خندان چو برق رفتی، حیران چو ابر ماندم
دیدم که برنگشتی، ناچار گریه کردم...
#رفیع_مشهدی
با موی باز خویش که در کوچه میدوید
تصویر یک ستارهی دنبالهدار بود...!
#علیرضا_نور_علیپور
دلجویی فقط اونجا که
جناب سعدی میفرماید:
ای سروِ خوش بالای من
ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من
از من چرا رنجیده ای؟!
گر وصل را به قیمت خون میتوان خرید
در خاک و خون تپیدنِ بسیارم آرزوست ...
#عاصی_خراسانی
چیست در دست راستت یحیی؟
تکهچوبی... درست مثل عصا
تکهچوبی که تکیهاش دادی
لِکَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ...
مثلا میشود که با آن چوب
باز اعجاز کرد چون موسی
آن عصا را بزن به فرق زمین
رو به دنیای تازه ره بگشا
با تو از مرگ، قصه میگویند؟
با تو! ای قهرمان نامیرا؟
مرگ را زندگی کن و آنگاه
واژگون کن بساط دنیا را
با همان تکهچوب خواهی راند
غاصبان را ز مسجدالاقصی
چشم در چشم خصم، معجزه کن
چیست در دست راستت یحیی؟
#لیلا_حسیننیا
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
هرچند میان خون خود خفت ولی
سوگند که خون او نخواهد خفتن
#قیصر_امینپور
سخت است که آیینه دلدار نباشی
آرام بخندی تو و روحت متلاشی
سخت است زمانی که رخ یار ببینی
دیوانه نگردی تو و از هم تو نپاشی
عکسی ز جمال تو به بت خانه قلبم
ای چشم به والله دگر بت نتراشی
وقتی که نگاهی به دل زار فکندی
چشم تو چنان سنگ دلم تکه کاشی
شعری به هوای تو دگر باره نگوید
این عاشق دلتنگ تو و شاعر ناشی
#محمدجواد_جلالی
آخر چه بود این مرگ نو؟ این مرگ عزرائیلکُش!
نبض گلوی کیستی؟ ای صور اسرافیلکُش؟
گرم نبردی تن به تن، رخ در رخ مرگی کهن
هابیلِ صورتبستهای، در هیبتی قابیلکُش
لَم داده بر عرشی مگر؟! مابین جنات و نَهَر
عند ملیکِ مقتدر… ای آیه تأویلکُش
در ناگهان واپسین، صد معجزه در آستین
در چشم، خشمی آتشین، در کف عصایی نیلکُش
دیدی نمیمانَد نهان! دار و درفشت بود هان!
ریگی به کفشت بود هان! از ریگهای پیلکُش
این فصل را بیخواب کن، این نسل را بیتاب کن
میراث خود پرتاب کن؛ آن چوب اسرائیلکُش!
#محمد_مهدی_سیار
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دلِ ما برمدارید آی خنجرها!
رودیم و اشهد گفتنِ ما بر لبِ دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانیِ ما خط به خط، خطِّ مُقدّم بود
ما را سری دادند سرگردان ِسنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت: اسمِ شب «صبح» است!
ناگاه روشن شد دو عالم از مُنوّرها
روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت
از سینهی سوزان برآوردیم اخگرها
مُشتِ اسیرانِ زمین را باز خواهد کرد
سنگی که میافتد به دنبالِ کبوترها
خوابِ غریبی دیدهام، خوابِ ستاره، ماه...
خوابی برایم دیدهاید آیا برادرها؟!...
#محمدمهدی_سیار