🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱
🌱
فرمانده ما #شهید_سید_محمد وقتی #هندونه_ها رو قاچ میکرد و به بچه هاش میداد تاکید میکرد که #نعمت_خدا_رو #نفله نکنید.
و میگفت : اگر توی هندونه خوردن به سفیدی پوست هندونه برسید هم نعمت خدا رو حیف و میل نکردید و هم جایزه دارید.
جایزه اش یه قاچ دیگه ی هندونه بود.
یاد همه ی محبت هاش بخیر.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺🌷🌷🌷
🌺🌷
#دعوا_وسط_میدون_مین
برای چی؟؟؟؟؟؟
#برای_چتر_منور
#منطقه_عملیات_سیدالشهداء(ع)- #فکه
اوایل خرداد 65
✍✍✍ راوی : #جعفر_طهماسبی
اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از #منطقه_فکه وارد منطقه شدند #بچه های_تخریب بودند
یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی #میدون_مین دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند.
روزهای اول #ماه_رمضان_سال 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید.
هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود
پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند.
یک مقدار که مسیرها از #مین_های دشمن پاک شد #بچه_های_تعاون هم اومدند برای جمع آوری شهدا...
پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که #شهید حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود.
#بچه_های_تخریب در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند.
تقریبا تمامی نیروها #تخریب_لشگر_10 مشغول به کار بودند.
توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از #چتر_منور.
تقریبا جای جای #میدون_مین چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های #مین_والمر و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد.
همه ی بچه ها مشتاق بودند یه #چتر_منور از این سرزمین به یادگاری ببرند.
و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند.
اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود
اما اونهایی که با اومدن #شهید_آقا_سید_محمد صاحب #چتر_منور میشدند با غرولند باید #چتر_منور_ها رو تحویل میدادند.
#شهید_سید_محمد هم حرفش یک کلام بود.
میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی #چتر_منور بر نمیداره
#شهید_سید_محمد در جواب اعتراض بچه ها همون حرف #شهید_حاج_عبدالله رو تکرار میکرد.
به شوخی میگفت: میخوام با #پارچه_چتر_منورها برای دخترم چارقد درست کنم.
یاد همشون بخیر
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#روایت_شب_دهم
یک روایت واقعی
#عبور_از_میدان_مین
عملیات کربلای یک تیرماه 65
#شهر_مهران
✍️✍️✍️ راوی: #سید_محسن_حسینی
شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با #شهید_امیر_تابش و دونفر از #بچه_های_تخریب برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم،
قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران بازنشدن #سیم_خارداهای_فرشی دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم ویا توی #میدان_مین بدویم و به هر صورت نیروهارا از موانع رد کنیم
بعد ازین پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم.
پشت #میدان_مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند
ما برای پاکسازی #میدان_مین آغاز بکار کردیم.
با کشیدن #طناب_معبر مسیری رو برای عبور نیروها با #قرص_های_شب_نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده رو با توکل برخدا ازمعبر عبور دادیم .
عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش میریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هرکاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چپیه ام رو باز کردم ودور بازوش بستم تا جلوی خونریزی رو بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من رو تا تهش سرکشید.
زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل #میدان_مین عقب میومدیم
در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر #شهید_غلامحسين_رضايي است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم وآنها رابه طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم هدایت کردم.
ابتدای #میدان_مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر بازهم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه .
خوشبختانه با حرکت شهید تابش وجذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از #میدان_مین عبور دادیم.
میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله #بچه_های_تخریب ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بوديم .
هوا روشن شده بود که #شهید_سید_محمد اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم.
از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم
خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند.
#امروز_اون_معبر_هنوز_هم_باز_است.
اونایی که برای #اربعین از مرز #مهران به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور میکنند.
خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشید.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#تخریبچی شهید
#جعفر_صادق_نصرت_خواه
شهادت : عملیات کربلای8 فروردین66
#منطقه_شلمچه
✍✍ راوی: #جعفر_طهماسبی
زبان آذری غلیظی داشت متولد #سلماس بو د وبه قول خودش کوچیک رو خوچیک و قایق رو گایخ میگفت:
برادر بزرگش توی تهران پلیس بود و اومده بود پیش برادرش و از تهران اعزام شده بود.
بعد از عملیات کربلای2 به جمع بچه های تخریب اضافه شد.
چون لهجه اش غلیظ بود زود به چشم میومد و شوخ طبعی و خوش کلامیش هم موثر بود .
تا اینکه یه روحانی جدید وارد گردان ما شد که سر پر شور و جسارت زیادی داشت و اصلا شکل تبلیغش با بقیه رو حانی هایی که به #گردان_تخریب اومده بودن فرق میکرد.
