eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
241.2هزار عکس
65.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ی شهادت محسن حاجی بابا: در ی دوم شناسایی منطقه به همراه شوندی و بیابانی توسط دشمن دیده شدند و مورد هجوم قرار گرفتند. در نهایت با ی توپ ١٣۰ خودروی ما مورد اصابت قرار گرفت و پیکرشان در آتش سوخت. پیکرشهید را به تهران برگرداندند و در قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) دفن شد اما وقتی حسین خدابخش می‌خواست خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود از بدن شهید در خودروی سوخته جا مانده است. تکه از بدن شهید محسن حاجی بابا را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه ی بازی دراز ، یعنی شهادت شهید دفن می‌کنند تا یاد ایشان برای همیشه در کشور ماندنی شود.
مدافع حرم احمد گودرزی 🍃🌷🍃 متولد اول فروردین ۱۳۵۷#  که در ورامین بزرگ شد، اصالتا بروجردی هست. متاهل بود و تنها یادگار ایشان،  محنا خانم هست که زمان ۴۳ بود، زمان بود و ایشان اصلا  فرزندش را ندید. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : دوست من، همسر یکی از دوستان بود و از طرف دیگر خانواده ما و ایشان با یکدیگر همسایه بودند. در روزهای قبل از خواستگاری، ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند.و گفتن من همه شروط شما را می‌پذیرم، اما یک شرط دارم. می‌خواهم شرایط و من را تحمل کنید. من هم پذیرفتم. 🍃🌷🍃 مدتی که همسر احمد گودرزی بودم، برایم مثل خواب و رویا بود که دیگر تکرار نمی‌شود.😭 🍃🌷🍃 وقتی برای بار از برگشت، در خانه لباس‌های ضخیم می‌پوشید و به صورت چند لایه از لباس‌ها استفاده می‌کرد، در حالی که به لباس پوشیدن زیاد عادت نداشت. 🍃🌷🍃 وقتی علت این کار را ازش پرسیدم، در جوابم گفت: هوای خیلی است و ما چون آنجا مجبور هستیم چندلایه لباس بپوشیم، عادت کرده‌ام. 🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، شده بود و حتی هفته در (عج)♡بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭 🍃🌷🍃 باری که گفت می‌خواهد به برود ۳ طول کشید تا برگردد. بار گفت، برای ۸۰۰ به یزد می‌برد که بعدا متوجه شدم با همان شد.😭 🍃🌷🍃 من ماهه باردار بودم که گاهی در خانه حرف را می‌زد. می‌گفت: شاید برای به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد. 🍃🌷🍃 هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم ! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به زینب (س)🌷سپردم.😭 🍃🌷🍃 به رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭 🍃🌷🍃 مردم گاهی می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان. 🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃
چند وقت بعد هم از زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ می‌زد حال را می‌پرسید. می‌گفت: چه ؟😭😭 🍃🌷🍃 از من خواسته بود هر روز از بگیرم و بعداً بدهم. توی دلم می‌گفتم وقتی برگشت چه طوری را به نشان بدهم.😭 🍃🌷🍃 وقتی شهید نجفی را آوردند، هر شب به فکر می‌رفت. وقتی چشمش به میثم نجفی می‌افتاد می‌گفت: دوستم را و شد.😭 🍃🌷🍃 اسم رو خودش کرد😭 که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری می‌شد، دلش غنج می‌رفت، خیلی زود از او کند و .😭 🍃🌷🍃 حتی صبر نکرد تا چیده شدن نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون به زینب(س)🌷 از این بود.😭 🍃🌷🍃 در بود که تلفنی بهم گفت: « به زینب(س)🌷 و از خواسته‌ام به شما بزند»😭😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از مادر : متولد ٢ اردیبهشت‌ سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را نهادیم. 🍃⚘🍃 من اخلاق داشت و اهل نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمی‌گفت. 😭😭 🍃⚘🍃 پسرم ، ولی در عین حال ، ‎و جوش و بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا می‌گذروند. هیچ‌ وقت در برابر خواسته‌ هامون نه نمی‌گفت. 🍃⚘🍃 یک‌ روز گریه‌کنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این‌ که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است. 🍃⚘🍃 با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی داشت. بسیار اهل بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه می‌ داد. 🍃⚘🍃 عکس احمد کاظمی از اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه‌ اش به اون ، اسمی بود. 😭 🍃⚘🍃
به روایت از برادر : به تبعیت از برادران بزرگتر ، حضوری فعال در بسیج داشت و اوقات فراغتش بیشتر در بسیج و مسجد بود. این حضور فعال را در بسیج دانشگاه هم به‌ عنوان معاون نیروی انسانی ادامه داد. 🍃⚘🍃 در سطح دانشگاه با همه ی دانشجویان از هر ارتباط خوبی داشت و دور خود هاله ایجاد نمی‌کرد. همین اخلاق خوش او سبب جذب دیگران در فعالیت‌های بسیج شده بود. 🍃⚘🍃 بعد از سربازی در مقطع ارشد رشته ی مکانیک دانشگاه شیراز پذیرفته شد. همزمان با  ثبت‌ نامش در دانشگاه ، رفتنش به قطعی شد که بین این دو ، رفتن به را کرد. 😭😭 🍃⚘🍃 حرف این بود که اگه دانشجوها به خاطر منافع شخصی یا امتیاز به بسیج روی آورند بسیج بالاخره اثر خود را می‌گذاره. در واقع اعتقاد او جذب حداکثری بود. 🍃⚘🍃 در آخرین عملیات قبل از احمد حین باز پس‌گیری شهرک زیتان به نقل از فرمانده ی اون عملیات و طبق درخواست ایشون برای جلوگیری از دادن تلفات زیاد در ابتدا ۵ نفر داوطلب برای شروع عملیات لازم بود. 🍃⚘🍃
احمد ٢۵ مهرماه ٩۴ برای گذروندن امور آموزشی به شهرستان بهبهان رفت و برای اولین بار به‌ عنوان نیروی تخریبچی به اعزام شد. 🍃⚘🍃 سریعا هم به‌ همراه ۴ نفر دیگه با اعلام آمادگی می‌کنند. با وجود این‌ که احتمال تقریبا ١۰۰ درصد بود. 😭😭 🍃⚘🍃 ١۶ آذر هم با پیشروی گردان امام حسین (ع)⚘در منطقه ی عملیاتی زیتان در اطراف شهر حلب با اصابت گلوله به پهلوی چپ همزمان با صفر و رحلت حضرت رسول اکرم (ص)⚘به رسید. 😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام احمد قاسمی کرانی هم در باز پس گیری روستا های اطراف لازقیه در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶ در پیشروی دسته ی هجومی گردان امام حسین (ع)⚘ بر اثر گلوله گروهک های تکفیری داعش به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار زادگاهش روستای کران شهر فارسان استان چهار محال و بختیاری. 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز     💠 شهید احمد قاسمی کرانی 💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
ی شهادت محسن حاجی بابا: در ی دوم شناسایی منطقه به همراه شوندی و بیابانی توسط دشمن دیده شدند و مورد هجوم قرار گرفتند. در نهایت با ی توپ ١٣۰ خودروی ما مورد اصابت قرار گرفت و پیکرشان در آتش سوخت. پیکرشهید را به تهران برگرداندند و در قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) دفن شد اما وقتی حسین خدابخش می‌خواست خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود از بدن شهید در خودروی سوخته جا مانده است. تکه از بدن شهید محسن حاجی بابا را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه ی بازی دراز ، یعنی شهادت شهید دفن می‌کنند تا یاد ایشان برای همیشه در کشور ماندنی شود.
۳۱ تیر ۱۳۳۲ - زادروز 🍃خاقانی بسیار شیوا بیان میکند، که در جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند♡ 🍃بدرستی اگر نیکو سرشت نباشی نمیتوانی در قتلگاه عشق جان عزیزت را فدای جانانت کنی، اگر در عشق، صاف و نباشی نمیتوانی حتی لحظه ای گمانت را به سوی پرواز دهی😌 🍃اصلا کدام روبه صفتی میتواند این مسیر را بپیماید، مگر غیر این است که مسلخ عشق با معنای حقیقیش را پیدا میکند. 🍃احمد کشوری جوان و تیز پروازی که زیرکانه و توانست مسیر عاشقی را تمیز دهد. ۲۷سال بیشتر نداشت، اما چون عارفی راه بلد مسیر را در کوتاهترین زمان‌ ممکن به انتهایش رسانید❣️ 🍃میدانی، انتهای جاده ی عاشقی است و این مسیر را با تیز ترین پرواز ممکن به باند فرودگاهش رسانید. 🍃آری، حقیقتا عشق را باید زِ آموخت، ورنه ما ، چه میدانیم؟ 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۱ تیر ۱۳۳۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ آذر ۱۳۵۹.میمک 🥀مزار شهید : بهشت زهرا(س)
🌷 احمد کشوری دلیرمرد ارتش عقاب آهنین بال در رویارویی با دشمن ۳۱ تیر ۱۳۳۲ - زادروز 🍃خاقانی بسیار شیوا بیان میکند، که در جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند♡ 🍃بدرستی اگر نیکو سرشت نباشی نمیتوانی در قتلگاه عشق جان عزیزت را فدای جانانت کنی، اگر در عشق، صاف و نباشی نمیتوانی حتی لحظه ای گمانت را به سوی پرواز دهی😌 🍃اصلا کدام روبه صفتی میتواند این مسیر را بپیماید، مگر غیر این است که مسلخ عشق با معنای حقیقیش را پیدا میکند. 🍃احمد کشوری جوان و تیز پروازی که زیرکانه و توانست مسیر عاشقی را تمیز دهد. ۲۷سال بیشتر نداشت، اما چون عارفی راه بلد مسیر را در کوتاهترین زمان‌ ممکن به انتهایش رسانید❣️ 🍃میدانی، انتهای جاده ی عاشقی است و این مسیر را با تیز ترین پرواز ممکن به باند فرودگاهش رسانید. 🍃آری، حقیقتا عشق را باید زِ آموخت، ورنه ما ، چه میدانیم؟ 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۱ تیر ۱۳۳۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ آذر ۱۳۵۹.میمک 🥀مزار شهید : بهشت زهرا(س)
▪️ إِنَّالِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ اُ‌م‌البنین ایران به فرزندان شهیدش پیوست همزمان با سالروز وفات اُم‌الشهدا حضرت اُم‌البنین سلام‌الله‌علیها "حاجیه خانم فاطمه عباسی‌ ورده" ، ، و پس از سال‌ ها صبر و مجاهدت به فرزندان شهیدش پیوست. ▪️مراسم تشییع این مادر روز یکشنبه ۲۵ آذر ماه ساعت ۸:۳۰ دقیقه از در منزل آن مرحومه واقع در تهران، خیابان بهار شیراز، خیابان شهیدان جوادنیا بسمت بهشت زهرا قطعه ۲۶ برگزار می‌شود.