eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
74 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔 هارون بر خود قرار داد که هرکس حرف حکیمانه و شیرینی زد به او کیسه ی زری ببخشد، روزی دید پیرمردی پشت خمیده، با حالت زار، مشغول کاشت درخت زیتون است!!! هارون گفت : ای پیرمرد تو با این سن و سال زیتون می کاری و حال آنکه عمر تو کفاف برداشت میوه ی آن نمیکند؟ پیرمرد گفت: ای خلیفه! دیگران کاشتند و ماخوردیم ما میکاریم، دیگران بخورند!!! هارون خوشش آمد بدره ی زری به او داد... پیر مرد گفت : درختان مردم بعد از سالها میوه میدهد ولی درخت ما در حال میوه داد!!! هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ای دیگر زر به او داد... پیر مرد گفت : درختان دیگر سالی یکبار میوه میدهد اما درخت ما دوبار به بار نشست!!! هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ی زری دیگر به او داد و زود از آنجا عبور کرد و میگفت : اگر بایستیم خزانه را خالی خواهد کرد..... @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_33 نیم ساعتی به شوخی بینمون گذشت و تصمیم گرفتیم که به خونه برگردیم و خواب رو به چشمامون هدیه
بعد از دانشگاه رفتیم خونه،تو این بین علی شروع به صحبت کرد: امین این چند وقت که درگیر بودیم درسمون افت کرده،از امروز باید تمام تلاشمونو بکنیم تا به اون نتجیه که میخوایم برسیم اگه قبول کنی بیا با هم کار کنیم _راست میگی،از امروز عصر شروع میکنیم با هم کار میکنیم بعد از نیم ساعت رسیدیم خونه،زهرا غذا آماده کرده بود و حسین رو هم خیلی ذوق زده بود،پرسیدم جریان چیه؟ با شادی و خوشحالی گفت: _خاله زهرا گفته مدرسه ثبت نامت میکنم _(منم از این کار خوشحال شدم و با لبخند)جدی _آره خودش وقتی شما رفتین بیرون بهم گفت _خیلی خوبه،پس برو خوب ازش تشکر کن _باشه عمو جون اون رفت و من و علی خسته از درس خودمون رو ولو کردیم روی تخته خواب و منتظر غذا بودیم که صدای حسین از آشپزخونه اومد: _عمو امین،عمو علی بیاین که غذا حاضره پاشدیم رفتیم و روی میز غذا نشستیم و شروع به غذا خوردن کردیم بعد از غذا من به قصد خواب به رختخواب پناه بردم و علی هم وضو گرفت و به نماز ایستاد،چشمام کم کم سنگین شد و به خواب رفتم وقتی چشم باز کردم نگاهی به ساعت انداختیم و متوجه شدم که ساعت 5 بعد از ظهره ،پاشدم و رفتم آبی به دست و صورتم زدم،دیدم علی روی میز مطالعه داره با کتاب و دفترها ور میره،رفتم کنار و گفتم: _مگه قرار نبود با هم کار کنیم؟ _سلام،خب خواب بودی منم گفتم مزاحمت نشم تا بیدار بشی _صبر کن برم وسایلم رو بیارم رفتم کتاب و دفترم رو آوردم و کنارش شروع به درس خوندن کردم،قرارمون این بود که اول هر کدوم درسا رو یه مرور کنیم بعدش روی مسائلی که گیر داریم با هم بحث کنیم کم کم غرق درس شدم و حواسم از اطراف به کتاب منتقل شد،چقدر شیرینه درس خوندن وقتی هدف داشته باشی،چقدر راحته درس خوندن وقتی یه رفیق درس خون داشته باشی.... کمی توی بدنم احساس خستگی کردم،به ساعت نگاهی انداختم دیدم عقربه روی 8 ایستاده و علی هم نیستش،بلند شدم و رفتم زهرا تو آشپزخونه مشغول چیدن میز شام بود به حیاط رفتم و دیدم علی بیرون لب استخر نشسته و پاش رو توی آب تکون میداد ،صداش زدم و گفتم شام حاضره و بیا شام بخور،رفتیم شام خوردیم و بعد از شام سراغ اتاق مطالعه رفتیم،شروع به بحث کردن کردیم و کم کم غرق درس شدیم ادامه دارد.... ✍️ط،تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_34 بعد از دانشگاه رفتیم خونه،تو این بین علی شروع به صحبت کرد: امین این چند وقت که درگیر بودی
ساعت 8 صبح بود که علی بعد از صبحونه زد بیرون،گفتم کجا میری؟فقط گفت میرم جایی عصر میام از اون تصادف حدود یک ماهی میگذشت،زهرا رفته بود خونه و علی هم این چند روز خیلی رفتارش عجیب شده بود نمیدونستم کجا میره و داره با کی میگرده،هیچ حرفی هم بهم نمیزد کنجکاویم زیاد شد و نتونستم جلوشو بگیرم،تصمیم گرفتم یواشکی دنبالش برم وقتی از خونه رفت با فاصله افتادم دنبالش،طوری میرفتم که متوجه ام نشه یه ساعت و نیمی گذشت که دیدم به مناطق پایین شهر رسیدیم،وارد یه خیابون نسبتا کوچک شد و کم کم داخل کوچه های باریک رفت،تا جایی که دیگه ماشین نمیرفت،از ماشین در اومد و دو کیسه برنج و چند تا روغن و یه بسته گوشت از تو ماشین در آورد و در یه خونه رو زد،یه خانوم مسن اومد بیرون و علی اون وسایل رو به دستش داد،برا اینکه متوجهم نشه سریع برگشتم دوباره اومد تو ماشین نشست و تعقیب شروع شد دوباره وارد یه خیابون ها و کوچه های باریک شد و همون کارو تکرار کرد،تا عصر کار علی این بود و منم به دنبالش دیگه خسته شدم و اومدم خونه و تو فکر این بودم اون خونه ها مناطق فقیر نشین بودن حتما علی به فقرا کمک میکنه و نمیخواد کسی بفهمه با این فکر خیلی ازش خوشم اومد،منتظرش بودم که بعد از یه ساعت اومد،معلوم بود خیلی خسته است بهش گفتم خوب کار کردی خسته نباشی _منظورت چیه؟ میدونم کجا رفتی _کجا رفتم؟ - اون خونه های فقیر رو بهشون برنج و گوشت و روغن میدادی سریع رفت و گفت:تعقیب کردن کسی کار خوبی نیست،درضمن حق نداری به کسی چیزی بگی آبی به دست و صورتش زد و اومد،بهش گفتم: _واقعا خیلی کار خوبی میکنی،به کسی چیزی نمیگم ولی بزار باهات بیام،دوست دارم بیام و به فقرا کمک کنم اگه با هم باشیم بیشتر میتونیم کمک کنیم _از حرفم لبخندی روی لبش نشست و جواب داد: _باشه اگه دوست داری بیای بیا _کی میری؟یه تعداد خونه مونده که فردا صبح میرم اگه خواستی بیا خوشحال بودم که قبول کرد باهاش برم،رفت تو اتاق و دراز کشید،نیم ساعت بعدش سراغ کتاب و دفتراش رفت واقعا این پسر چه حالی داره که دوباره میخواد بره درس بخونه،با اون سمندی که دوباره خرید اینقدر اینطرف اونطرف رفت حالا هم داره درس میخونه،حتما خیلی هدف بالایی داره که اینطور تلاش میکنه فردای اون روز با هم رفتیم و اولین خونه که رسیدیم علی گفت تو برو بهشون بده رفتم در زدم،در باز شد و با صحنه ای که دیدم بدجور دلم گرفت و به هم ریختم ادامه دارد... ✍️ط،تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_34 بعد از دانشگاه رفتیم خونه،تو این بین علی شروع به صحبت کرد: امین این چند وقت که درگیر بودی
ساعت 8 صبح بود که علی بعد از صبحونه زد بیرون،گفتم کجا میری؟فقط گفت میرم جایی عصر میام از اون تصادف حدود یک ماهی میگذشت،زهرا رفته بود خونه و علی هم این چند روز خیلی رفتارش عجیب شده بود نمیدونستم کجا میره و داره با کی میگرده،هیچ حرفی هم بهم نمیزد کنجکاویم زیاد شد و نتونستم جلوشو بگیرم،تصمیم گرفتم یواشکی دنبالش برم وقتی از خونه رفت با فاصله افتادم دنبالش،طوری میرفتم که متوجه ام نشه یه ساعت و نیمی گذشت که دیدم به مناطق پایین شهر رسیدیم،وارد یه خیابون نسبتا کوچک شد و کم کم داخل کوچه های باریک رفت،تا جایی که دیگه ماشین نمیرفت،از ماشین در اومد و دو کیسه برنج و چند تا روغن و یه بسته گوشت از تو ماشین در آورد و در یه خونه رو زد،یه خانوم مسن اومد بیرون و علی اون وسایل رو به دستش داد،برا اینکه متوجهم نشه سریع برگشتم دوباره اومد تو ماشین نشست و تعقیب شروع شد دوباره وارد یه خیابون ها و کوچه های باریک شد و همون کارو تکرار کرد،تا عصر کار علی این بود و منم به دنبالش دیگه خسته شدم و اومدم خونه و تو فکر این بودم اون خونه ها مناطق فقیر نشین بودن حتما علی به فقرا کمک میکنه و نمیخواد کسی بفهمه با این فکر خیلی ازش خوشم اومد،منتظرش بودم که بعد از یه ساعت اومد،معلوم بود خیلی خسته است بهش گفتم خوب کار کردی خسته نباشی _منظورت چیه؟ میدونم کجا رفتی _کجا رفتم؟ - اون خونه های فقیر رو بهشون برنج و گوشت و روغن میدادی سریع رفت و گفت:تعقیب کردن کسی کار خوبی نیست،درضمن حق نداری به کسی چیزی بگی آبی به دست و صورتش زد و اومد،بهش گفتم: _واقعا خیلی کار خوبی میکنی،به کسی چیزی نمیگم ولی بزار باهات بیام،دوست دارم بیام و به فقرا کمک کنم اگه با هم باشیم بیشتر میتونیم کمک کنیم _از حرفم لبخندی روی لبش نشست و جواب داد: _باشه اگه دوست داری بیای بیا _کی میری؟یه تعداد خونه مونده که فردا صبح میرم اگه خواستی بیا خوشحال بودم که قبول کرد باهاش برم،رفت تو اتاق و دراز کشید،نیم ساعت بعدش سراغ کتاب و دفتراش رفت واقعا این پسر چه حالی داره که دوباره میخواد بره درس بخونه،با اون سمندی که دوباره خرید اینقدر اینطرف اونطرف رفت حالا هم داره درس میخونه،حتما خیلی هدف بالایی داره که اینطور تلاش میکنه فردای اون روز با هم رفتیم و اولین خونه که رسیدیم علی گفت تو برو بهشون بده رفتم در زدم،در باز شد و با صحنه ای که دیدم بدجور دلم گرفت و به هم ریختم ادامه دارد... ✍️ط،تقوی @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌پرسش از حجت الاسلام محسن قرائتی و پاسخ ایشان ⁉️ اسلام به کیفیت بیشتر توجه دارد یا به کمیت؟ ✅پاسخ : در مواردی اسلام به کمیت توجه دارد، نظیر تعداد نفراتی که در نماز جماعت حاضر می‏شوند که هر جماعتی نفراتش بیشتر باشد، ثوابش بیشتر است. در مواردی به کیفیت توجه دارد، نظیر انفاق به محرومان که مقدارش مهم نیست، بلکه اخلاص در آن مهم است. و یطعمون الطعام علی حبه مقدار غذایی که اهل بیت به یتیم، مسکین و اسیر دادند زیاد نبود، اما خالصانه بود. گاهی هم کیفیت مطرح است و هم کمیت. مثلا قرآن درباره ذکر خدا، هم می‏فرماید: اذکروا الله ذکرا کثیرا ( سوره احزاب، آیه 41.) خدا را بسیار یاد کنید و هم می‏فرماید: فی صلوتهم خاشعون مومنان در نمازشان خشوع دارند. @andaki_tamol
♦نطقه تکان دهنده نماينده خطاب به #روحاني: امروز #آذري_جهرمي با پول، رسانه و ارتباطات امنيتي، دهان منتقدان را مي‌بندد حميده #زرآبادي نماينده #قزوين در نطق ميان دستور: امروز توييتر آقاي آذري جهرمي مملو از كار‌هاي نمايشي است، اما‌ اي كاش هزينه اين تبليغات را از جيب خود پرداخت مي‌كرديد نه با پول وزارتخانه و اپراتورها مگر خانم #مهرنوش مديرعامل به زور مستعفي #رايتل چه مي‌خواست بگويد كه شما تمام توان خود را گذاشتيد تا يك ماهه او را با فشار سياسي و امنيتي بركنار كنيد؟ با حمله سازمان يافته در فضاي مجازي، انواع تهمتها و افتراها و بازي با آبروي يك زن مومن، چه چيز را مي‌خواهيد از ديد مردم پنهان كنيد؟ مگر به مكالمات تلفني دسترسي داريد كه از چند روز پيش خبر نطق امروز را داشتيد و تمام تلاش خود را كرديد كه اين اتفاق رخ ندهد آقاي روحاني امروز وزير شما(جهرمي) با تجميع پول، رسانه و ارتباطات سياسي و امنيتي دهان رقبا و منتقدان خود را گاز انبري بسته است. #وزیر_ارتباطات ‌ @andaki_tamol
جالب بدونید ، #پروانه‌ها جزو معدود موجوداتی هستند که اصلا مدفوع نمی‌کنند ! پروانه را می‌توان تمیزترین موجود جهان نامید زیرا هرچه می‌خورد تبدیل به انرژی می‌کند ! @andaki_tamol
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز چهارشنبه ١٧ مهر ١٣٩٨ ه. ش ١٠ صفر ١٤۴١ ه.ق ٩ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى @andaki_tamol
🍁سلام ☕️صبحتون بخیر 🍁روزتون ☕️متبرک به نگاه خدا 🍁الهی ☕️دلتون گرم از 🍁آفتاب امید ☕️نگاهتون خندان 🍁ترقی درکارتون ☕️وموفقیت و خوشبختی 🍁در زندگیتون جاری باشه @andaki_tamol
🍁ازهم بگشای ✨دیده را با صلوات 🍁با خنده بگو ✨شکرخدا را صلوات 🍁برگی بزنی بار دگر ✨دفتـر عمـر 🍁صبحست و بگو ✨محفل ما را صلوات 🍁اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد وآل مُحَمَّدوَعجِّّل فرجهُم🍁 @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: 🔹️ نکته‌ی آخر، ایجاد است. من جداً در این زمینه اصرار دارم. هم شما، هم اساتید و هم پیشروان حرکت علمی، نگذارید امیدی که به وجود آمده اختلال پیدا کند. 🔺️ بعضی‌ها فکر میکنند ما مشکلات را نمیدانیم! میدانیم مشکلات هست ولی موفقیت‌ها را هم باید دید. وقتی دائم مرثیه‌خوانی میکنیم از مشکلات، امید در دل جوان، کم‌فروغ میشود. کشور امروز بحمدالله حرکت مهمی را ادامه میدهد. ۹۸/۷/۱۷ @andaki_tamol
➣ 📜 #یڪـــ‌آیــه‌قـــــرآن ما #راه را به او نــــشان دادیـــم خــواه شاڪر باشد یا ناسـپاس!! 📒سوره مبارڪه انسان آیه ۳ ↷↷↷ @andaki_tamol
