🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🌹✨
#روزی_که_پیکر_عباس_تبادل_شد
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
ولادت 6 مرداد 1344
شهادت 5 مرداد 1367
محل شهادت #شلمچه
✍️✍️✍️ راوی: #مرتضی_شادکام
بعد از قطعنامه 598 ، در اواخر مرداد سال 67 آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد
با یه تعداد از بچه ها به عنوان #تخریبچی در خط #شلمچه حضور داشتم .
مواضع ما با عراقی ها خیلی نزدیک هم بود.
تعدادی از جنازهای عراقی در منطقه افتاده بود و یه تعد از پیکرهای شهدای ما هم در مواضع دشمن رها شده بود.
روزها کارمون این بود که اجساد سربازان عراقی رو جمع میکردیم و میبردیم نزدیک خاکریز عراقی ها و اون ها هم شهدای ما را میاوردند و رودرو مبادله میکردیم.
گاهی هم که جنازه عراقی پیدا نمیکردیم با مترجم میرفتیم نزدیک مواضع عراق و به اون ها غذا و سیگار میدادیم و اون ها شهدای ما رو تحویل میدادند.
یکی از روزها قرار شد سنگرهای کمین را کمی جلوتر ببریم برای این کار با مسوول محور منطقه رفتیم داخل #میدون_مین تا راهکاری برای جابجایی پیدا کنیم که بوی تعفن شدیدی توجه ما رو جلب کرد. به چاله انفجاری رسیدیم و جنازه ای در اونجا افتاده بود. از درجه های روی دوشش معلوم بود که افسر عراقی است.
کارت شناسایی اش نشون میداد که درجه اش سرهنگ است. دوماهی جنازه اش مونده بود و در اثر تابش آفتاب و گرما متلاشی شده بود.
مسئول محور با دیدن جسد این افسر عراقی خوشحال شد و گفت: این چیز خوبیه و خوب مى شه باهاش تبادل کرد.
یک مترجم داشتیم که از مجاهدین عراقى بود. او را برداشتیم و رفتیم طرف سنگر عراقى ها.
صداشون کردیم.
فرمانده عراقی ها که اون هم سرهنگ بود جلواومد و ما کارت شناسایی افسر کشته شده رو به اون نشون دادیم و گفتیم جنازه اش پیش ماست. فرمانده عراقی یک خورده به کارت نگاه کرد وهاج و واج مانده بود. باورش نمى شد.
یک دفعه شروع کرد به التماس کردن که شما را به خدا هرجورى هست جنازه او را بیاورید و مبادله کنیم.
. گفت:«من ۱۸ جنازه ایرانى در اطراف خاکریزمان جمع کردم که مى توانم آنها را برایتان بیاورم.» .
اصرار فرمانده عراقی رو که دیدیم. گفتیم: «نخیر ما حداقل پنجاه تا شهید مى خواهیم».
مترجم گفت ما به این شرط تبادل میکنیم و به سمت خط خودمون حرکت کردیم.
روز بعد دو سه نفر برداشتیم و بردیم بالاى سرجنازه سرهنگ عراقى.
به هر مصیبتى که بود بینى مان را گرفتیم که بوى تعفنش اذیتمان نکند. پلاستیکى کنارجنازه پهن کردیم و اون رو روی پلاستیک کشیدیم و اطرافش رو گره زدیم . وقتی میبردیم سمت خط عراقی ها به علت گرمی هوا دست هامون عرق کرده بود و پلاستیک لیز میخورد و مجبور بودیم جنازه رو روی زمین بگذاریم.
با هر مکافاتى که بود جنازه را بردیم برای تبادل.
عراقى ها هم بیست تا پیکر شهید آورده بودند.
اول روترش کردیم. شروع کردند به قسمت خورن که: «به خدا همه این اطراف را گشتیم، بیشتر از این پیدا نکردیم». البته مدام مى گفت که: «منطقه ما همه اش میدان مینه و آلوده است نمى شد بیش از وارسی کرد "
جنازه سرهنگ عراقى را تحویل دادیم و بیست شهید را گرفتیم و آوردیم به مقر.
پیکر شهدا سالم بود. با اینکه سه ماه از شهادتشان مى گذشت ولى بدن ها متلاشى نشده بود.
آنها را به تعاون سپاه تحویل دادیم که آنها هم به شهرهاى عقب انتقال دادند.
بعدها شنیدم پیکر مطهر #شهید_عباس_بیات از بچه هاى #تخریب_لشکر_10_سیدالشهدا_علیه_السلام که خودم هم مدتى در آن لشکر بودم جزو پیکرهایى بوده که ما تبادل کرده ایم.
روح همه ی شهدا شاد باشه
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel