#عملیاتهای شهید⚘🍃
ایشان در #حفظ #تپه های 175 در منطقه عملیاتی شهر نفتی زبیدات عراق حماسه آفرید.
🍃⚘🍃
در #عملیات #والفجر1و2و4 و سپس #خیبر حضور داشت.#احمد در تابستان1363ش با دختر مؤمنه ای ازدواج کرد و زندگی مشترک را در خانه پدری با مراسم بسیار ساده آغاز نمود و به #جبهه بازگشت.
🍃⚘🍃
او در #عملیات# بدر در #هور الهویزه حماسه ها آفرید. در همین #عملیات #برادرش #علی به #شهادت رسید.
لذا ناگزیر برای مراسم وی به اصفهان رفت و پس از مراسم چهلم برادرش و با وجود این که قرار بود تا چند روز دیگر فرزندش متولد شود، چون #اسیر دنیا و فرزند نبود و دل در گرو #شهادت داشت، به #منطقه برگشت و #فرمان و #فرماندهی لشکر #شهید خرازی را با اشتیاق پذیرفت و برای #حفظ جاده در منطقه #عملیاتی #بدر #مأموریت پیدا کرد و به همراه #گردانش در این منطقه مستقر شد.
🍃⚘🍃
سرانجام #شهیداحمد خطيبي در تاريخ
1364/3/21 در جاده خندق و مصادف
با21 ماه مبارك رمضان به آرزوی خودش که همانا #شهادت در راه خدا بود رسيد.
🍃⚘🍃
#اولین آزاده و#جانباز کشور ،#تازه داماد
#شهید بهروز ترکاشوند
🍃⚘🍃
در تاریخ یکم فروردین 1347، در شهرستان اراک در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ایشان#قاری قرآن بود
پدرش کارمند ژاندارمری بودند.
🍃⚘🍃
تا پایان دوره راهنمایی درس خواند، شاگرد تعمیرگاه خودرو بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج در همان روز های اول عضو بسیج شد.
🍃⚘🍃
باشروع #جنگ بارها جهت #اعزام به #جبهه اقدام کرد که به علت #کم سن بودن از #اعزامش جلوگیری شد، تا اینکه بلاخره در سال 1362 با دست بردن به #شناسنامه و #اضافه کردن سنش به #جبهه #اعزام شد.
🍃⚘🍃
#اولین #اعزام ایشان در سال 1362 در #کردستان بود که با شرایط سخت و در #تیپ جندالله #مشغول خدمت شد و بارها مورد کمین کومله و دمکرات قرار گرفت.
🍃⚘🍃
#هفت ماه کردستان بود،در #سقز چندین مرحله در درگیری ها با کومله #مجروح و #تحت مداوا قرار گرفت ، بعد از اعزام، به کردستان در# تیپ #بیست زره ای #رمضان که# مستقر در سومار بودند #اعزام شد.
🍃⚘🍃
برادرش آقا بهزاد هم #مشغول #خدمت بودند که اکثرا بچه های ورامین بودند که در آنجا #برادرش را دید، و انتقالی شان را گرفت و باهم #همرزم شدند.
🍃⚘🍃
#عملیات بدر آغاز شد و ایشان و #برادرش در این #عملیات شرکت کردند، و همچنین# اعزام مجددش به #تیپ سید الشهدا⚘ که هنوز به #لشکر ارتقاع پیدا نکرده بود و در #گردان #علی اصغر⚘ حضور داشت.
🍃⚘🍃
در #عملیات# ام الرصاص پشت گمرک خرمشهر #جزیره بوارین تانک هایی که نیمه سوخته بود را هدف قرار میگرفت که در آن #عملیات مختصری #مجروح شد.
🍃⚘🍃
در این #عملیات #لقب #شکارچی تانک به ایشان دادند. با #درایت و #هوشیاری که داشت #تانک ها را #شکار می کرد.
🍃⚘🍃
بعد از آن در #عملیات والفجر 8 حضور پیدا کرد و با #رشادت هایی که داشت نزدیک کارخانه نمک چندین #نفر بر و #تانک را #شکار می کرد که به شدت #مجروح شد.
🍃⚘🍃
ایشان چندین روز در بیمارستان نجمه بستری بود. و مجدداً به منزل بر گشت. #همزمان #دو برادر و #پدرش در #جبهه ح#ضور داشتند، هنوز خوب نشده بود که #مجدداً به #گردان #علی اصغر (ع)⚘ منتقل شد.
🍃⚘🍃
سیزدهم اردیبهشت 65 عراق با یک لشکر پیاده و یک لشکر مکانیزه به منطقه فکه حمله کرد و در نزدیکی سایت و پل کرخه پیشروی کرد.
ایشان چون #منطقه تیپ زره ای قزوین را #رهبری میکرد ،به #تیپ سیدالشهدا⚘ در آن منطقه رفت و در #تیپ سیدالشهدا⚘ وارد عمل شد.
🍃⚘🍃
#صبح 20#فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر #برادرش از منطقه ای پرسید که #مرتضی در #سوریه مشغول #نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به #سوریه و #شهادت گفته بود.
🍃🌷🍃
اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از #همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور #مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از #شهادت #مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند.
🍃🌷🍃
راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم.
مسئولی از من خواست خودم را به خانه پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭
با برادر #شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭
🍃🌷🍃
در منزل #پدر #مرتضی #غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از #شهادت #مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭
🍃🌷🍃
#صبح 20#فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر #برادرش از منطقه ای پرسید که #مرتضی در #سوریه مشغول #نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به #سوریه و #شهادت گفته بود.
🍃🌷🍃
اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از #همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور #مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از #شهادت #مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند.
🍃🌷🍃
راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم.
مسئولی از من خواست خودم را به خانه پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭
با برادر #شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭
🍃🌷🍃
در منزل #پدر #مرتضی #غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از #شهادت #مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭
🍃🌷🍃
#شهید مدافع حرم رضا ایزدیار
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۴۷# در شهر کرج، محله حاجی آباد در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
مادرش از ابتدا استاد قرآن محله و پدرش با آن که کارگر کارخانه بود با تبعیت از پدربزرگشان به عنوان خادم مسجد در محله فعالیت داشتند.
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرش#داود ، برادر بزرگتر ایشان از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
#فرمانده پدافند هوایی #لشکر 10 #سیدالشهدا(ع)🌷 را برعهده داشت واز #رزمندگان #هشت سال #دفاع مقدس بود که برایش بازنشستگی و یک جانشینی #معنی نداشت.
🍃🌷🍃
متاهل بود و ۳ فرزند به یادگار دارد، ۲ پسر و ۱ دختر.
آقاجواد،آقا مرتضی وزینب خانم.