💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_سی_ودوم 📚
برگشتم داخل خونه که سمیرا اومد گفت
-چیشد!؟چیشد؟
+چی چی شد
-خب ینی میگم چی بهش گفتی
+اصن نبود که چیزی بگم بهش
-خب پس وسایل و جمع کن برگردیم
+کجا؟
-رشت
+نه بابا من نمیام
-خب بیا خونه ما اونام بیان اونجا
+کیا؟
- حرفاتو و با نجمه خانوم شنیدم
+من پاشم بیام رشت بعد به اونا که از مشهد اومدن تهران بگم بیاین رشت...وای خدا
-اوم راست میگی یه جوریه ...خب من زنگ بزنم مامان و بابام بیان اینجا
+نمی دونم
-حالا جوابت به این پسره چی هست؟
+نمی دونم
-کی میان خواستگاری؟
+نمیدونم
-سپاس از جواب های جامع و کامل...از خانواده اون عرفان خبری نیست دیگه؟
+نه بابا چه خبری
صدای زنگ گوشیم اومد بلند شدم و رفتم از تو اتاق برداشتم
+وای سمیرا چه حلال زاده..عارفس
-جدی؟
+آره
جواب دادم
+سلام
-سلام آرمیتا جون خوبی؟
+خوبم ممنون شماها چطورین؟
-خوبیم مامان و بابام سلام می رسونن
داشتم صحبت می کردم که سمیرا اومد کنارمو گفت:
-من میرم بالا با نجمه خانوم حرف بزنم
+وایسا ببینم برا چی؟
-ببینم کی می خوان بیان من زنگ بزنم مامان و بابام
+نمی دونم هر کاری می خوای بکن.نه نه سمیرا نرو
-چرا چیشد؟
+نجمه خانوم تو حیاط منو دید گفت خودش زنگ میزنه،زشته تو بری
-باشه خب
+الو عارفه ببخشید
-خواهش میکنم دوستت سمیرا بود؟
+آره..خب میگفتی چه خبر؟
-آها قرار شد به خاطر اینکه هنوز یه سالم نشده فاطمه خواهرش فوت شده یه مراسم کوچیک بگیریم و بریم سر خونه زندگی
+آها خب باشه ممنون که زنگ زدی و دعوتم کردی
-خواهش میکنم گلم.میگم آرمیتا!!!
+جانم
-میای؟!
+اره چرا نیام؟
-به خاطر عرفان گفتم شاید نیای
+نه عزیزم من حتما میام
-ممنون آرمیتا
+خواهش میکنم فعلا خداحافظ
-خدافظ
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم🖇
✨ #قسمت_سی_وسوم📚
*
نجمه خانوم امروز زنگ زد و گفت میخوان بیان خوستگاری
سمیرا هم معطل نکرد و زنگ زد به مادر و پدرش تا توجلسه خواستگاری حضور داشته باشن.
اونا هم لطف کردن و امروز رسیدن تهران.
یه غمی تو دلم بود
دلم میخواست خانواده خودم،فاطمه ،توی مراسم خواستگاریم حضور داشته باشن
**
حدود ساعت 4بود داشتم با سمیرا میوه ها رو میشستم که مادر سمیرا اومد داخل آشپزخونه گفت
-ارمیتا جان برو لباساتو بپوش الانه که بیان
+چشم
رفتم تو اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم نگاهم افتاد به قاب عکسایی که رو دیوار بود ..
اولیش یه عکس چهارتایی از من و فاطمه و سارا و سمیرا بود ،همون روزی که جشن گرفتیم برا اینکه قرار بود برگردن شهرشون..
یادش بخیر ..
بعدیش یه عکس ماله چندسال پیش بود
من و بابا..مامان ..مادربزگم پدربزرگم..
زمانی که نمی دونستم قراره همچین اتفاقایی تو زندگیم بیافته و فکر می کردم همیشه از مدرسه پیش مادربزرگ و پدربزرگم بازی میکنم و خوش میگذرونم
تا مامان و بابام شب از سر کار بیان منو ببرن خونه .. و تا اخر همینه..
