eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
💢روزنامه‌های چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
💢روزنامه‌های اقتصادی چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
💢رژیم صهیونیستی؛ مصداق برائت در حج 🔹برای بحث و تبیین منطق برائت از مشرکان که در دیدار کارگزاران حج با رهبر معظم انقلاب بیان شد، لازم است نگاهی شبکه‌ای به آیات قرآن کریم بیندازیم. خدای متعال در آیه ۳ سوره توبه می‌فرماید: وَأَذَانٌ مِنَ‌الله وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ‌الله بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ. این آیه شریفه بعد از به زیر کشیدن بت‌ها در کعبه اعلان عمومی شد. 🔸نکته مهم‌تر آن است که این اعلان نیز در روز حج اکبر یا همان حج تمتع قرار داده شد و اعلام مهم خدای متعال این بود که خدا و همچنین رسول او از مشرکان بری هستند و این اعلام برائت را خداوند در این آیه شریفه به عنوان یک وظیفه عمومی و مستمر برای مسلمین در ظرف و ظرفیت حج اعلام کرده و ما وظیفه داریم سطوح برائت خود را از مظاهر مختلف شرک به اشکال گوناگون در همیشه ایام اعلام کنیم. به همین خاطر حج به عنوان یک نمایش عبادت جمعی معنوی و سیاسی، ظرفیت مهمی است برای توجه و تألیف و تمرکز قلوب بر عبادت خداوند متعال و یکی از جلوه‌های عبادت دور کردن خود و جامعه اسلامی از مظاهر شرک است.
من و دل بریدن از تو چه محالِ خنده‌داری که کسی ندیده کافر به اقامه نمازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافع حرم، عباس دانشگر 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۷۲/۲/۱۸# درشهر سمنان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ۴ فرزند بودند، ۱ خواهر و ۳برادر آخر خانواده بود. 🍃🌷🍃 بود. البته زندگی مشترکش را شروع نکرده بود، دو ماه بودکه با دختر عمویش نامزد کرده بودند. 🍃🌷🍃 با تربیت پدر و مادرش، از همان کودکی با و و دینی آشنا شد،پدرش ایشان را مرتب به همراه خود به محل می بردو همین باعث شده بود از با این بگیرد. 🍃🌷🍃 از  ۸ به بعد در مسجد محل داشت و با دوستانش هر سال در رجب شرکت می کرد. 🍃🌷🍃 بزرگتر که شد، زیاد می‌رفت، به قول معروف هیئتی بود، منبری ثابت اکثر هایی محل و دیگر شهر محسوب می‌شد. 🍃🌷🍃 ایشان علاوه بر شرکت در مذهبی مثل های ماه محرم و قدر و خوانی در مبارک رمضان، شب ها در کمیل، و صبح ها در ندبه مرتب و فعال داشت. 🍃🌷🍃
و خوبی داشت، در دوران ابتدایی تا  دبیرستان برای ارتقاء تحصیل  همواره تلاش میکرد و همیشه جزو ممتاز کلاس بود. 🍃🌷🍃 اوج تلاش ایشان در مقطع دانشگاهی بود، ساعات روزانه خود را ریزی کرده بود و اکثر وقت های روزانه خود را در سالن کتابخانه مرکزی سمنان میگذراند و میخواست نتیجه را در کنکور بگیرد. 🍃🌷🍃 در نهایت توانست با خوب در سمنان در مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود، با شرکت در سراسری، در ورودی امام حسین(ع)🌷 هم شرکت کرد. 🍃🌷🍃 خبر قبولی در و حسین (ع)🌷، تقریبا همزمان با خبر در رشته کامپیوتر دانشگاه سمنان بود، ایشان حدود یک هفته در فکر بود که کدام رو انتخاب کند. 🍃🌷🍃 اکثر دوستان به ایشان پیشنهاد دادند که در کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد، در نهایت حسین (ع)🌷رو انتخاب کرد و بعدها به دیگران گفت در بهتر می‌توان به کرد. 🍃🌷🍃
در۵ ماه سال ۱۳۹۰#؛ در حالی که ۱۸ داشت وارد حسین(ع)🌷 شد. مذهبی و دانشگاه، مناسبی را برای بیش از پیش برای ایشان فراهم کرد. 🍃🌷🍃 تا از اعزام اکثر های مطهری را خوانده بود و از بینش مطهر سطح یک را گرفته بود، زیاد در دید و نظرش تأثیر بسیار مثبتی گذاشت. 🍃🌷🍃 مدتی گزینش استان سمنان بود وبعد از اتمام دوره افسری در تابستان ۹۲‌#، باید به سمنان می آمد. اما به خاطر های فرهنگی اش مورد توجه دانشگاه قرار گرفت. 🍃🌷🍃 همان ها در نهایت شد تا ایشان و با تأکید دانشگاه، در دانشگاه ماندنی شوند، تا دانشگاه و دانشجویان بیشتر از وجود آنها ببرند. 🍃🌷🍃 در ۲۳ سال ۱۳۹۴# دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. مدتی  از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات به فراهم شد. 🍃🌷🍃 فرماندمون گفتند: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفتم:« می ترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود» 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : آقا پسرعموی بنده بودند که در 29 ماه سال 94# به من پیشنهاد دادند، روز خواستگاری برگه به همراه خود آورده بود که روی آن چیزهایی که در زندگی آینده برایش بود را تیتر وار نوشته بود. 🍃🌷🍃 او به داشتن یک و وسایل زندگی از ایرانی تأکید بسیاری داشت. من خیلی مخالف رفتن به بودم و اجازه نمی‌دادم که برود، ولی او با حرف‌هایش مرا هم راضی کرد.😭😭 🍃🌷🍃 قرار بود به اعزام شوند، ولی به دلایلی اعزامش به تأخیر افتاد به همین خاطر ماه اعزام شدند.😭😭 🍃🌷🍃 آقا بسیار و رو بود. خیلی هم طبع و گو. وقتی در جمعی حضور پیدا می‌کرد با همه رو خنداندند،همه به خاطر این که داشت او را داشتند. 🍃🌷🍃 آقا گاهی از به من زنگ می‌زد و احوال پرسی می‌کرد، درباره اوضاع آنجا حرفی نمی‌زد و بیشتر من درباره اتفاقاتی که افتاده بود با او صحبت می‌کردم. 🍃🌷🍃
بعد از ماه و اندی که از می‌گذشت، یک روز برادر شوهرم به پدرم زنگ زد و خبر را به پدرم داد، ولی پدر به ما چیزی نگفت. بعد از ظهر آن روز خیلی نگران بودم و مدام ذکر می‌گفتم. 😭😭 🍃🌷🍃 فقط به ما گفت مجروح شده😭 حالم خیلی بد شد. ولی با این حال را شکر کردم که همسرم زنده است. دوباره گوشی پدرم زنگ خورد که دیدم درباره صحبت می‌کنند. 🍃🌷🍃 آنجا بود که فهمیدم به که بود، رسیده. که به رسیده، اما ت واقعا برایم خیلی .😭😭 🍃🌷🍃