#نحوه ی شهادت محسن حاجی بابا:
در #مرحله ی دوم شناسایی منطقه به همراه #شهید شوندی و#احمد بیابانی توسط دشمن دیده شدند و مورد هجوم قرار گرفتند. در نهایت با #گلوله ی توپ ١٣۰ خودروی ما مورد اصابت قرار گرفت و پیکرشان در آتش سوخت.
پیکرشهید را به تهران برگرداندند و در قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) دفن شد اما وقتی حسین خدابخش میخواست خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه میشود #تکهای از بدن شهید در خودروی سوخته جا مانده است.
#آن تکه از بدن شهید محسن حاجی بابا را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه ی بازی دراز ، یعنی#محل شهادت شهید دفن میکنند تا یاد ایشان برای همیشه در #غرب کشور ماندنی شود.
#شهید مدافع حرم احمد گودرزی
🍃🌷🍃
متولد اول فروردین ۱۳۵۷# که در ورامین بزرگ شد، اصالتا بروجردی هست.
متاهل بود و تنها یادگار ایشان، محنا خانم هست که زمان #شهادتش ۴۳#روزه بود، زمان #تولدش #سوریه بود و ایشان اصلا فرزندش را ندید.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
دوست من، همسر یکی از دوستان #احمد بود و از طرف دیگر خانواده ما و ایشان با یکدیگر همسایه بودند.
در روزهای قبل از خواستگاری، ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند.و گفتن من همه شروط شما را میپذیرم، اما یک شرط دارم. میخواهم شرایط #کاری و #مأموریتهای #شغلی من را تحمل کنید. من هم پذیرفتم.
🍃🌷🍃
مدتی که همسر #شهید احمد گودرزی بودم، برایم مثل خواب و رویا بود که دیگر تکرار نمیشود.😭
🍃🌷🍃
وقتی برای بار #نخست از #سوریه برگشت، در خانه لباسهای ضخیم میپوشید و به صورت چند لایه از لباسها استفاده میکرد، در حالی که #احمد به لباس پوشیدن زیاد عادت نداشت.
🍃🌷🍃
وقتی علت این کار را ازش پرسیدم، در جوابم گفت: هوای #سوریه خیلی #سرد است و ما چون آنجا مجبور هستیم چندلایه لباس بپوشیم، عادت کردهام.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)♡بستری بود. لباس زیاد میپوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که #احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰#سال #شکسته شده.😭😭😭
🍃🌷🍃
به در تکیه داد. همین طور #مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از #تنهایی گرفته بود، #بغض کردم.😭
🍃🌷🍃
دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه #ظلمها و #صحنههای دلخراشی در #سوریه دیدم!😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار موقع رفتن گفت :
به #مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭
🍃🌷🍃
وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: #حلالم کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭
🍃🌷🍃
جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم.#احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. #پنج دقیقه فقط #نگاهم کرد😭 و #پلک نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و #رفت. دیدم با دست #اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد.
😭😭
🍃🌷🍃
چند وقت بعد هم #احمد از #سوریه زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ میزد حال #محنا را میپرسید. میگفت: #دخترمان چه #شکلیه؟😭😭
🍃🌷🍃
از من خواسته بود هر روز از #محنا #عکس بگیرم و بعداً #نشانش بدهم. توی دلم میگفتم وقتی #احمد برگشت چه طوری #محنا را به #احمد نشان بدهم.😭
🍃🌷🍃
وقتی #پیکر شهید #میثم نجفی را آوردند، #احمد هر شب به فکر میرفت. وقتی چشمش به #عکس #شهید میثم نجفی میافتاد میگفت: دوستم #دخترش را #ندید و #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
اسم #مهنا رو خودش #انتخاب کرد😭#پدری که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری میشد، دلش غنج میرفت، خیلی زود از او #دل کند و #رفت.😭
🍃🌷🍃
حتی صبر نکرد تا چیده شدن #اتاق نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه #مهیای آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون #عشقش به #حضرت زینب(س)🌷#بیشتر از این #حرفها بود.😭
🍃🌷🍃
در #سوریه بود که تلفنی بهم گفت: «#سپردمتان به #حضرت زینب(س)🌷 و از #خانم خواستهام به شما #سر بزند»😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
#احمد متولد ٢ اردیبهشت سال ۶٩ ، نهمین و آخرین فرزندم بود. تولدش با میلاد حضرت محمد (ص)⚘ مصادف شد و از اونجایی که به ساحت آن حضرت ارادت قلبی داشتیم نامش را #احمد نهادیم.
🍃⚘🍃
#احمد من اخلاق #خوشی داشت و اهل #غیبت نبود. اگه کار فوری داشت و در اون حین من از او درخواستی داشتم که برام انجام بده هرگز « نه » نمیگفت. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم #آروم ،#متواضع ولی در عین حال #شجاع ،#پرجنب و جوش و#کوشا بود. اکثر اوقاتش رو با برادر بزرگترش رضا میگذروند. هیچ وقت در برابر خواسته هامون نه نمیگفت.
🍃⚘🍃
یک روز گریهکنان به خانه برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد متوجه شدیم که با دوستش بر سر این که چه کسی مکبر نماز شود بحث کرده است.
🍃⚘🍃
با اینکه فرزند آخرم بود اما روحیه ی #بزرگی داشت. بسیار اهل#بخشش بود که حتی طبق گفته ی همرزمانش در #سوریه #لباس های نویی که براش گذاشته بودیم را به بقیه #هدیه می داد.
🍃⚘🍃
عکس #شهید احمد کاظمی از #شهدای اصفهان را در کیف پولش گذاشته بود و در #سوریه هم همراه خود برده بود و شاید یکی از دلایل علاقه اش به اون #شهید ،#تشابه اسمی بود. 😭
🍃⚘🍃
به روایت از برادر #شهید :
به تبعیت از برادران بزرگتر ، حضوری فعال در بسیج داشت و اوقات فراغتش بیشتر در بسیج و مسجد بود. این حضور فعال را در بسیج دانشگاه هم به عنوان معاون نیروی انسانی ادامه داد.
🍃⚘🍃
در سطح دانشگاه با همه ی دانشجویان از هر#قشری ارتباط خوبی داشت و دور خود هاله ایجاد نمیکرد. همین اخلاق خوش او سبب جذب دیگران در فعالیتهای بسیج شده بود.
🍃⚘🍃
بعد از سربازی در مقطع #کارشناسی ارشد رشته ی #مهندسی مکانیک دانشگاه شیراز پذیرفته شد. همزمان با ثبت نامش در دانشگاه ، رفتنش به #سوریه قطعی شد که بین این دو ، رفتن به#سوریه را#انتخاب کرد. 😭😭
🍃⚘🍃
حرف#احمد این بود که اگه دانشجوها به خاطر منافع شخصی یا امتیاز به بسیج روی آورند بسیج بالاخره اثر خود را میگذاره. در واقع اعتقاد او جذب حداکثری بود.
🍃⚘🍃
در آخرین عملیات قبل از#شهادت احمد حین باز پسگیری شهرک زیتان به نقل از فرمانده ی اون عملیات و طبق درخواست ایشون برای جلوگیری از دادن تلفات زیاد در ابتدا ۵ نفر داوطلب برای شروع عملیات لازم بود.
🍃⚘🍃
#داداش احمد ٢۵ مهرماه ٩۴ برای گذروندن امور آموزشی به شهرستان بهبهان رفت و برای اولین بار به عنوان نیروی تخریبچی به#سوریه اعزام شد.
🍃⚘🍃
سریعا هم#احمد به همراه ۴ نفر دیگه با #شجاعت اعلام آمادگی میکنند. با وجود این که احتمال #شهادت تقریبا ١۰۰ درصد بود. 😭😭
🍃⚘🍃
١۶ آذر هم با پیشروی
گردان امام حسین (ع)⚘در منطقه ی عملیاتی زیتان در اطراف شهر حلب با اصابت گلوله به پهلوی چپ همزمان با #28 صفر و رحلت حضرت رسول اکرم (ص)⚘به#شهادت رسید. 😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید احمد قاسمی کرانی هم در باز پس گیری روستا های اطراف لازقیه در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶ در پیشروی دسته ی هجومی گردان امام حسین (ع)⚘ بر اثر گلوله گروهک های تکفیری داعش به آرزویش که همانا#شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
مزار#شهید
زادگاهش روستای کران شهر فارسان
استان چهار محال و بختیاری.
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید احمد قاسمی کرانی 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
#نحوه ی شهادت محسن حاجی بابا:
در #مرحله ی دوم شناسایی منطقه به همراه #شهید شوندی و#احمد بیابانی توسط دشمن دیده شدند و مورد هجوم قرار گرفتند. در نهایت با #گلوله ی توپ ١٣۰ خودروی ما مورد اصابت قرار گرفت و پیکرشان در آتش سوخت.
پیکرشهید را به تهران برگرداندند و در قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) دفن شد اما وقتی حسین خدابخش میخواست خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه میشود #تکهای از بدن شهید در خودروی سوخته جا مانده است.
#آن تکه از بدن شهید محسن حاجی بابا را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه ی بازی دراز ، یعنی#محل شهادت شهید دفن میکنند تا یاد ایشان برای همیشه در #غرب کشور ماندنی شود.
۳۱ تیر ۱۳۳۲ - زادروز #شهید #احمد_کشوری
🍃خاقانی بسیار شیوا بیان میکند،
که در #مسلخ_عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند♡
🍃بدرستی اگر نیکو سرشت نباشی نمیتوانی در قتلگاه عشق جان عزیزت را فدای جانانت کنی، اگر در عشق، صاف و #یکدل نباشی نمیتوانی حتی لحظه ای گمانت را به سوی #معشوق پرواز دهی😌
🍃اصلا کدام روبه صفتی میتواند این مسیر را بپیماید، مگر غیر این است که مسلخ عشق با #نیکوسرشتی معنای حقیقیش را پیدا میکند.
🍃احمد کشوری #خلبان جوان و تیز پروازی که زیرکانه و #هوشیارانه توانست مسیر عاشقی را تمیز دهد. ۲۷سال بیشتر نداشت، اما چون عارفی راه بلد مسیر را در کوتاهترین زمان ممکن به انتهایش رسانید❣️
🍃میدانی، انتهای جاده ی عاشقی #ابدیت است و #احمد این مسیر را با تیز ترین پرواز ممکن به باند فرودگاهش رسانید.
🍃آری، حقیقتا عشق را باید زِ #کشوری آموخت، ورنه ما #خاکیان_محجوب، چه میدانیم؟
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید #احمد_کشوری
📅تاریخ تولد : ۳۱ تیر ۱۳۳۲
📅تاریخ شهادت : ۱۵ آذر ۱۳۵۹.میمک
🥀مزار شهید : بهشت زهرا(س)
🌷 احمد کشوری
دلیرمرد ارتش
عقاب آهنین بال در رویارویی با دشمن ۳۱ تیر ۱۳۳۲ - زادروز #شهید #احمد_کشوری
🍃خاقانی بسیار شیوا بیان میکند،
که در #مسلخ_عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند♡
🍃بدرستی اگر نیکو سرشت نباشی نمیتوانی در قتلگاه عشق جان عزیزت را فدای جانانت کنی، اگر در عشق، صاف و #یکدل نباشی نمیتوانی حتی لحظه ای گمانت را به سوی #معشوق پرواز دهی😌
🍃اصلا کدام روبه صفتی میتواند این مسیر را بپیماید، مگر غیر این است که مسلخ عشق با #نیکوسرشتی معنای حقیقیش را پیدا میکند.
🍃احمد کشوری #خلبان جوان و تیز پروازی که زیرکانه و #هوشیارانه توانست مسیر عاشقی را تمیز دهد. ۲۷سال بیشتر نداشت، اما چون عارفی راه بلد مسیر را در کوتاهترین زمان ممکن به انتهایش رسانید❣️
🍃میدانی، انتهای جاده ی عاشقی #ابدیت است و #احمد این مسیر را با تیز ترین پرواز ممکن به باند فرودگاهش رسانید.
🍃آری، حقیقتا عشق را باید زِ #کشوری آموخت، ورنه ما #خاکیان_محجوب، چه میدانیم؟
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید #احمد_کشوری
📅تاریخ تولد : ۳۱ تیر ۱۳۳۲
📅تاریخ شهادت : ۱۵ آذر ۱۳۵۹.میمک
🥀مزار شهید : بهشت زهرا(س)
▪️ إِنَّالِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
اُمالبنین ایران به فرزندان شهیدش پیوست
همزمان با سالروز وفات اُمالشهدا حضرت اُمالبنین سلاماللهعلیها "حاجیه خانم فاطمه عباسی ورده" #مادر_شهیدان #علی، #محمد، #یونس و #احمد #جوادنیا پس از سال ها صبر و مجاهدت به فرزندان شهیدش پیوست.
▪️مراسم تشییع این مادر روز یکشنبه ۲۵ آذر ماه ساعت ۸:۳۰ دقیقه از در منزل آن مرحومه واقع در تهران، خیابان بهار شیراز، خیابان شهیدان جوادنیا بسمت بهشت زهرا قطعه ۲۶ برگزار میشود.