته کرده و سعی دارد این پیروزی بزرگ را به همان یک بُعد یعنی؛ حضور ۳۰ درصدی بانوان کمحجاب خلاصه کند؟ قطعاً هدف این سازمان به عنوان یکی از مؤثرترین نهادهای فرهنگی، نمایش وحدت بوده و هست و در آن شکی نیست اما سؤال اینجاست که چرا به تعریف حداقلی از اتحاد، نه تنها اکتفا بلکه به آن نیز پافشاری میکند؟
2⃣ آیا تنها حضور این تعداد از بانوان بزرگوار و محترم جامعهی ما که حقیقتاً در دفاع از نظام و رهبری خوش درخشیدند برای به تصویر کشیدن ایران قوی، مقتدر و پیروز کفایت میکند؟
3⃣ آیا بیش از آنکه حضور این تعداد از بانوان را برای حفظ نظام، مغتنم بشماریم نباید به حضور هزاران بانوی محجبه اشاره کنیم و حضور آنان را در جامعه مطالبهای جدی برای احیای امر حجاب در جامعه تلقی کنیم و آن را قدمی بلند در جهت اصلاح فرهنگ جامعه اعلام نماییم؟
4⃣ آیا رسانهی ملی معتقد نیست که رسالت اولش مخابرهی کامل و شایسته از یک واقعه است نه مانند رسانههای خارجی، فقط تبلیغات؟
تبلیغاتی که در فرهنگ اسلامی هرگز جایگاه تربیتی نداشته و آن را بر خلاف آزادی بشر میداند. روشی که تصمیم و انتخاب صحیح را از انسان میگیرد و تنها برای مدتی او را قانع میکند این در حالی است که اسلام همیشه به دنبال تربیتی ریشه دار بوده است.
5⃣ آیا ما نباید از حضور میلیونی مردم ایران به شیوههای گوناگون در این راهپیمایی عظیم بهرهای صددرصدی ببریم و تا مدتها نظام را به خاطر این رفراندم گسترده واکسینه کنیم؟
6⃣پس چطور است که با بکارگیری سیاستی اشتباه بر طبل دوگانگیها میکوبیم و در چنین شرایطی بهجای بهرهی کافی و وافی از چنین نعمتی، اسراف میکنیم؟
7⃣ چرا چنین سازمان و تشکیلاتی که امام خمینی(ره) آن را دانشگاه میدانست و دانشگاه در نگاه رهبر معظم انقلاب مهمترین نهاد برای اصلاح سبک زندگیست باید دچار چنین روایت حداقلی از زیباترین حادثهی کشور باشد؟
و در پایان باید گفت: «بحث در این است که صدا و سیما باید حقیقتاً به آن وسیلهی اعتلا تبدیل بشود و در خدمت تفکر انقلاب و اسلام و رسوخ این فکر - با همهی ملحقاتش - در ذهن و فکر و روح و عمل مردم جامعهی خودمان و نیز مردم دیگری که در شعاع تبلیغات صدا و سیما قرار دارند، باشد».(۱۴ اسفند ۱۳۶۹،بیانات در دیدار اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما)
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
حاج احمدآقا خمینی(ره) نقل میکرد: وقتی که آیت الله خامنهای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون میدیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم و یا سخنرانیها ومذاکرات ایشان در آن سفر، خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.
آقای خامنهای تازه از سفر آمده بودند. به خدمت امام (ره) رسیدند. همین که امام آقا را دیدند، فرمودند: وقتی شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست، خیالم راحت شد. هر موقعی که تو به سفر میروی، من مضطرب هستم تا برگردی، خیلی سفر نرو!
