عشق حد ورسم را از منطق من برده بود
فلسفی بودن مرا بی تو کمی آزرده بود
از اصول فقه تا قانون دل فرسنگ هاست
فقه باری روی دوش عاشقی افسرده بود
#محمدجواد_جلالی
حیدری هستم و جز او به کسی رو نزنم
دم به غیر از علی و نعره ی یاهو نزنم
#مهدی_شریف_زاده
سایهام را میتوان چون زلفِ خوبان شانه کرد
بس که طبعِ من به صد فکرِ پریشان آشناست
#بیدل_دهلوی
شکفته باش گرت غیرِ عشق نیست غمی
غمی که عشق بُوَد از کدام عیش کم است؟
#طالب_آملی
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهی ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
#سعدی
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت:
تو را میبینم و شک میکنم دریا منم یا تو !
#حسین_زحمتکش
دنیا غم هجران تو را نیز سرآورد
پیراهن خونین تو را از سفر آورد
آه این چه حریفیست که در دور غم از او
چون باده طلب کردم خون جگر آورد
موج غم عشق تو به هرسو که دلش خواست
آزرده دلم برد و دل آزردهتر آورد
گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی
نفرین به سخنچین که برایم خبر آورد
گفتم که حریف غم عشق توام اما
دردا که مرا نیز غم از پای درآورد
تو نمنم بارانی و من قطرهی اشکم
هرکس که تو را دید مرا در نظر آورد
در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود
این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد
#علی_مقیمی
خُنُک آن قُمار بازی کِه بِباخت آنچه بودش
بِنماند هیچَش إلّا هَوَس قُمارِ دیگر...
#مولانا
بیمِهـری تـو کـار مـرا ساخته است
یکعمر مرا بهزحمت انداخته است
رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف
بعد از تـو دلم قـافیه را باخته است
#جواد_محمدی_دهنوی