❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت پنجم مهرداد از حرفهای آقای حیدری تعجب کرد و گفت منظورتون چیه آقای حیدر
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت ششم
مهرداد وقتی به سر و وضعش نگاه کرد مطمئن شد که حورا خانم جز بخاطر کمک نظر دیگه ای نداشت اما از آنجایی که دل آدم عقل درست و حسابی نداره! مهرداد هم دلش شروع کرد به بهانه گرفتن
در مسیر برگشت با وجود سردی هوا صورتش داغ شده بود
تصویر اون دختر از ذهن مهرداد بیرون نمیرفت و هرچه تلاش کرد دید کاری از دستش ساخته نیست
ازون روز دیگه مهرداد اون مهرداد قبلی نبود حواسش کمتر پی درس بود و بیشتر روزها به بهانه های مختلف به داروخونه سر میزد و گاهی هم تا نزدیک خونه ای که حورا نشونش داده بود می رفت اما بهانه ای برای در زدن نداشت و دو سه باری حورا را دید از آنجایی که حورا اورا نشناخت گاهی نزدیکتر می رفت و راه رفتنش را تماشا میکرد اما باز تا مدتها نتونست حورا را ببینه یک روز حتی بفکرش رسید که از مسئول داروخونه که ظاهرا با حورا آشنا بود بپرسه که آیا حورا خانم به داروخونه شون سر میزنه و اگه سرمیزنه معمولا چه ساعتی هست
اما فهمید که فکر جالبی نبوده و پشیمون شد
با خودش تصمیم گرفت لااقل برای دیدن حورا خانم هم شده یکمدت بیشتر کار کنه تا به بهانه ی برگردوندن پول دارو حورا رو ببینه
فکرش را عملی کرد و هفته ای دو سه روز از مدرسه در می رفت و می رفت کارگری جمعه ها هم کار میکرد حدود دو سه ماه تمام تلاش کرد تا پول داروها جور شد
تو این مدت چندین بار توسط آقای حیدری اخطار گرفت و حتی چند بار هم آقای ملکی او را از کلاسش اخراج کرد یکبار هم وقتی آقای ملکی بخاطر بی نظمی مهرداد به مادرش ناسزا گفت مهرداد دست آقای ملکی را گرفت و چنان فشار داد که یکی از انگشتهای دستش شکست مهرداد گفت اگه یکبار دیگه به خانواده م توهین کنی حرمت معلم شاگردی رو ندید میگیرم و بدجوری حالتو میگیرم
آقای ملکی هم بخاطر این تهدیدش و هم شکستگی انگشتش از مهرداد شکایت کرد و اگر پا درمیونی آقای حیدری و مدیر مدرسه نبود شاید مهرداد از مدرسه اخراج میشد و حتی شاید در دادگستری هم پرونده دار میشد
مهرداد هر روز که میگذشت دلش می خواست هرچه زودتر حورا را ببیند بخاطر فکر و خیال زیاد چند روزی هم حالش نا مساعد شد
در اینمدت هم آقای حیدری یکی دوبار به خونه ی مهرداد رفت و با خانواده اش هم در مورد مهرداد صحبت کرد اما چیزی دستگیرش نشد
آقای حیدری به مهرداد شک کرد
و نگران بود که مهرداد به دام اعتیاد افتاده برای همین به خانواده شون گفت من میدونم مهرداد مدتیه که یواشکی میره عملگی
به شما تو این مدت پولی داده ؟
خانواده گفتن نه درسته که مشکل اقتصادی داریم اما قسمش دادیم که به خاطر ما با آینده ش بازی نکنه و فقط درسشو بخونه
آخرش هم بخاطر اصرار آقای حیدری و علاقه ای که مهرداد به او داشت مجبور شد موضوع بدهکاری پول داروی پدرشو بگه اما صحبتی از حورا نکرد و گفت از یکی از دوستانم قرض گرفتم
آقای حیدری کمی عصبانی شد و گفت وقتی اینقدر به پول نیاز داشتی چرا به من نگفتی مهرداد گفت صحبت یکقرون دوزار نبود شمام مشکلات خودتونو دارین الان هم الحمدالله جور شده من هم از فردا شروع میکنم به درس خوندن
اواخر اسفند بود و آخرین روز مدرسه
وقتی مدرسه تعطیل شد مهرداد دستش را روی پولهای تو جیبش گذاشت و وقتی از داشتنش مطمئن شد به سمت خونه ی حورا خانم راه افتاد وقتی در زد و عکس العملی ندید از لای دروازه وقتی حیاط را دید دلش هری ریخت گفت من حتی با این سر و وضع تو حیاطشون هم برم باید تا یکهفته بشور و بساب کنن اولین بارش بود که حیاطی به این تمیزی و قشنگی میدید از دو طرف گلهای رز و میخک در رنگهای مختلف دیوار قشنگی ساخته بودند که فقط در عکس های معروف به کارت تبریک دیده بود دوباره زنگ در را فشرد صدای پیرزنی را شنید که جواب داد بله
مهرداد رو به آیفون گفت ببخشید با حورا خانم کار داشتم
پیرزن گفت با کی داری حرف میزنی من اینجام پشت دروازه
مهرداد دستپاچه شد و گفت ببخشید خانم با دخترتون کار داشتم پیرزن گفت من دختر ندارم
مهرداد گفت مگه اینجا خونه ی حورا خانم نیست پیرزن گفت آهان دختر آقا رو میگی الان صداش میزنم
در حالی که به کندی می رفت که حورا رو صدا بزنه بلند بلند گفت چرا دست از سرش بر نمیدارین دختر بیچاره تمام پول تو جیبی هاشو صرف کار خیر میکنه و از تفریح و خورد و خوراک خودش میزنه
پدر ظالمش هم یک ریال بیشتر بهش نمیده گناه داره دختر بیچاره
در این فاصله فکری به خاطر مهرداد رسید و بخاطر اینکه بتونه حورا خانمو دوباره ببینه پولشو سریع از جیبش در آورد و یکبار دیگه شمرد و نصفش را در دستش گرفت و بقیه را گذاشت توی جیبش
ادامه دارد....
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5875259152028154047.mp3
4.74M
علیرضا شربتی🎤
مه دل درد و مه دل غم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
سه شنبه🌞 🖼
۵ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۴ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۰ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5958520194027490500.mp3
9.15M
استاد محمدرضا اسحاقی🎤
شهید
تقدیم به خانواده ی شهدا به ویژه مادران شهید
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
22.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_فرمانده هندوستان😍
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
#امام_زمان
AHANGMAZANI
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
ارسالی :سید علی حسینی👌🙏
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمایی از آب اسک لاریجان-آمل
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
نمایی از آب اسک لاریجان-آمل 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5963047957140879301.mp3
2.08M
جواد امانی🎤
مانتو مشکی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5805607774763094031.mp3
5.48M
سوری جان
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5821207160406673450.mp3
5.29M
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5937999231129235253.mp3
4.96M
بهادر ییلاقی🎤
جانِ مار مره نده به انگلیس
همه دز هسّنه و هیز😜
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن زیبای رابین هود
قسمت پایانی (هشتم)
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/11634
قسمت هفتم
4_5771556367802308808.mp3
2.19M
امیر خلیل زاده🎤
کار دله
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5805404219083067389.mp3
8.32M
محمدگلردی🎤
🎶لاره لاره
#جدید
🎶AHANGMAZANI❤️
🍁🍂آهنگ مازنی در ایتا🍂🍁
4_5807743941172269912.mp3
27.57M
سنتی عصرگاهی
عباس ماندگار گرگانی🎤
پادکست آهنگ های ماندگار
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
35.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال پایتخت ۵
دخر مردمو رفتی جاست فرند زدی😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5951598179920128310.mp3
3.98M
علی اکبر قنبری🎤
گل خشبو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5942710294856864980.mp3
2.93M
جواد نکایی🎤
گل خوشبو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت ششم مهرداد وقتی به سر و وضعش نگاه کرد مطمئن شد که حورا خانم جز بخاطر کم
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت هفتم
مهرداد دستی به موهایش کشید و از موهای صاف و لخت بدون گره اش خودش هم خوشش آمد موهایش تنها چیزی بود که تمام دوستانش با خنده میگفتن موهات بسیار زیباست ولی به قیافه ات اصلا نمیاد
موهای تقریبا بلند و صاف و با رنگ قهوه ای روشن که هرکی اولین بار می دید فکر میکرد موهای مصنوعیه چون با سر و وضع و لباسش تناسب نداشت چشمانی نافذ و جذاب داشت که به صورت استخوانی اش نمیومد بسیار خجالتی و کم حرف بود مخصوصا در برخورد با اشخاص غریبه خیلی کمتر حرف میزد
نیروی بدنی اش بد نبود اما هیچوقت دنبال درگیری نبود
چون پول باشگاه و خرید لوازم ورزشی را نداشت خودش گاهی با وسایل دست سازش تمرین میکرد
مهرداد وقتی چشمم به حورا افتاد که با چادر سیاه پشت دروازه ایستاده دست و پایش را گم کرد و تنها تونست سلام کنه
حورا پرسید بله کارم داشتید جناب؟
مهرداد پولی که دستش بود را از لای دروازه بطرف حورا گرفت و گفت خدمت شما
حورا گفت این پول برای چیه
مهرداد گفت پول دارو
حورا خندید و گفت داروخونه روبروی خونه مونه
مهرداد با خنده ی حورا دوباره دستپاچه شد و گفت البته نصف بدهی من به شماست و بزودی بقیه شو میارم خدمت شما
حورا سرش را از کنار دروازه بیرون آورد و با نگاهی به مهرداد گفت آهان یادم اومد من که گفتم عجله ای نیست و حتی اگه سخته نمیخواد برگردونین
مهرداد گفت من قول دادم و سر قولم هستم شما اگه لازم ندارین بدین به یکی که احتیاج داره
حورا گفت ممنون پس بقیه شو دیگه نمیخواد مهرداد گفت ولی من حتما میارم براتون و منتظر موند عکس العمل حورا رو ببینه
حورا گفت هرجور راحتین و درحالی که داشت دروازه رو می بست گفت بفرمایید و خودش هم از این بفرما گفتن الکی خنده اش گرفت اما خودش را نگه داشت مهرداد لبخندی زد و گفت ممنونم
حورا هم در رو بست و رفت اما مهرداد انگار توان رفتن نداشت تا حالا شک داشت که شاید یه علاقه ی سطحی و زودگذر باشه و با دیدن فیس و افاده های یه دختر پولدار کم کم این محبت سطحی هم تموم بشه بره
اما مهرداد عاشق شد عشقی که زمین و زمان داد می زدند که حورا کجا و مهرداد کجا
حورا دختری با چشمانی سیاه و صورتی سفید و قدی متوسط و دست و پاهایی کشیده و خوش فرم که با اینکه هیج آرایشی نداشت لبهایش مثل گل سرخ خوشرنگ بود و لپش انگار رژ زده باشد قرمز کمرنگ بود
مهرداد خیلی خودش را سرزنش کرد و به خودش گفت که ای کاش نمی اومدی یا کاش پولشو به همون پیرزنه میدادی و می رفتی
مهرداد می دونست اونقدر دلنازک و کم جنبه است که از همون لحظه دلتنگ حورا خواهد شد اما هیچ جوره امیدی به این عشق نبود این خونه و این هیبت و حورا با اینهمه زیبایی و نزاکت و حجاب حتی اگه تمام مردم شهر دست به دست هم بدهند هم رسیدن او به حورا نا ممکن است هنوز در افکار خودش غرق بود که در باز شد و پیرزن صدا زد آی پسر هی جوان! مهرداد گفت چشم الان میرم
پیر زن گفت من به رفتن و موندنت کاری ندارم زمین خداست این بسته را حورا خانم داد و گفت اگه دور و برت کسی را می شناسی که لازم داشت بده بهش
مهرداد گفت چرا من ؟!
پیرزنه گفت این دختر عادتشه هیچکس ازین در دست خالی نمیره ولی بترس از پدرش اون روی شمر رو هم سفید کرده شانس آوردی روزها معمولا خونه نمیاد ولی اگه تو رو اینجا می دید به فلکت می بست مهرداد گفت مگه جرم من چیه؟
پیرزن خندید و گفت گناهت چندین بار اومدن به اینجاست بسته را بطرف مهرداد گرفت و گفت بگیرش از پا افتادم بعد با مهربانی خاصی گفت
ببین مادر جان می دونم آدم شری نیستی ولی ازین خونه چیزی گیرت نمیاد به دختر معصوم و مهربون این خونه نگاه نکن پدر و عموهاش انگار از دهن فیل افتادند ماها را اصلا داخل آدم حساب نمیکنند
مهرداد گفت پس چرا شما اینجا براشون کار میکنید
پیرزن گفت دستم زیر سنگه چاره ای ندارم البته اگه حورا خانم نبود خیلی سال پیش ازینجا رفته بودم پیر زن وقتی دید مهرداد به شنیدن حرفاش علاقمنده روی سکوی کنار دیوار که جای گلدون بود نشست و گفت ببین مادرجان من حافظه ام خیلی خوبه تورو چندبار این دوروبر دیدم من از چشم های هرکس میتونم بخونم چی تو سرشه ولی بهت میگم که پسرجان اینجا جای تو نیست شاید بگی این پیرزن خل شده اما نه پسرم
من ۲۰ سال پیش پسری همسن و سال تو و تقریبا به قد و قامت تو داشتم ...
آهی کشید و با گوشه چادر کهنه اش اشکش را پاک کرد و گفت بله پسرجان
پسرم را دست تنها بزرگش کرده بودم که یک روز بخاطر عشق و عاشقی پیش چشمم پرپر شد و رفت پسرجان من از عشق عاشقی بیزارم از من بشنو و هرچی تو دلته رو همینجا بذار برو اینجا جای خوبی نیست پسرم اصلا عشق چیز خوبی نیست فیل باشی تو رو از پا مینداره بغضش شکست و با گریه گفت
برو پسر جان برو
ادامه دارد..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5805492141358584077.mp3
4.64M
محمد کریمی 🎤
هسّه چلچلا دلبر
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5807743941172270000.mp3
6.23M
#شعر_شبانه
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه؟
شاهِ خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه؟
سخنت رمزِ دهان گفت و کمر سِرّ میان
وز میان تیغ به ما آختهای یعنی چه؟
هر کس از مُهره ی مِهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه؟
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه؟
#حافظ
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه!
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
چهارشنبه🌞 🖼
۶ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۵ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۷ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