منبع : yaran.blog.ir
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
حاج احمدآقا خمینی(ره) نقل میکرد: وقتی که آیت الله خامنهای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارشهای آ
🔖خیلی سفر نرو
✍️ آمنه عسکری منفرد
تازه که وارد حوزه شده بودم، با کتابخانه انسی پیداکردم وصفناشدنی. از کودکی عاشق کتاب بودم، حتی زمانی که سواد خواندن و نوشتن نداشتم، بهترین لحظات برایم زمانی بود که کتاب جدید هدیه میگرفتم. هیچوقت یادم نمیرود در کتابخانهی حوزهی بانو امین مجلهای پیداکردم که روی جلد آن عکسی بسیار زیبا و دلنشین از امامخامنهای در کنار ماه تمام در شب تاریک نقش بسته بود. جملهی بالای صفحهی جلد، توجه من را خیلی به خودش جلب کرد. «هرموقعی که به سفر میروی من مضطرب میشوم تا برگردی، خیلی سفر نرو.»
همانجا در دلم به طراح جلد نشریه هزارانبار آفرین گفتم و تصمیم گرفتم هرطور شده آن نشریه را تهیه کنم، چون به نظرمرسید مطالب داخل نشریه خیلی جذاب باشد.
دوستی داشتم که اتفاقا رفیق دوران راهنمایی و دبیرستانم بود و دنیای خواهرانهای را تا ورود به حوزه با هم گذرانده بودیم. روزهایی پر از شادی، قهقهه، اضطراب و گاهی ...که مختص روزهای نوجوانی و جوانی دخترانهمان بود. تصمیم گرفتم اینبار هم او را در این شادی و شعف بینظیر شریککنم، بهخصوص اینکه میدانستم او هم مانند من، از عمق جان خود را فدایی امام میخواهد.
درست حدس زدهبودم. وقتی عکس نشریه را به نرگس نشاندادم، بیاختیار اشک در چشمانش حلقهزد و لبخندی عمیق که نشان از شعف درونی او داشت، بر لبهایش نقش بست. قبل از اینکه حرفی بزند گفتم: «اگر پیدا کردم برات میخرم ، به شرطی که تو هم...» در یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و با صدای بلند از ته دل خندیدم. هنوز صدای خندهاش در گوشم بود که گفت: « چه تقارن مبارکی! میدانستی قرار است به زیارت حضرت ماه برویم! آن هم برای نمازجماعت، پشتسر آقا جانمون!». دیگر گریه امانمان نمیداد. خبری که نرگس به من داد مرا تا بالای ابرها با خود برد، جایی که گمان میکردم حتما فرشتهها از آنجا به حال ما وهمهی نمازگزاران در این نماز غبطهمیخورند. باصدای مسئول کتابخانه به خودم آمدم که میگفت: «خانم! مجله متعلق به کتابخانه است. کجا میبرید؟» اشک و خنده امانم نمیداد، اما در همین حال عذرخواهی کردم و مجله را تحویل دادم.
آن روز عقربهها خیلی تنبل شدهبودند، انگار نمیخواستند به ساعت اذان ظهر نزدیک شوند. اما بالاخره صبر من بر کسالت عقربهها پیروز شد و اتوبوسی که قراربود طلاب را تا حسینیه امام خمینی ببرد، آمادهیحرکت شد. کل مسیر حوزه تا حسینیه را در آسمان هفتم سیرمیکردم و به این فکرمیکردم که این خاطره را چطور ثبت کنم. خدایا! من و دیدار حضرت ماه، من و اقتدا به نائبالمهدی...
به خودم که آمدم دیدم در صف جماعتی از مشتاقان سفیدپوش ایستادهام به انتظار برای دیدار حضرتماه. صدای تپش قلبهای منتظر از زیر چادرها زیباترین و بهیادماندنیترین موسیقی بود که از آنروز تا بهحال در گوشم مانده، صدای انتظار دیدار. تا اینکه صدای صلوات و سلام به امام فضا را عطرآگین کرد.