اون با تخته و گچ و کلاس و از این حرفها کار داشت.
خیلی زود هم خودمونی شد.
چون بچه محل فرمانده ما #شهید_سید_محمد بود و دم کدخدای گردان رو دیده بود
تا اومدیم به خودمون بجنبیم بساط تئاتر رو توی گردان علم کرد و کار به جایی رسید که روضه خون گردان و بزرگ ماها رو برد روی سن و نقش جاروکش بهش داشت.
موضوع تئاتر حکایت بازرسی بود که وارد مدرسه میشه و میره سر کلاس دینی و از بچه ها سووال میکنه " #در_قلعه_خیبر_رو_کی_کنده.
من نقش اون بازرس رو داشتم و #شهید حمیدرضا #دادو معلم کلاس بود و #شهید_نصرت_خواه هم مدیر مدرسه بود.
ما توی چند جلسه تمرین تئاتر از دست نصرت خواه روده بر میشدیم و من برام مشکل بود با ایشون روبرو بشم.
مناسبت ولادت بود که قرار شد تئاتر رو توی #حسینیه_الوارثین برگزار کنیم.
با چند تا کائوچوی #پل_خیبری سن تئاتر انتهای حسینیه برپا شد و برنامه شروع شد.
حسینیه جای سوزن انداختن نبود و برای بچه ها حالب بود نقش بازی کردن من و حاج ابراهیم قاسمی.
پرده اول کنار رفت و کلاس درس بود و من و شهید دادو.
من با یه کیف که زیر بغلم بود رفتم سر کلاس و شهید دادو برپا داد و دانش آموزها نشستند و من سووال کردم در قلعه خیبر رو چه کسی کند. یکی از بچه ها بلند شد وبا ترس و لرز گفت : آقا اجازه به خدا ما نکندیم و شهید دادو هم که معلم کلاس بود با آرمش گفت: قربان بچه های کلاس ما خیلی مودب هستند و از این کارهای زشت نمیکنند.
من با عصبانیت از کلاس خارج شدم و پرده رو کشیدند و قرار بود قسمت دوم تا چند دقیقه دیگه شروع بشه.
پشت پرده که رفتم شروع کردم با #شهید_نصرت_خواه بگو مگو کردن و اینکه سعی کن با لهجه با من حرف نزنی که من نمیتونم جلوی حودم رو نگه دارم.
گفت باشه سعیم رو میکنم.
پرده دوم با بازی شهید نصرت خواه که به عنوان مدیر مدرسه در دفترش روی صندلی نشسته و حاج قاسمی هم جارو به دست و یه کلاه نخی به سرش داره اطاق رو نظافت میکنه شروع شد.
تا پرده کنار رفت همه زدند زیر خنده.
آخه صورت شهید نصرت خواه رو با ماشین خیلی کوتاه کرده بودن و سیبیل های قیطونیش به چشم میومد و یه پاپیون هم زده بود که خیلی خنده دار بود.
من صبرکردم تا هم همه و خنده ها کم شد و رفتم روی سن و با عصبانیت رو به شهید نصرت خواه شروع کردم این دیالوگ رو گفتن. که رفتم سر کلاس و از دانش آموز سووال کردم در قلعه خیبر رو کی کنده نتونست حواب بده معلم مدرسه شما هم نتونست حواب بده.
شهیدنصرت خواه هم با حوصله یه خورده سیبیل هاش رو بالا و پایین کرد و دستی به پاپیونش کشید و گفت معلم راست گفته ما بچه های خوبی داریم و از این کارهای بد نمیکنند.
نصرت خواه داشت توی چشم من نگاه میکرد و این حرف ها رو میزد .
و ادامه داد قربان خالا به فرض هم که یکی چنده باشه من یه رفیگ آهنجر دارم و میدم در رو زوش بده . اینا رو با لهجه گفت و من داشتم از خنده منفجر میشدم که یه هو بلند داد زدم که رفتم سر کلاس و از دانش آموز سووال کردم بلد نبود از معلم سووال کردم در قلعه خیبر رو کی کننده بلد نبود شما هم که میگی رفیق دارم میدم جوش بده و اینجا بود که نصرت خواهم عصبانی شد و از حا بلند و صدا زد اصلا در قلعه خیبر رو خودت کندی که با هم دست به یقه شدیم و حاج قاسمی هم که داشت اطاق رو جارو میکرد وارد معرکه شد و هردو به جای اینکه من رو به پشت سن هل بدن به وسط بچه ها توی حسینیه هل دادن و چراغ ها خاموش شد و ریختن سر ما و حسابی برای ما توی تاریکی جشن پتو گرفتن.
یاد همه اون روزهای خوب بخیر
#شهید_جعفر_صادق_نصرت_خواه فروردین 66 در کربلای8 و از شلمچه پرکشید وسالها بدن مطهرش میهمان خاک شلمچه بود و #شهید_حمید_رضا_دادو رو هم ،تیرماه 66 از ارتفاعات مشرف به شهر ماووت ملائکه به آسمان بردند و ماهم ماندیم
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺🌷🌷🌷
🌺🌷
#دعوا_وسط_میدون_مین
برای چی؟؟؟؟؟؟
#برای_چتر_منور
#منطقه_عملیات_سیدالشهداء(ع)- #فکه
اوایل خرداد 65
✍✍✍ راوی : #جعفر_طهماسبی
اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از #منطقه_فکه وارد منطقه شدند #بچه های_تخریب بودند
یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی #میدون_مین دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند.
روزهای اول #ماه_رمضان_سال 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید.
هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود
پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند.
یک مقدار که مسیرها از #مین_های دشمن پاک شد #بچه_های_تعاون هم اومدند برای جمع آوری شهدا...
پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که #شهید حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود.
#بچه_های_تخریب در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند.
تقریبا تمامی نیروها #تخریب_لشگر_10 مشغول به کار بودند.
توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از #چتر_منور.
تقریبا جای جای #میدون_مین چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های #مین_والمر و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد.
همه ی بچه ها مشتاق بودند یه #چتر_منور از این سرزمین به یادگاری ببرند.
و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند.
اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود
اما اونهایی که با اومدن #شهید_آقا_سید_محمد صاحب #چتر_منور میشدند با غرولند باید #چتر_منور_ها رو تحویل میدادند.
#شهید_سید_محمد هم حرفش یک کلام بود.
میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی #چتر_منور بر نمیداره
#شهید_سید_محمد در جواب اعتراض بچه ها همون حرف #شهید_حاج_عبدالله رو تکرار میکرد.
به شوخی میگفت: میخوام با #پارچه_چتر_منورها برای دخترم چارقد درست کنم.
یاد همشون بخیر
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#فرماند_هان_هم_قسم_شدند
#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
به روایت
✍✍ #جعفر_طهماسبی
دوازدهم اردیبهشت فرماندهان گردانها به مقر فرماندهی لشگر فراخوان شدند..
#شهید_سید_محمد فرمانده تخریب رفت و بعد از برگشتن از جلسه ، برای ما تعریف کرد که : همیشه #شهید_کیانپور که در اون مقطع به علت مجروحیت #شهید_عراقی مسوولیت #اطلاعات_عملیات لشگر رو به عهده داشت، وقت توضیح وضعیت دشمن تعداد سنگرها و نفرات مستقر در اونها رو برای فرمانده ها تشریح میکرد اما!!!! اینبار گفت ما به علت نداشتن فرصت اطلاعات زیادی از دشمن نداریم فقط محدوده استقرار دشمن رو میدونیم و من (شهید سیدمحمد)هم گفتم بچه های ما جلو رفته اند و در مسیر به #میدان_مین نرسیدند شاید فردا که به دشمن حمله میکنیم با میدان مین هم برخورد کنیم .
این حرف ها موجب شده بود فرماندهان با تردید به کار نگاه کنند.
این شهید از جلسه آنشب فرماندهان اینگونه تعریف میکرد...
اولین فرماندهی که گفت من با این اوصاف گردانم رو در اختیار قرار نمیدم شهید #حسین_اسکندرلو بود. وسایر فرماندهان هم به تبع اون از مسوولیت شونه خالی میکردند .
تا اینکه آقای #فضلی گفت برادرها فرمان #امام_عزیز است که به دشمن امان ندید . درسته ما از مواضع و موانع دشمن اطلاعاتی نداریم و حق شما فرماندهان است که به محدوده درگیری کاملا اشراف داشته باشید..اما ما اگر زود اقدام نکنیم و جلوی دشمن را نگیریم او به خود جرات میده و به سمت شهرهای ما پیشروی میکنه ما چاره ای نداریم جز حمله به دشمن .
برادرها !!!!!!
امشب من به تاسی از سرور و سالار شهیدان نور اطاق فرماندهی رو کم میکنم وهرکس تمایل به قبول مسوولیت و ماموریت نداره از جمع بیرون بره .
ما باید به تکلیف خود عمل کنیم.
#شهید_سید_محمد گفت :کار به اینجا که رسید صدای گریه از گوشه کنار بلند شد و در یک لحظه همه جمع یکپارچه گریه میکردند که صدای #حسین_اسکندرلو بلند شد برادرها #ه_کی_حاضره_در_این_ماموریت_تا_پای_جان_بایسته_دستشو_جلو_بیاره.
دستها جلو اومد و روی قران قرار گرفت و فرماندهان گردانها هم قسم شدند که امان رو از دشمن بگیرند.
🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel