#سیدحسن_نصرالله💔
رفتی و به دل شبیه یک آه شدی
رفتی و به ما چراغ این راه شدی
مصداق "رجال صدقوا" گردیدی
رفتی و مهاجر الی الله شدی
#علی_مقدم
آرام از سواحل بیروت رد شدی
بیاختیار باعث این جزر و مد شدی
دریا نداشت طاقت دیدار با تو را
رودی که رو به سوی فلک میرود، شدی
آنسان در انفجار شکفتی، که گفتهاند
خورشیدهای شعلهور بیعدد شدی
سرخوش میان خیل شهیدان نشستهای
اما دلیل این غم بیحصر و حد شدی
از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن
در نزد او که عاشقیاش را بلد شدی
#اعظم_سعادتمند
وجدان جهانیان به هوش آمده است
رودی شده است و در خروش آمده است
از خون بنویس شاعر از خون شهید!
خون کلمات هم به جوش آمده است
#صامره_حبیبی
با فلسطین نسبتی دیرینه دارد قلب من
چون از آن روزی که یادم هست در اشغال توست
زندهای یا مرده اصلا مرگ در کار تو نیست
آیه لا تحسبن شیوه امثال توست
آب و جارو میکنم با اشک مژگان شهر را
گریه شوق است شاید وقت استقبال توست
#علی_فردوسی
پاییز مرگ ها و بهار مقاومت
آلاله های سرخ دیار مقاومت
سید حسن، حجازی و یاسین و مغنیه
جانم فدای ایل و تبار مقاومت
از باغ های غم زده سرریز می شود
دردانه های صبر انار مقاومت
ای انعکاس روشن جولان زندگی
زنده است کوه دامنه دار مقاومت
گل بوته های زخمی و اسلیمی امید
آمیزه های نقش و نگار مقاومت
بار امانتیست که بر شانه های ماست
بر دوش ماست قرعه ی کار مقاومت
تا انتهای جاده ی تاریخ می رویم
از ابتدای راه کنار مقاومت
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
سر زنده ایم بر سر دار مقاومت
#مارال_افشون
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
ما را چنان مباد که آیندگان ما
ما را رقم زنند مسلمان بیبخار
#سیدحمیدرضا_برقعی
بهار با تو هوای خزان نمیگیرد
و در طلوع دلت آسمان نمیگیرد
بیا که باز بپوشی عبای باران را
کنار تو دل رنگین کمان نمیگیرد
به عنکبوت فرودست رودخانه بگو
که تار تو دل ما را نشان نمیگیرد
نسیم زندهی ایمان، قدم بزن در شهر
که با عبور تو قلب زمان نمیگیرد
اگر چه ضاحیه جان داد و سرفه سرفه شکست
که گفته باز به دست تو جان نمیگیرد؟
تویی شهید اولوالعزم استقامت و خون
بتاب با تو دل بیکران نمیگیرد
به قدس جان بده ای صبحِ «جاء نصر الله»
بگو که مرگ، تو را از جهان نمیگیرد
#علی_گلی_حسین_آبادی
هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم
چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟
صدای شیون بیروت در جهان پیچید
شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم
چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع
چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم
دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه
دوباره خیره به یک اسب بیسوار شدیم
آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش
ببین چطور به خون جگر انار شدیم
نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه
تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم
اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود
که گرم خواندن آیات سجدهدار شدیم
قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح…
قسم به سرو که قربانی بهار شدیم
#فاطمه_عارفنژاد