eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۲ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 فصل پنجاه و دوم پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و تهاجم مجدد ارتش بعث در نیمه دوم مردادماه ۱۳۶۷ یک روز از منطقه به ستاد سپاه ششم در اهواز رفته بودم و از آنجا قرار شد به مقرتیپ زرهی ۷۲ محرم واقع در جنوب محله کوت عبدالله در جنوب اهواز بروم. یگان زرهی ۷۲ محرم آسیب جدی دیده و در حال بازسازی بود. قصد ما از رفتن به آنجا پشتیبانی و دیدار با فرمانده آن یگان بود. دو یا سه نفر همراهم بودند؛ از جمله برادر عباس صمدی که جانشین سپاه ششم در شهر بود. سپاه ششم دو جانشین داشت عباس صمدی که همیشه در ستاد بود و کارهای اداری را به عهده داشت و من که جانشین رزمی سپاه ششم بودم و همیشه در قرارگاه تاکتیکی و منطقه عملیات حاضر بودم. این تدبیر شخص علی هاشمی بود که دو جانشین یا معاون در سپاه داشته باشد. به اتفاق برادر صمدی به طرف کوت عبدالله می‌رفتم. در بین راه اخبار ساعت دوی ظهر را از رادیوی ماشین گوش می‌دادیم. رادیو اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را که دو سال پیش به منظور آتش بس بین ایران و عراق از طرف شورای امنیت سازمان ملل تصویب و صادر شده بود پذیرفته و . امروز طی نامه ای موافقت خود را به شورای امنیت اعلام کرده است. شنیدن این خبر آن هم در آن اوضاع بحرانی و آشفته، برایم بسیار دردناک و باورنکردنی بود. دوست داشتم خودم را از ماشین بیرون بیندازم. دیگر برادران از جمله صمدی هم مثل من در بهت بودند. خبر نامنتظره بود. گریه امانمان را گرفت. می‌خواستم از رفتن به یگان زرهی منصرف شوم و برگردم، اما به فرمانده تیپ برادر عباس سرخیلی قول داده بودیم که می‌رویم و خُلف وعده درست نبود. این یگان خیلی آسیب دیده و لازم بود به آن سر می زدیم تا با برادران شورای فرماندهی تیپ صحبتی داشته باشیم. به مقر تیپ رسیدیم. برادران تیپ هم از پذیرش قطعنامه مطلع شده بودند. جلسه ای سرد و بی روح برگزار شد. زمان بازگشت، برای رفع و رجوع پاره ای از کارها مقداری پول در اختیار برادر سرخیلی قرار دادم. پول زیادی نبود؛ فکر می‌کنم دو یا سه میلیون تومانی می‌شد. از همان پول‌هایی بود که امام جمعه و استاندار خوزستان در اختیارمان قرار داده بودند. از مقر تیپ زرهی برگشتیم. به اتفاق عباس صمدی به گلف نزد احمد غلام پور رفتم. بعد از ظهر بود عده ای از فرماندهان در آنجا حضور داشتند. حال همه گرفته بود. هیچ کس حوصله حرف زدن نداشت. به منطقه برگشتم. در منطقه نیز همه از شنیدن خبر پذیرش آتش بس غمگین بودند. صبح روز بعد برادر صمدی با من تماس گرفت و گفت: «به جلسه ای دعوت شده ایم. خودت را به گلف برسان.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈•
🌷🍃 شهادت عملیات نصر4 : 1346/4/1 : 1366/4/14 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 وقتی دعا میکرد اشاره به میکرد و میفرمود: خدایا این رو از تن ما بیرون نکن. آخرش هم به آرزوش رسید و با به خاک رفت راوی : 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اشبه الناس به پیغمبر(ص) حضرت علی اکبر علیه السلام یاد همه ی علی اکبرهای علی اکبرهای تخریبجی لشگر10 @alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺 به یاد همه دوستان شهید که مردادماه و در گرما و با لب تشنه به معراج رفتند شهدای ✅ ماه مرداد بود و گرما بود چقدر تشنگی اذیت کرد خوش بحال کسی که خون آلود شاه لب تشنه را زیارت کرد ................................... کربلا شاه بالبی تشنه مادر خویش را صدا میزد ته گودال باتنی مجروح زیر هرضربه دست و پا میزد .................................... خواهرآمد ولی چه دیر رسید قاتل از قتلگاه بر میگشت بین شمشیر و نیزه دور بدن داشت زینب،به دور سر