eitaa logo
المرسلات
10.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
539 ویدیو
40 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
💢حکمت چگونه متعالی شد؟ 👈(همراهی با ملاصدرا از مشاء تا متعالیه) 🔰حجت الاسلام سید مجتبی جواهری @smojtabaamin 🌐🌐🌐🌐🌐🌐 🔸حتما تا به حال زیاد شنیده اید که برای تأسیس حکمت متعالیه و نظام فلسفی نوین از دست آوردهای قرآنی و میراث عرفانی بهره برد و توانست را به کمک برهان فلسفی در راقی ترین معنای ممکن تبیین کند. ولی این پرسش به ذهن می رسد که چگونه می توان معنایی را از قرآن تعقل کرد یا شهودی را از عارف تحویل گرفت و ره آورد برهان را در مسیرِ او قرار داد؟ 🔸این پرسش ما را در درک مسائل اساسی و لمس وجدانیات مرحوم ملاصدرای شیرازی کمک می کند. 🔸مسلم است که زیربنایی ترین کبرای فکری در حکمت متعالیه «نظریه اصالت وجود» است. از کجا به ذهنِ صاحب نظریه رسیده است؟ او چه تأملی در کدامین سرفصل های فلسفه می کند تا هستی شناسی خود را از زنجیرهای ماهیت رها کرده و متنِ وجود را موضوعِ قرار می دهد؟ 🔸بگذارید مروری کنیم بر آنچه از حکمت در اختیار او بوده است. حکما پیش از ملاصدرا با قانون علیت به تفسیر هستی مشغول بودند و در صفحه به صفحه کتب خود، علیت را مبدأ قرار دادند. مثلاً قیام عرض به جوهر را با علیت تفسیر کردند، مراتب عالم را با علیت توضیح دادند، از علیت برای تبیین رابطه ممکن با واجب بهره بردند و نمونه های زیادی از این قبیل که بیان آن به تفصیل این نوشتار می انجامد. 🔸مرحوم ملاصدرا با دقت در معنای نسبت به هر یک از این فصول به این نتیجه می رسد که رابطه علت با معلول در انتساب افعال به واجب با رابطه علت و معلول در انتساب معالیل متعارف به علت هایشان متفاوت است. این تفاوت در اندیشه متکلمین یعنی معتزله و اشاعره وجود نداشت از این رو آن ها نتوانستند رابطه صفات با ذات را حل کنند. آن ها یا به انکار صفات تن دادند یا صفات را معلول و مخلوق ذات دانستند و به ناچار قائل به نظریه قدمای ثمانیه شدند. 🔸در ارتکاز حکمای اسلامی همیشه واجب الوجود لایتناهی بود و هیچ محدودیت نمی توانست او را به تناهی بکشاند. این واقعیت با الهام حکما از توحید قرآنی بدست آمده است. از این رو در تبیین برهانی، واجب و صفات و افعالش را عاری از حدود می خوانند چون هر حدی در ذات یا صفات و افعال، نوعی از ترکب را در او ایجاد می کند. چه این که ترکب ناشی از ماهیت باشد چه ناشی از حیثیات عقلانی و حقیقی، در هر صورت پذیرش لایتناهی بودن، ملازم بساطت محض در واجب است. بنابراین برای تبیین رابطه صفات واجب با ذات به نظریه «عینیت صفات با ذات» معتقد شدند. عینیت صفات با ذات در واجب چگونه منجر به ترکب نمی شود؟ 🔸حکما همچون معتقدند واجب تنها موجودی است که برای توضیحِ صفاتش ناچاریم به رابطه ای غیر از رابطه طبیعی و فرد استناد کنیم. در رابطه طبیعی و فرد علت و معلول هر دو ماهیت هستند. مثل نفس ناطقه و علم که یکی جوهر و دیگری عرض است. اعراض معلول جواهر هستند و علیت در هر دو سو به یک ماهیت ختم می شود ولی در واجب، علیت به ماهیات ختم نمی شود ولی رابطه ضروری همچنان پابرجاست. علیت در واجب به عنوان و معنون در معقول ثانی فلسفی می انجامد و این امر خطر ترکب و کثرت در ذات را دفع می کند. 🔸حکما می دانستند که ترکب و کثرت در ذات به معنای تناهی است و لایتناهی بودن نتیجه دقت در معنای واجب الوجود بالذات است. پس آن ها دست به دامان رابطه ای غیر از طبیعی و فرد نسبت به واجب می شوند. به دیگر سخن، واجب و صفات و افعالش را عاری از حدود دانسته آنگاه علیت را بر او جاری می کنند و بارگاه او را از کثرات تطهیر می کنند. 🔸ملاصدرا از سویی ندای وحدت در را می شنود و از سوی دیگر مشاهدات عرفا مبنی بر وحدت در وجود را به چشم می بیند و با ظرفیتی که در حکمت نسبت به واجب و صفاتش دیده است، آن را به کل هستی سرایت می دهد. یعنی ایده نفی حدود از واقعیت را در ذهن خود پرورش می دهد. از نظر او اگر واجب عاری از حدود است باید افعال و صفاتش نیز عاری از حدود باشد و چه موجودی در عالم از دایره افعال و صفات واجب خارج است که در او حد جاری شود؟ 