-آرمیتاا بیا بدو
+هیع مگه اومدن؟
-آره بدو
سریع چادر رنگیمو انداختم روی سرمو رفتم جلودر سلام و احوال پرسی کردیم
و بعد با سمیرا رفتیم آشپزخونه نشستیم
+چایی بریزم؟
-نه بابا زوده سرد میشه
گوشی سمیرا زنگ خورد
+کیه؟
-ساراستماس تصویری گرفته
+وابیی آخه الان؟جواب ندی ها
-چرا؟
بیا جواب دادم
-سلام سارا
+بابا یواش میشنون
+سلام
-چطوری؟خوبی؟بیا برات از تجربیاتم بگم
+مسخره بازی درنیار دیوونه
-بالاخره من ۴تا خواستگار بیشتر دیدم
+بابا تو با زتگ زدنت انقدر استرس دادی که اینا با اومدنشون ندادن ...
-کی من؟
+من برم چایی بریزم صدام زدن
-برو برو بعدا برات میگم
تلفن و قطع کردیم و با سمیرا سریع چایی ریختیم
بسم الله گفتمو رفتم چایی و تعارف کردم.....
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دوممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_سی_وچهارم 📚
بعد از تعارف کردن چایی کنار مادر سمیرا نشستم.بعد از اینکه یکم نشستن و چایی خوردن و بعد از حرفای معمولی مادر سمیرا و نجمه خانوم گفتن که بلند بشیم و با طاها بریم توی اتاق تا صحبت کنیم.
باهم بلند شدیم و به سمت اتاق رفتیم اول من وارد شدم و بعد هم آقا طاها وارد شدن،
نشستیم.برعکس خیلی از کسایی که نمیدونن چی بگن به هم من شروع کردم و پرسیدم
+مادرتون راجب من همه چیز رو گفتن؟؟گذشته و خانواده و....
-بله همه رو گفتن
+و شما هم قبول کردین؟
-بله چون مهم الانه که راه خودتون و پیدا کردین و عوض شدین
+خب چیزی هست که شما قصد داشته باشین بگین یا بپرسین؟
یکم درباره حرفای اعتقادی و مذهبی و حقوق و ماشین و.. اینا صحبت کردیم که آقا طاها گفتن:
-راستی یه ماشینی هست که خیلی وقتا دیدمیه آقایی نشسته داخلش شما متوجهشون شدین؟
+بله
-ازشون پرسیدم کین گفتن با شما کار دارن
+بامن؟
-بله با شما.شما میشناسید این آقا رو یا اگه مزاحمه پیگری کنیم
شروع کردم به تعریف کردن راجب این پسر و نامه پدر و مادرم..
-خب پس من خودم باهاش صحبت میکنم اگه با زبون خوش رفت که هیچی اگه نه که دیگه پای قانون میاد وسط
+ممنون.
-بریم بیرون؟نزدیک یه ساعته داریم صحبت می کنیم
+بله بریم
از اتاق که خارج شدیم سمیرا یواش لب زد
-مبارکه؟
شونه هامو به بهونه ندونستن انداختم بالا
بقیه هممتوجه اومدن ما شدن پدر آقا طاها گفتن:
-خب دخترم شیرینی بخوریم؟
زهرا خانوم گفت:
-حالا بزارین قشنگ فکراشو بکنه بعدا زنگ میزنیم خبر میگیریم...
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_آخر 📚
یک ماه بعد
قرار عقد رو گذاشتیم و من شرعا و قانونا همسر رسمی طاها شدم و خرج عروسی رو دادیم به خیریه و باهم راهی مشهد شدیم..
و زیر سایه آقاامام رضا زندگیمون و شروع کردیم..
فعالیتم تو پیجم ادامه داشت و طاها هم سعی می کرد کمکم کنه اگه مشکل داشتم..
**
ِآخر هفته بود بعد از برنامه ای که با دخترای مشهدی دوباره تو همون صحن که پاتوقمون بود کلید زدیم و اعضای زیادی هم به گروهمون اضافه کردیم و برنامه های فرهنگیمونم گسترده تر شد..
از دخترا خداحافظی کردم و رفتم سمت جایی که طاها نشسته بود کنارش نشستم و سلام کردم
-سلام بر بانو چطور بود برنامه امروز؟
+عالی
-منم یه فکری کردم
+چی؟
-یه همچین گروهی بزنم از نوع مردونش
+خیلی خوبه
-آره، راستی یه فکر دیگم کردم
+چی؟
-داستان زندگیت و بنویس
+من؟برا چی؟
-ببین خب شاید خیلی از مذهبیا مثل گذشته تو باشن،هچی از دینش ،از دلیل نماز خوندش حجابش و ...
ندونه تو با نوشتن داستان زندگیت شاید باعث تلنگر حتی یه نفر بشی..
تازه به غیر از اون همون ماجرات ،مجازی و گروه و مختلط و چت با نامحرم اون وابستگی که بدون خواسته دو طرف ایجاد میشه..
اگه بدونن چقدر آسیب می بینن شاید از این کار فاصله بگیرن...
+اومم..راست میگی
-می نویسی؟
+یه شرط داره
-چه شرطی؟
+جنابعالی کمکم کنید
-چشمممم
+بریم زیارت؟
-یاعلی بریم....
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
خب اینم از پایان رمان🙃
واقعا تشکر میکنم از اعضایی که راهنماییم کردن و ایرادات رمان و گفتن❣
و معذرت خواهی بابت تعداد کم پارتا🙏🏻
خب من بهتون گفته بودم که کپی بعد از تموم شدن فصل ۲ اما خواهش میکنم صبر کنید و کپی نکنین‼️
من رمان و باید ویرایش کنم(در رابطه با اون نکته هایی که گفتین:چادرشو زود کنار گذاشت و ....)
هر وقت ویرایش کردم اعلام میکنم که کپی کنین❣
کسایی هم که تو گروهاشون کپی کردن خواهش میکنم فعلا حذفش کنن‼️
#ممنونازاینکهکنارمونین❣
https://harfeto.timefriend.net/747924221🔐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے 🥀
سلام عشقِ من...💔
💛|@afsaranjangnarm_313|💛
📸 روایت پیروزی...
رهبر معظم انقلاب:
🔹️ دفاع مقدس ملت ایران از دو خطر «فراموشی» و «تحریف» مصون نیست: «دست تحریف، این بخش پُردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند.» ۱۳۹۹/۰۶/۳۱ و «این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقیقت روحیهی انقلاب از بین برود.»
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
•|⏳|•
#تلنگرانه
📞 شما یک تماس از کربلا دارید!!💔
جااااانم حسین جان؟
_ هل من ناصر ینصرنی...
💭 اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین (ع) تلاش میکردم...😢
گفت : یک حسین زنده داریم ؛ نامش مهدی (عج) است !
💔 تاحالا برای حسین زمانه خودت چه کرده ای؟😩
عجیب سکوت کردم 😑
امام حسین (ع) امام زمان کوفیان بود و امام مهدی (عج) امام زمان ما!
⚠️ حواسمان باشد با اعمال و گناهانمان دوباره امام زمانمان را راهیِ قتلگاه نکنیم ...🥀
💭الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💭
🔺کجای کاریم❗️❗️❓
❥•📱•ʝσiŋ↯↷
✿«@afsaranjangnarm_313
{•🖤🔗•}
#چاڋراݩہ°💜°
♡خدایا🙏
سـرِ بزنگاه رسیدے
دستم را گرفتۍ🤝
تاجۍمشڪۍ👸🏻
برسرمنهادےوگفتۍ:
اشرفمخݪوقاتبودنتبہڪنار👑
🌺تو دُردانہ عالَمے❤️
🌺دخترۍ🧕🏻
خودت را نمایان نڪن🚫
تمام مۍشـوی…☺️🌹↓←↓
❥•📱•ʝσiŋ↯↷
✿«@afsaranjangnarm_313
اینجور که من تحقیق کردم رئیس جمهور بعدی عینک نداره 😆
تا اکتشافات بعدی خدا نگهدار....
☺️ @afsaranjangnarm_313 ☺️
📄لیست #حمایتی دوم🌱
کانال افسران جنگ نرم💞
شیعه به دنیا امدیم تا تحقق درظهورمولاباشیم.🙃
@shahiedbaeyzae
💠کانال شهید محمودرضا بیضایی💠
یه گوشه دنجیبࢪا اهل دلاش💕👇
✨|| @hjoyg23 || ✨
دختران چادری♥️
چیریکی ها....
همان هایی هستند که اگر حرف از جنگ باشد جزو اولین هایی هستند که آماده نبرد با فاسدین غرب اند
🌿 @dakhtaranchiriky 🌿
دخـ✌ــتران چـــریکـے
دروس پایه هشتم🙂و سوالات درس به درس
@hashtom8soal🌹
مطالب کامل پایه هشتم🍃☺️
پآتوڨ دخټࢪ پسࢪآۍ مذھبے😍👇🏻👇🏻
@POROFAIL_314
۞پࢪؤفایݪمذھبۍ۞
کانالی پرازنکات مؤمنانه ✌️🏻
تلنگرومتن های کوتاه
استوری، بیو
پروفایل و... 😍
عضو نشی ضررکردی☺️
@sarbazan_gomnam_313
سربازان گمنامـ♥️
جانا حمایتشون کنیم😍🍃