به یاد روزی افتادم که ۵ساله بودم و با مادر و برادر کوچکم بعد از نماز ظهر به حسینیه جماران مشرف شده بودیم و از آن روز هم تنها صدای سلام و صلوات حاضرین و عطر گلاب و پرتوی از نور جمال امام خمینی در پشت پردهی چشمانم جاودانه شده است.
ناخودآگاه از میان سرهای حاضرین در صف جماعت که چون لالههای تابخورده با نسیم، خود را برای رساندن به نور ماهتاب تا آسمان به بالا میکشاندند، تلألویی از نور، چشمان خیسم را تا نهایت روشنی بالا برد، وقتی برای لحظهای حضرت ماه را زیارت کردم. دیگر «من» نبودم که هر چه بود «او» شدهبود و بازهمان عِطر آشنای گلاب که خاطرهی زیارت امام خمینی را برایم زندهکرد و از عمق جان آرزو کردم ایکاش عقربهها در همین ثانیه از کار بیفتند تا فرصت دیدار برایم جاودانه بماند. ناگهان بیاختیار به یاد جملهی روی مجله افتادم، انگار با همین چند لحظه توفیق زیارت، با ذرهذرهی وجودم این جمله را لمس میکردم که امام خمینی (رحمتالله علیه) خطاب به امام خامنهای فرمودهبودند: « هر موقعی که تو به سفر میروی، من مضطرب هستم تا برگردی؛ خیلی سفر نرو.»
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
تنهای تنها
✍️طیبه روستا، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان مجله افکار بانوان حوزوی پیوست
دل هر کدام از ما آدمها پر است از شادیها، غصهها، نگرانیها و فکرهای جورواجور. کم پیدا میشوند آدمهایی که راحت حرف دلشان را بگویند. بیشترِ حرفهایمان پشتِ دیوار سکوت و فریاد و فرار و ماندن و رفتن میایستد.
گاهی نگرانی از بیتوجهی را با فریاد و پرخاش نشان میدهیم، توقعاتمان را با سکوت؛ مهرمان را با لبخندی بیحرف! تصمیمهایما پشت لبهای بستهمان زار میزند و همینها لحظه به لحظه از هم دورمان میکند! روزی به خودمان میآییم که هر کدام گوشهای سرمان در لاک خودمان، به غصههایمان می اندیشیم و با مشکلاتمان دست و پنجه نرم می کنیم، بیدوست، تنها!
این ارمغانیاست از زندگی مدرن برای آدمها. آنجا که شادی در تنهایی، بیشتر به لطیفهای مضحک شبیه است، چنانکه لباس مهمانی در خانهای تک و تنها پوشیدن! چون به قول مولایم علی علیه السلام «در افق زندگی، فرصتها مانند ابر زود گذرند»، پس قبل از دست رفتن فرصتها باید اندیشید!
«حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه میکنی: وقت رفتن است…»
*قیصر امین پور
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«آشنای غریب»
✍️طیبه فرید
دیروز فیلم غریبِ محمد حسین لطیفی را دیدم، محمد بروجردیِ فیلم غریب نزدیک و دست یافتنی و واقعی بود و البته دوست داشتنی، اصلا یکجوری بود که آدم به بابک حمیدیان بهخاطر این نقش آفرینی حسودی اش می شد! گریم، مسیحانهطور روی صورتش نشسته بود و برای خودش یکپا بروجردی شده بود، بگذریم که قدری چهرهی خندان در هر شرایطش اغراقآمیز و کلیشهای بود و اینکه او جایزهی نقش اول نگرفت و حتی کاندید هم نشد.
نقطهی عطف فیلم این بود که لطیفی، محمد بروجردی را شهید نکرد! او تا آخر داستان هم شهید نشد و اتفاقا فیلم پایان خوب و خوشی داشت.
داستان غریب، گزیده و تلخیص محمد بروجردی بود، جوانی که محمدطور سر بزنگاه، چالش.های عمیق را به فرصت تبدیل میکرد و تفرقه را به وحدت. مهربان بود و به خدا اعتقاد داشت.