🔸ماهیت بنابر سنخیتی که میان علت و معلول هست نمی تواند نسبتی با واجب داشته باشد بنابراین حضور بی واسطه او در عالم واقعیت ناخواسته حکم به تناهی ذات واجب و فعل اوست. از این رهگذر تأمل بر ماهیت را آغاز می کند و اساس یک نظریه زیربنایی در حکمت را طراحی می کند. ماهیت به اعتراف حکما یعنی آنچه وجود و عدم بر او مساوی است پس هر گونه خروج از تساوی ماهیت را لاماهیت می کند. بنابراین آنچه پا به عرصه هستی می گذارد ماهیت نیست بلکه متن وجود است. او در ادامه تلاش می کند که موضوع سخن خود را متن وجود قرار داده و با تحقیق در هر یک از محمولات فلسفی مویدی بر آن بیاورد تا نشان دهد حُکمی که بر واجب و فعلش در ارتکاز حکما وجود داشته، حُکمِ سراسر هستی است و نباید این دو را از یکدیگر تفکیک کرد. 🔸پس ملاصدرا از سویی دغدغه توحید را با نور قرآن در خود مشاهده می کرد و از سوی دیگر این ظرفیت را در حکمت تعقل کرد تا توانست ضوابط رابطه واجب با صفاتش را به کل هستی سریان دهد. از این پس هر آنچه واقعیت دارد فاقد حد است و تنها اوصافی که از رابطه عنوان و معنون (معقول ثانی فلسفی) تبعیت می کنند، حکایت از متن واقعیت دارند. 🔸 در امتداد همین مسیر، جایگاه ماهیات را در نظام شناختی روشن می کند و ذیل بحث از مخصصات وجود آن ها را لغو یا خطا نمی خواند بلکه کیفیت حکایت آن ها را تبیین می کند. حدود ماهوی حاکی از اختلاف آثار واقعی است ولی مستقیم خبر از متن واقع نمی دهد. 🔸با این تفسیر یک تحول معنایی در علم فلسفه ایجاد می شود و همه محمولات فلسفی را دچار مشترک لفظی می کند. قوه و فعل، علت و معلول، واحد و کثیر، رابط و مستقل و ... همگی در صورتی فیلسوف را به متن هستی می رساند که عاری از حدود تبیین شود. 🔸نظر به مواجه اندیشه ملاصدرا با توحید قرآنی و ظرفیت های حِکمی موجود، بهترین تعبیر برای مکتب او را می توان همان «حکمت متعالیه» دانست. حکمتی که با نظر به توحید تعالی پیدا می کند و پرسش های متعدد بشر را در همان مسیر برهانی حل می کند. @almorsalat
🔰 ملاصدرا؛ جامعِ قلب و عقل ⭕️ بی شک تاریخِ حکمت و عرفان و فهم فقهی از شریعت مدیون صدرالمتالهین شیرازی است. نزاع بی پایان و کشمکش های تاریخی اصحاب این سه مشرب همواره راه را بر همنشینی عقل و عشق و شریعت می بست و این ندا را پر طنین می کرد که: 💢ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست 💢بر عارفان جز خدا هیچ نیست ⭕️ اما ملاصدرا در مطلع قرن یازدهم هجری با تبعیت از تعالیم الهی قرآن و اهل بیت (ع)، با بنا گذاشتن حکمت متعالیه نشان داد که نه تنها قلب و عقل نتایج متباین ندارند بلکه حکم قطعی عقل با عبور از تنگناهای حکمت مشایی همان است که همواره عارفان از آن سخن می گفتند. گرچه خودِ این عارفان - به شهادت حضرت آیت الله جوادی آملی در تحریر تمهید القواعدِ ابن ترکه- با تمام جلالت شأن هرگز نتوانستند غایت القصوای خود را به صورت عقلی مبرهن نمایند و جمله براهین ایشان بر دچار خلط مفهوم و مصداق یا اشکالات دیگر است. ⭕️ اما صدرالمتالهین با بنای و تبیین حقیقتِ و توضیح عمق قاعده ، این سد را شکست و ناکامی تاریخی عقل را در تبیین فلسفیِ به پایان رساند. ⭕️ البته عظمت صدرالمتالهین تقریبا به طور کامل در غرب مغفول است. در غرب تقریبا از فلسفه اسلامی پس از خبری نیست و با پایان یافتن فلسفه که اوج آن در «سَنت توماس » جلوه گر بود رجوع به فلسفه اسلامی نیز کمرنگ شد. ⭕️ حال آنکه ملاصدرا تقریبا هم عصر با - یعنی اندیشمندِ آغازگر فلسفه مدرن- می زیست و بر خلاف دکارت نه تنها در فرو نرفت بلکه با تفسیر حقیقتِ نفس، دوالیسم دکارتی را نیز که تا حدود دو قرن اندیشه حکمی را در غرب به تنگنا انداخته بود، پشت سر گذاشت. ⭕️ملاصدرا بر خلاف ، که پس از اثبات وحدت وجود به جبر کامل گرایید و نتوانست تفسیر موجهی از کثرات ارائه کند، با نظریه تشکیک توانست جمع وحدت و کثرت کند و با تبیین وجود ذهنی تفسیر ماهوی را نیز از عالم وجود موجه نماید. ⭕️ وی در حدود دو قرن پیش از حقیقتِ حرکت را در یافت و از هم آغوشی قوه و فعل حرکت واحدِ سیال تمام عالم ماده را به صورت امری ذاتی و جوهری به دست آورد و انسان را در تغیّری دائمی در عالم ماده تصویر نمود و البته کار را در اینجا به اتمام نرساند و با اتحاد عاقل به معقول ادامه مسیر این انسان را پس از عالم ماده نیز تصویر نمود. ⭕️ در هر صورت گرچه از او زیاد سخن گفته شده ولی هنوز چهره او نزد ما و خصوصا نزد سایر سنت های فلسفی به شدت مغفول و مجهول است... رحمه الله و حشرنا الله معه 🖊 سید محمد هاشمی 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b