eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
986 ویدیو
75 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ✳️ گزارش تصویری ❇️ با سخنرانی فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) ✅ مهرماه 1362 اون روزها اسمش نبود و سالگرد تهاجم رژیم بعث به کشور ما رو میگفتند و فرمانده لشگر هم بدون رعایت پرستیژ فرماندهی و با دمپایی که برای پاهاش کوچیک بود رفت پشت تریبون و این تصاویر به ثبت رسید. @alvaresinchannel
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀 🍀 🔴 نماز 21 تیر ماه سال 1362 رزمندگان @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔶🔸 سومین سالگرد دفاع مقدس با سخنرانی فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) ✅ مهرماه 1362 اون روزها اسمش نبود و سالگرد تهاجم رژیم بعث به کشور ما رو میگفتند و فرمانده لشگر هم بدون رعایت پرستیژ فرماندهی و با دمپایی که برای پاهاش کوچیک بود رفت پشت تریبون و این تصاویر به ثبت رسید. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔶🔸 🔷 چهل و چهار سال گذشت روزی که با دمپایی پشت تریبون رفت 🔶 مراسم سومین سالگرد دفاع مقدس با سخنرانی فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) ✅ مهرماه 1362 اون روزها اسمش نبود و سالگرد تهاجم رژیم بعث به کشور ما رو میگفتند و فرمانده لشگر هم بدون رعایت پرستیژ فرماندهی و با دمپایی که برای پاهاش کوچیک بود رفت پشت تریبون و این تصاویر به ثبت رسید. @alvaresinchannel
تیپ سیدالشهداء علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : سید علیرضا شیرازی گردان قمربنی هاشم(ع) ما از تهران اعزام شدیم و رفتیم به که محل استقرار لشگر 27 بود . در سازماندهی شدیم و شهید اسماعیلی و شهید مفاخری فرماندهان ما بودند. با اینها زندگی خودمان را در آن روز ها می گذراندیم بعد از مدتی ابلاغ کردند که باید به تیپ سیدالشهداء(ع) بروید . اتوبوس ها اومدند و ما از اردوگاه قلاجه در جاده کرمانشاه به ایلام به اردوگاه تیپ 10بین پل دختر و اسلام آباد در منطقه کوهدشت نقل مکان کردیم و در گردان قمر بنی هاشم علیه السلام سازماندهی شدیم. من شدم خدمه تیربار دوشکا... در اونجا آموزش ها ادامه داشت تا اینکه گفتند آماده رفتن باشید و اتوبوس ها اومدند و با 50 اتوبوس از طریق اسلام آباد به سنندج از سنندج به نقده و پیرانشهر برای عملیات حرکت کردیم . وقتی وارد نقده شدیم دیدیم با پارچه بزرگ نوشتند ورود رزمندگان تیپ سید الشهداء ( ع ) را به نقده خوش آمدمی گوئیم . برای ما خیلی عجیب بود اون اصرار فرماندهان به اصول حفاظتی و این استقبال عمومی مردم شهر نقده چه حکایتی داره. ما در مدرسه بزرگی در شهر نقده مستقر شدیم و قبل از عملیات تیپ به سمت پیرانشهر حرکت کرد و در داخل منطقه عملیاتی در شیاری مسنقر شدیم و بعد وارد عملیات شدیم. @alvaresinchannel
شهادت : شهریورماه 66 محل شهادت: سردشت(بلفت) ✍️✍️ راوی : رو از میشناسم داشتم از کنار یکی ازچادرها رد میشدم دیدم یه صدای ناله میاد . توجهم جلب شد دنبال صدا رفتم ودرب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک به گوششه و با لبهای بسته وبا تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلکهای بسته اش قطره های اشک سرازیره. اول خیال کردم خودش رو به خواب زده . یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلک هاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد. خواب خواب بود. کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد.گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم ورفتم. بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از اون رو کنار کشیدم وسر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من میداد تا اون قرآن رو گوش بدم یه خورده زبونش میگرفت. بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود میگفت: برادرجعفر؟؟؟ من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رررررفیقم. من هم سر به سرش میگذاشتم و میگفتم :سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر. هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد. توی مستقر بودند و مقابل دشمن رو میکردند. یه شب توی سنگر بحث شد و هرکسی یه چیزی گفت.. گفت توی من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی. چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم. گفتم برگشتی؟؟ گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : شده. و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش میبردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز برگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود. به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو میکنیم به هرکس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما میشد ایکاش 🌿🌸 🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @alvaresinchannel