eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
257 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
واژگان اهریمنی در گویش خوری: در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوربیابانک چندین واژه و مصدر افعال هست که می‌توان آنها را در دستهٔ واژگان اهریمنی به شمار آورد. از جمله: ۱. تمسین (tomossiyon) و به لفظ تمسیدن (tomossidan) در فارسی رایج در خوربیابانک، برابر «تمرگیدن» در فارسی محاوره. ۲. فندوس کردن و فندوس شدن (fonduskardon) به معنی مردن جانوران، برابر «سقط کردن و سقط شدن». ۳. سندل کردن (sondolkardon) به معنی «نشستن» همانند نشستن جانورانی چون گربه و شیر. @arayehha
مغ گیاهی است خودرو، هرز، پایا، گلدار، از تیره شب‌بویان و در کشتگاه‌های زعفران، غلات، یونجه و چغندرقند در گرمسیر می‌روید. از پاشیدن تخم و بریده‌های ریشه در زمین گسترش می‌یابد. این گیاه با نام علمی Lepidium draba و نام فارسی ازمک (ozmak) در سیستان، سمنان، دامغان، کرمانشان، کرمان، گیلان، مازندران، اصفهان، یزد و... در میانه فصل بهار سبز می‌شود. گیاه ازمک با نام محلی «مغ» در دشت «کشتزار» جندق، کشتگاه‌های زعفران از میانه پاییز تا اوایل بهار می‌روید و رشد می‌کند. مردم جندق از برگ آن در پختن سبزی پلو و کوکو استفاده می‌کنند. پلو مغ و کوکوی مغ، یکی از خوراک‌های آنان است. اگر اشتباه نگرفته باشم، در بختیاری به این گیاه کوهی و خودرو «چز» (Chez) می‌گویند یا چز کوهی که بیشتر جنبهٔ درمانی دارد. این گیاه در سنگسر به نام پارۂ pârə معروف و البته به گُل ننشته آن برای استفاده مناسب‌تر است و در برنج طعم خاصی شبیه آرشه می‌دهد که از مشتقات لبنیات سنگسری است و بسیار طرفدار دارد. در آش و غذاهای دیگر نیز به کار می‌رود. آبی که از برنج آبکش به دست آمده و به هَلیمُو معروف است نیز با ماست و پارۂ بسیار خوشمزه است و خواهان دارد. شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی. @arayehha
نقش ضمایر پیوسته.pdf
1.05M
●بیش از ۲۰۰ مثال برای نقش ضمایر پیوسته از کتابهای فارسی متوسطه ✍ مسلم ساسانی، دبیر ادبیات استان گلستان. @arayehha
4_6003562873270309476.mp3
26.12M
دربارۀ دستور خط فارسی شکسته 👌✅ پوشهٔ صوتی سخنرانی دکتر امید طبیب‌زاده، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی – دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ @arayehha
در بهبهانی و بختیاری به کنار و حاشیه یک چیز «پَرّ» گفته می‌شود. در گویش‌های کردی جنوبی نیز «پَر» به معنی کنار و لبه است. «هام‌پره» یا «هم‌پره» هم به معنی دو یا چند فرد است که متعلق به یک منطقه خاص هستند. «پر» در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوروبیابانک به معنای کنار و گوشه است. چنانکه گویند «به پر قبایش بر می‌خورد» یا «پر چادر» یا «پر دامن» یا «پر نمال» (nomal) (چارقد). در دیگر لهجه‌ها به‌ویژه لهجهٔ تهرانی «تریج» (terij) گفته می‌شود و در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوروبیابانک «تریش» گفته می‌شود. در زبان لکی «پر» به معنی حاشیه و کناره است. پر زمین: حاشیه و کنارهٔ زمین پر گوه (par gava): حاشیهٔ قالی پرچین: گیاه یا چوب‌هایی که در حاشیه و کنارهٔ زمین کشاورزی یا باغ می‌چینند. «پر» از واژهٔ pairi اوستایی گرفته شده و واژهٔ «پیرامون» در فارسی نیز از این ریشه است. شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌ها @arayehha
🔴 ریشه شناسی «تسبیح» (1) تسبیح به چه معناست؟ همگی می دانیم که واژه تسبیح، باب تفعیل از ماده «سبح» است. با این حال پرسشی که درباره تسبیح همچنان بی پاسخ مانده، آن است که چه ارتباط معناداری میان تسبیح (در وزن تفعیل) با ماده «سبح» وجود دارد؟ مشهور آن است که سَبَحَ یعنی شنا کردن، و این معنا هیچ ارتباطی با تسبیح کردن پیدا نمی کند! بسیاری از لغویون و مفسران درباره این ارتباط سکوت کرده اند و معدودی چون راغب اصفهانی نیز برای توضیح این ارتباط به تخیل روی آورده اند (نک: مفردات راغب، ذیل سبح)! در ادامه می خواهیم به تبیین این ارتباط بپردازیم؛ ارتباطی که درک ما را از معنای تسبیح عمق خواهد بخشید. پس با ما همراه باشید ... ماده سبح در زبان های سامی معانی متنوع و پراکنده ای دارد و این پراکندگی، کمی گیج کننده است. با این حال تمام این معانی را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد: • معنای «گسترش»: گستردن، پراکنده شدن، روشنی و جلا دادن. فراغت. • معنای «ارتقاء دادن»: رشد کردن، افزایش در ارزش، بهبود دادن، تسکین دادن. • معنای «شکوه و جلال». • معنای «ستایش»: ستودن، جلال دادن، ستایش کردن، آواز خواندن (مذهبی) از منظر معناشناسی تاریخی، مسیر ساخت معنا به این صورت بوده است : 1. سبح در ابتدا به معنای «گسترش یافتن» (spread, extend) بوده است. این معنا را می توانیم در اکدی، آرامی، عبری و سریانی ببینیم. 2. سپس از معنای گسترش، معنای «ارتقاء در ارزش» (gorw in value) ساخته شده است. ردپای این معنا را البته تنها در شاخه سامی غربی می توان دید. آرامی ترگومی، لهجه فلسطینی مسیحی و فلسطینی یهودی، و عبری این معنا را دارند. 3. در ادامه معنای قبل، معنای شکوه و جلال (glory) به وجود آمده است. این معنا نیز در شاخه غربی دیده می شود. 4. و در نهایت، معنای تسبیح (باب تفعیل که معنایش تعدیه است)، یعنی شکوه و جلال دادن (glorify)، یا ستایش کردن (praise) ساخته شده است. مسیر ساخت به طور خلاصه چنین است : «گسترش > افزایش در ارزش > شکوه و جلال > ستایش کردن» در واقع تسبیح یعنی گسترش دادن، یا ارتقاء دادن و بالا بردن چیزی در ذهن و دل خودمان، که حاصل آن، شکوه و جلال بخشیدن یا همان ستایش کردن آن چیز است. @arayehha
🔴 ریشه شناسی تسبیح (2) در ادامه یادداشت پیشینو در پاسخ به پرسش یکی از دوستان فرهیخته که در مورد اصالت یا وام واژگی تسبیح در عربی پرسیده اند، باید بگوییم که اگر دوباره نگاهی به زبان‌های سامی بیندازیم، خواهیم دید در تمام زیرشاخه‌های سامی و در اکثریت قریب به اتفاق زبان‌های این خانواده واژه «تسبیح» وجود دارد، و معنای آن هم ستایش کردن (to praise) یا معانی نزدیک آن است. در ادامه نمونه‌هایی از هر شاخه می‌آوریم:   ▶️شاخه شرقی- زبان اکدی: (suppu‌) به معنای دعا کردن ◀️شاخه غربی:          - عبری: שִׁבֵּחַ (شیبِّح) به معنای ستایش کردن          - آرامی: שִׁבֵּחַ (شیبِّح)          - سریانی: ܫܒܚ (شَبِّح)  🔽شاخه جنوبی – زبان حبشی: sabbəh‌a به معنای تجلیل کردن ⏺شاخه مرکزی – عربی: سَبَّحَ ❗️طبق قواعد زبان‌شناسی تاریخی، وقتی یک واژه- معنا (واژه ای در یک معنای مشخص)، در تمام شاخه های یک خانواده زبانی باشد، معنایش آن است که این واژه، واژه‌ای کهن بوده و قدمت آن به زبان مادر بازمی گردد. بنابراین تسبیح به معنای ستایش کردن، ریشه در زبان سامی مادر (سامی باستان) دارد.  با این استدلال، سخن خاورشناسانی چون جفری، مینگانا و دیگران که تسبیح را در عربی قرآن مأخوذ از سریانی می دانند، مورد نقد قرار می گیرد. تسبیح در عربی هم به مانند دیگر زبان های سامی، واژه ای اصیل است و آن را از سامی مادر به ارث برده است. (خوب است بدانید آرتور جفری در کتاب واژگان دخیل در قرآن مجید، این اشتباه را زیاد مرتکب شده. واژه ای قرآنی را که کهن بوده و در همه شاخه های سامی موجود است، برگرفته از سریانی یا عبری می خواند)!🤔 📖در کتاب مقدس، واژه تسبیح بارها به کار رفته است. ترجمه چند نمونه از عبارات آن را که مشتمل بر واژه تسبیح است، در ادامه می‌آورم:        - «آنگاه شادمانی را (به‌عنوان بهترین چیز) مدح کردم» (کتاب جامعه، 8: 15).        - «چونکه رحمت تو از حیات نیکوتر است، پس لب‌های من تو را تسبیح خواهند خواند» (مزامیر داود، 63: 4).        - «[عیسی (ع) خطاب به خداوند] من بر روی زمین تو را جلال دادم (ستایش کردم) و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم» (انجیل یوحنا، 17: 4) 🤲 تسبیح در مسیحیت، اشاره به یک عمل آیینی و مناسکی (ritual) هم دارد؛ عملی که همراه با گفتن اذکاری و خواندن سرودهایی در ستایش خداوند است. در ادبیات دین شناسی به این سرودهای مذهبی، doxology می گویند. در قرآن کریم نیز تسبیح یک عمل عبادی است که در صبح و شام و در نشست و برخاست به آن امر شده ایم (رک: طه/130؛ طور/48). در واقع تسبیح یک ذکر زبانی است و ما در ادبیات مسیحی سریانی زبان، ذکر (شوبحا لالها) را داریم که دقیقا معادل ذکر «سبحان الله» در قرآن است! 📌با این وصف باید بگوییم در قرآن، تسبیح دو معنا دارد: نخست معنای بزرگداشتن و ستایش کردن (معنای عام). دوم گفتن ذکر «سبحان الله» (معنای خاص). معنای عام در همه شاخه های سامی وجود دارد، و معنای خاص تنها در سریانی دیده می شود. در قرآن کریم این دو معنا به موازات هم وجود دارد.  مثلا آنگاه که سخن از تسبیح همه موجودات عالم می شود: «َ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (اسراء/44) نباید آن را به معنای خاص (گفتن ذکر زبانی) بدانیم؛ بلکه تسبیح موجودات به معنای عام (بزرگداشت و ستایش) است. در مقابل آیاتی که سخن از «گفتن سبحان الله» به میان می آورند (مثلا اسراء/93؛ قلم/29) به معنای خاص اشاره دارند. بنابراین تسبیح دارای یک پیشینه روشن و قوی در زبان های سامی و ادیان ابراهیمی است و در قرآن نیز همان سنت دینی ادامه پیدا کرده است. دانستیم که تسبیح اشاره به یک عمل آیینی، عبادی و ذکرگونه دارد @arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارطاقی یا چارتاقی، در معماری  به کالبدی با زمینه چهارگوش و پوشش گنبدی شکل، متشکل از چهارپایه و یک طاق گنبدی بر روی آن، با چهار ورودی طاق‌دار گفته می‌شود. چهارطاقی را چهاردر، چهارقاپو و چهاردروازه نیز نامیده‌اند. در یک نگاه کلی چهارتاق فضایی مربع‌شکل با زمینه‌ای چلیپایی و با پوششی گنبدی است که بر روی سِکُنج‌ها قرار گرفته و دارای چهار ورودی تاق‌دار است. کاربرد چهارطاقی، در معماری غیرمذهبی، در ایجاد سازه‌ها و بناهایی اغلب تشریفاتی است، از جمله در برپایی موقت چهارطاق به عنوان بخشی از آذین‌بندی  در جشن‌ها. از طرح‌های چهارطاقی، به‌سبب قابلیت‌های بسیار در زمینه فضاسازی، در گستره زمانی و مکانی و در بناهای مذهبی و غیرمذهبی استفاده شده‌است. چهارطاقی، شیوه رایج برای ساخت آتشکده  در دورهٔ شاهنشاهی ساسانی  بوده‌است.  این طرح‌ها در دوره اسلامی نیز، از آسیای میانه تا آفریقا، برای ساخت مساجد و آرامگاه‌ها، و با ایجاد تغییراتی، از جمله در گوشه‌سازیِ آن، به‌کار رفته‌است. ❇️ منبع: ویکی پدیا @arayehha
چهارطاق یک نقشه مربع دارد و عناصر اصلی تشکیل‌دهنده آن عبارت‌اند از چَفد، گنبد و جرز. این اجزا به صورت یک جرز است در هر یک از چهار گوشه نقشه مزبور، چهار چفد (قوس) که چهار جرز را به هم متصل می‌کند، یک گنبد  که به کمک یک گوشواره در بالای قوس‌ها ساخته می‌شود و یک درگاه که در هر یک از چهار ضلع بنا پس از خاتمه کار به وجود می‌آید. چَفْد یا قوس در لغت به مفهوم یک شکل خمیده و منحنوی مانند است. در اصطلاح معماری به باریکه طاقی که روی سردر یک درگاه قرار می‌گیرد گفته می‌شود. در واقع چفد خطی است که از تکرار آن تاق و از دَوَران آن گنبدها به‌وجود می‌آیند. با این حال چنانچه پوشش بین دو قسمت یک دیوار، مثل پنجره، در یا درگاه مورد نظر باشد، همچنان برای این گونه پوشش‌ها چفد به‌کار می‌برند. چفد را در اصطلاح معماری چفت، سفت، سفد و چخت نیز می‌گویند. ❇️ منبع: ویکی پدیا @arayehha