به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه، #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.
مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت، #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:
اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
از #زنان #شهیدی میگفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیدهای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکههای جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شبها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب میشد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت 4 #بعدازظهر #روز هفدهم #ماه رمضان بود که #حسین رفت بالای کوهها و ما هم برگشتیم قزوین.
🍃🌷🍃
ده روزی بود قزوین بودیم که #حسین را به #همراه #گروهی از #رزمندگان به "دوجیله عراق" اعزام کرده بودند که بر اثر #عوارض ناشی از #مصدومیت #شیمیایی دشمن، در آنجا به #شهادت رسیده بود.😭
🍃🌷🍃
#حسین روز #عید فطر آن سال به #شهادت رسید ولی او را در #سردخانه نگهداری کرده و پس از 3#روز، مراسم #تشییعاش انجام شد.😭
🍃🌷🍃
#پسرم، #قبل از #اعزامش به #سربازی گفته بود: دوست دارم پس از #گذراندن #دوره آموزشی، به نقطهای #دوردست اعزام شوم و توسط #بمب شیمیایی دشمن #شهید شوم.😭😭
🍃🌷🍃
#پسرم ،از میان #سه هزار #شهید استان قزوین،#تنها #شهیدی است که #بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷#، #همزمان با روز #عید سعید فطر به #شهادت رسید. 😭😭😭
🍃🌷🍃
اما امروز نوبت ماست.» ساعت ۱۱ صبح پیکر #شهیدی از تبار عاشوراییان پیدا شد. صدای صلوات و شکرگزاری گروه، فضا را عطرآگین ساخته بود.😭
🍃🌷🍃
زمانی که #بقایای #پیکر #شهید را جمع می کردیم، متوجه شدم #جلال گریه می کند و بر زبانش
نام #خدا🤍جاری است. نیم ساعت بعد ناگهان صدای #انفجاری در فضای منطقه پیچید.😭😭
🍃🌷🍃
خود را سریعاً به محل رساندیم. #پیکری غرق در خون بر زمین افتاده بود. #جلال همانند
#مولایش حسین (ع)🌷#بدون سر با #سینه ای سوراخ و دست و پایی قطع شده،😭😭😭
🍃🌷🍃
#جلال که تازه خبر قبولی اش در #دانشگاه را شنیده بود، این بار همان گونه که آرزو داشت، در کنکور آخرت هم پذیرفته شد.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید جلال شعبانی هم درتاریخ ۱۳۷۴/۶/۳۰# درمنطقه #مهران ودرحال #تفحص شهدا براثر #انفجار مین که بازمانده دفاع مقدس بود به آرزویش که #شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید : گلزار #شهدای شهر همدان.
🍃🌷🍃
#پدرم خيلي #مردمدار بود و به #پاييندستان خودش خيلي #كمك ميكرده و #خوشرو و #معنوي بوده ، وبه #ظاهرش #اهميت ميداده.
🍃🌷🍃
دو هفته پيش خيلي دلم براي پدرم تنگ شد و دو بيت شعر برايش گفتم.
«بقاي عمرم بدون پدر عدم معني است/ سالها با تكه سنگي مأنوسم.»💔😭😭😭
🍃🌷🍃
گلزار #شهدا و هرجا كه #شهيدي دفن است ميروم #يك تكه از #بهشت است. جايي است كه انسان #پاكي آرميده كه ميتواند به ما #انرژي مثبت بدهد.
🍃🌷🍃
و#مادرم 😔 دراین سال ها هم برای ما
#پدربوده وهم# مادر😔
خانمی ۲۶#ساله با #سه بچه و......
🍃🌷🍃
احتمالا تصویر این #شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ #شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز #خدا....
🍃🌷🍃
«شهید سیفالله شیعهزاده»💔
از #شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی #جبهه شد و هیچکس در #جبهه نفهمید كه او خانوادهای ندارد. کم سخن میگفت و...
با #سن کم #سختترین کار #جبهه یعنی
«بیسیمچی» بودن را قبول کرده بود
سرانجام توسط منافقین #اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از #اسارت خورد و منافقین پس از به #شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم،
سینه و شکمش را شکافتند!!💔
ولی چیزی نصیب آنها نشد ...!
🍃🌷🍃
#پدرم خيلي #مردمدار بود و به #پاييندستان خودش خيلي #كمك ميكرده و #خوشرو و #معنوي بوده ، وبه #ظاهرش #اهميت ميداده.
🍃🌷🍃
دو هفته پيش خيلي دلم براي پدرم تنگ شد و دو بيت شعر برايش گفتم.
«بقاي عمرم بدون پدر عدم معني است/ سالها با تكه سنگي مأنوسم.»💔😭😭😭
🍃🌷🍃
گلزار #شهدا و هرجا كه #شهيدي دفن است ميروم #يك تكه از #بهشت است. جايي است كه انسان #پاكي آرميده كه ميتواند به ما #انرژي مثبت بدهد.
🍃🌷🍃
و#مادرم 😔 دراین سال ها هم برای ما
#پدربوده وهم# مادر😔
خانمی ۲۶#ساله با #سه بچه و......
🍃🌷🍃
🔰پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند.
🌹شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.
#شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد.
#شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.
🌹شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.
#شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند.
#شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت.
🌹شهیدی که درهفته چندساعت برای خود "کسر کار" می زد. متعلق به بیت المال
#شهیدی که حاج قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار میکنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است.
🌹شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار میکنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیتالمال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد»
#شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند.
🌹شهیدی که آرامگاهش محلی مناسب برای خطبهعقد عروس و داماد که با دعای شهید شروع زندگی پر از آرامش و خدایی داشته باشند.
#سالروزِشهادت #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
به فال نیک میگیرم همزمان شد با تولددخترم💕
ان شاءالله که بادعاشهدا عاقبت بخیروموفقیت
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّلفَرَجَهم🌹
─┅═✧❁°یازهـــــ🦋ـــــرا°❁✧═┅─
این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت 4 #بعدازظهر #روز هفدهم #ماه رمضان بود که #حسین رفت بالای کوهها و ما هم برگشتیم قزوین.
🍃🌷🍃
ده روزی بود قزوین بودیم که #حسین را به #همراه #گروهی از #رزمندگان به "دوجیله عراق" اعزام کرده بودند که بر اثر #عوارض ناشی از #مصدومیت #شیمیایی دشمن، در آنجا به #شهادت رسیده بود.😭
🍃🌷🍃
#حسین روز #عید فطر آن سال به #شهادت رسید ولی او را در #سردخانه نگهداری کرده و پس از 3#روز، مراسم #تشییعاش انجام شد.😭
🍃🌷🍃
#پسرم، #قبل از #اعزامش به #سربازی گفته بود: دوست دارم پس از #گذراندن #دوره آموزشی، به نقطهای #دوردست اعزام شوم و توسط #بمب شیمیایی دشمن #شهید شوم.😭😭
🍃🌷🍃
#پسرم ،از میان #سه هزار #شهید استان قزوین،#تنها #شهیدی است که #بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷#، #همزمان با روز #عید سعید فطر به #شهادت رسید. 😭😭😭
🍃🌷🍃