» 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امـام علی علیه السلام: همانا حقّ سنگين است اما گوارا و باطـــل سبك و آسان است اما ڪشـــنده. 📚نهــج البلاغــه حڪمت ۳۷۶ 👇👇 @andaki_tamol
🔺️ رهبر انقلاب: #ایران و #عراق دو ملتی هستند که تن‌ها و دل‌ها و جانهایشان به وسیله ایمان بِالله و محبّت به اهل‌بیت و حسین‌بن‌علی متصل به یک دیگرند؛ روزبه‌روز هم این اتصال زیاد خواهد شد. دشمنان سعی بر تفرقه دارند امّا نتوانسته‌اند و توطئه‌ آنان اثری نخواهد کرد. 🏷 #حب_الحسين_يجمعنا @andaki_tamol
🚨واکنش روزنامه‌های #اصلاح‌طلب اعتماد، شرق و آفتاب به دستور #احمدی_نژاد برای #ورود_زنان_به_ورزشگاه‌‌_ها(اردیبهشت۸۵): 🔺به گرسنه نباید چیپس تعارف کرد 🔹دستوری که نباید صادرمی‌شد 🔺اعتراض جمعی از دانشجویان به دستور 🔹نمایندگان مجلس: ماهم مخالفیم شما واقعا فکر میکنید جماعت اصلاح طلب و #منفعت طلب به فکر #حقوق_بانوان هستند یا #لاشخوری_سیاسی؟ #سرطان_اصلاحات @andaki_tamol
📌 #سوزان_رایس در کتاب خاطراتش مدعی شده است: با نماینده ایران در سازمان ملل جلسات محرمانه داشتیم، البته FBI و #اسرائیلی ها مطلع بودند؛ #محمد_خزائی #سفیر ایران در #سازمان_ملل اصرار داشت که اخبار این دیدارها درز نکند!! ➕ مانند #قراردادهای_نفتی، متن #برجام و ...؛ #مردم_نامحرم اما دشمن #محرم است!! 💬 علی‌اکبر رائفی‌پور @andaki_tamol
💎 دستاورد جدید فضایی ایران با ترکیب پهپاد و ماهواره رئیس مرکز ملی فضائی: 🔹دانشمندان هوافضای کشور توانستند با ترکیب ماهواره و پهپاد، به توانایی مشاهده اجسام به‌کوچکی ۲۰ سانتی‌متر به‌روی زمین دست یابند. 🔹پیش از این قدرت شناسائی ماهواره‌ها روی زمین ۱۰ متر بود و اطلاعات دقیق‌تر باید از کشور‌های دیگر با هزینه سنگینی خریداری می‌شد. 🔹قبلاً برای دریافت اطلاعات زیر یک متر باید ۲۵ دلار به‌ازای هر کیلومترمربع پرداخت می‌شد. @andaki_tamol
💎هزینه میلیونی برای دفاع رسانه‌ای از وزیر ارتباطات! روزنامه فرهیختگان در گزارشی نوشت: 🔸به اسنادی دست یافته‌ایم که نشان می دهد تهیه پست تلگرامی در دفاع از آذری‌جهرمی و انتشار آن در 10 کانال پرمخاطب تلگرام به صورت برنامه ریزی شده صورت گرفته و هزینه قابل‌توجهی نیز برای آن پرداخت شده است. 🔸این اسناد صورت مالی و ارقام پرداخت شده معادل هفت میلیون تومان به این 10 کانال را نشان می دهد. 🔸اسناد دیگری هم هست که نشان می‌دهد یکی از سایت‌های حامی جناب آذری جهرمی که همواره از فسادستیزی وزیر ارتباطات تقدیر می‌کند و منتقدان او را به باد نقد می‌گیرد، خود دستش در کار خدمات ارزش افزوده است و در این زمینه فعالیت می کند. 🔸به این صورت که یکی از پایگاههای خبری تحلیلی دقیقا آدرس یکسانی با یکی از شرکتهای تازه‌تاسیس در عرصه خدمات ارزش افزوده دارد. 🔸شرکت « ه.ت.گ » همانند سایت یادشده، در آدرس تهران، خیابان ولیعصر... ثبت شده و از این رو عجیب است که چرا باید یک سایت خبری تحلیلی دارای چنین شرکتی باشد؟ @andaki_tamol
♦ویژه/خیلی مهم/ هدف راه‌اندازی "ارز دیجیتال تلگرام" براندازی اقتصادی کشور است یک پژوهشگر فضای مجازی با اشاره به اینکه پول‌های مجازی مخصوصا پول مجازی تلگرام یک پاشنه آشیل جدی برای اقتصاد کشور است، گفت: هدف راه‌اندازی "ارز دیجیتال تلگرام" براندازی اقتصادی کشور است. سید علیرضا آل داود با اشاره به اینکه ارز دیجیتال تلگرام در صورت فراگیر شدن در سطح کشور بانک‌ها و موسسات مالی، اقتصادی، دارایی و مالیاتی را با ورشکستگی کامل روبرو خواهد کرد، اظهار کرد: ارز دیجیتال تلگرام قابل ردگیری و نظارت نیست، مالیات بر روی آن اعمال نمی‌شود، بستر مناسب برای پولشویی و اختلاس است، هوشمندانه با شرایط اقتصادی ایران طراحی شده و به دلیل اینکه پشتوانه‌ای ندارد در صورت اراده دشمنان انقلاب اسلامی می تواند در کمتر از چند دقیقه تمام کسانیکه بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند را با اعمال تحریم یا فعالیت‌های خرابکارانه به نابودی اقتصادی برساند. ادامه خبر: https://tn.ai/1675043 خبر تکمیلی: 🔴 اولین اعلام رسمی ارز دیجیتال تلگرام 🔸ساعاتی پیش، وب‌سایت رسمی تلگرام، قوانین کیف پول‌های ارز دیجیتال خود، «گرام» را اعلام کرد 🔸این اولین اظهار نظر رسمی تلگرام در خصوص ارز دیجیتال گرام و پروژه TON است 🔸طبق شنیده‌ها قرار است که این ارز دیجیتال در 31 اکتبر (9 آبان) رسما عرضه شود @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_35 ساعت 8 صبح بود که علی بعد از صبحونه زد بیرون،گفتم کجا میری؟فقط گفت میرم جایی عصر میام از
دختر کوچولویی اومد دم در،با دیدن وسایل تو دستم ذوق زده شد،اون خوشحال بود و من دیگه تحمل نداشتم،تحمل دیدن بچه ای که از گرسنگی پوست به استخوانش رسیده،چشمانش گودی رفته،لباسای پاره پوره که بیش از صد وصله داشت،دلم میخواست همونجا بشینم و فقط به حالشون اشک بریزم و به سر خودم بزنم که من کجا دارم زندگی میکنم و خبر از این مردم ندارم اون بچه که نمیتونست وسایلو ببره داخل بهش گفتم عمو خودم برات میارمشون تو برو به خانوادت بگو رفت و منم پشت سرش حرکت کردم،و باز صحنه هایی دلخراش از بدبختی مردم،خونه ای بسیار قدیمی که با یه زلزله یک ریشتری میریخت،شیشه های شکسته شده، نه خبری از کولر بود نه از بخاری،فقط یه گاز داشتن که همون دختر گفت یه عمویی برامون آوردش و قول داد کولر و بخاری هم بیاره. اون خونه چهار نفر زندگی میکردن یه زن و سه بچه که مرد خونه زن دوم گرفته بود و اینا رو ول کرده ،دیگه نفس کشیدن برام سخت شده بود،وسایلو گذاشتم اون بچه هم خیلی ازم تشکر کرد و اومدم بیرون. رفتم تو ماشین نشستم ولی بغض گلومو فشار میداد،نمیتونستم حرف بزنم،واقعا حالم بد شده بود چون هیچ وقت فکر نمیکردم بعضی ها باشن که اینجور زندگی کنند اما نه بودند افرادی که به نون شب محتاجن علی شروع به حرکت کرد و دم یه خونه ازم پرسید _میبری بهشون بدی؟ _نه تحمل ندارم خودت ببر _باشه،حالتو هم میفهمم ولی حواست باشه ناراحتی تنها فایده نداره،باید کار براشون کنی علی رفت و در زد یه پسر بچه درو باز کرد و خنده کنان پرید تو بغل علی،وسایلو گرفت و با ذوق مامانشو صدا میزد و میگفت عمو اومده از دیدن خوشحالیشون خیلی شاد میشدم و با دیدن صحنه های از جنس بدبختی بدجور دلم میگرفت تا عصر کارمون همین بود و منم تصمیم گرفتم خوشحال شدنشون رو ببینم برا همین چندین خونه رو هم من دادم. به سوی خونه حرکت کردیم،هر دو خسته بودیم اما شادی وصف ناپذیری داشتم که تاحالا تجربه نکرده بودم،خوشحالی از دیدن شاد شدن مردم فقیر و نیازمند،و چقدر لذت بردم اون روز بعد از دو ساعت به خونه رسیدیم،نزدیک اذان بود و علی رفت وضو بگیره بره مسجد،گوشیش زنگ خورد و یه سخنرانی پخش کرد که به دلم نشست ادامه دارد.... ✍ط، تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_36 دختر کوچولویی اومد دم در،با دیدن وسایل تو دستم ذوق زده شد،اون خوشحال بود و من دیگه تحمل ند
اون سخنران میگفت: _مولای ما امیرالمومنین با اون عظمت و حکومتش کیسه بر دوش میگذاشت و به فقرا و یتیما سرکشی میکرد،وای به حال ما اگه حواسمون به فقرا نباشه... دیگه تو ذهنم کاملا تداعی شد که همین ها که دم از دین میزنند حواسشون به مردمه،به فقیراست،همین دین و مذهبه که به همه حتی حاکمان جامعه دستور میده حواستون به تک تک فقرا باشه‌ همین دین و مذهبه که میگه از عقلتون دستور بگیرید..... کم کم زندگیم داشت طوری میشد که خوشم از دین و مذهب میومد،وقتی خوش اخلاقیشونو میدیدم،وقتی به فکر فقرا بودنشون رو دیدم و خیلی چیزای دیگه چند وقتی همینطور گذشت و هر لحظه بیشتر از بچه مذهبی ها خوشم می اومد و تصمیم گرفته بودم نماز بخونم و امروز و فردا میکردم اما یه روز یه اتفاقی افتاد،مسول فرهنگی دانشگاه که آخوند بود دستگیرش کردن و بردنش(البته تعداد انگشت شماری متوجه شدن و کاملا مخفیانه بود) خیلی کنجکاو شدم که بدونم برا چی بردنش،رفتم سراغ رئیس دانشگاه _سلام آقای ضیائی _علیک سلام بفرمایید _اومدم ازتون بپرسم حاج آقا علوی رو چرا دستگیر کردن؟ انتظار نداشت که من این جریانو بدونم،برا همین شوکه شد _حتما اشتباه میکنی! _نه استاد با چشای خودم دیدم،بگید چرا اینطور شد متوجه شد که واقعا دیدم و قصد عقب نشینی ندارم _چیز مهمی نیست حل میشه _استاد لطف کنید بگید چون اگه نگید میرم از بقیه میپرسم بعد جریان پخش میشه _(بعد از چند لحظه سکوت)ایشون ظاهرا توی یه شرکت مسول فرهنگی بوده و حالا معلوم شده نزدیک ۱ میلیارد اختلاس کرده،شکایت کردن اومدن بردنش اصلا انتظار نداشتم چنین چیزایی رو بشنوم،اخمام تو هم رفت و کوه خوش بینی که از بچه مذهبیا پیدا کرده بودم تبدیل به نفرت شد سریع از اتاق بیرون اومدم و به سمت خونه رفتم،خیلی آتیشی بودم و تند میروندم، بعد از ربع ساعت رسیدم خونه ادامه دارد.... ✍ط،تقوی @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز پنجشنبه ١٨ مهر ١٣٩٨ ه. ش ١١ صفر ١٤۴١ ه.ق ١٠ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى @andaki_tamol
🍁بر میم محمد و ✨جمالش صلوات 🍁بر عین علی و ✨ذوالفقارش صلوات 🍁بر دسته گل ✨شاخه طوبی زهرا 🍁قائم به محمد وكمالش صلوات 🍁اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍁 @andaki_tamol