eitaa logo
این عماریون
316 دنبال‌کننده
265.9هزار عکس
74.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
شدن خود را به كسى خبر نمى ‏داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده ‏اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، بدنش بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر در بود كه را فراموش كرده بود.😭 🍃🌷🍃 به دليل در سرد در فصل شده بود. و را دليل نرفتن به نمى‏ دانست و مى ‏گفت: «وقتى در هستم هيچ .» از و گریزان بود؛سعى مى‏ کرد و بماند.😭 🍃🌷🍃 در والفجر 8 - با اينكه بود - اصرار دوستان را براى آمدن به خط نپذيرفت و به درون رفت و خط شكن را در 8 به عهده گرفت.😭 🍃🌷🍃 در 4 و 5 يكى از گردانها، ياسين بود كه سشهيد محدثى ‏فر آن را به عهده داشت. او يكى از عمليّاتى بود. 🍃🌷🍃
ایشان در سال 1359 را رها و به رفت«در آن سال وقتى با چند تن از دوستانش به اهواز رسيدند، كه با اندك پولى كه داشتند هركدام يك غواصى خريدند و به بستند و راهى شدند. 🍃🌷🍃 با كم نظير، در كنار - شهيد چمران - در نامنظّم و جنگيد و بعد به عنوان ‏ چى در ‏ هاى جنوب و ‏هاى سرد خدمت كرد. 🍃🌷🍃 درباره مى ‏گفت:«خدا نكند كه تمام شود و من بمانم.» در ۲۲# سالگى ازدواج كرد كه مدّت زندگى مشترك ایشان سال بود. 🍃🌷🍃 ثمره ازدواج ایشان، پسرى است به نام كه در سال 1366# به دنيا آمد. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر: «پسرم نمى‏ خواست ازدواج كند و با اصرار زياد ما راضى به ازدواج شد و مى‏ گفت: تا زمانى كه تمام نشود من ازدواج نمى‏ كنم 🍃🌷🍃 بعد از اصرار زياد ما، گفت: باشد ازدواج مى ‏كنم كه اگر شدم، دينم كامل شده باشد. انتخاب همسر را به عهده من گذاشته بود؛ تمام كارها را ما انجام دادیم. خواستگارى و مراسم عقد همه را آماده كرديم و بعد زنگ زديم تا همان شبى كه مى‏ خواستيم عقد كنيم ايشان از آمدند.» «بعد از عقد، مى ‏خواست به برود» 🍃🌷🍃 ازش خواستيم كه مدّت ديگرى را بماند. ‏گفت: مادر، من در آنجا غذا تقسيم می كنم و افراد زيادى آنجا هستند كه اگر من نروم مشكلات زيادى برايشان ايجاد مى‏ شود. 🍃🌷🍃 چند روز بعد از عروسى، باز به رفت. در به صورت مى‏ كرد. را كه مى ‏گرفت، در به مى‏انداخت. مى ‏گفت: «همه به هر نحوى بايد به دولت كمك كنيم.» 🍃🌷🍃 در بسيارى از جمله 5 و 4 شركت داشت. بارها به شد و ، ماه در بيمارستانهاى شيراز و تهران بود. 🍃🌷🍃
به روایت از دوست و همرزم ایشان حسين پيرزاد: «او بسيار و با بود. هيچ ‏گاه دچار نمى‏ شد و خيلى مى‏ كرد. ما او را در (جليل محدّثى صبر) ناميده بوديم. 🍃🌷🍃 در برابر عجيب داشت؛ هميشه با و مى ‏كرد كه خداى نكرده از روى نفس نباشد و هميشه 🤍 را برلب داشت.» 🍃🌷🍃 «واقعاً همه بچّه‏ هاى گردان به من مى ‏گفتند كه اصلاً او با بقيه مى‏ كند؛ چون هميشه با توجّه به اينكه گردان بود، مى‏ رفت توى ‏ هاى گروهانها و با آنها چاى مى‏ خورد، 🍃🌷🍃 به مى ‏كرد و احياناً اگر مسئله ‏اى بود به ايشان مى ‏شد و سعى مى‏ كرد، را گوشزد كند. كافى بود فقط او را يك بار زيارت كنى. من كسى را نديدم كه خوب او نباشد همه او را داشتند.»😭 🍃🌷🍃
دفاع مقدس علیرضا خاکپور 🍃🌷🍃 در تاریخ  10 تير 1345 روستاى پيراوش سفلى ،از توابع علی آباد كتول گرگان در خانواده ای روستایی متولد شد. فرزند خانواده شان بود، پدرش كشاورز بود و از وضع اقتصادى متوسطى برخوردار بودند،در كودكى آرام بود و بيشتر در خانه به بازى می پرداخت‌. 🍃🌷🍃 در سال 1351# وارد دبستان قربان محمود (عنايتى كنونى) در روستاى پيراوش شدو پس از پنج سال (در سال 1356) دوره ابتدايى را با موفقيت پشت سر گذاشت. مراسم صبحگاهى مدرسه را اجرا می کرد و به فوتبال علاقه بسيار داشت. پس از  دبستان، دوره راهنمايى را در مدرسه راهنمايى نوده ملك آغاز كرد كه مصادف با انقلاب بود. در دوران جزء شاگردان بود و همكلاسيها را به انجام تشويق می کرد، در دوران انقلاب در و پخش ها شركت فعال داشت. 🍃🌷🍃 ایشان در كارهاى و زدن زمين به پدرش كمك می کرد و در اوقات فراغت به كتب و مى ‏پرداخت. 🍃🌷🍃 در سال راهنمايى تحصيل می کرد كه به رفت و درجه داری، مدتى از آموزشگاه به خانه نيامد،از آن جا فرار وبه رفته بود. 🍃🌷🍃
داشت كه حزب ‏اللهى بايد در حضور يابند ولى به دليل اختلاف عقيدتى با فرمانده مربوطه استعفا و از همانجا مستقيم به رفت. 🍃🌷🍃 در دوره آموزش درجه دارى كتابهایش را به يكى از همكلاسى ‏هایش سپرد. چند روزى خانواده از ایشان بى‏ خبر بودند تا اينكه ‏اش از هاى كردستان به دست شان رسيد. 🍃🌷🍃 در مدت حضور در در اثر تركش از دست و در بيمارستان پنجم آذر گرگان به مدت دوازده روز بسترى شد. 🍃🌷🍃 پس از بازگشت از ، در ستاد تقى ‏آباد و سپاه آق ‏قلا1 قلا، 4 مشغول و بسيجى شد و با اسلامى روستا نزديك داشت. 🍃🌷🍃 ایشان مدتى به عنوان مركزى و اسلامى روستا داشت. به خاطر علاقه‏ اى كه به دروس داشت، تصميم گرفت برود علميه قم، اما به دليل نداشتن مدرك سوم راهنمايى موفق به ورود به علميه نشد. 🍃🌷🍃 با فاميل خوبى داشت ، به ‏تر از خود می کرد. را هميشه در اول وقت مى ‏خواند و به توصيه می کردم با همديگر جماعت بر پا كنند. 🍃🌷🍃
ایشان از به نحو احسن استفاده می کرد و جمعه در جمع بچه هاى محله، و كميل بر پا می کرد، گاهى در به مى ‏پرداخت و درباره و صحبت می کرد. 🍃🌷🍃 ها به اتفاق دوستان به جمعه به گرگان می رفت. ایشان اگر در مجلسى ‏جويى يا می شنيد آنجا را می کرد «نسبت به غيبت خيلى حساس و از افرادى كه غيبت می کردند دورى می کردمو با آيات و روايات اهل ‏بيت، آنان را نصيحت می کرد.» 🍃🌷🍃 در...عده‏ اى حدود بيست و پنج نفر بودند كه راه را گم كردند. مدت روز و بدون بودند و به شدت دچار و شده بودمد و را با مى‏ خواندند. 🍃🌷🍃 از فرط به نشستند و بسيار كردند. در حال خواندن بود كه صدايى شنيد: «خاكپور بيا آب را ببر.» به دنبال صدا رفت. بالاى يك گردنه درختچه ‏اى بود، نه مسير رفت و آمد انسان و نه ماشين بود. 🍃🌷🍃 گالن بيست ليترى زلال در آنجا قرارت. با نوشيدن آن بچه ها سير شدند. 🍃🌷🍃
درسال  ۱۳۶۴# با اصرار خانواده  ازدواج کرد ،مراسم ازدواج بسيار برگزار شد به طورى كه حتى بعضى از همسايه ها هم مطلع نشدند. 🍃🌷🍃 ایشان پس از مراسم عروسى روز نگذشته بود كه به منطقه رفت، بيشتر اوقات، در بود ،و وقتى كه به خانه مى ‏آمد در روزانه به همسرش می کرد. 🍃🌷🍃 در بهار 1365# تنها فرزندش (سمانه) به دنيا آمد از اينكه صاحب دختر شد خوشحال بود. ولى باهاش خيلى انس نمی گرفت. می گفت: «اگر انس بگيرم وقتى كه نيستم، ناراحت می شود.»💔 زمان ایشان سمانه ۸ ماهه بود. 🍃🌷🍃 ایشان بارى كه آمد، روى پيشانى‏ اش سبز شده بود. مادرم پرسيد چه شده؟ به شوخى گفت: «علامت بچه ها در مرا می بوسند و می گويند اين علامت . 🍃🌷🍃 بعد با شوخى به مادرش گفت: «اگر شما راضى باشيد و لياقت داشته باشم اين دفعه ديگر می شوم.» در اين ديدار توصيه كرد: «دخترم را با لباس سفيد بر سر جنازه‏ ام حاضر كنيد.» 🍃🌷🍃
از نامه نجیب پیران ویسه : زندگی من نشان داده که 🤍 می ماند و غیر کسی نمی ماند. 🍃🌷🍃 زندگی به من آموخته که دنیا میراث پاکان است و نصیب کسانی است که را به نمی دهند. 🍃🌷🍃 فرزندانم! یادتان نرود که و دنیا چیزی نیست جز خوابی کوتاه که زود تمام می شود. 🍃🌷🍃 فرزندانم! همیشه به یاد 🤍 باشید و همیشه در قدم بردارید؛ زیرا فقط برای انسان می ماند. 🍃🌷🍃 ملت عزیز و هموطنانم! همیشه پشتیبان این بمانید و از مکر مکاران بر حذر باشید. همیشه انقلاب و های اسلامی باشید. 🍃🌷🍃 اینجانب به عنوان فرزند کوچکی از پاک اسلامی، از رفتن به این بوده است که اولا" به اسلام کرده باشم و بعد به گفته باشم که می فرماید: " مسئله اصلی است نه چیز دیگری" من هم تمام مسائل و مشکلات را زیر پا نهادم و با وجود تمام گرفتاری ها، بزرگ به میدان آمده ام. 🍃🌷🍃 در روزگاری که هر انسان آزاده ای می داند که دست آلوده دشمن غاصب به ما وارد شده و با تمام توان خود بر مردم ما ظلم می کند، در عرصه ی را فریضه ای واجب بر دوش خود می بینم و از بزرگ می خواهم مرا جزو قرار دهد و جان مرا و و کند. 🍃🌷🍃 نجیب پیران ویسه  : شهر پاوه 🍃🌷🍃
ایشان هم بود. اصغر و حسین   ایشان از دفاع مقدس هستند که هنوز هم و هستند.💔 🍃🌷🍃 با شروع تحمیلی ،   به‌عنوان پس از طی دوران آموزش نظامی به جنگ اعزام شد که این ، قریب به #۴ سال به طول می‌انجامد. 🍃🌷🍃 برادر ایشان توفیق یافت تا در طول #۴ سال در مختلف ضمن یاری اسلام، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند. سمت او تیپ بود و سرانجام در و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ دجله به رسید. 🍃🌷🍃 پسر خانواده شان بود. در بیست و یکمین روز مرداد ۱۳۴۵ در تهران متولد شد وقتی به رفت، به زحمت سنش به ۱۵# سال می‌رسید. 🍃🌷🍃 مدتی در بود و بعد مدتی هم در ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 و مدتی هم در ل ۱۰ (ع)🌷.با وجود سن کم، پا به پای ما برادران در بزرگ شرکت کرد. 🍃🌷🍃
در والفجر هشت در  ام‌الرصاص به شدت شد، طوری که را روی زمین می‌کشید، اما باز به  برگشت. سرانجام  در تاریخ ۱۲/‌۰۲/‌۶۵  در حالی که گردان علی اصغر (ع)🌷 بود، در منطقه  به رسید. 🍃🌷🍃 سال ۱۳۹۲ که مادرشان درگذشت،  در مراسم چهلمین روز درگذشت مادربزرگوارشان ، قاسم به صورت سرزده آمد و به مادر ، ایستاده سخنرانی کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از حسین امیرعبداللهیان خارجه کشورمان :  ایرلو صدای رسای و بود. 🍃🌷🍃 ایرلو به عنوان شیمیایی مقدس، با برکت خود را در مسیر و نظام اسلامی گذراند و در این راه برای کشور و اسلامی نمود و به الله🤍 پیوست. 🍃🌷🍃 سرانجام حاج حسن ایرلو هم در تاریخ    ۱۴۰۰/۹/۳۰   دراثر کرونا به شهیدش پیوست وبه رسید. 🍃🌷🍃 #شهید درگلزار شهر ری. 🍃🌷🍃
در نهایت حوزه را برگزيد و مدال نوكری زمان را بر گردن آويخت، نزد آيت الله ايازی (رحمه الله عليه) رفت و به تحصيل در مكتب ناب جعفری مشغول شد. 🍃🌷🍃 در و ديوار مدرسه رستم‌كلا، خلسه‌های جاودانه شب‌های حضورش را از ياد نخواهد برد. در اندك مدتی نردبان ترقی ایشان را طی کرد و در علم و عمل به مدارج بالا رسيد. 🍃🌷🍃 به گونه‌ای كه الله ايازی به آينده علمی اش بسيار اميد داشت و آينده‌ای پر فروغ را سرانجام ایشان خواندند. در دوران تحصيل،همچون ديگر طلاب خطّه علویان از و از ميهن غافل نبود. 🍃🌷🍃 پرورده مكتب ناب صادق (عليه السلام)🌷 بود و مردانگی را نزد شيرمرد عرصه عرفان و عمل، الله ايازی آموخته بود. 🍃🌷🍃 ایشان با شروع تحمیلی به رفت و در کربلای ۱۰ به رسید. 🍃🌷🍃