eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بنده با گردان حضرت رسول (ص) حرکت کردم, که خودم رو برسونم ..... (شرح عملیات در سیدکان عراق)
💠 خاطره ای از شهید محمود کاوه یک اسیر گرفته بودیم از آن گردن کلفت ها. دو تا چیز را لازم داشتیم بدانیم، یکی اینکه بقیه کومله ها کجا رفته اند و دیگری این که با اسرای ما چه کردنده اند.اسیر لب از لب باز نمی کرد. می گفت:«گردنم رو هم بزنین، چیزی نمیگم.» محمود از راه رسید و جریان را برای او تعریف کردند. دست گذاشت روی شانه آن اسیر و شروع کرد با او قدم زدن. چند دقیقه ای نگذشت که برگشتند. محمود جایی را نشان داد و گفت:«اونجا را بکنید.» خودش هم با یک گروه رفت دنبال کومله ها،اسیر را هم برد. ما محلی را که شهید کاوه گفته بود کندیم، جنازه بچه هایی را که اسیر شده بودند،پیدا کردیم. — راوی: همرزم شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید کاوه: 🕌هر آنچه از خدا میخواهید با واسطه، از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 محمود کاوه، استراتژیست، نابغه سیاسی و نظامی... عملیات خارق العاده شهید کاوه در منطقه عملیاتی سرشاخان زمانی که گروهک دموکرات به جهت به دست گرفتن قدرت و در نهایت ایجاد نظامی‌کمونیستی و مارکسیستی و پاگرفتن رژیم جعلی و در نهایت تجزیه کردستان از ایران ، مذاکره و توافق صد درصدی را با حضور هیئت دولت و طرح برای خودمختاری مناطق کرد نشین را بین دشمن مرتب شایعه پراکنی میکند.... از آن جا که دشمن توان مقابله مستقیم با فرمانده را نداشتند تجزیه طلب ها به گمان حضور هیئت دولت جهت مذاکره؛ با فرمانده و نیروهای دلاورش برخورد میکنند که با تلفات فراوان و فرار نیروهای دشمن همراه میشود و شهید کاوه سرشاخان را از دشمن زبون بازپس می گیرد
تصویری از ستون کشی لشکر ویژه شهدا بفرماندهی سردار شهید محمود کاوه که هر وقت این ستون حرکت میکرد ضد انقلاب و تجزیه طلبان کومله و دمکرات، منطقه را خالی کرده و عراقی ها هم قافیه را می‌باختند!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزمندگان ما باید در حمله به روستاها و مناطق خداوند را در نظر بگیرند ... فرازی از سخنان ، آقا محمود کاوه
فرمانده، در حال تیمار و مداوای یک نیروی مجروح در منطقه حاج عمران و در انتظار بالگرد جهت انتقال مجروحین و شهدا
🤲 نماز شب چه جوری بود⁉️ خودم نمیخواستم برم،چون میترسیدم.خیلی هم. میترسیدم برم،ولی کم بیارم.ضایع بشم. خودم رو باخودم روبه رو کنند،اونوقت دیگه ادامۀ زندگی برام سخت بشه. مگه میشه آدم درون خودش رو توی آینه ببینه،ولی بتونه همون روش و منشِ زندگی رو ادامه بده؟ واسۀ این بود که اصلا فکر رفتنش رو نکرده بودم. وقتی بهم زنگ زدن که باید برم حج عمره،جاخوردم. خنده ام گرفت. -ولی من ثبت نام نکرده بودم.توی نوبت نبودم. *نیازی به ثبت نام و نوبتی نیست. -ولی من اصلا پول ندارم. *نیازی به پول نیست. -ولی من بدون همسرم جایی نمیرم. *اتفاقا ایشون هم باید بیاد. و آخرش،به زور و اجبار،منِ ترسو را بردند. آخرین روزهای شهریور۱۳۸۵بود که سوار بر هواپیما،عازم شدیم. بیخود نبود شوکه شدم. جاخوردم. اصلا باورم نمیشد به اونجا راهم بدهند. آن شب،بیخوابی زده بود به سرم. ساعت نزدیک۲بامداد بود. تنها راه افتادم چرخی در مسجد النبی(ص)بزنم.