::🌿
.
به ٺو اَز دور سلامـ🌊
به ♥ـحُسین از طرفــ(☝️🏻)
وصله ے ناجور سَلام ...🕊
🌖* #حسین_منـ
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
⇦#جــنـگ_نـرم↯
🔴 فریب ضد انقلاب را نخوریم!
🔺 اینها تصاویر جلد کتاب های درسی سوم دبستان است.
🔹 همان طور که مشاهده می کنید در کتاب علوم تجربی و هدیه های آسمانی سوم دبستان فقط تصویر دختر است و هیچ پسری نیست.
🔹 در کتاب آموزش قرآن، مطالعات اجتماعی و فارسی سوم دبستان هم تصویر دختران و هم تصویر پسران است.
🔹 پس چرا ضد انقلاب فقط به جلد ریاضی سوم دبستان گیر داده اند و بقیه را سانسور کرده اند؟!
🔹 جواب واضح است، چون ضد انقلاب نگران حقوق دختران و زنان نیست بلکه دنبال بهانه ای است که با آن جامعه زنان و دختران ایرانی را حساس کند و به آنها به دروغ القا کند که نظام اسلامی ضد زن است!
🔻 مواظب باشیم گول شانتاژ های رسانه ای ضد انقلاب را نخوریم.
📱@afsaranjangnarm_313⚔
#تلنگرانهـ ✨
تویِفضایِمجازے،
جوانِحزباللهۍوافسرجنگِنرم!😎
اماتویِفضایِواقعے
نمازصبحپَر..!
+ڪسیکهـنمازشدرسٺنشهـ
هیچےتوےزندگیشدرسټ
نمیشه...🥀
📱@afsaranjangnarm_313⚔
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_خاطره📜
🌹روی حجاب حساس بود اهمیت بسیاری به حجاب میداد.حتی نحوه تزئین ماشین عروسیمان بهگونهای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دستهگل چسبانده بود و به این شکل گلها مانع دیده شدن من در ماشین بودند.
🌹در مورد دخترمان، تربیت فاطمه را به من سپرده بود و میگفت: «از تربیت دخترمان شانه خالی نمیکنم، ولی مادر بهتر میتواند دختر را تربیت کند» و از همان دوسالگی به فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود.
🌹«اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتماً یقه بیحجابیها و آنها را که ترویج بیحجابی میکنند، در آن دنیا خواهم گرفت.»
•|خاطرهاے از شهید
💔مدافع حرم جواد محمدی🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_سیزدهم📚
عرفان بود که بازهم پیام داده بود.اینبار هم بایه خط دیگه من نمی دونم آخه این بشر چندتا خط داره؟خواستم پیامشو نخونده پاک کنم که نگاهم به متنش افتاد:
«ارمیتا بیین میدونم تو فقط وقتی عوض بشم منو قبول میکنی نمی دونم حس خب اسمش عشقه یا چیز دیگه شاید فقط بهم عادت کردیم در هر صورت من یه مدت میرم یه جایی فکر کنم به خودمون . شاید همونی شدم که تو خواستی..منتظر بمون»
گوشی و خاموش کردم ،از ته دل دعا کردم که عوض بشه...
خواستم یکم از حال و هوای فکر کردن به عرفان بیام بیرون
گوشی و برداشتم و تصویری شماره سارا و رو گرفتم
-سلام آرمیتا جونم
+سلام نمیگی من رفیقم از مشهدم اومده برم ببینمش؟
-چرا بابا میامحالا سوغاتی هامو نگه دار
+کی گفته اصلا سوغاتی خریدم؟
سمیرا هم اومد جلوی دوربین
-یعنی واقعا دلت اومد نخری؟
+آره
-نامرد
+حالا جدی نمیاید تهران؟
-چرا میایم
+من مشهد بودم اومدین؟
-نه بعد از چهلم فاطمه دیگه نیومدیم
+.......
-......
-آرمیتا گریه نکن ماهمگریمون میگیره
فاطمه خودشم ناراحت میشه
بین اشکام خندیدم و گفتم:
+دیوونه الانم که دارین گریه میکنین
-عه آره
-میگمسرکار میری ؟
+نه باید برم دنبالش واقعا داره پولام تموم میشه
-فردا پس فردا میایم تهران حالا باهم می گردیم
+ممنون من برم دیگه..
-خداحافظ
-خداحافظ
گوشی و قطع کردم و رفتم یه غذایی درست کنم....
****
فاطمه حدود یه هفته اینجا بودن سخت بود اولین بار بود بعد از فاطمه دور هم جمع می شدیم ،اما خب سعی می کردیم به روی خودمون نیاریم....
توی این یه هفته از صبح زود بلند می شدیم تا شب دنبال کار آخرم دیروز به زور راهی خونشون کردم دیگه داشتن از پا در میومدن ..
چندجا قرار شد خبر بدن که قبول کردن یا نه منم گفتم ایشالا که قبول میکنن.....
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_چهاردهم 📚
تسبیح و بالاخره بعد از چند دور ذکر گفتن کنار میزارم ،سجادمو تا میکنم به دیوار تکیه میدم...
-بیا ارمیتا که خیلی گشنمه دو پرس غذا گرفتم آوردم باهمبخوریم
+زحمتت شد ،یه چیزی درست می کردم دیگه
-بابا کدبانووو ،بعد چند وقت هنوز تعارف داری با من؟!!
+نه،میگم عارفه
-جونم
+اوممم...خبری نشد؟
عارفه قاشق غذا رو از جلوی دهنش برگردوند توی بشقاب و گفت:
-هوف ..نه ارمیتا چند بار بگم انقدر فکر و خیال نکن همینروزا میاد دیگه مگه چند وقت بدون تو این داداش خل من میتونه دوومبیاره؟
از دلداری دادن عارفه ته دلم گرممیشه ولی بازم با ناراحتی گفتم:
+همین طور که این بیست روز دووم آورده
-ارمیتا پاشو بیا بابا نمیگی من یه ماه دیگه عروسیمه باید چاق بشم چله بشم
اون وقت منو گشنه نگه داشتی
+باشه عروس خانوم اومدم
-آهان حالا شد بخند بابا
+چشم عروس خانوووم
-جون عارفه بمونم امشب پیشت؟
+وایییی عارفه مگه باره اوله که خونه تنهام؟بعدشم زهرا خانوم طبقه بالا هست دیگه
-باشه پس مواظب خودت باش
به خونه ماهم یه سر بزن
+چشم
-خداحافظ
*********
بازگشت به حال:
خبر اعدام پدر و مادرم مضاف شد بر درد نبود عرفان.عرفانی که به من گفته بود منتظر باش اما غیبش زده بود.
به سرنوشت خودم فکر میکردم از اول تا حالا.تو این افکار بعضی اوقات هم دلم میخواست برم سراغ نامه پدر و مادرم اما هربار بیخیال میشدم.تو افکار خودم غرق بودم که صدای زنگ تلفن خونم بلند شد.نگاهی به شماره کردم عارفه بود.جواب دادم
+بله...
صدایی از عارفه در نیومد
+بله...چرا حرف نمیزنی عارفه
-ارمیتا......
+جانم...جانم... چیزی شده؟
-ارمیتا پیداش کردم
+کیو پیدا کردی عارفه ؟
-دارم میام پیشت اونجا برات همه چیز رو تعریف میکنم
باشه ای گفتم و تلفن رو قطع کردم.منظور عارفه کی بود.کی رو پیدا کرده؟؟؟
حدود ۴۵دقیقه بعد عارفه زنگ در رو زد.بلند شدم در رو که باز کردم،ترسیدم.رنگ و روی عارفه کاملا پریده بود.عارفه داخل و اومد رو مبل نشوندمش.براش یه لیوان اب قند بردم و با زور بهش دادم که بخوره.بعد از خوردن آب قند حالش که یکم جا اومد شروع کردم به سوال پرسیدن
+عارفه چیشده؟کی رو پیدا کردی؟...
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
اون لحظھ اے ڪھ ٺو بین الحرمینݩ ایسٺادۍ وُ میگۍ : آمدمٺ ڪھ بنـگرم؛گریھ نمیدهد امان..💔:)
#حࢪم_لآزمَم😔...
#آآآخ😞
🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌤🌴
#جـنگ_نـــــرم
جنگنـــرم،جنگنـــرم،جنـگنـــرمراجدےبگیرید📲💥🌪
#شهیدمحسنحججے
📱@afsaranjangnarm_313⚔