فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #راهیان_نور_دانش_آموزی
اینجا دیار عاشقانی است
که رو به خدا رفتند
و بهر ولای عشق او
به کربلا رفتند
پس همراه ما باش
در این مسیر نور
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_new
🔰 زندگینامه شهید والامقام سردار حسین امامی:
#قسمت_پنجم:
🔅 شهید #حسین_امامی مدت ۵ ماه در تیپ ۱۵ امام حسن(ع) بود و پس از ۵ ماه در شهریور ۱۳۶۲ به قرارگاه کربلا منتقل شد و در آنجا به عنوان جانشین معاونت طرح و عملیات قرارگاه کربلا در خدمت برادران بود.
⏺ ضمن اینکه در جبهههای جنوب فعالیت داشت برای اولین بار با جبهههای غرب آشنا شد. طی سفری که به غرب داشت با فعالیتهای مستمر و خستگی ناپذیر قرارگاه حمزه در غرب و کردستان آشنا شد. با شروع عملیات خیبر به قرارگاه نجف منتقل شد و تا آخر عملیات در آنجا بود.
🔴 در این عملیات با یک گردان از لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) جهت تصرف قسمتی از جزایر مجنون راهی شدند و پس از تصرف جزایر مجنون برای تثبیت خط پدافندی در جنوب جزایر با برادران مهندسی شبانه خاکریز احداث کردند. به هنگام شروع عملیات بدر به جنوب رفت تا بار دیگر به سوی کربلا روانه شود ولی اینبار احساس دیگری داشت، حس میکرد صبورتر و آرامتر شده و نیرویی ما فوق بشری او را به سوی خود می خواند.
🟢 سرانجام در یکی از ماموریتهایی که باید هلیکوپترهای هوانیروز جمهوری اسلامی ایران را به قلب دشمن هدایت می کرد پس از پایان ماموریت در جزایر مجنون که در قایق بود به همراه شهید #محمود_خادم_سیدالشهدا و یک نفر دیگر در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و بدین سان شهید حسین امامی فرزندش حمید را که یادآور برادرش شهید حمید امامی بود و فاطمه دختر یک سالهاش را به یادگار گذاشت و خود شجاعانه راه سرخ شهادت و راه اباعبدالله حسین(ع) را پیمود و به ملکوت اعلی پیوست.
🌷یادش گرامی و نامش جاودان باد.🌷
#قسمت_پایانی
#شهدای_عملیات
🆔 @shahid_sayafzadeh
211_62939970582497.pdf
1.29M
📚 پاسخ به ۱۱ پرسش کاربردی درباره مقاومت
#شبهات
693509891_620253864.pdf
2.65M
۷۹(هفتاد و نه) شبهه و پاسخ آن
با موضوع فلسطین، لبنان و صهیونیسم
#شبهات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🌹شهید برونسی: هر وقت کارتون گیر میکنه امام زمان رو به فقط مادرش قسم بدید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نمیشه بیتفاوت بود...
⚡️ یک دقیقه از صحبتهای تکاندهنده حاج حسین یکتا درباره وضعیت زندگی مردم لبنان و فلسطین
📲 شیوههای کمک نقدی:
۱. شمارهگیری # ۱۴ *
۲. شماره کارت
6037998200000007«بزنید روی شمارهها کپی میشه» ۳ـ شماره شبا
IR320210000001000160000526۴. پرداخت مستقیم از درگاه بانکی 👇 https://farsi.khamenei.ir/irane-hamdel 💍 اهدای طلا و جواهرات: ارسال عدد ٢ به
3000222☑️ کمکهزینهٔ سرپرستی از آوارگان: ارسال عدد ۳ به
3000222🔰 اطلاعات بیشتر در کانال ایران همدل: @irane_hamdel
🗂عکس نوشته مجموعه شبهات مربوط به فلسطین و لبنان همراه با پاسخ
🔹فایل آماده جهت چاپ و توزیع در بین مردم
#شبهات
سقوط اسرائیل - اثر شیخ مهدی حمد الفتلاوی - ترجمه محمدباقر ذوالقدر .pdf
14.48M
تبیین منطق مقاومت.pdf
1.77M
📚کتابچه تبیین منطق مقاومت
🔸روایت شخصیت سید حسن نصرالله
🔸نسبت انقلاب اسلامی با مقاومت
📌حجت الاسلام راجی
#کتاب
🕊🌷
معتقد بود کسی که از نظر علمی بالاتر باشد، می تواند موثر تر باشد.
می گفت: اگر جنگ تمام شود وشهید نشوم، اولین کاری که می کنم ادامهتحصیل است...📚
🕊🌷
#شهید | #مهدی_زین_الدین
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
نصرنامه.چ.ن۴.pdf
15.78M
📚کتاب نصرنامه
💢محتوای کوله پشتی تبیین ویژه نبرد جبهه مقاومت و تحولات منطقه
📌خط محتوایی به تناسب مخاطبان
📌 نمونه روایتها
📌محتوای پایه، منطق و منابع پشتیبان
#کتاب
نصرنامه.چ.ن۴.pdf
15.78M
📚کتاب نصرنامه
💢محتوای کوله پشتی تبیین ویژه نبرد جبهه مقاومت و تحولات منطقه
📌خط محتوایی به تناسب مخاطبان
📌 نمونه روایتها
📌محتوای پایه، منطق و منابع پشتیبان
#کتاب
شهادت سید مقاومت مرگ سازش، تولد نصرت الهی.pdf
574.5K
🗂روایتگری مکتوب
ویژه شهادت سید حسن نصرالله
🔅 موضوع: شهادت سید مقاومت: مرگ سازش، تولد نصرت الهی
▫️شهادت شکست نیست!
▫️سید حسن نصر الله، عاشق شهادت بود
▫️حرف کافرانۀ از دهان مومنان
▫️فکر نکنید اگر شهید نشویم نمی میریم
▫️چگونه زندگی و شهادت سید حسن نصر الله با برکت است؟
▫️نصرت خدا کجاست؟
▫️آغاز نصرت الهی...
📜این یک دعوت نامه از طرف شهداست
تا به حال شده شهدا دعوتت کنن ؟برای اینکه بیای پای کارشون 😇
اگر مهارت های لازم رو داری و عاشق کارهای جهادی هستی ، معطل نکن
گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم نیروی جهادی پذیرش میکنه 😃
فقط کافیه به نشانی @aslani70 تو ایتا پیام بدی
شهدا صدایت میکنند
راستی دو تا کانال هامونم دنبال کن👇
https://eitaa.com/frontlineIR
https://eitaa.com/Godone
🔻 نبرد نابرابر در #دهلاویه
دهلاویه ، روستای کوچکی است در استان خوزستان و در منطقه دشت آزادگان.
این روستا در شهرستان سوسنگرد ( 12 کیلومتری غرب سوسنگرد و 15 کیلومتری جنوب شرق بستان ) و در کنار جاده اصلی سوسنگرد – بستان قرار دارد.
تا قبل از سال های دفاع مقدس ، دهلاویه روستای گمنامی بود ، اما امروز ، مقتل یکی از به یادماندنی ترین اسطوره های دفاع مقدس ، دکتر مصطفی چمران است که مسافران و زائران زیادی را به سوی خود می کشاند.
دهلاویه همچنین شاهد حضور بزرگمردان دیگری همچون علی تجلایی ، ایرج رستمی ، جواد داغری و ده ها شهید رزمنده دیگر بود که با شهادت شان از اسلام عزیر و ازاین مرز و بوم دفاع کردند.
در ابتدای جنگ تحمیلی ، علی تجلایی با 50 رزمنده تبریزی به دهلاویه رفت تا از جبهه سوسنگرد دفاع کند.
او در یکی از یادداشت هایش درباره مقاومت در دهلاویه نوشته است :
( در هجوم دشمن به محور دهلاویه ، ده ها تانک و نفربر و بیش از 4000 نیروی پیاده شرکت داشتند. با من تماس گرفتند که عقب نشینی کنم ، در جواب گفتم تا آخرین نفر خواهم ایستاد.
دشمن در چند روز اول جنگ ، نتوانست از سمت جاده بستان – سوسنگرد پیشروی کند و ناچار به پیشروی از سمت شمال منطقه ( تپه های الله اکبر ) شد . در آن چند روز ، روستاهای دو سمت جاده بستان – سوسنگرد ، از حمله دشمن در امان ماندند.
اما با تصرف بستان ، دشمن حمله خود را از امتداد این جاده سازماندهی کرد و پیش آمد. با کشیده شدن آتش جنگ به سمت پل سابله ، دهلاویه خالی از سکنه شد و اهالی روستا به شهرها و روستاهای دورتر رفتند.
گزارش ها حاکی بود که در دهلاویه ، نیروهای عراقی خانه های مردم را به غارت برده اند. صبح روز 23 آبان بود که قوای دشمن ، با کمک 40 دستگاه تانک ، پیش آمدند. نیروهای خودی در دهلاویه تا ساعت 18 مقاومت کردند.
وقتی تاریکی شب فرا رسید ، توان مدافعان و مهمات آن ها کاهش یافته بود و بسیاری هم شهید شده بودند. مدافعان برای کمک به سوسنگرد ، از دهلاویه عقب نشینی کردند و با به جا گذاشتن ده ها شهید ، به سوسنگرد رفتند و دهلاویه به دست دشمن افتاد.
عملیات آزادسازی دهلاویه در سال بعد ، از بامداد 26 خرداد 1360 آغاز شد و در همان ساعات اولیه روستای مخروبه دهلاویه آزاد شد و نیروهای خودی تا یک کیلومتری غرب روستا پیش رفتند.
دشمن دوبار دست به ضد حمله زد و نیروهای خودی مجبور به عقب نشینی شدند.
متن گزارش شهید ایرج رستمی ( فرمانده عملیات ) در روز 27 خرداد چنین بود :
✍( دهلاویه مظلوم است. امروز 27 خرداد ، در حدود 300 متری شرق دهلاویه مستقر شدیم. دیروز ساعت 4:30 بامداد حمله کردیم. دشمن را تا یک کیلومتر عقب راندیم. حرکت خودروها در یک کیلومتری غرب دهلاویه به سمت آنجا را دیدیم. برادران خمپاره انداز بسیجی ، مواضع دشمن را در این روستا زیر آتش گرفتند و تعدادی از سنگرهای دشمن منهدم شد ) .
29 خرداد 60، دشمن با پشتیبانی آتش توپخانه به دهلاویه حمله آورد. نیروهای رستمی ، خسته بودند و تعدادشان نسبت به دشمن کم بود. دامنه حمله هر لحظه بیشتر می شد ، دستور عقب نشینی بسمت شرق روستا صادر شد.
رزمندگان که هر متر از زمین را با زحمت پس گرفته بودند ، عقب نشینی برایشان تلخ بود.
طبق دستور ، به شرق رفتند ، اما هیچ جان پناهی نبود ، توپخانه خودی به کمک شان آمد ، لابه لای سنگرها و دیوار خرابه ها ، کار به جنگ تن به تن کشید. دود غلیظ ، منطقه را برداشته بود.
ساعت 2:30 بامداد سی ام خرداد1360 بود و فقط 40 گلوله مانده بود. رستمی ، آر.پی.جی برداشت و یک تانک را نشانه گرفت و بعد جستی زد و به خاکریز جلویی رفت تا از حال بقیه افرادش مطلع شود.دید همه شهید شدند.
گلوله خمپاره نزدیک او به زمین خورد.ترکش به سرش اصابت کرد.با دستمال ، سر او را بستند تا جلوی خونریزی را بگیرند ، اما فایده نداشت. او پر کشید و به آرزویش رسید و به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
شهید «چمران» پس از اطلاع از این موضوع سریع خود را به منطقه رساند او با دیدن یار نزدیک و همرزم خود، شهید «ایرج رستمی» گفت:
خدا «رستمی» را دوست داشت و برد، اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد، ....
که این دوری زیاد طول نکشید و شهید «چمران» در همان محل شهادت شهید «ایرج رستمی» با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به هم سنگر خود پیوست. 🕊🕊
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
پ.ن:
✍️ با آغاز هجوم سراسری ارتش عراق به خاک میهنمان، و در آن شرایط حساس و بحرانی، این دکتر چمران و سروان ایرج رستمی بودند که ستاد جنگ های نامنظم را ایجاد کردند. آنان با همکاری نیروهای سپاه، اقدام به طرح ریزی چندین عملیات در منطقه خوزستان کردند که منجر به وارد آمدن ضربات سختی به دشمن بعثی شد و در نتیجه از پیشروی بیشتر دشمن به عمق خاک ایران جلوگیری به عمل آمد
شهادت سید مقاومت مرگ سازش، تولد نصرت الهی.pdf
574.5K
🗂روایتگری مکتوب
ویژه شهادت سید حسن نصرالله
🔅 موضوع: شهادت سید مقاومت: مرگ سازش، تولد نصرت الهی
▫️شهادت شکست نیست!
▫️سید حسن نصر الله، عاشق شهادت بود
▫️حرف کافرانۀ از دهان مومنان
▫️فکر نکنید اگر شهید نشویم نمی میریم
▫️چگونه زندگی و شهادت سید حسن نصر الله با برکت است؟
▫️نصرت خدا کجاست؟
▫️آغاز نصرت الهی...
مجموعه تپش فلسطین.pdf
41.76M
📑 ویژهنامه تپش
💢خطوط کلی جبهه مقابل💢
➖ رصد رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی برای مواجهه با فلسطین
18.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر|یک شب زندگی به سبک رزمندگی
حال و هوای این روزهای یادمان شهدای عملیات والفجر 8
در راهیان نور دانش آموزی 1403
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_news
22.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز #خادم_الشهدا
خادم الشهدا
یعنی موقوفه شهدا شدن،
و در بست با شهدا بودن...!
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_news
#استوری | #معرفی_کتاب
🍃توی چشم هایش نگاه کردم و خیلی معمولی گفتم: «نمیدم!» شاهرخ هم بلافاصله دستش را بلند کرد و کشیده محکمی گذاشت زیر گوشم.
يك دفعه همه ساکت شدند و به ما دو تا نگاه کردند. باور نمی کردم شاهرخ بزند توی صورتم...
کتاب لباس شخصی ها
خاطرات حاج قاسم صادقی
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_news
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هفتم:
وقتی بچه ها به سن نماز خواندن میرسیدند مادرم آنها را به خانهاش میبرد و نماز یادشان میداد وقتی نماز خواندن یاد میگرفتند به آنها جایزه میداد. زینب سؤالهای زیادی از مادرم میپرسید او خیلی کتاب میخواند و خیلی هم سؤال میکرد. خوب درس میخواند ولی در کنار فهم و آگاهیاش دل بزرگی هم داشت. وقتی شهلا مریض میشد بیقراری میکرد برخلاف زینب که صبور بود شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت. زینب به او میگفت چرا بی قراری میکنی؟ از خدا شفا بخواه حتماً خوب میشی. شهلا مطمئن بود که زینب همین طوری چیزی نمیگوید و حرفش را از ته دلش میزند.
زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد مادرم روسری برایش خرید از آن به بعد روسری سرش میکرد و به مدرسه میرفت. بعضی از همکلاسی هایش او را مسخره میکردند و امل صدایش میزدند بعضی روزها ناراحت به خانه میآمد معلوم بود که گریه کرده است. میگفت: مامان به من امل میگن. یک روز به او گفتم تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟ گفت: معلومه برای خدا. گفتم: پس بذار بچه ها هر چی دلشون میخواد به تو بگن. همان سالی که با حجاب شد روزه هایش را شروع کرد خیلی لاغر و نحیف بود استخوانهای بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود. برای اینکه کسی در خانه به حجاب و روزه گرفتنش ایراد نگیرد از ده روز قبل از ماه رمضان به خانه مادر بزرگش رفت. با اینکه میدانستم زینب از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است جلویش را نمیگرفتم. مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شبها روی پشت بام کاهگلی میخوابید او هر سال ده پانزده روز جلوتر به پیشواز ماه رمضان میرفت. شب اولی که زینب به آنجا رفت به او سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز ماه رمضان برود. مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند و نصف شب آرام و بی صدا از روی پشت بام پایین رفت و به خیال خودش فکر میکرد که او خواب است. زینب از لبه پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت مادر بزرگ چرا برای سحری بیدارم نکردی؟ فکر میکنی سحری نخورم روزه نمیگیرم؟ مادر بزرگ به خدا من بی سحری روزه میگیرم اشکالی نداره .
مادرم از خودش خجالت کشید، به پشت بام رفت و زینب را بوسید و التماسش کرد که با او پایین برود و سحری بخورد. او به زینب گفت به خدا هر شب صدات میکنم جان مادر بزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال
زینب همه ماه رمضان را روزه گرفت و ده روز هم پیشواز رفت. من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم مدتی بود که مرتب مریض میشدم زینب خیلی غصه ام را میخورد. آرزویش این بود که برایم تخت بخرد و پرستار بگیرد. به من میگفت بزرگ که بشم نمیذارم تو زحمت بکشی یه نفر رو میارم تا کارات رو انجام بده.
ادامه دارد.