تعجب کردم. سابقه نداشت درهای مسجد باز باشند. ظاهرا داشتند مسجد را تطهیر میکردند. وارد که شدم،چهار پنج نفر بیشتر را ندیدم که مشغول کارخود بودند. یکراست رفتم کنار مرقد پیامبر(ص). باعشق زیارتش که کردم،ناگهان چشمم به فاصلۀ میان منبر تا مرقد پیامبر و آن فرش سبز افتاد. همانجا که میگویند اگر دو رکعت نماز آنجا بخوانی،انگاری در خودبهشت نماز خوانده ای. روزها آنقدر آنجا شلوغ بود که نمیشد نماز خواند. ولی حالا،فقط من بودم و یک عرب. الله اکبر.یعنی این منم که اینجا ایستاده ام؟ ناگهان یاد چیز جالبی افتادم. اینجا چی حال میده؟ نمازشب. شاید بعد از جنگ تا امروز،یکی دوبار بیشتر نماز شب نخوانده بودم! مُهر را گذاشتم نیت کردم الله اکبر... بسم الله را که گفتم،جا خوردم. ای وای چقدر بد یعنی این منم درسته چندسالی نخوندم ولی مگر میشود؟! مثلا با آن اُنس داشتم. ای وای نمازشب چه جوری بود؟! و نمازشب یادم رفت. به سادگی تمام. من،حمید داودآبادی رزمندۀ اسلام که ادعای ایمان و تقوا و جهاد و...داشتم. به سادگی تمام نمازشب را آن هم در جوار پیامبر اسلام،فراموش کردم. نشستم و شروع کردم به زار زدن چقدر خودم را باختم چقدر خدا را راحت فراموش کردم پس حمیدِ زمان جبهه،کو؟! به چی خودم را باختم؟! که نمازشب را که با آن پرواز میکردم،به سادگی فراموشم شد و چسبیدم به دنیا و دنیاییان. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا خداوندا قدرت ایمان عطایم کن عشق و محبت تو را بیش از پیش درک کنم و به سادگی تو را و گذشتۀ خود را نبازم و فراموشم نشود سبحان ربی الاعلی و بحمده و این بود خاطرۀ من از سفر عمره (حمید داودآبادی)
بسم رب الشهدا و الصدیقین مراسم شب خاطره و گرامیداشت شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران سخنران و روایتگر : امیر سرتیپ نجفی (فرمانده لشکر ۲۳ تکاور ارتش جمهوری اسلامی ایران) قاری : دکتر حجت الله جعفری ذاکر اهل بیت : کربلایی محمد عطاالهی مجری : کربلایی مجید کرمی زمان : سه شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲ ساعت : ۱۹:۰۰ مکان : معراج شهدای استان البرز منتظر قدوم شما بزرگواران در این برنامه هستیم کانال اطلاع رسانی برنامه های معراج شهدای استان البرز https://eitaa.com/joinchat/3470197049Ced828f0f53
🌷 اول بهمن ماه سال ۱۳۶۵ سالروز شهادت 🇮🇷 امیر لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) فرمانده با صلابت و با شهامت محبوب و دلسوخته جانباز شهید سردار حاج یدالله کلهر،جانشین فرمانده لشکر۱۰ ✍️خـدایـا شاهد باش كه از تمام مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیك شویم و به تو بپیوندیم. خدایا شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حركت كردیم و اینك فقط پیوستن به تو را انتظار داریم. ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ 🌴 🔹روزهای آخر، رفتارش خیلی فرق کرده بود. کارهای عجیب و غریبی می کرد. غمگین و بیقرار بود. زمین با همه وسعتش برای حاجی تنگ می نمود. یک روز بی مقدمه وارد آسایشگاه شد و رفت سراغ کمد شخصی اش. 🔸....به آرامی در کمد را باز کرد. تمام وسایلش را چید روی زمین و گفت: بچه ها ! هر کس هر چه می خواهد بردارد برای یادگاری! گرمکن ورزشی، ساعت مچی، تقویم ، انگشتر عقیق ، مهر و سجاده کوچک، تمام دارائی حاجی بود. بچه ها با دیدن این صحنه بغض کردند و.... ▪️او كه چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه شماری می کرد، عاقبت در شلمچه کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد. و در ١دی٦٥ در عملیات کربلای٥ در منطقه شلمچه در حالی که برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسه زمینیان باز ماند و بر اثر اصابت ترکش به سرش بشهادت رسید 🌴 دوران
🌷 جانباز شهید 💠 قائم مقام لشکر ده سیدالشهدا(ع) 💠 🌴 ۱ بهمن ۱۳۶۵ - سالروز شهادت سردار شجاع سپاه اسلام قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام - ▫️متولد روستای باباسلمان شهریار(۱۳۳۳)- گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان با نبود امکانات کافی اعزام به خدمت در سال ۱۳۵۳ روی آوردن به کار آزاد ویژگی مهم و بارز او، کمک به همنوعان احساس مسئولیت در برابر فقر و تنگدستی مردم پیوستن به صف مبارزین انقلابی و مورد هدف قرار گرفتن اصابت گلوله نقش ویژه در ایجاد پایگاه های مردمی در مساجد و آگاهی بخشیدن به مردم در شهر خودش عضویت در سپاه تازه تأسیس کرج در سال ۱۳۵۸ ازدواج در سال ۱۳۵۹ جانشین عملیات سپاه کرج به خاطر شایستگی هایش سرپرستی نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان شرکت در آزادسازی شهر سنندج انتصاب به عنوان فرماندهی عملیات شهر تکاب بازگشتن به کرج و سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی جهت اعزام به جنوب و تشکیل جبهه فیاضیه در آبادان مسئولیت فرماندهی محور فیاضیه فرمانده یک گردان در عملیات انتصاب به جانشینی به دلیل نبوغ و رشادت های فراوان شرکت در عملیات ، و به عنوان مسئول محور در جانشین تیپ (ص) در عملیات : ۱ بهمن ۱۳۶۵ ، آخرین سمت: قائم مقام
🌹خاطره اى از فرمانده شهيد يدالله كلهر👇👇 عمليات شده بود و در حين عمليات "سيد مير رضي " شهيد شده بودو یدالله كلهر كه با او بسيار صميمي بود، از شدت ناراحتي و غم از دست دادن نزديكترين يارش ، در خط مقدم ، داخل نفربر نشسته بود و گريه مي كرد . يكي از دوستان مي گفت: هر چه تلاش كرديم او را آرام كنيم ، نتوانستيم . تصميم گرفتيم تنهايش بگذاريم . بلكه آرام شود . ولي هر چه سعي كرديم آرام نمي گرفت . حاج آقا ميثمي آمد و احوال او را ديد . داخل نفربر شد و در گوش كلهر چيزي گفت . شهيد كلهر كه تا آن لحظه با شدت گريه مي كرد ، ناگهان آرام شد . سر بلند كرد و لبخند زد . شهید ميثمي رفت. از كلهر پرسيديم چه شد كه اين طور آرام شدي ؟ گفت : حاج آقا ميثمي همان حرفي را به من زد كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت زهرا سلام الله عليها گفته بود . گفت : " تو اولين كسي هستي كه به مير رضي ملحق مي شوي " باورمان نمي شد اما زمان طولاني لازم نبود تا ببينيم كه اين حرف تا چه حد حقيقت داشته است . حاج يدالله كلهر در ادامه عمليات ، اولين نفر از مسئولين بود كه به شهادت رسيد🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج یدالله را خبر کردند که بیاید پای وانت... حاجی وقتی آمد با پیکر غرق بخون یار دیرینه اش شهید حسین میررضی روبرو شد، غم فراق، همه وجودش را فرا گرفت... آنطرف تر کمی قدم زد تا حزن و اندوه خود را پنهان کند..... اگر حاج یدالله می شکست لشگر زمین گیر میشد. . . . از جمع جدا شد، راه خود را گرفت و رفت پشت خاکریز و درون نفربر نشست. غم از دست دادن یار نزدیک و صمیمی اش او را بی تاب کرده بود عقده های فروخورده اش ترکید و های های زد زیر گریه💦💦 رفقا و دوستان جلودارش نبودند.سیل اشک او را امان نمیداد تا اینکه شهید عبدالله میثمی،نماینده امام در قرارگاه خاتم برای آرام کردن او می آید کنار وی و درگوشش قدری صحبت می‌کند.کلهر بلافاصله گریه‌اش قطع می‌شود و تبسمی بر لبانش می نشیند😊پس از اینکه شهیدمیثمی میرود،دوستان از ماجرا سوال میکنند.شهیدکلهر میکوید:ایشان در گوش من همان حرفی را زد که پیامبر بحضرت زهرا(س) فرمود 🌷...و دیری نپایید که پیش بینی شهیدمیثمی محقق شد وعلمدار لشگر۱۰ درمرحله بعدی عملیات کربلای ۵،بدوستان شهیدش پیوست🕊
زوج عملیاتی کربلای پنج ... خیلی‌ها از آن‌ دو به زوج عملیاتی تعبیر می‌کردند، می‌گفتند معلوم نبود چه کسی فرمانده است، چه کسی جانشین! ازوصیت نامه شهید: ✍️..با سلام و درود بر محمد(ص) و امام زمان(عج) ونائب بر حقش امام خمینی، رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان؛ رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت به بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم در حرکت خودمان را از تمام راه‌های انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان الله می‌باشد حرکت خود را ادامه دهیم. زمانی که وارد جنگ می‌شود در اکثر عملیات‌ها با مسئولیت بالا و هدایت نیرو وفرماندهی محور وارد عمل می‌گردید..
🌴 تحمل بخاطر خدا... چهار نفر بودیم که بعد از عملیات والفجر هشت به دیدار حضرت آقا رفتیم. عصب دست حاج یدالله کلهر توی عملیات قطع شده بود. حضرت آقا شناخت عجیبی از حاج یدالله داشتند و با ایشان نشر و حشر عجیبی داشتند. آقا فرمود حاج یدالله ما چطور است؟ حاج یدالله گفت الحمدلله!با آن کنار آمده ام! آقا فرمودند: من اوضاع تو را درک میکنم زیرا از وقتی که عصب دست من قطع شد تا زمان زیادی درد دست نمی گذاشت بخوابم و هر شب چندین بار با درد از خواب بیدار می شدم. حاج یدالله آروم گفت : آقا من هم همینطور. شهید کلهر چون با خدا معامله کرده بود تا زمانی که حضرت آقا اشاره به درد دست خودشان نکرده بودند ایشان هم صحبتی نکرد و تا زمان شهادتش دیگر ما ندیدیم از درد دستش صحبت کند.. شهید حاج یدالله کلهر روای: سردار حاج علی فضلی ---------------------------
🔰 گوشه ای از حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی شهید کلهر؛ شهید کلهر در عملیات «طریق القدس» با عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و در تشکیل «تیپ المهدی» نقش اساسی داشت. فرماندهان که به توانمندی نظامی و لیاقت کلهر ایمان داشتند و از استعداد او در ایفای مسوولیت‌های مختلف آگاه بودند، او را به‌عنوان جانشین فرماندهی «تیپ المهدی» انتخاب کردند. این سرباز رشید اسلام در عملیات فتح المبین، بیت المقدس و رمضان به عنوان فرمانده لشکر ۲۷، مسوول محور و در والفجر مقدماتی، جانشین تیپ نبی اکرم(ص) مشغول به خدمت شد. شهید کلهر در ۱۳۶۱ خورشیدی یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین(ع) گذراند و در اردیبهشت ۱۳۶۳ خورشیدی به سوریه و لبنان رفت و جبهه‌های مختلف لبنان از جمله بلندی‌های جولان را بازدید کرد و مجدداً به جبهه های جنگ اعزام شد و در عملیات «والفجر ۸» به‌ عنوان فرمانده به ایفای نقش پرداخت که در این عملیات به‌سختی مجروح و حدود یک سال در بیمارستان بستری شد اما هنوز بهبود نیافته بود که به جبهه بازگشت و در عملیات «کربلای ۴» و «کربلای ۵» شرکت کرد. شهید یدالله کلهر🌷 شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱ عملیات کربلای پنج، شلمچه
29.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 عملیات کربلای ۵ 🎥 | تصاویری از آخرین روزهای حیات زمینی علمدار و قائم مقام لشگر ۱۰ سید الشهدا(ع) 🌷 سردار شهید حاج یدالله کلهر 🎞 در کنار رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) 🌴 دوران ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 اول بهمن ماه سال ۱۳۶۵ سالروز شهادت ا🇮🇷 امیر لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) فرمانده با صلابت و با شهامت محبوب و دلسوخته جانباز شهید سردار حاج یدالله کلهر، جانشین لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) -در دوران فرماندهی سردار علی فضلی
🚩 محمدرضا نقاش خوش، شهید گردان مالک اشتر لشکر ۲۷🌷 🔹 گروهان سیدالشهداء (ع) 🔹 تولد ۹ دی ۱۳۴۶ 🔹 شهادت ۱ بهمن ۱۳۶۶ 🔹 عملیات بیت المقدس ۲ 🔹 منطقه ماووت 🔹 مزار شهید: بهشت زهرا (س) قطعه ۴۰ ، ردیف ۵۰ ، شماره ۱۷
شهادت: 1 بهمن ماه 1366 مزار: بهشت زهرا (س) -قطعه 40 ردیف 41 شماره17
💠 آخرین ورق زندگی 🌿 بخوانیم و بسوزیم. که ما ماندیم و آنها رفتند. و رفتن حقشان بود. نه حق ما......... ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 📄 بخوانیم دلنوشته حسن را..... ✍️ اکنون آخرین فرصت های دنیاست، آخرین لحظات است. شاید که آخرین روز عمرمانیز باشد. وامشب باهمه شبهای دیگرفرق دارد. امشب آسمانها خون خواهندگریه کرد. ستارگان باهمه فروغ و روشنایی شان مرواریدهای خونین راخواهندبرچید. امشب شب حمله شب ازخودگذشتن ،شب هدیه دادن. خداوندا هدیه اینجانب رابپذیر. امشب شب معراج، شب پرواز، شب دیداربامهدی(عج)، شب ایمان شب فداکاری، شب ایثار، شبی که گل های محمدی برچیده خواهندشد. شب جویبارهای خون الله ،الله،الله. ⚪️همه وسایلشان را آماده کرده اند و آماده رزم می باشند و گروه گروه و دسته دسته به محل های ازپیش تعیین شده حرکت میکنند و هرگروه ماموریت خاص خود را آماده انجام دادن هستند. ماهم از ماموریت به مهندسی یافته ایم تامعبرمیان میدانهای مین بزنیم و یا احیانا معبر را گشادکنیم. آرامشی عجیب سراسرقلبها رافراگرفته است، گویی که آرامتر از این ممکن نیست. همانا یادخدا قلبها را آرام میکند. سبحان الله، الله اکبر، لااله الا الله. گهگاهی درمیان اینهمه هیاهو یادخانه می افتم، یادخانواده عزیزم،یاد مادر ،مادری که همیشه برایم زحمت می کشید و من هرگز جبران زحمت هایش رانتوانستم بکنم. وقتی که به یادرنج های زندگی اش می افتم ابرهای قلبم شروع به باریدن میکند.که همه دریاهای قلبم راپرمیکند.نه،نه،هرگز ازیادم نمی روی مادر. ای پدر،ای خواهر،ای برادرم حتی هحرت ازاین دنیای فانی هم نمیتواند فاصله بین من وشما عزیزان ایجادکند . اما با وجود این همه درد و رنج ها و این همه گرفتاری ها وقتی که به اسلام فکری می کنم می بینم که درد اسلام بالاتر از اینهاست. بنابراین بار دیگرعاجزانه از شماعزیزانم و همه فامیل های عزیزم میخواهم که در شهادت من گریه نکنید.وغمگین نشوید. گریه برای اسلام باشد.گریه برای گرفتاری مسلمین باشد.و می گویم که اگر برای من اشک بریزید. قلبم را شکسته خواهیدکرد. 🌷حسن جدی 1/11/66 🕊🕊 شهادت: عملیات بیت المقدس 2...شهادت 1/11/66 🌴 دوران