میگشت (قاسم نعمتی) @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🌹 پنجم مرداد سالروز عملیات مرصاد گرامی باد🌹 🔸آمده بودند بمانند اما فروغ جاویدان به غروب مبدل شد. تدوین: محمدحسین طرفی گوینده: احمدرضا هوشمندی تهیه شده در مرکز رسانه نور و رادیو پلاک ⬇️ دریافت نسخه باکیفیت 🎞 مرکز چندرسانه ستاد مرکزی راهیان نور کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 نصرت الهی حسن تقی زاده °°°°°°° فرمانده گفت: نزنید، بابا نزنید، بذارین بیاد ببینیم چی برامون آورده. این رو به بچه‌هایی که داشتند به کامیونی که از سمت عراقی‌ها به طرف ما می‌ومد آرپی‌جی شلیک می‌کردند، می‌گفت. حدوداً ساعت ده یازده روز اول مرحله اول عملیات بیت‌المقدس یعنی یازدهم اردیبهشت ماه بود. حدود ۲۵ کیلومتر راه را به همراه گردان انشراح آغاجاری به فرماندهی سردار حاج اسماعیل بهمئی از دارخوین بعداز گذشتن از رودخانه کارون تا جاده اهواز خرمشهر طی کرده بودیم. حسابی تشنه بودیم و لب‌هامان از سوز عطش خشک شده بود و پوست انداخته بود. توی فیلم‌های دفاع مقدس، لب‌های خشکیده رزمندگان را خوب گریم می‌کنند. اما من آن را به خوبی حس کرده بودم. لب‌هایم آنقدر خشک شده بود و پوست انداخته بود که جای جای آن ترک خورده بود و از بعضی از جاهایش خون جاری شده بود. در آنجا بود که روضه تشنگی حضرت اباعبدالله (ع) و یاران باوفایش را با تمام وجود حس کردم و فهمیدم. یک قمقمه آب که بیشتر همراه نداشتیم. اگه کیلومتری یک قُلُپ هم خورده بودیم تمام شده بود. مگر یک قمقمه چند قُلُپ آب دارد. در پیاده‌روی اربعین اگر همین مسافت را در گرما بخواهیم طی کنیم، شاید کیلومتری یک بطری آب معدنی بنوشیم. حالا حالاها هم مانده بود تا اوضاع عادی شود و تدارکات بخواهد آب رسانی کند. دمدمای ظهر بود. بالای خاکریز بلند کنار جاده اهواز خرمشهر نشسته بودیم و مراقب پاتک‌های عراق بودیم. هوا گرم و آتشین و آفتاب سوزان بود. بهترین چیزی که می‌توانست دل سوخته و تشنه ما را جلا دهد، آب سرد و تگری بود. کامیونی که گمان نمی‌کرد بسیجی‌ها توانسته باشند این همه راه را طی کنند و جاده را تصرف کنند و انگاری شلیک آرپی‌جی‌ها رو ندیده بود، بی‌خیال به سمت جاده می‌آمد. بالاخره به جاده رسید و موقعی فهمید چه اشتباهی کرده که کار از کار گذشته بود و راننده و شاگردش اسیر ما شده بودند. بار کامیون همان بود که انتظارش را داشتیم. «نصرت الهی». وعده خدا محقق شده بود. إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ یک کامیون پر از قالبهای یخ تازه. شاید از آب فرات. همان که بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یارانش دریغ کردند. یخ‌ها کفاف چند لشکر را می‌داد. کامیون را به این سمت جاده منتقل کردیم. با سرنیزه یخ‌ خورد کردیم و درون قمقمه ریختیم. یخمکی دلپذیر شد. یخ در بهشتی جان‌فزا. جلا دهنده قلبِ آتش گرفته ما. سرد و گوارا. آبی بود بر روی آتش. لب‌های خشکیده‌مان به آب رسید. جانی تازه گرفتیم. کاش در دشت نینوا هم مَشک سقا به خیام حرم می‌رسید و اطفال و اهل حرم سیراب می‌شدند. خدا را به خاطر نصرتش حمد و سپاس گفتیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سینه‌زنی غواصان رزمنده بوشهری ساعاتی قبل از عملیات کربلای ۴ در دوران جنگ تحمیلی 🆔@Isaar_Mag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۳ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 احمد غلام پور سخت ناخوش بود. ظاهراً بعد از شنیدن خبر حالش دگرگون شده بود. بچه ها گفتند چند ساعتی در بیمارستان بستری شده و به او سُرم وصل کرده اند.» علت جلسه را پرسیدم کسی دقیقاً نمی دانست. بعد معلوم شد در تهران صحبت هایی شده و از فرماندهان جنگ انتقاداتی صورت گرفته است. گفته شده بود فرماندهان جنگ به مسئولان سیاسی کشور فشار آورده اند تا آتش بس را بپذیرند و در این خصوص حتی به شخص امام هم فشار آورده اند تا به پذیرش آتش بس رضایت دهند. اینها صحبت‌هایی بود که جسته و گریخته از این سو و آن سو شنیدم. در سالن جلسات عده زیادی از فرماندهان جمع شده بودند. محسن رضایی هم حضور داشت. تعدادی از فرماندهان صحبت کردند. برادر محسن فقط گوش می‌داد و گاهی در پاسخ به بعضی ها هم چند کلمه ای می گفت یا در تأیید صحبت کسی مطالبی را به زبان می آورد. جلسۀ تلخی بود. انصافاً فرماندهان جنگ همه وقت‌شان را صرف جنگ و امور مربوط به جنگ کرده بودند. آقا محسن در چند سال گذشته زندگی شخصی خود را کنار گذاشته بود و خیلی کم نزد خانواده خود می‌رفت. تمام وقت در اختیار جنگ بود. دیگر فرماندهان نیز به همین صورت. فرماندهان در این چند سال زندگی نداشتند.‌اصلا کسی به فکر زن و فرزند و خانواده نبود. کسی به دنبال مادیات و مسائل دنیوی نبود که این طور بخواهند مورد انتقاد قرار گیرند و زیر سؤال بروند. این به دور از مروت و انصاف بود که در این اوضاع سخت و حساس، همه کاسه کوزه ها را بر سر فرماندهان جنگ به خصوص فرماندهی کل سپاه پاسداران، برادر محسن رضایی، بشکنند. آن روز محسن رضایی چیزی نمی‌گفت و در موضع دفاع از خود برنیامد، اما از این اظهار نظرهایی که شده بود آشفته و غمگین به نظر می رسید. عده ای از فرماندهان گفتند: "می‌خواهیم به تهران برویم و خدمت حضرت امام برسیم و یک سری از واقعیت ها را خدمت ایشان عرض کنیم." در نهایت قرار شد نمایندگانی از قرارگاه‌ها و یگانها، غروب همان روز به طرف تهران حرکت کنند تا فردا صبح در آنجا باشند. از تشکیلات ما هم بنا شد من و عباس صمدی به تهران برویم، عبدالله طرفاوی را نیز همراه خودمان بردیم. من فقط به منزل رفتم و لباسی عوض کردم و به اتفاق برادران به راه افتادیم. محسن رضایی در اهواز ماند. تمام شب را در راه تهران بودیم. صبح روز بعد در تهران به ستاد مشترک رفتیم. علی شمخانی در آنجا بود. بحث های زیادی شد. شمخانی گفت "صلاح نیست شما در تهران باشید و امام فعلا کسی را نمی پذیرند؛ از طرفی اخباری داریم که عراق قصد دارد به چند نقطه از مرز حمله کند و شما خیلی سریع باید برگردید!" چند دقیقه ای به طور خصوصی با شمخانی صحبت کردم و از این وضعی که پیش آمده است و اینکه همۀ مشکلات اخیر را به گردن فرماندهان جنگ انداخته اند، پرسیدم گفت: «طبیعی است بین سیاسی ها و نظامی ها همیشه اختلافاتی وجود دارد. ما امروز مطیع حضرت امام هستیم. هرچه ایشان فرمودند همان کار را می‌کنیم. بحمد الله حضرت امام از همه چیز آگاه اند و کسی نمی‌تواند چیزی را به ایشان تحمیل کند. قطعاً ایشان پذیرش آتش بس را به مصلحت جمهوری اسلامی دیده‌اند و نظر مبارکشان را اعلام کرده اند. بعد با قاطعیت گفت: «شما هرچه زودتر به منطقه برگردید و آماده باش اعلام کنید. هر آن ممکن است دشمن به هر نقطه ای از جمهوری اسلامی حمله کند"             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تصاویر دیده نشده از حال و هوای غمیگن و ناامید رزمندگان پس از جام زهر با پذیرش قطعنامه 🔸 خیلی از رزمندگان حاضر به تحویل سلاح‌های خود نبودند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حماسه سازی مردی از جنس مقاومت و پیروزی در عملیات مرصاد 🔺روایت فاتح مرصاد "شهید سپهبد علی صیاد شیرازی" از شکست تاریخی منافقین @Afsaran_ir
« السلام علیک یا اباعبدالله علیه السلام » ( شاه کلید فهم عاشورا ، ولایتمداری حضرت عباس « علیه السلام » است) جز تو به فکر خیمه‌گاهم هیچ‌کس نیست بعداز تو آب آور بخواهم هیچ‌کس نیست پای شـریعــه لشـکـرم را دادم از دسـت جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ‌کس نیست (صابر خراسانی) اینجا همان یک قدم مانده به واقعه‌ای است که اذن دخول آن، فهم کتاب وجود سقای کربلا است، تا یادآور شود شاه کلید فهم عاشورا، ولایتمداری حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) است.    کسی که حضرت سجاد آل‌طه(ع) در مقامش فرمود: «عباس(ع) را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك مى‌برند.» یا باب الحوائج(ع) تو را به حرمت امام حسین(ع) سوگند می‌دهیم، دست‌گیر دل‌های بی‌قرار مان باش و با گوشه چشمی دل‌های خسته ما را به حقیقت عاشورا گره‌ بزن تا به لطف الهی از جاماندگان این مسیر نباشیم. تاسوعای و عاشورای حسینی بر عاشقان حضرتش تسلیت و تعزیت باد. حاجت روا باشید. ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شراب خواری و بی حرمتی کارتر و خاندان پهلوی در جلوی دیدگان دهها میلیون مسلمانی ایرانی در ایام سوگواری سید الشهدا (ماه محرم ) ,سفری که کارتر به سبب خدماتی که شاه در قبال امریکا انجام می داد ایران را جزیره ثبات خواند ! ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۵ مرداد سالروز شکست تاریخی منافقین در عملیات غروب (فروغ) جاویدان و پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد گرامی باد. 🔸برشی از مستند «روایت فتح» و صحبت‌های شهید آوینی در خصوص حال و هوای منافقین در این عملیات 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۵ مرداد سالروز شکست تاریخی منافقین در عملیات غروب (فروغ) جاویدان و پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد گرامی باد. برشی از مستند روایت فتح و تار و مار شدن منافقین توسط حاج سعید قاسمی و یارانش در منطقه اسلام آباد 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» و صحبت های شهید آوینی در خصوص حاج سعید قاسمی در بحبوحه عملیات مرصاد 🔸ای کاش شهید آوینی امروز نیز در میان ما حضور داشت تا حاج سعید قاسمی را در سن پیری هم توصیف کند. 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ماجرای ۵ مرداد و عملیات غروب (فروغ) جاویدان و مرصاد چه بود؟ به همراه تصاویر بکر و دیده نشده از... 🔹سرنوشت ۵۰۰۰ منافق و چند هزار عراقی که با حملات سنگین هوایی، زمین و زرهی خود قصد ساقط کردن انقلاب و ورود به تهران را داشتند چه شد؟ 🔹حقیقتا هر چه در عالم نگاه کنیم کشور و گروهی نیست که جمهوری اسلامی آن را ذلیل و بی آبرو نکرده باشد! 👇 @ravayatefathavini
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍃🌺 ✍️✍️ راوی : سال 65 یا 66 شده بود و با بچه های دسته رفتند تدارکات گزدان تا جنس های چادر رو جور کنند خلاصه وقتی جنسها رو تحویل گرفتند و به سمت چادرشان می رفتند یکی از بچه ها از عباس در حالی که انبوهی از پتو رو روی کولش گرفته بود و به سمت چادر میرفت پرسید . مسئولیت را چگونه می بینی؟ عباس از زیر پتوها سرش را بیرون آورد و با لبخند که نه خنده همیشگیش که دندانهای کرسیش هم معلوم می شد جواب داد: !!!! 🍃🌺 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 @alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺 : چند روز بود که بچه ها میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد. روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند. هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند. صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید. هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت . و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند. ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود . بچه ها دعا میکردند که خدا ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد. خبر دادن پیکر و پیدا شد اما از عباس خبری نبود پیکر روی خاک گرم جا خوش کرد تا (ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس . 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel