eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
284 عکس
179 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. (غزل رضوی) ➖➖➖ پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست دگر چه واهمه ای از قیامتت داری اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست دلم خوش است بیایی زمان تلقینم که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست " ➖➖➖ ✍ .
. ای مایه ی خیر و برکت و حسن ختام بر تیرگی جهان شدی ماه تمام رحلت نه شهادتت گواهی داده بعد از تو یتیم شد محمد(ص)، اسلام .
. ۸۲۶ مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین یک لحظه خیزو حال پریشان من ببین مادر دلم ز غصه و غم بی شمار هست هرآنچه گویمت یکی از صد هزار هست بر من گمان نبود بیایم کنار تو باور نداشتم که ببینم مزار تو مادر خدا گواست که آمد چه بر سرم با دیده ی کبود ببین دیده ی ترم گیسو سپید آمده و قد خمیده ام شرمنده ام بدون حسینت رسیده ام گر یوسفت نیامده با من سوی وطن آورده ام برایت از او کهنه پیرهن مانده بخاطرم چه کشیدم در آن غروب یادم نمی رود که چه دیدم در آن غروب مادر به اشک دختر تو خنده کرده اند خیلی به یاس پرپر تو خنده کرده اند با کعب نیزه گشت سیه دوش کودکان از بهر گوشوار،پاره شده گوش کودکان یادم نمی رود که در آن اوج گیر و دار دور و بر گل تو بسی بود نیزه دار بس که رسیده بود بر او تیرها فرود جسمش به مثل خانه ی زنبور گشته بود سنگی رسید و بوسه ز روی گُلَش گرفت برسینه اش نشست عدو،کاکلش گرفت خنجر کشید بر گلویش تاکه آمدم ای کاش بوسه بر گلوی او نمی زدم مادر،سرش بریده نشد خاک برسرم چرخاند پیکر پسرت را برابرم مادر،گل توتشنه و با خنده چیده شد دیگر نگویمت که چسان سر بریده شد از آنهمه غمی که به قلب و دل من است رگهای نامرتب او قاتل من است دشمن رها نکرد پس از سر بریدنش یادم نمی رود که به هر سو کشیدنش در سینه ای که نیزه به سختی فرو شده باچکمه های شمر لعین روبرو شده تنها نه این که از لگد آئینه اش شکست از سم اسبها قفس سینه اش شکست در زیر اسب،نرم اگر پیکرش شده جایی برای خواب علی اصغرش شده ✍ بعد از .
. بیا ببخش قصور ردیف و قافیه را که با شکوهی و کج ساختم ورودیه را به صبح و ظهر و عشا عاشق توام هر روز خدا قبول کند این نماز یومیه را پس از دو چشم به مژگان تو دچار شدم متون ناب مهم می‌کنند حاشیه را نماد گنبد خضرای تو نشان داده‌ست که سبز کرده نگاهت زمین بادیه را اگر به خشم تو چون فتح مکّه پیدا شد ولی به صبر ، به رخ می‌کشی حدیبیه را به روم و اندلس و مصر و مکه و ایران بگو دچار نکردی کدام ناحیه را نگار خلق عظیمم! به عبد سخت نگیر اگرچه سخت گرفتم به شعر قافیه را .
. هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش  غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین که اشکِ چشمِ عزادار  مرحم حسن است همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است .
هر کسی سورهٔ حُسن از لب ما نشنیده‌ست «بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده‌ست» هر کسی هست دل از دست نداده‌ست هنوز صوت قرآن مسیحای مرا نشنيده‌ست زیر این گنبد دوار کسی از دو لبش جز صدای سخن عشق صدا نشنیده‌ست طعنه و زخم ‌زبان هر چه هم از هرکه شنید ولی از او احدی غیر دعا نشنيده‌ست دو سه باری همه ی زندگی‌اش را بخشید در این خانه کسی چون و چرا نشنیده‌ست «ندهد فرصت گفتار به محتاج  کریم گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده‌ست»
میِ ما کرب و بلا ، میکده ی ماست بقیع بحرِ عشقست نجف ، ساحلِ رویاست بقیع خادمانش همگی حور و ملائک هستند گر چه خاکیست ولی جنّةِ اعلیٰ ست بقیع چار خورشید در آن گستره آرامیدند بی سبب نیست که همشأنِ ثریّاست بقیع زیرِ جلدش گلِ بی خارِ نبی در کفن ست بی صدا شانه کشِ مویِ سپیدِ حسن ست نقل کردند  که در کوچه حسن تنها بود شاهدِ بستنِ دستانِ علی بابا بود نوجوان بود .. ولی دشمن از او وحشت داشت از همان بچگی اش مثلِ پدر غیرت داشت غیرتی باشی و ناموسِ تو سیلی بخورَد ..؟ وای از آنروز که در معرکه تیغ ات نبُرَد   نانجیبی که سرِ مادرِ او نعره کشید از سرِ سفرهٔ شان نان و نمک کم نچشید وَ بماند پس از آن نعره چه در کوچه گذشت ضربه ای که سببِ تفرقه شد .. گر چه گذشت بر نیامد دگر از دستِ طبیبان کاری احدی نیست که قدری بدهد دلداری باید از شدّتِ غم پیرهنِ خویش درید باید از غصّه شود گیسویِ این طفل سفید مادرش دختِ نبی بود .. به او حق بدهید همه ی عمرِ علی بود .. به او حق بدهید حقّشان بود .. ولی محضِ خدا دَم نزدند صبر باعث شده که شعله به عالم نزدند بُرد تقدیر زمان را به جلو .. آهسته ... دشمن از معجزه ی عدلِ علی شد خسته او کسی نیست که خالی کند این میدان را می سپارد به حسن مَرکبِ سرگردان را وی که سرمایه ی خود را به همه بخشیده بیشتر از همه در دَهر مصیبت دیده آنهمه زخمِ زبان خورد ولی با اینحال ... بود برنامه اش از هر نظری سنجیده مُنتها ساغرِ او .. کارگرِ جعده نشد وعده ای شوم ، وفا از دلِ او دزدیده آه از آنشب که شبِ رحلتِ پیغمبر بود وَ اتاقی که در آن اشکِ خدا باریده گفت ای جانِ اباالفضل .. حسینم تنهاست بفرستید پیِ آنکهِ سیه پوشیده ..!! آنقدر فاجعه بد بود .. که خواهر ترسید ... بس که خون جگرش رویِ زمین پاشیده پاره های جگرش داخلِ تشت اند هنوز کودکانِ حسن آواره ی دشت اند هنوز
کم گریه کن که گریه امانت بریده است گویا که وقت رفتن بابا رسیده است حق داری از غمش به سرو سینه می زنی چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است در روز آخرش چه شده این چنین نبی جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است برگو که مرتضی چه شنیده کنار او رنگش چنین زطرح مسائل پریده است اینجا همه برای شما گریه می کنند چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است این روزها به پشت در خانه ات مرو گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است جان حسین و جان حسن جان مرتضی کم گریه کن که گریه امانت بریده است
چه اعجازی‌ست در چشمش، که نازل کرده باران را گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را... میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری فقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل‌ بیت اجری نمی‌خواهد نمک از سفره‌اش برداشتی، مشکن نمکدان را ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب است علی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را علی، شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشت ملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افلاک با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه ابری شده از غصّه می بارد مدینه یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی رفتی ولی از امتت خیری ندیدی قرآن صدایت می زند برگرد احمد آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند آیات نور و انّما بی تو غریبند غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده هر چند نشنیدند یک عده صدایت در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی رفتی ندیدی ناله های دخترت را خون گریه ها و ربنای دخترت را رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند دستانِ حیدر را میان کوچه بستند رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد رفتی ندیدی ماجرای کربلا را رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند اینجا میان روضه ها زینب قدم زد آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است این که نمانده از تنش پیکر، حسین است این که سپاهی ریخته رویِ تن او این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است این پیکری که زینتِ دوش نبی بود حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
تویی ضریحِ کرامت؛ تمام خلق، دخیل‌اند اگر کریم تویی؛ حاتمانِ دَهر، بخیل‌اند غباری از قطراتِ تیمُّمِ تو طهارت بُحور، پیشِ نَمِ مسحِ پایت آبِ قلیل‌اند هزار مَن غزل آن‌سو در آسمانِ ترازو مناقبِ تو در این‌سو بدون وزن، ثقیل‌اند به کاسه‌ی مَلَکِ رزق، ریختند کمت را مجاورانِ گدایت به خرجِ خلق، کفیل‌اند ملقبی به مُعِزُّالْبَشر؛ مُذِلّ شیاطین همیشه سنگْ‌عیاران کنار قله ذلیل‌اند میان آن همه سردارهای جنگ‌ندیده سپاهیان سکوتِ تو جنگجوی اصیل‌اند نداده‌اند رضایت؛ به حرمتت به نمکدان چه سنگ‌ها که به آیینه‌‌ات همیشه گُسیل‌اند شراره‌های دری که تمام عمر، تو را سوخت قضای آتشِ نمرودها به جانِ خلیل‌اند گواهِ غربت صدّیقه پیرْموی سرت شد قصیده‌های سپیدِ تو آیه‌های دلیل‌اند نمی‌رسد به کفِ پای مقتلت قد شعرم قلم خمیده؛ رطب‌های روضه‌ات به نخیل‌اند
حُسن بی انتها فقط حسن است بی نهایت عطا فقط حسن است آبشار همیشه سر‌شار از لطف و جود و سخا فقط حسن است جای دیگر نمی روم هرگز دستگیر گدا فقط حسن است در هیاهوی این جهان غریب با غمم آشنا فقط حسن است دست بی منتی که می گردد پیِ هر بی نوا فقط حسن است با جذامی گوشه گیر شهر آنکه شد هم غذا فقط حسن است حسرت زر شدن اگر داری نظر کیمیا فقط حسن است آنکه دنبال دوستان خودش هست روز جزا فقط حسن است صاحب روح و جان عاشق من از همان ابتدا فقط حسن است آنکه مانند دست های پدر شده دست خدا فقط حسن است