eitaa logo
این عماریون
316 دنبال‌کننده
265.6هزار عکس
74.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید⚘🍃 ایشان در های 175 در منطقه عملیاتی شهر نفتی زبیدات عراق حماسه آفرید. 🍃⚘🍃 در و سپس حضور داشت. در تابستان1363ش با دختر مؤمنه ای ازدواج کرد و زندگی مشترک را در خانه پدری با مراسم بسیار ساده آغاز نمود و به بازگشت. 🍃⚘🍃 او در # بدر در الهویزه حماسه ها آفرید. در همین به رسید. لذا ناگزیر برای مراسم وی به اصفهان رفت و پس از مراسم چهلم برادرش و با وجود این که قرار بود تا چند روز دیگر فرزندش متولد شود، چون دنیا و فرزند نبود و دل در گرو داشت، به برگشت و و لشکر خرازی را با اشتیاق پذیرفت و برای جاده در منطقه پیدا کرد و به همراه در این منطقه مستقر شد. 🍃⚘🍃 سرانجام  خطيبي در تاريخ 1364/3/21 در جاده خندق و مصادف  با21 ماه مبارك رمضان به آرزوی خودش که همانا  در راه خدا بود رسيد. 🍃⚘🍃
آزاده و کشور ، داماد بهروز ترکاشوند 🍃⚘🍃 در تاریخ یکم فروردین 1347، در شهرستان اراک در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ایشان قرآن بود پدرش کارمند ژاندارمری بودند. 🍃⚘🍃 تا پایان دوره راهنمایی درس خواند، شاگرد تعمیرگاه خودرو بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج در همان روز های اول عضو بسیج شد. 🍃⚘🍃 باشروع بارها جهت به اقدام کرد که به علت سن بودن از جلوگیری شد، تا اینکه بلاخره در سال 1362 با دست بردن به و کردن سنش به شد. 🍃⚘🍃 ایشان در سال 1362 در بود که با شرایط سخت و در جندالله خدمت شد و بارها مورد کمین کومله و دمکرات قرار گرفت. 🍃⚘🍃 ماه کردستان بود،در چندین مرحله در درگیری ها با کومله و مداوا قرار گرفت ، بعد از اعزام، به کردستان در# تیپ زره ای که# مستقر در سومار بودند شد. 🍃⚘🍃 برادرش آقا بهزاد هم بودند که اکثرا بچه های ورامین بودند که در آنجا را دید، و انتقالی شان را گرفت و باهم شدند. 🍃⚘🍃
بدر آغاز شد و ایشان و در این شرکت کردند، و همچنین# اعزام مجددش به سید الشهدا⚘ که هنوز به ارتقاع پیدا نکرده بود و در اصغر⚘ حضور داشت. 🍃⚘🍃 در # ام الرصاص پشت گمرک خرمشهر بوارین تانک هایی که نیمه سوخته بود را هدف قرار میگرفت که در آن مختصری شد. 🍃⚘🍃 در این تانک به ایشان دادند. با و که داشت ها را می کرد. 🍃⚘🍃 بعد از آن در والفجر 8 حضور پیدا کرد و با هایی که داشت نزدیک کارخانه نمک چندین بر و را می کرد که به شدت شد. 🍃⚘🍃 ایشان چندین روز در بیمارستان نجمه بستری بود. و مجدداً به منزل بر گشت. برادر و در ح داشتند، هنوز خوب نشده بود که به اصغر (ع)⚘ منتقل شد. 🍃⚘🍃 سیزدهم اردیبهشت 65 عراق با یک لشکر پیاده و یک لشکر مکانیزه به منطقه فکه حمله کرد و در نزدیکی سایت و پل کرخه پیشروی کرد. ایشان چون تیپ زره ای قزوین را میکرد ،به سیدالشهدا⚘ در آن منطقه رفت و در سیدالشهدا⚘ وارد عمل شد. 🍃⚘🍃
20 خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر از منطقه ای پرسید که در مشغول بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به و گفته بود. 🍃🌷🍃 اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور را بپرسم اما دوستانش که از خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند. 🍃🌷🍃 راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم. مسئولی از من خواست خودم را به خانه  پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭 با برادر تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭 🍃🌷🍃 در منزل بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭 🍃🌷🍃
20 خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر از منطقه ای پرسید که در مشغول بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به و گفته بود. 🍃🌷🍃 اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور را بپرسم اما دوستانش که از خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند. 🍃🌷🍃 راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم. مسئولی از من خواست خودم را به خانه  پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭 با برادر تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭 🍃🌷🍃 در منزل بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭 🍃🌷🍃
مدافع حرم رضا ایزدیار 🍃🌷🍃 درسال  ۱۳۴۷#  در شهر کرج، محله حاجی آباد در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. مادرش از ابتدا استاد قرآن محله و پدرش با آن که کارگر کارخانه بود با تبعیت از پدربزرگشان به عنوان خادم مسجد در محله فعالیت داشتند. 🍃🌷🍃 ایشان هم هست. #داود ، برادر بزرگتر ایشان از جنگ تحمیلی هستند. 🍃🌷🍃 پدافند هوایی 10 (ع)🌷 را برعهده داشت واز  سال مقدس بود که برایش  بازنشستگی و یک جانشینی نداشت. 🍃🌷🍃 متاهل بود و ۳ فرزند به یادگار دارد، ۲ پسر و ۱ دختر. آقاجواد،آقا مرتضی وزینب خانم.