.
#میلاد_امام_باقر
مُسدَّس میلاد امام محمّد باقر علیه السلام
این مدینه ستارهباران است
چشمِ خورشید خیره بر آن است
داخلِ مَهد روحِ ایمان است
روزگارِ زمین درخشان است
جانِ دین رویِ دستِ جانان است
این پسر از تبارِ ایران است
پسری از تبارِ شیرِ خداست
نوهیِ پادشاهِ کربوبلاست
باقرُالعلمِ مکتبِ مولاست
گلِ سجّاد و جلوهیِ زهراست
لحظهای که برابرِ سقّاست ....
ماه و خورشیدِ حق نمایان است
پنجی از جنسِ پنج تن آمد
وارثِ علمِ مؤتمن آمد
یادگارِ اباالحسن آمد
گلِ زهرا سویِ وطن آمد
حَسَنینی به یک بدن آمد
آسمان را ببین که حیران است
آسمان ماتِ این قیام و قُعود
حیدرِ دیگری به وقتِ سجود
کرمِ مجتبی در این مولود
عشقِ شاهِ وفا به تار وُ به پود
انتهایِ درخشِشَش موعود
شاهدِ غرّشِ دلیران است
کربلایِ حماسهها لبّیک
پسرِ سجده و دعا لبّیک
شاهدِ نایِ نینوا لبّیک
دیدهای لَعلِ تشنه را لبّیک
پابرهنه چرا ؟! کجا؟! لبّیک
جشنِ دلدار و دل پریشان است
به پریشانیِ غروبِ دهم
به همان حرصِ مُلک و آن گندم
به نشانیِ نیزه کردم گم
راهِ شادی وُ میرسم بر سُم
زیرِ سُم جسم وُ پایِ مجلسِ خُم ....
کَعبِ نِی سهمِ کام و دندان است
کربلاییِ کربلا در شام
کاروان بود و طعنه و دشنام
سنگ آمد به سویتان از بام
حاجیان رویِ نیزه در اِحرام
علیَالاسلام اَلسّلام تمام
چون حرم میهمانِ ویران است
ذکرِ ویرانهیِ عذاب حسین
دَمِ دُردانه بیحساب حسین
روضهیِ مشکِ خشک و آب حسین
تپشِ قلبِ بوتراب حسین
ریشهیِ نابِ انقلاب حسین
شاهِ لبتشنه اَلعجلخوان است
#میلاد #امام_باقر_علیه_السلام
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#شهدای_کرمان
تقدیم به شهدای کرمان
با حالِ خوش، براتِ زیارت گرفت و رفت
پرواز قسمتش شد و حاجت گرفت و رفت
أمن یُجیب هایِ دلش کارساز شد
در سیلِ خون؛ کلیدِ اجابت گرفت و رفت
گلزار، مملو از قطَرَاتِ گلاب شد
گلبرگِ تازه؛ راهِ سعادت گرفت و رفت
رزقی رسید و باز شد آغوش آسمان
یک جرعه از زلالِ بشارت گرفت و رفت
بر دستهای زخمیِ #سردار بوسه زد
با افتخار آمد و رخصت گرفت و رفت
یک عمر با عزیزترین یارِ رهبرم
با جان و دل بنایِ رفاقت گرفت و رفت
بر خاک، جان سپرد و به دیدارِ حق شتافت
کامش عجیب مزّهٔ تربت گرفت و رفت
دنیا به کام ِ هر که از این فیض جا نمانْد
دنیا به کام ِ هر که شهادت گرفت و رفت
فرقی میانِ مقتلِ #کرمان و #فکّه نیست
وقتی شهید اجرِ اطاعت گرفت و رفت
زیباست لحظه ای که از اربابِ تشنه لب
آبِ حیات و برگِ رضایت گرفت و رفت
حتی برای دیدنِ آن جسم ِ بی کفن
از چشم هایِ فاطمه(س) مهلت گرفت و رفت
مهمانِ تازه واردِ شب های جمعه شد
در کربلا جوازِ اقامت گرفت و رفت
چشم دلش به روضهٔ مکشوفه باز شد
آن ساعتی که شمر(لع) غنیمت گرفت و رفت-
از پیکری که نیزه به نیزه توان نداشت
آمد عقیق را؛ به جسارت گرفت و رفت
زینب(س) تمام ِ هستیِ خود را رها گذاشت
با دستِ بسته؛ رنجِ اسارت گرفت و رفت!
#مرضیه_عاطفی✍
#کرمان_تسلیت
.
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
گروه مخصوص ارسال متون مقتل با سند و سوال از مقتل امام حسین ع و معصومین علیهم السلام می باشد.
لینک کانال مقتل ویژه پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
لینک گروه متضمن البکاء در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
.
#دوبیتی
#بصیرتی
ولله که تا ابد در این سینه ما
مهر علی و عشق حسینی باشد
این مکتب برگرفته از عاشورا
مدیون نفسهای خمینی باشد
#رباعی
ما تا به ابد شور حسینی داریم
خوشحال از اینکه نور عینی داریم
این رهبر فرزانه ی جان بر کف را
از مکتب پر فیض خمینی داریم
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#سفره_ام_البنین
#زبانحال_حضرت_ام_کلثوم
(روضه خوانی حضرت ام کلثوم وگریز به روضه ی حضرت رقیه علیهماالسلام)
باز هم بر پا شده بزم عزا
در میان خانه ی امّ البنین
در حیاط خانه زیر آفتاب
سفره ای شد پهن بر روی زمین
در کنار سفره بین ازدحام
هر دلی از ناله ی زینب شکست
در میان روضه ی گودال باز
زینب ِ قامت کمان از پا نشست
تا که زینب خسته شد،شد نوبت ِ
روضه های امّ کلثوم ِ حزین
گفت: دیدم کربلا تا شام، من
داغ روی داغ ای امّ البنین
نیم روزی باغ گلهای علی
روبه روی چشم من رفته خزان
روی نیزه رأسشان را دیده ام
کربلا تا شام بودم نیمه جان
بس دویدم روی سنگ وخارها
بر کف پایم نشسته آبله
شد جواب ناله هایم روز وشب
خنده های تلخ زجر و حرمله
وای از بازار شام و بزم می
ما کجا و مجلس نامحرمان
روبه روی دختران بی گناه
خون دندان حسینم شد روان
خارجی خواندند ما را شامیان
شد خرابه،خانه ی ما روز و شب
دم به دم آزارها دیدیم ما
از نگهبانان بی شرم و ادب
در میان قحطی آب و غذا
کودکان بودند تشنه،نیمه جان
وای من از لحظه و از ساعتی
که رقیه خواست از من آب و نان
گفتم ای شیرین زبان ِ کاروان
کام عطشانت مرا داده عذاب
من فدای لعل خشکیده ی تو
نیست آب و نان دگر اینجا بخواب
او بهشتی بود روی دامنم
خلق و خویش بود مثل مادرم
هر زمان دلتنگ مادر می شدم
می شد او آرامش چشم ترم
هر زمانی که سخن می گفت او
بوی جنت از دهانش می وزید
هر زمان که دست من را می گرفت
تازه می شد در دل ِخونم امید
او شبیه مادر من فاطمه
قدکمان چونلاله ای پژمرده بود
مثل او از کینه های مرتضی
از عدوی پست،سیلی خورده بود
بس که او طعنه شنید از شامیان
شد میان کوچه ها مویش سپید
شد شکسته از مصیبتها ولی
قامتش از هجر بابایش خمید
آن زمان که در خرابه ناگهان
نیمه شب بی تاب شد از هجر او
از جفای شامیان در بین اشک
با سر بابای خود شد روبه رو
گفت بابایی فدای حنجرت
دشمن از چه رأس پاکت را برید
با چه جرمی ای امام مهربان
پیکرت در بین خاک و خون تپید
لعل تو زخمی،لب من سالم است
دیدمش که خورد چوب خیزران
می زنم لطمه به لب تا که شود
مثل تو خون از لب خشکم روان
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#امام_رضا
اگرچه صحن وسرای بهشت زیبا بود
میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود
سیاه بین تمام سفید و روشن ها
میان چشم جماعت چقدر رسوا بود
به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود
برای عالم و آدم در آن سرا جا بود
سرای نور بود و وقت بوسه ی خورشید
به روی گنبد غرق طلای آقا بود
میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش
کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود
کنار آهن نازک دلی که آغوشش
گره گشای غم و غصه های دنیا بود
غروب آمد و او بی خیال اطرافش
هنوز غرق مناجات و در تمنا بود
قیام کرده و در صف تمام زائرها
و او نشسته، نماز دلش فرادا بود
درست بعد سلامش، بلند شد از جا
کسی که شامل لطف دم مسیحا بود
چقدر صحن و سرای بهشت زیبا تر
صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود
میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه...
میان بهت جهان ،روی دست دریا بود
#محمدجواد_منوچهری ✍
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
.
.
#حضرت_ام_کلثوم
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در سوگ خواهر
آه زینب باز هم باید عزاداری کند
ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟
آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع
مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع
رفتی و من همچنان با کوه غم ها مانده ام
ای عصای دست زینب ، دست تنها مانده ام
محرم اسرار من ، دار و ندارم ، خواهرم
با که بعد از تو کنم گریه برای مادرم ؟
شاهد خون گریه ی مسمار آن در الوداع
میزبان آخرین افطار حیدر الوداع
ای دل ِ از دست این دنیا پریشان الوداع
شاهد پیری ِ آنی ِ حسن جان الوداع
آه پاره معجر شام غریبان الوداع
بی برادر مانده در بر و بیابان الوداع
من خبر دارم چه آمد بی حسینم بر سرت
من خبر دارم چه کرده کعب نی با پیکرت
آه خواهر حرمت ما بی برادر ها شکست
پیش سرهایی که شد نیزه نشین، سرها شکست
در بنی هاشم کسی جز ما اسارت دیده بود ؟
در بنی هاشم کسی چون ما جسارت دیده بود ؟
خواهرم ما دو علی را دست بسته دیده ایم
هیجده دسته گل ِ در خون نشسته دیده ایم
ما دو تا را که ندیده بود حتی آفتاب
همسفر با حرمله کردند آن هم بی نقاب
ای بمیرد حرمله از عمر سیرت کرده است
دوری شش ماهه ، این شش ماهه پیرت کرده است
شیر دخت ِ شیر یزدان شد غرورت پایمال
ای زبان آن اراذل های شام و کوفه لال !
مُردم و زنده شدم آن لحظه که شمر لعین
زد سر دروازه ی ساعات رویت را زمین
ای بهاری که شدی رنگ زمستان الوداع
ای شنیده طعنه ها در بزم مستان الوداع
پا به پای من کشیدی ، درد پشت درد آه
نان خیراتی غرورت را به جوش آورد آه
#محمد_حسین_رحیمیان✍
.
.
#مناجات جدید #حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام و حضرت سیدمحمد عموی امام زمان علیهماالسلام
السلامعلیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
باید از جرم و گناه دیده استغفار کرد
که مرا در محضر تو مانع از دیدار کرد
ای گل نرجس خجالت می کشم از چشمخود
با گناهانش مرا پیش نگاهت خار کرد
توبه از آن سیّئاتی می کنم که روز وشب
رفتنم تا خیمه ی سبز تو را دشوار کرد
عفو کن این نوکری را که پس از هر توبه اش
روبه رویت هر گنه را باز هم تکرار کرد
خوب می دانم اگر در خواب غفلت رفته ام
باز یک گوشه نگاه تو مرا بیدار کرد
کاش برگردی بزودی،ای طبیب دردها
نوکر بیچاره را هجران تو بیمار کرد
بی تو این دنیا نباشد جز جهنم،حق بده
دوری ات قلب مرا از زندگی بیزار کرد
آخر ماه جمادی آمده وقت عزاست
درد های سینه ات، اشک تو را بسیار کرد
داغ عمّه یک طرف، داغ عموجان یک طرف
می دهم حق، روضه ها چشم تو را خونبار کرد
عمّه جانت امّ کلثوم است دیگر محتضر
کربلا تا شام ِمحنت، قلب او را زار کرد
دارد از یک عمر درد و غصّه راحت می شود
روز و شب بر حاجت ِمرگ خودش اصرار کرد
هرگز از یادش نرفته شام و رقص مست ها
گریه ها در کوچه ها از خنده ی انظار کرد
بود شهزاده ولی بر تن لباس پاره داشت
از چه دشمن عمه ات را راهی بازار کرد
لحظه ی مرگش شده آن موقع که او را یزید
وارد بزم شراب شام با اجبار کرد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#رباعی
#میلاد_امام_باقر
تقدیم به مادر مکرمه #امام_باقر
بگرفت چه مادرانه آن والا زن
گهواره ی علم را به روی دامن
فرمود امام صادق : آن صدیقه
مانند ، دگر نداشت ، در آل حسن
#ولادت_امام_باقر
#میثم_مومنی_نژاد ✍
...........
374 _ ولادت امام باقر علیه السلام
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد
نوری زحسن در اوست ، نوری ز حسین
آیینه ی سبطین محمد آمد
#میثم_مومنی_نژاد ✍
#رباعی
.
.
#شهید_مصطفی_نوروزی
#شهید_مدافع_امنیت
دلش همواره دریا بود و چشمش آبی دریا
زمینی بود اما آسمانی زیست در دنیا
شهادت آرزویش بود و امضای شهادت را
گرفت از فاطمیه ، روضه های حضرت زهرا(س)
سه شب مهمان دریا بود و از چشم جهانی گم
رغائب آرزو کردند و شد در موج ها پیدا
کنار نام زیبایش شهید امنیت حک شد
کسی که غرق در عشق ولایت بود سرتا پا
جهادی بود و عمرش صرف شد در کار محرومان
وجودش روشنی بخشید بر دنیای خیلی ها
فقط اندیشه ی ختم به خیری در سر او بود
و آخر برد سود از چله خوانی های عاشورا...
وطن بسیار دیده لاله گون اما به دامانش
کسی مانند «مروارید عمان» بوده بی همتا
#محمدجواد_منوچهری ✍
#مروارید_عمان
.
.
#مدح_امام_باقر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
#میلاد_امام_باقر
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
این بالها شبیه وبالاند، اَبترند
وقتی به سیر عالم معنا نمیرسیم
این چشمهای خیس و تهیدست شاهدند
بیتو به جلوهزار تماشا نمیرسیم
تا بیکرانههای حضور الهیات
پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو مولا نمیرسیم
این حرفها نشانۀ تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بیکرانه! نامتناهیست وصف تو
آیینۀ صفات الهیست وصف تو
مبهوت جلوههای جلالت کمیتها
کی میرسد به درک کمال تو بیتها
ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانۀ عرض ارادت است...
عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسیم در به در کوچهها شدیم
تا با شمیم احمدیات آشنا شدیم
ای مظهر فضایل پیغمبر خدا
آیینۀ شمایل پیغمبر خدا
شایستۀ سلام و تحیّات احمدی
احیا کنندۀ کلمات محمدی
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
چشم مدینه محو سلوک دمادمت
بوی بهشت میوزد از خاک مقدمت
قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست
تفسیر بیکران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است
هرکس به آیهای ز مقام تو عارف است
روشنترین ادلّۀ علمیست سیرهات
وقتی که حجّتاند به عالم عشیرهات
هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود،
علمش به جز زیان و تباهی نمیشود
هر قطره که به محضر دریا نمیرسد
سرچشمۀ علوم الهی نمیشود
بیبهره است از تو و انفاس قدسیات
اندیشهای که نامتناهی نمیشود
جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمیشود...
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بیکرانۀ ملکوتت ببر مرا...
#یوسف_رحیمی✍
.