فیلم غریب را دوست داشتم و برایم آشنا بود.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔷ساخت فرهنگ متناسب با جمعیت
✍️زهرا نجاتی
گاهی خودمان به خودمان رحم نکردهایم.
وسط چندفروشگاه در جامعهای که سالهاست دغدغهی رهبرمان، جمعیت است، چیزی شبیه به این لوازم آسان و خوش سلیقه، فراهم شده تا پدر ومادرها راحت باشند!تا خرید مصیبت نباشد!
چندنفر از ما، برای دوست،همسایه، رفیق، دختر و دخترخاله، چندساعت بچهداری کردهایم تا با خیال راحت به تفریحی برسد یا درسی که دوست دارد دنبال کند یا برای خودش وقتی بگذارد؟
چندنفر از ما به فکر بودهایم برای اینکه تواصی به حق و صبر داشته باشیم، همدیگر را به امید بخوانیم؟
چند نفر از ما حواسمان بوده وقتی از درد و رنجمان برای کسی میگوییم، در واقع غممان را روی دوش دیگری گذاشتهایم؟
لابد برای شما هم پیش آمده که وسط گرانیها چند مغازهدار دیدهاید که اجناسشان را گرانتر از معمول کردهاند!
غرض روشن است. وقتی در کوچه، خیابان و درمانگاه و هزار و یکجای دیگر که هم را میبینیم، از لبخند، از آرزوی خوشی، از آرزوی بهبودی، دریغ نکنیم!
از حرف خوب و انتشارخوبیها دریغ نکنیم!
وقتی توقع کمکهای مالی از دولت داریم، خودمان هم کمک کارهم باشیم، زیرساختهای جامعه را، فرهنگ بین خودمان را متناسب با آن و به خصوص امروز، متناسب با جمعیت شکل دهیم تا بشود آنچه که باید...
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#طنز_نوشت
امید و دیگر هیچ
✍️ سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
یک تصور غلطی، رایج است که نیاز هر بشری از ابتدای بشریت تا کنون «خوراک، پوشاک و مسکن» بوده اما شما برندترین لباس، یک پنت هاوس ۶۰۰متری واقع در بیخ زعفرانیه را به انضمام لاکچریترین خوراکی بدهید، شخصی که یک ربع بعد باید ریق رحمت را سر بکشد، اصلاً یکساعت بعد، حالا چون شمایید و به حرمت سلاموعلیکی که از سابق باقیمانده بینمان، یک روز بعد، مسافر ارابه مرگ باشد، دیگر هیچ حالی برایش نمیماند که حتی دست توی سوراخ بینیاش بکند و ماحصل کنکاش و جستجویش را رؤیت کند چه برسد به سایر موارد.
چون انسان اساساً به امید زنده است. امید اینقدر مهم است که در فی خالدون فرهنگ غنی ایرانی هم رسوخ کرده و خودی نشان میدهد. مثلا در ضربالمثلها هم، فارغ از موضوع اصلی، مبحث امید جریان دارد.
شاید الان سری تکان بدهید و بفرمایید که بله من باب مثال «در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه، سپید است»
که باید عرض کنیم خدمتتان این ضربالمثل فقط یک عبارت «امید» خشک و خالی دارد تویش. آن هم برای خالی نبودن عریضه و الا بیشتر به حرکت وضعی و غیره ذلک زمین مرتبط است تا امیدواری.
از آنجا که امیدواری حالت انگیزشی مثبتی که ناشی از احساسات مثبت است، موجب افزایش انرژی انسان برای انجام کارهایش میگردد. مثلاً ضربالمثل «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد» به ما میگوید هنگامی که داری رنج میبری، کیفور باش! غر نزن! چون پایان رنج، گنج است و گنج در اینجا یعنی حقوق و امثال ذلک.
