4_6003562873270309476.mp3
26.12M
دربارۀ دستور خط فارسی شکسته
👌✅
پوشهٔ صوتی سخنرانی دکتر امید طبیبزاده، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی – دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
@arayehha
#واژه_شناسی_گویشها
#پر
#شهاب_الدین_قناطیر
#داریوش_محمدی_علاسوند
در بهبهانی و بختیاری به کنار و حاشیه یک چیز «پَرّ» گفته میشود.
#دکتر_صادق_باغفلکی
در گویشهای کردی جنوبی نیز «پَر» به معنی کنار و لبه است. «هامپره» یا «همپره» هم به معنی دو یا چند فرد است که متعلق به یک منطقه خاص هستند.
#لسان_الحق_طباطبایی
«پر» در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوروبیابانک به معنای کنار و گوشه است. چنانکه گویند «به پر قبایش بر میخورد» یا «پر چادر» یا «پر دامن» یا «پر نمال» (nomal) (چارقد). در دیگر لهجهها بهویژه لهجهٔ تهرانی «تریج» (terij) گفته میشود و در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوروبیابانک «تریش» گفته میشود.
#حسین_میرمحمدی
در زبان لکی «پر» به معنی حاشیه و کناره است.
پر زمین: حاشیه و کنارهٔ زمین
پر گوه (par gava): حاشیهٔ قالی
پرچین: گیاه یا چوبهایی که در حاشیه و کنارهٔ زمین کشاورزی یا باغ میچینند.
«پر» از واژهٔ pairi اوستایی گرفته شده و واژهٔ «پیرامون» در فارسی نیز از این ریشه است.
شبکۀ ریشهشناسی، دانشگاهی برای ریشهیابی زبانها و گویشها
@arayehha
🔴 ریشه شناسی «تسبیح» (1)
تسبیح به چه معناست؟ همگی می دانیم که واژه تسبیح، باب تفعیل از ماده «سبح» است. با این حال پرسشی که درباره تسبیح همچنان بی پاسخ مانده، آن است که چه ارتباط معناداری میان تسبیح (در وزن تفعیل) با ماده «سبح» وجود دارد؟ مشهور آن است که سَبَحَ یعنی شنا کردن، و این معنا هیچ ارتباطی با تسبیح کردن پیدا نمی کند! بسیاری از لغویون و مفسران درباره این ارتباط سکوت کرده اند و معدودی چون راغب اصفهانی نیز برای توضیح این ارتباط به تخیل روی آورده اند (نک: مفردات راغب، ذیل سبح)!
در ادامه می خواهیم به تبیین این ارتباط بپردازیم؛ ارتباطی که درک ما را از معنای تسبیح عمق خواهد بخشید. پس با ما همراه باشید ...
ماده سبح در زبان های سامی معانی متنوع و پراکنده ای دارد و این پراکندگی، کمی گیج کننده است. با این حال تمام این معانی را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد:
• معنای «گسترش»: گستردن، پراکنده شدن، روشنی و جلا دادن. فراغت.
• معنای «ارتقاء دادن»: رشد کردن، افزایش در ارزش، بهبود دادن، تسکین دادن.
• معنای «شکوه و جلال».
• معنای «ستایش»: ستودن، جلال دادن، ستایش کردن، آواز خواندن (مذهبی)
از منظر معناشناسی تاریخی، مسیر ساخت معنا به این صورت بوده است :
1. سبح در ابتدا به معنای «گسترش یافتن» (spread, extend) بوده است. این معنا را می توانیم در اکدی، آرامی، عبری و سریانی ببینیم.
2. سپس از معنای گسترش، معنای «ارتقاء در ارزش» (gorw in value) ساخته شده است. ردپای این معنا را البته تنها در شاخه سامی غربی می توان دید. آرامی ترگومی، لهجه فلسطینی مسیحی و فلسطینی یهودی، و عبری این معنا را دارند.
3. در ادامه معنای قبل، معنای شکوه و جلال (glory) به وجود آمده است. این معنا نیز در شاخه غربی دیده می شود.
4. و در نهایت، معنای تسبیح (باب تفعیل که معنایش تعدیه است)، یعنی شکوه و جلال دادن (glorify)، یا ستایش کردن (praise) ساخته شده است.
مسیر ساخت به طور خلاصه چنین است :
«گسترش > افزایش در ارزش > شکوه و جلال > ستایش کردن»
در واقع تسبیح یعنی گسترش دادن، یا ارتقاء دادن و بالا بردن چیزی در ذهن و دل خودمان، که حاصل آن، شکوه و جلال بخشیدن یا همان ستایش کردن آن چیز است.
@arayehha
🔴 ریشه شناسی تسبیح (2)
در ادامه یادداشت پیشینو در پاسخ به پرسش یکی از دوستان فرهیخته که در مورد اصالت یا وام واژگی تسبیح در عربی پرسیده اند، باید بگوییم که اگر دوباره نگاهی به زبانهای سامی بیندازیم، خواهیم دید در تمام زیرشاخههای سامی و در اکثریت قریب به اتفاق زبانهای این خانواده واژه «تسبیح» وجود دارد، و معنای آن هم ستایش کردن (to praise) یا معانی نزدیک آن است. در ادامه نمونههایی از هر شاخه میآوریم:
▶️شاخه شرقی- زبان اکدی: (suppu) به معنای دعا کردن
◀️شاخه غربی:
- عبری: שִׁבֵּחַ (شیبِّح) به معنای ستایش کردن
- آرامی: שִׁבֵּחַ (شیبِّح)
- سریانی: ܫܒܚ (شَبِّح)
🔽شاخه جنوبی – زبان حبشی: sabbəha به معنای تجلیل کردن
⏺شاخه مرکزی – عربی: سَبَّحَ
❗️طبق قواعد زبانشناسی تاریخی، وقتی یک واژه- معنا (واژه ای در یک معنای مشخص)، در تمام شاخه های یک خانواده زبانی باشد، معنایش آن است که این واژه، واژهای کهن بوده و قدمت آن به زبان مادر بازمی گردد. بنابراین تسبیح به معنای ستایش کردن، ریشه در زبان سامی مادر (سامی باستان) دارد. با این استدلال، سخن خاورشناسانی چون جفری، مینگانا و دیگران که تسبیح را در عربی قرآن مأخوذ از سریانی می دانند، مورد نقد قرار می گیرد. تسبیح در عربی هم به مانند دیگر زبان های سامی، واژه ای اصیل است و آن را از سامی مادر به ارث برده است.
(خوب است بدانید آرتور جفری در کتاب واژگان دخیل در قرآن مجید، این اشتباه را زیاد مرتکب شده. واژه ای قرآنی را که کهن بوده و در همه شاخه های سامی موجود است، برگرفته از سریانی یا عبری می خواند)!🤔
📖در کتاب مقدس، واژه تسبیح بارها به کار رفته است. ترجمه چند نمونه از عبارات آن را که مشتمل بر واژه تسبیح است، در ادامه میآورم:
- «آنگاه شادمانی را (بهعنوان بهترین چیز) مدح کردم» (کتاب جامعه، 8: 15).
- «چونکه رحمت تو از حیات نیکوتر است، پس لبهای من تو را تسبیح خواهند خواند» (مزامیر داود، 63: 4).
- «[عیسی (ع) خطاب به خداوند] من بر روی زمین تو را جلال دادم (ستایش کردم) و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم» (انجیل یوحنا، 17: 4)
🤲 تسبیح در مسیحیت، اشاره به یک عمل آیینی و مناسکی (ritual) هم دارد؛ عملی که همراه با گفتن اذکاری و خواندن سرودهایی در ستایش خداوند است. در ادبیات دین شناسی به این سرودهای مذهبی، doxology می گویند. در قرآن کریم نیز تسبیح یک عمل عبادی است که در صبح و شام و در نشست و برخاست به آن امر شده ایم (رک: طه/130؛ طور/48). در واقع تسبیح یک ذکر زبانی است و ما در ادبیات مسیحی سریانی زبان، ذکر (شوبحا لالها) را داریم که دقیقا معادل ذکر «سبحان الله» در قرآن است!
📌با این وصف باید بگوییم در قرآن، تسبیح دو معنا دارد: نخست معنای بزرگداشتن و ستایش کردن (معنای عام). دوم گفتن ذکر «سبحان الله» (معنای خاص). معنای عام در همه شاخه های سامی وجود دارد، و معنای خاص تنها در سریانی دیده می شود. در قرآن کریم این دو معنا به موازات هم وجود دارد. مثلا آنگاه که سخن از تسبیح همه موجودات عالم می شود: «َ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (اسراء/44) نباید آن را به معنای خاص (گفتن ذکر زبانی) بدانیم؛ بلکه تسبیح موجودات به معنای عام (بزرگداشت و ستایش) است. در مقابل آیاتی که سخن از «گفتن سبحان الله» به میان می آورند (مثلا اسراء/93؛ قلم/29) به معنای خاص اشاره دارند.
بنابراین تسبیح دارای یک پیشینه روشن و قوی در زبان های سامی و ادیان ابراهیمی است و در قرآن نیز همان سنت دینی ادامه پیدا کرده است.
دانستیم که تسبیح اشاره به یک عمل آیینی، عبادی و ذکرگونه دارد
@arayehha
#معنا_شناسی_اصطلاح
#چارطاقی
چهارطاقی یا چارتاقی، در معماری به کالبدی با زمینه چهارگوش و پوشش گنبدی شکل، متشکل از چهارپایه و یک طاق گنبدی بر روی آن، با چهار ورودی طاقدار گفته میشود.
چهارطاقی را چهاردر، چهارقاپو و چهاردروازه نیز نامیدهاند. در یک نگاه کلی چهارتاق فضایی مربعشکل با زمینهای چلیپایی و با پوششی گنبدی است که بر روی سِکُنجها قرار گرفته و دارای چهار ورودی تاقدار است.
کاربرد چهارطاقی، در معماری غیرمذهبی، در ایجاد سازهها و بناهایی اغلب تشریفاتی است، از جمله در برپایی موقت چهارطاق به عنوان بخشی از آذینبندی در جشنها.
از طرحهای چهارطاقی، بهسبب قابلیتهای بسیار در زمینه فضاسازی، در گستره زمانی و مکانی و در بناهای مذهبی و غیرمذهبی استفاده شدهاست.
چهارطاقی، شیوه رایج برای ساخت آتشکده در دورهٔ شاهنشاهی ساسانی بودهاست.
این طرحها در دوره اسلامی نیز، از آسیای میانه تا آفریقا، برای ساخت مساجد و آرامگاهها، و با ایجاد تغییراتی، از جمله در گوشهسازیِ آن، بهکار رفتهاست.
❇️ منبع: ویکی پدیا
@arayehha
#معنا_شناسی_اصطلاح
#چارطاقی
#جفد
چهارطاق یک نقشه مربع دارد و عناصر اصلی تشکیلدهنده آن عبارتاند از چَفد، گنبد و جرز.
این اجزا به صورت یک جرز است در هر یک از چهار گوشه نقشه مزبور، چهار چفد (قوس) که چهار جرز را به هم متصل میکند، یک گنبد که به کمک یک گوشواره در بالای قوسها ساخته میشود و یک درگاه که در هر یک از چهار ضلع بنا پس از خاتمه کار به وجود میآید.
چَفْد یا قوس در لغت به مفهوم یک شکل خمیده و منحنوی مانند است. در اصطلاح معماری به باریکه طاقی که روی سردر یک درگاه قرار میگیرد گفته میشود.
در واقع چفد خطی است که از تکرار آن تاق و از دَوَران آن گنبدها بهوجود میآیند.
با این حال چنانچه پوشش بین دو قسمت یک دیوار، مثل پنجره، در یا درگاه مورد نظر باشد، همچنان برای این گونه پوششها چفد بهکار میبرند.
چفد را در اصطلاح معماری چفت، سفت، سفد و چخت نیز میگویند.
❇️ منبع: ویکی پدیا
@arayehha
#معنا_شناسی_اصطلاح
#چارطاقی
#گنبد
گنبد بنابر تعریف علم هندسه یکی از انواع چفدها است که بر اساس چرخش حول محور عمودی راس یا تیزه آن شکل میگیرد. چرخش بر روی یک قاعده مدور اتفاق میافتد.
در زیر این قاعده میتوان انواع تهرنگهای چهارگوش، دایره، پنجضلعی، ششضلعی و هشتضلعی را ملاحظه کرد. این قاعده مدور هنگامی که روی هر کدام از این تهرنگها قرار میگیرد نیاز به یک مکان انتقالی به نام چپیرهسازی دارد که شکل زیرین را به شکل نیمکرهای تبدیل میکند.
بر این اساس گنبدهای اواخر اشکانی و دوره ساسانی بر روی فیلپوشهایی که در چهارگوشه تالار مربعشکل بر بالای دیوارها بهکار رفته بنا گشتهاست. از طریق این فیلپوشها طرح مربع تالار در بالا به چندضلعی هشتگوشهای تبدیل یافته و کار بنیاد گنبد را آسان ساختهاست.
❇️ منبع: ویکی پدیا
@arayehha
«غزلِ محمدعلیِ بهمنی و پارهای از تأثیرپذیریهای احتمالی»
جای دیگر نشاندادهام توجّه به شعرِ سبکِ هندی در سدهٔ چهاردهم، با روآوردن به شعرِ صائب، کلیم و وحشی آغاز میشود و درنهایت در دهههای چهل و پنجاه به بیدل میرسد. نخستینبار در دههٔ سی و چهل است که بیشترین تذکرهها و نیز دیوانهای شاعرانِ عهدِ صفوی (وحشی، هلالی، کلیم، محتشم و ...) منتشرمیشود. نکتهٔ دیگر آنکه تمامیِ این شاعران، از نحلهٔ روانگویان یا نسبتاً سادهسرایانِ سبکِ هندی، و گاه حتی درشمارِ وقوعسرایان هستند. در این فهرست، از نازکخیالان و مبهمسرایانی همچون بیدل و فراتر از او پیچیدهگویانی همچون اسیرِ شهرستانی و زلالیِ خوانساری، هنوز خبری نیست.
در همین سالها، بهویژه پساز تأسیسِ انجمنِ صائب (۱۳۳۷) است که اندکاندک تأثیرپذیری از شعرِ سبکِ هندی در آثارِ رهیِ معیّری، محمدِ قهرمان، نوذرِ پرنگ، هادیِ رنجی، علیِ اشتری (فرهاد)، شفیعیِ کدکنی (در «زمزمهها») و ... نمایانمیشود. در دهههای بعد، بهویژه پساز انقلاب، در غزلیاتِ و رباعیاتِ سیدحسنِ حسینی، قیصرِ امینپور، ساعدِ باقری، یوسفعلیِ میرشکّاک و مثنویهای علیِ معلّم و احمدِ عزیزی نیز این توجه به شعرِ سبکِ هندی آشکار است. نیما و برخی از پیروانِ او، بهویژه سهراب و اخوان نیز به شعرِ سبکِ هندی توجهداشتند.
آثارِ محمدعلیِ بهمنی گواهیمیدهد او مانندِ اغلبِ شاعران بزرگ، از دورههای گوناگون و دیوان و دفترِ بسیاری از شاعرانِ زبانِ فارسی تأثیرپذیرفتهاست. اما او ازمیانِ قدما بیشاز هرکسی شیفتهٔ سعدی و حافظ است. نیما و شعرِ نو نیز در «روحِ» غزلِ او بازتابهاییدارد. مؤلّفههای شعرِ سبکِ هندی گرچه آشکارا در آثارِ او نمایان نیست اما گویا به وقوعگویی و واقعگراییِ برخی از شاعرانِ آن دوره بیتوجهی نبودهاست. بسیاری از غزلهای درخشانِ بهمنی را میتوان گونهای نووقوعگویی در شرحِ روابطِ عاطفی و عاشقانه خواند.
در این یادداشت به دو تأثیرپذیریِ احتمالیِ او اشارهمیشود. در غزلی از بهمنی میخوانیم:
نتوانگفت که این قافله وامیمانَد
خسته و خفته از این خیل جدامیمانَد [...]
بیصداتر ز سکوتیم ولی گاهِ خروش
نعرهٔ ما است که در گوشِ شما میمانَد
بروید ای دلتان نیمه که در شیوهٔ ما
مرد با هرچه ستم هرچه بلا میمانَد
(گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، دارینوش، صص ۳۰_۲۹).
گویا شاعر خودآگاه یا ناخودآگاه در وزن و قافیه و تاحدّی پیام و محتوا، از شعرِ خیالیِ بخارایی اثر پذیرفتهاست. و غزلِ خیالی حدّ فاصلی است میانِ شعرِ خواجو و حافظ ازسویی و شعرِ سبکِ هندی از دیگرسو. صائب نیز به شعرِ خیالی توجهیداشتهاست. غزلِ خیالی:
سروِ قدّت طرفِ باغ چو پا میمانَد
سرِ شمشاد ز حیرت به هوا میمانَد
با سرِ زلفِ تو مرغی که درآویخت چو من
هیچ شک نیست که در دامِ بلا میمانَد
آبِ چشم است که بر خاکِ رهت خواهدماند
یادگاری که پساز مرگ ز ما میمانَد (دیوانِ خیالیِ بخارایی، بهتصحیحِ عزیزِ دولتآبادی، تبریز، مؤسسهٔ تاریخ و فرهنگِ ایران، ۱۳۵۲، ص ۱۴۸).
نیز بهمنی غزلی مشهور دارد:
در این زمانهٔ بیهایوهوی لالپرست
خوشا به حالِ کلاغانِ قیلوقالپرست
چگونه شرحدهم لحظهلحظهٔ خود را
برای اینهمه ناباورِ خیالپرست؟
به شبنشینیِ خرچنگهای مردابی
چگونه رقصکند ماهیِ زلالپرست؟
(همان، صص ۲۰_۱۹).
که گویا شاعر هنگامِ سرودنِ آن، در وزن و ردیفِ متأثّر از غزلِ سلیمِ تهرانی بودهاست؛ البته اگر سلیم خود از شاعری دیگر متاثّرنبودهباشد:
زهی ز شوقِ لبت زاهدان شرابپرست
چو گل به دَورِ رخت شبنم آفتابپرست
چه قاتلی تو ندانم که خضر بر لبِ جوی
به یادِ تیغِ تو شد همچو سبزه آبپرست؟
طوافِ چشمِ بتان واجب است بر دلِ ما
شرابخانه بوَد کعبهٔ شرابپرست
(دیوانِ سلیم*، بهتصحیحِ استاد محمد قهرمان، انتشاراتِ نگاه، ۱۳۸۸، ص ۷۴).
* البته دیوان سلیم چند دهه پیشتر نیز با تصحیحِ پرازاشتباه رحیم رضا منتشرشدهبود و در دسترسِ مخاطبانِ شعر قرارداشت. این اثر دراصل رسالهی (دفاعشده در سال ۱۳۴۶) مصحّح در مقطع کارشناسیِ ارشد در دانشگاه تهران بود.
دکتر احمدرضا بهرامپور عمران
@arayehha