eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
672 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 برگشتم داخل خونه که سمیرا اومد گفت -چیشد!؟چیشد؟ +چی چی شد -خب ینی میگم چی بهش گفتی +اصن نبود که چیزی بگم بهش -خب پس وسایل و جمع کن برگردیم +کجا؟ -رشت +نه بابا من نمیام -خب بیا خونه ما اونام بیان اونجا +کیا؟ - حرفاتو و با نجمه خانوم شنیدم +من پاشم بیام رشت بعد به اونا که از مشهد اومدن تهران بگم بیاین رشت...وای خدا -اوم راست میگی یه جوریه ...خب من زنگ بزنم مامان و بابام بیان اینجا +نمی دونم -حالا جوابت به این پسره چی هست؟ +نمی دونم -کی میان خواستگاری؟ +نمی‌دونم -سپاس از جواب های جامع و کامل...از خانواده اون عرفان خبری نیست دیگه؟ +نه بابا چه خبری صدای زنگ گوشیم اومد بلند شدم و رفتم از تو اتاق برداشتم +وای سمیرا چه حلال زاده..عارفس -جدی؟ +آره جواب دادم +سلام -سلام آرمیتا جون خوبی؟ +خوبم ممنون شماها چطورین؟ -خوبیم مامان و بابام سلام می رسونن داشتم صحبت می کردم که سمیرا اومد کنارمو گفت: -من میرم بالا با نجمه خانوم حرف بزنم +وایسا ببینم برا چی؟ -ببینم کی می خوان بیان من زنگ بزنم مامان و بابام +نمی دونم هر کاری می خوای بکن.نه نه سمیرا نرو -چرا چیشد؟ +نجمه خانوم تو حیاط منو دید گفت خودش زنگ میزنه،زشته تو بری -باشه خب +الو عارفه ببخشید -خواهش میکنم دوستت سمیرا بود؟ +آره..خب میگفتی چه خبر؟ -آها قرار شد به خاطر اینکه هنوز یه سالم نشده فاطمه خواهرش فوت شده یه مراسم کوچیک بگیریم و بریم سر خونه زندگی +آها خب باشه ممنون که زنگ زدی و دعوتم کردی -خواهش میکنم گلم.میگم آرمیتا!!! +جانم -میای؟! +اره چرا نیام؟ -به خاطر عرفان گفتم شاید نیای +نه عزیزم من حتما میام -ممنون آرمیتا +خواهش میکنم فعلا خداحافظ -خدافظ .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 * نجمه خانوم امروز زنگ زد و گفت می‌خوان بیان خوستگاری سمیرا هم معطل نکرد و زنگ زد به مادر و پدرش تا توجلسه خواستگاری حضور داشته باشن. اونا هم لطف کردن و امروز رسیدن تهران. یه غمی تو دلم بود دلم میخواست خانواده خودم،فاطمه ،توی مراسم خواستگاریم حضور داشته باشن ** حدود ساعت 4بود داشتم با سمیرا میوه ها رو میشستم که مادر سمیرا اومد داخل آشپزخونه گفت -ارمیتا جان برو لباساتو بپوش الانه که بیان +چشم رفتم تو اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم نگاهم افتاد به قاب عکسایی که رو دیوار بود .. اولیش یه عکس چهارتایی از من و فاطمه و سارا و سمیرا بود ،همون روزی که جشن گرفتیم برا اینکه قرار بود برگردن شهرشون.. یادش بخیر .. بعدیش یه عکس ماله چندسال پیش بود من و بابا..مامان ..مادربزگم پدربزرگم.. زمانی که نمی دونستم قراره همچین اتفاقایی تو زندگیم بیافته و فکر می کردم همیشه از مدرسه پیش مادربزرگ و پدربزرگم بازی میکنم و خوش میگذرونم تا مامان و بابام شب از سر کار بیان منو ببرن خونه .. و تا اخر همینه.. -آرمیتاا بیا بدو +هیع مگه اومدن؟ -آره بدو سریع چادر رنگیمو انداختم روی سرمو رفتم‌ جلودر سلام و احوال پرسی کردیم و بعد با سمیرا رفتیم آشپزخونه نشستیم +چایی بریزم؟ -نه بابا زوده سرد میشه گوشی سمیرا زنگ خورد +کیه؟ -ساراس‌تماس تصویری گرفته +وابیی آخه الان؟جواب ندی ها -چرا؟ بیا جواب دادم -سلام سارا +بابا یواش میشنون +سلام -چطوری؟خوبی؟بیا برات از تجربیاتم بگم +مسخره بازی درنیار دیوونه -بالاخره من ۴تا خواستگار بیشتر دیدم +بابا تو با زتگ زدنت انقدر استرس دادی که اینا با اومدنشون ندادن ... -کی من؟ +من برم چایی بریزم صدام زدن -برو برو بعدا برات میگم تلفن و قطع کردیم و با سمیرا سریع چایی ریختیم بسم الله گفتم‌و رفتم چایی و تعارف کردم..... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دوممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 بعد از تعارف کردن چایی کنار مادر سمیرا نشستم.بعد از اینکه یکم نشستن و چایی خوردن و بعد از حرفای معمولی مادر سمیرا و نجمه خانوم گفتن که بلند بشیم و با طاها بریم توی اتاق تا صحبت کنیم. باهم بلند شدیم و به سمت اتاق رفتیم اول من وارد شدم و بعد هم آقا طاها وارد شدن، نشستیم.برعکس خیلی از کسایی که نمیدونن چی بگن به هم من شروع کردم و پرسیدم +مادرتون راجب من همه چیز رو گفتن؟؟گذشته و خانواده و.... -بله همه رو گفتن +و شما هم قبول کردین؟ -بله چون مهم الانه که راه خودتون و پیدا کردین و عوض شدین +خب چیزی هست که شما قصد داشته باشین بگین یا بپرسین؟ یکم درباره حرفای اعتقادی و مذهبی و حقوق و ماشین و.. اینا صحبت کردیم که آقا طاها گفتن: -راستی یه ماشینی هست که خیلی وقتا دیدم‌یه آقایی نشسته داخلش شما متوجهشون شدین؟ +بله -ازشون پرسیدم کین گفتن با شما کار دارن +بامن؟ -بله با شما.شما میشناسید این آقا رو یا اگه مزاحمه پیگری کنیم شروع کردم به تعریف کردن راجب این پسر و نامه پدر و مادرم.. -خب پس من خودم باهاش صحبت میکنم اگه با زبون خوش رفت که هیچی اگه نه که دیگه پای قانون میاد وسط +ممنون. -بریم بیرون؟نزدیک یه ساعته داریم صحبت می کنیم +بله بریم از اتاق که خارج شدیم سمیرا یواش لب زد -مبارکه؟ شونه هامو به بهونه ندونستن انداختم بالا بقیه هم‌متوجه اومدن ما شدن پدر آقا طاها گفتن: -خب دخترم شیرینی بخوریم؟ زهرا خانوم گفت: -حالا بزارین قشنگ فکراشو بکنه بعدا زنگ میزنیم خبر میگیریم... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 یک ماه بعد قرار عقد رو گذاشتیم و من شرعا و قانونا همسر رسمی طاها شدم و خرج عروسی رو دادیم به خیریه و باهم راهی مشهد شدیم.. و زیر سایه آقا‌امام رضا زندگیمون و شروع کردیم.. فعالیتم تو پیجم ادامه داشت و طاها هم سعی می کرد کمکم کنه اگه مشکل داشتم.. ** ِآخر هفته بود بعد از برنامه ای که با دخترای مشهدی دوباره تو همون صحن که پاتوقمون بود کلید زدیم و اعضای زیادی هم به گروهمون اضافه کردیم و برنامه های فرهنگیمونم گسترده تر شد.. از دخترا خداحافظی کردم و رفتم سمت جایی که طاها نشسته بود کنارش نشستم و سلام کردم -سلام بر بانو چطور بود برنامه امروز؟ +عالی -منم یه فکری کردم +چی؟ -یه همچین گروهی بزنم از نوع مردونش +خیلی خوبه -آره، راستی یه فکر دیگم کردم +چی؟ -داستان زندگیت و بنویس +من؟برا چی؟ -ببین خب شاید خیلی از مذهبیا مثل گذشته تو باشن،هچی از دینش ،از دلیل نماز خوندش حجابش و ... ندونه تو با نوشتن داستان زندگیت شاید باعث تلنگر حتی یه نفر بشی.. تازه به غیر از اون همون ماجرات ،مجازی و گروه و مختلط و چت با نامحرم اون وابستگی که بدون خواسته دو طرف ایجاد میشه.. اگه بدونن چقدر آسیب می بینن شاید از این کار فاصله بگیرن... +اومم..راست میگی -می نویسی؟ +یه شرط داره -چه شرطی؟ +جنابعالی کمکم کنید -چشمممم +بریم زیارت؟ -یاعلی بریم.... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
خب اینم از پایان رمان🙃 واقعا تشکر میکنم از اعضایی که راهنماییم کردن و ایرادات رمان و گفتن❣ و معذرت خواهی بابت تعداد کم پارتا🙏🏻 خب من بهتون گفته بودم که کپی بعد از تموم شدن فصل ۲ اما خواهش میکنم صبر کنید و کپی نکنین‼️ من رمان و باید ویرایش کنم(در رابطه با اون نکته هایی که گفتین:چادرشو زود کنار گذاشت و ....) هر وقت ویرایش کردم اعلام میکنم که کپی کنین❣ کسایی هم که تو گروهاشون کپی کردن خواهش میکنم فعلا حذفش کنن‼️ https://harfeto.timefriend.net/747924221🔐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 روایت پیروزی... رهبر معظم انقلاب: 🔹️ دفاع مقدس ملت ایران از دو خطر «فراموشی» و «تحریف» مصون نیست: «دست تحریف، این بخش پُردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند.» ۱۳۹۹/۰۶/۳۱ و «این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقیقت روحیه‌ی انقلاب از بین برود.» ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
•|⏳|• ‍ 📞 شما یک تماس از کربلا دارید!!💔 جااااانم حسین جان؟ _ هل من ناصر ینصرنی... 💭 اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین (ع) تلاش میکردم...😢 گفت : یک حسین زنده داریم ؛ نامش مهدی (عج) است ! 💔 تاحالا برای حسین زمانه خودت چه کرده ای؟😩 عجیب سکوت کردم 😑 امام حسین (ع) امام زمان کوفیان بود و امام مهدی (عج) امام زمان ما! ⚠️ حواسمان باشد با اعمال و گناهانمان دوباره امام زمانمان را راهیِ قتلگاه نکنیم ...🥀 💭الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💭 🔺کجای کاریم❗️❗️❓ ❥•📱•ʝσiŋ↯↷ ✿«@afsaranjangnarm_313
{•🖤🔗•} °💜° ♡خدایا🙏 سـرِ بزنگاه رسیدے دستم را گرفتۍ🤝 تاجۍمشڪۍ👸🏻 برسرم‌نهادےوگفتۍ: اشرف‌مخݪوقات‌بودنت‌بہ‌ڪنار👑 🌺تو دُردانہ عالَمے❤️ 🌺دخترۍ🧕🏻 خودت را نمایان نڪن🚫 تمام مۍشـوی…☺️🌹↓←↓ ❥•📱•ʝσiŋ↯↷ ✿«@afsaranjangnarm_313
اینجور که من تحقیق کردم رئیس جمهور بعدی عینک نداره 😆 تا اکتشافات بعدی خدا نگهدار.... ☺️ @afsaranjangnarm_313 ☺️
📄لیست دوم🌱 کانال افسران جنگ نرم💞 شیعه به دنیا امدیم تا تحقق درظهورمولاباشیم.🙃 @shahiedbaeyzae 💠کانال شهید محمودرضا بیضایی💠 یه گوشه دنجی‌بࢪا‌ اهل دلاش💕👇 ✨|| @hjoyg23 || ✨ دختران چادری♥️ چیریکی ها.... همان هایی هستند که اگر حرف از جنگ باشد جزو اولین هایی هستند که آماده نبرد با فاسدین غرب اند 🌿 @dakhtaranchiriky 🌿 دخـ✌ــتران چـــریکـے دروس پایه هشتم🙂و سوالات درس به درس @hashtom8soal🌹 مطالب کامل پایه هشتم🍃☺️ پآتوڨ دخټࢪ پسࢪآۍ مذھبے😍👇🏻👇🏻 @POROFAIL_314 ۞پࢪؤفایݪ‌مذھبۍ۞ کانالی پرازنکات مؤمنانه ✌️🏻 تلنگرومتن های کوتاه استوری، بیو پروفایل و... 😍 عضو نشی ضررکردی☺️ @sarbazan_gomnam_313 سربازان گمنامـ♥️ جانا حمایتشون کنیم😍🍃