برو خدا رو شکر کن کار داری! مردم همینشم ندارن و البته آدم به امید مزد گرفتن کار میکند. چون گیاه نیست و فتوسنتز نمیکند. بدتر از همه اینستاگرام دارد و آن پستهایی که سیو کرده تا اجناسش را بعداً بخرد، خودش کلی نشان امیدواری است.
بالاخره آدم نخورده نون و گندم اما دیده در اینستای مردم. حتی همین ضربالمثل تویش امید دارد که مردم مال و منالی دارند و چیزناله استوری نمیکنند.
نیاکان ما حتی در ضربالمثل «دیوار موش داره، موش گوش داره» لایههای ظریفی از امیدآفرینی را زورچِپان کردهاند. امید به اینکه دیوارها اینقدر نازک نباشند، صداهای طبیعی خروج گاز دی اکسید کربن حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی دستگاه گوارش در پس دیوار شنیده شود و نهایتاً چهار تا موش بشنود.
یا مثلاً همین که «موش که به سوراخ نمیرود جارویی به دمبش میبندد». میگوید: اگرچه باید امیدوار بود اما باید جوانب کار را سنجید و امید واهی یا همان خیال خوش نداشت که موشی با اضافه بار بتواند وارد هر سوراخی بشود.
آنجا هم که میفرماید «مزن بر سر ناتوان دست زور؛ که روزی دراُفتی به پایش چو مور» نکات دقیقی را به صورت مهندسی معکوس بیان میکند و میگوید: این مفلوکی که حالا زیر دست توست، پسان فردا شاید بالادستیات باشد و پوستی از تمام اقصی نقاط بدنت بکَند که از آن بشود سه جفت کیف و کفش ست تهیه کرد، با سه تا جاسوییچی برای اشانتیونش.
طنز در رسانه: بالاخره آن موقع که درهای کشویی باب نبود گفتهاند امیدوار باش که در همیشه روی یک پاشنه فر نمیخورد. ببینید حتی اینجا هم بارقههایی از امیدواری دارد. آیا این برای شما کافی نیست عرق خارخاسک است؟!
البته همه میدانند که امید یک مهارت است و انسان باید آن را فرابگیرد، بای دیفالت روی انسان نصب نمیشود. الان زه بغل پراید هم آپشن محسوب میشود چه برسد به امیدواری که لازمه حیات بشری است.
مثلاً در ضربالمثل «سیر به پیاز میگوید: پیف پیف بو میدی!» البته که ربطی به مهارت آموزی امید ندارد؛ ولی بالاخره نشان از امید سیر برای داشتن بوی خوشتری نسبت به پیاز است.
مخصوصاً که در دوران کرونا سیر، قدر منزلتی پیدا کرده. هرچند این روزها پیاز هم دارد جوری قیمت میترکاند که قابلیت عرضه در بورس را دارد. این پویایی و پیشرفت نتیجه پا پس نکشیدن و امید به آینده است.
روانشناسها میگویند: بدون هدف امید میمیرد. در همین رابطه که نه؛ اما تو همین مایهها یک ضربالمثل داریم که میگوید: «میهمان چشم دیدن میهمان را ندارد، صاحبخانه به هر دو» و این یعنی صاحبخانه ایرانی بین مهمانهایش فرقی نمیگذارد و هر دو را به یک اندازه به هیچ میانگارد. و این خودش جای بسی امیدواری است که عدالت در همه جا رعایت میشود.
البته یک ضربالمثل داریم میگوید:«میهمان گرچه عزیز است همچون نفس؛ خفقان آید اگر آید و بیرون نرود» که اتفاقاً این هم بحث امید را در لایههای زیرین خود دارد ولی بگردید خودتان پیدا کنید.
و به عنوان آخرین مورد، یک ضربالمثل باستانی را مورد بررسی قرار میدهیم که میگوید: «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل» و در واقع دارد میگوید: ....
بقیه شو اینجا بخوانید.
http://dtnz.ir/?p=317323
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI