🍁تفسیر آیات 7⃣ و 8⃣ سوره #التین در تفسیرالمیزان
🔰فما يكذبك بعد بالدين7⃣
🔰 اليس اللّه باحكم الحاكمين8⃣
🔸خطاب در اين آيه به انسان است، البته به اعتبار جنس انسان.
🔸ولى بعضى گفته اند:
در ظاهر خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است، و در واقع منظور ساير مردمند. كلمه #ما در آن استفهامى و استفهامش توبيخى است، و جار و مجرور #بالدين متعلق است به جمله #يكذبك، و كلمه #دين به معناى جزا است. و معنايش - به طورى كه گفته اند - اين است كه
🔸اى انسان ! آن انگيزه اى كه تو را واداشته كه جزاى روز قيامت را تكذيب كنى چيست؟ آن هم بعد از اينكه ما انسان را را دو طايفه كرده، يك طايفه كه به سوى اسفل سافلين برگشتند، و طايفه اى كه پاداش داده شدند، پاداشى قطع ناشدنى.
🔸اليس اللّه باحكم الحاكمين
اين استفهام براى تقرير و تثبيت مطلب قبل است، و احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او فوق هر حاكم است، چون حكمش متقن ترين حكم است و در حقيقت و نفوذ از حكم هر حاكم ديگر برتر است، حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمى گردد، خداى تعالى در عالم خلقت و تدبير حكمى مى راند كه به مقتضاى حكمت بايد رانده شود، حكمى متقن و زيبا و با نفوذ، و چون از يكسو خداى تعالى احكم الحاكمين، و از سوى ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند حكمت واجب مى سازد كه خداى تعالى بين اين دو طايفه از نظر جزا در حيات باقى آخرت فرق بگذارد، و همين است كه مسأله بعث را واجب مى كند.
🔸پس تفريعى كه در جمله (فما يكذبك بعد بالدين) شده، از قبيل تفريع نتيجه بر حجت است، و جمله (اليس اللّه باحكم الحاكمين) حجت مذكور را تتميم مى كند، چون تماميت حجت، موقوف بر احكم الحاكمين بودن خداست.
🔸و حاصل آن حجت اين است كه:
بعد از آنكه مسلم شد كه انسان در احسن تقويم خلق شده، و معلوم شد كه بعد از خلقت، به دو طايفه تقسيم مى شود، طايفه اى كه از تقويم خداداديش كه تقويمى احسن بود خارج و به سوى اسفل سافلين برمى گردد، و طايفه اى كه به همان تقويم احسن الهى و بر صراط فطرت اولش باقى مى ماند. و از سوى ديگر خداى تعالى مدبر امور ايشان، احكم الحاكمين است. و از سوى سوم حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يك جور معامله نكند نتيجه مى گيريم كه پس بايد روز جزايى باشد، تا هر طايفه اى به جزاى عملى كه كرده اند برسند، و عقل و فطرت آدمى اجازه نمى دهد و بهانه اى ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند.
🔸پس آيات مورد بحث به طورى كه ملاحظه مى كنيد - همان معنايى را افاده مى كند كه آيه زير آن را افاده مى كند:
ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجا
🔸و نيز آيه زير كه مى فرمايد:
ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون.
🔸و بعضى از مفسرين كه خطاب در آيه (فما يكذبك ) را متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) دانسته اند، كلمه (ما - چيزى كه را) به معناى (من - كسى كه) گرفته اند، و نيز حكم را به معناى قضا گرفته، و در نتيجه آيه را چنين معنا كرده اند:
وقتى مردم مختلف هستند، و لازمه اختلافشان اختلاف جزايشان در روز جزاست، پس كسى كه تكذيب جزا را روش خود كرده آيا خداى تعالى را (اقضى القاضين) نمى داند؟
آرى او بين تو و تكذيب گران به تو به روز جزا حكم خواهد كرد.
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه صاحبان اين وجه بيهوده خود را به زحمت انداخته اند.
___________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
@all_mizan1001
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه9⃣ سوره #الصف از تفسير شریف المیزان
🔰هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ9⃣
🔸اضافه كلمه #دين به كلمه #حق به طورى كه گفته اند اضافه اى است بيانى، ولى ظاهرا اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده، و عنايت لطيفى در آن به كار رفته، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براى خود دينى دارند كه مطابق اقتضاى خاص آنها است، و خداى تعالى از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براى اينكه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته.
🔸كلمه #اظهار وقتى در مورد چيزى عليه چيز ديگر استعمال مى شود، معناى غلبه را مى دهد، وقتى مى گوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه آن را بر ساير اديان غلبه داد. و منظور از همه اديان، همه روش هاى غير خدايى است كه در بين بشر سلوك مى شود. و اين آيه در مقام تعليل جمله (و اللّه متم نوره ) در آيه قبلى است، و معنايش اين است كه: خدا نور خود را تمام مى كند، براى اينكه خدا آن كسى است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت، نورى كه همان هدايت و دين حق است، تا آن را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين بت پرست نخواهند.
🔸از اين دو آيه استفاده مى شود كه دين حق نور خدا در زمين است، همچنان كه اين معنا از جمله (مثل نوره كمشكوه فيها مصباح ...) نيز استفاده مى شود، كه تفسيرش در سوره نور گذشت.
________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات5⃣و6⃣ سوره #الذاریات از تفسير شریف المیزان
🔰انما توعدون لصادق5⃣
🔰 و ان الدين لواقع6⃣
🔸كـلمـه #ما موصوله است و ضمير در #توعدون به آن برمى گردد، چيزى كه هست ضـمـيـر حـذف شـده، و تـقـديـر آن (ان الذى توعدونه) است.
البته ممكن است #ما مـصـدريـه، و جـمـله #توعدون از وعده باشد، نه از وعيد، همچنان كه وقوع جمله (ان الديـن لواقـع ) ايـن مـعـنا را تاءييد مى كند، چون كلمه دين به معناى مطلق جزا است، چه وعـده بـاشـد و چـه وعـيـد. بـعـضـى هـم گفته اند: جمله #توعدون از #ايعاد مصدر #وعـيـد اسـت، و تـنـهـا شـامـل عـذاب مـى شـود، نه مطلق جزاء همچنان كه آيه (فذكر بالقران من يخاف وعيد) نيز مؤيد آن است.
و اگـر وعده (و يا وعيد) را صادق خوانده، با اينكه در حقيقت صادق، وعده و وعيد دهنده اسـت، از بـاب مـجاز در نسبت است، همان طور كه اين مجاز در جمله (فى عيشه راضيه) نـيـز بـه كـار رفته، چون در حقيقت صاحب عيش راضى است نه خود عيش. و يا از باب اين است كه مضافى از آن حذف شده و تقديرش (وعده ذوصدق ) است، يعنى وعده كسى كه داراى صدق مى باشد، همچنان كه نظير اين را در جمله (فى عيشه راضيه) گفته اند، و كلمه #دين به معناى جزاء است.
تأكيد بر صدق و وقوع معاد و جزا و به هر حال جمله (انما توعدون لصادق) جواب قسم است، يعنى همان مطلبى است كه بـراى اثـبات و تأكيد ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله (و ان الدين لواقع) عطف اسـت بـر آن، و بـه مـنزله تفسير آن است. و معناى مجموع كلام اين است كه : به چه و چه سـوگـنـد مـى خـورم كـه آنچه وعده داده شده ايد (يعنى آن وعده هايى كه در قرآن هست و يا رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله وسلّم )، به وسيله وحى به شما وعده مى دهد كه روز جزايى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسيد، اگر اعمالتان خير است ، بـه جـزاى خـيرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسيد) صادق است، و روز جزاء آمدنى است
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات 8⃣و 9⃣سوره #الذاریات از تفسير شریف المیزان
🔰انكم لفى قول مختلف8⃣
🔰 يوفك عنه من افك9⃣
🔸قول مختلف سخن متناقضى را گويند كه ابعاضش با يكديگر نسازد، و يكديگر را تكذيب كنند. و از آنجايى كه زمينه كلام اثبات صدق قرآن و يا دعوت و يا صدق گفتار آن جناب در وعـده هـايـى اسـت كـه از مسأله بـعـث و جـزاء مـى دهـد، نـاگـزيـر مـراد از قـول مـخـتـلف - البـتـه ايـن كـه مـى گـوييم قطعى نيست ليكن از احتمالات ديگر به ذهن نزديك تر است - سخنان مختلفى است كه كفار به منظور انكار آنچه قرآن اثبات مى كند مى زدند، اينك فهرستى از سخنان ايشان:
1- مى گفتند: اين كتاب سحر است، و آورنده اش ساحر.
2- مى گفتند: جن به او صدمه زده و ديوانه اش كرده.
3- مـى گـفـتـنـد: القـاءهـاى شـيـطـانـهـاى جـنـى اسـت و خـود او مـردى كـاهـن و رمال است.
4- اين كتاب شعر و آورنده اش شاعر است.
5- مى گفتند: دروغهايى است كه به خدا مى بندد.
6- مى گفتند: فردى از بشر او را درس مى دهد.
7- هـمـه ايـنها كه مى گويد خرافات كهنه اى است كه از جايى پيدا كرده، و از روى آن نوشته است.
(يـوفـك عـنـه مـن افـك ) - كـلمـه #افـك به معناى صرف و منحرف كردن است. و ضـمـيـر #عـنـه بـه كـتـاب بـرمـى گـردد، امـا از ايـن جـهـت كـه مـشتمل بر وعده به آمدن قيامت، و اثبات جزاء است. و معنايش اين است كه: منحرف مى شود از قـرآن هـر كـس كـه مـنـحـرف مـى شـود. و بـعـضـى ضـمـيـر عـنـه را بـه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم برگردانيده، گفته اند: معناى جمله اين است كه مـنـحـرف مـى شـود از ايـمـان بـه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم هر كس كه مى شـود. ولى خـوانـنـده مـحـترم توجه دارد كه معناى قبلى با سياق موافقتر است، هر چند كه برگشت هر دو به يك معنا است.
وجوه مختلف در معناى جمله: (يؤفك عنه من افك)
و از بـعـضى از مفسرين حكايت شده كه گفته اند: ضمير #عنه به كلمه (ما توعدون) و يـا بـه #ديـن بـرمـى گـردد زيـرا خـداى تـعـالى اول سـوگـنـد خـورد بـه #ذاريـات و آن چـند چيز ديگر كه بعث و جزاء حق است، سپس سـوگـند خورد به آسمان كه كفار در باره وقوع بعث در قولى مختلف هستند، بعضى شك دارنـد و بعضى منكرند، آنگاه مى فرمايد منحرف مى شوند از اقرار به امر قيامت و جزاء، اشـخـاصـى كه به دست ديگران منحرف شده اند. و اين وجه هم قريب به همان وجه سابق است.
و از بـعـضـى ديـگـر حـكـايـت شـده كـه گـفـتـه انـد: ضـمـيـر در #عـنـه بـه قول مختلف بر مى گردد، و كلمه #عن تعليل را مى رساند، همچنان كه در آيه (و ما نحن بتاركى الهتنا عن قولك) علت را افاده مى كند، و در نتيجه جمله مورد بحث صفتى مى شود براى قول، و معنايش اين است كه : شما در قولى مختلف هستيد، قولى انحرافى كه به سبب اشخاص منحرف كننده، انحرافى شده است. و اين وجه خوبى است.
بـعـضـى ديگر گفته اند: ضمير در #انكم به مسلمان و كافر، هر دو برمى گردد، و در نتيجه منظور از قول مختلف قول مسلمين است كه مى گويند بعث و جزاء واقع شدنى است، و قـول كـفـار اين است كه مى گويند: واقع شدنى نيست. و شايد سياق آيه با اين وجه خـيـلى سـازگـار نباشد. و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند، كه خيلى بى اساس است و فايده اى در نقل آنها نيست
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه3⃣2⃣ سوره #الذاریات از تفسير شریف المیزان
🔰فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون3⃣2⃣
🔸كـلمـه #نـطـق بـه مـعـنـاى تـكـلم و سخن گفتن است. و ضمير در #انه به مطالب قبل بر مى گردد كه مى فرمود (رزق شما و آنچه وعده داده شده ايد در آسمان است ). و كـلمه #حق به معناى ثابت و نيز به معناى قضائى است كه خداى تعالى رانده، و آن را حتمى كرده باشد، نه اينكه امرى تبعى و يا اتفاقى باشد.
و معناى آيه اين است كه: پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه ما گفتيم كه رزقـتـان اسـت و آنچه كه وعده داده شده ايد كه همان بهشت باشد كه خود رزقى ديگر است در آسـمـان اسـت. و ايـن مـطـلبـى اسـت ثـابـت، و قـضـائى اسـت حـتـمـى، مـثـل حـق بـودن سـخـن گفتن خودتان، همان طور كه در سخن گفتن خود شكى نداريد، در اين گـفـتـه مـا هـم شـك نـداشـته باشيد. و اما اينكه گفتيم بهشت هم رزقى است، دليلش قرآن كريم است كه در آيه شريفه (لهم مغفره و رزق كريم) بهشت را رزقى كريم خوانده.
بعضى از مفسرين احتمال داده انـد كـه ضـمـيـر در #انـه به جمله (ما توعدون ) به تنهايى، و يا به كلمه #رزق بـه تـنـهـايـى، و يـا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم، و يا به قـرآن، و يـا بـه #ديـن در جـمله (و ان الدين لواقع )، و يا به كلمه #يوم در جـمـله (ايـان يـوم الديـن)، و يـا بـه هـمـه آنـهـايـى كـه از اول سـوره تـا ايـنـجـا ذكـر شده برمى گردد. و به نظر ما همانطور كه قبلا گفتيم بعيد نيست كه برگرداندن آن، به آنچه در جمله (و فى السماء رزقكم و ما توعدون) ذكر شده از ساير وجوه موجه تر باشد، و معنايش اين است كه : آنچه وعده داده شده ايد حق است.
گفتارى درباره كافى بودن رزق براى روزى خواران
كـلمـه رزق (بـه مـعـنـاى مـصدرى اش عبارت است از روزى دادن و به معناى اسم مصدريش) عبارت است از هر چيزى كه موجودى ديگر را در بقاى حياتش كمك نمايد، و در صورتى كه آن رزق ضـمـيـمه آن موجود و يا به هر صورتى ملحق به آن شود، بقائش امتداد مى يابد، مـانـنـد غـذايـى كـه حـيـات بـشـر و بـقـائش بـه وسـيـله آن امـتـداد پـيـدا مـى كـنـد كـه غـذا داخل بدن آدمى شده و جزء بدن او مى گردد. و نيز مانند همسر كه در ارضاء غريزه جنسى آدمى او را كمك نموده و مايه بقاء نسل او مى گردد.
و به همين قياس هر چيزى كه دخالتى در بقاء موجودى داشته باشد رزق آن موجود شمرده مـى شـود. و ايـن مـعـنـا واضـح اسـت كه موجودات مادى بعضى از بعضى ديگر ارتزاق مى كنند،انسان با گوشت (و شير حيوانات ) و نيز با گياهان ارتزاق مى كند (و نيز حيوانات بـا گـيـاهـان، و گـيـاهـان بـا آب و هـوا). پـس آنـچـه از رزق كـه مـنـتـقـل بـه مـرزوق و ضـمـيـمـه آن مى شود، و آن مقدارى كه در بقاى آن دخالت دارد، و به صـورت احـوال و اشكال گوناگون آن موجود درمى آيد، همانطور كه اشكالى است از عالم كـون كـه مـلحـق بـه مـرزوق شـده، و فعلا به او نسبت مى دهيم، همچنين خود آن مرزوق نيز اشـكـالى از عالم كون است كه لا حق به رزق و منسوب به آن مى شود، هر چند كه چه بسا اسـمـاء تـغـيـير كند. پس همان طور كه انسان از راه خوردن غذا داراى اجزائى جديد در بدن خود مى شود، همچنين آن غذا هم جزء جديدى از بدن او مى شود كه نامش مثلا فلان چيز است.
ايـن نـيـز روشـن اسـت كـه قـضـائى كه خداى تعالى در جهان رانده، محيط به عالم است و تـمـامـى ذرات را فـرا گرفته، و آنچه در هر موجودى جريان دارد، چه در خودش و چه در اشـكـال وجـودش هـمـه از آن قضاء است. و به عبارتى ديگر: سلسله حوادث عالم با نظام جـارى در آن تـاءليـف شـده از عـلتـهـاى تـامـه و مـعـلولهـايـى اسـت كـه از علل خود تخلف نمى كند.
از اينجا روشن مى شود كه رزق و مرزوق دو امر متلازمند، كه به هيچ وجه از هم جدا شدنى نـيـسـتند، پس معنا ندارد موجودى با انضمام و لا حق شدنش به وجود چيزى ديگر در وجودش شـكـلى جـديـد بـه خـود بـگـيـرد، و آن چـيـز مـنـضـم و لاحـق در ايـن شـكـل بـا او شـركـت نداشته باشد. پس نه اين فرض معنا دارد كه مرزوقى باشد كه در بـقـاء خـود از رزقى استمداد جويد، ولى رزقى با آن مرزوق نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزقى وجود داشته باشد ولى مرزوقى نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزق مـرزوقـى از آنچه مورد حاجت او است زيادتر باشد، و نه اين فرض ممكن است كه مرزوقى بـدون رزق بـمـاند. پس رزق داخل در قضاء الهى است، و دخولش هم اولى و اصلى است، نه بالعرض و تبعى، و اين معناى همين عبارت است كه مى گوييم (رزق حق است).
داستان وارد شدن مـلائكـه مـأمـور بـه هـلاك ساختن قوم لوط ابراهيم (ع) و آنچه بين ميزبان و ميهمانان گذشت.
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a