eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. محمود ژولیده به نام نامی سبحان به عالم دیده وا کردم خدا را با ولای چارده نورش صدا کردم به امداد محمد تا محمد یک دعا کردم گرفتم دامن پاک اباجعفر نوا کردم صدا کردم دعا کردم نوا کردم چها کردم که ناگه دیده وا کردم بنور چارده معصوم خدا را شکر این سائل نشد از لطف حق محروم در این ماه خدا عبد خدا محبوب داور شد چه عبدی؟ بنده ای که بابِ شهراللهِ اکبر شد به یک معنا امام امّا به یک معنا پیمبر شد همان که باقر هر علم، اول تا به آخر شد ز اسم اعظمش اینک دلم از بس منور شد رسیدم تا بجایی که خدا را در بغل دارم در این ماه خدا من با خدا ماه عسل دارم من از روز ازل گم بودم و راهم فتاد اینجا معلّق ذره ای بودم که ناگه ایستاد اینجا ز ((یَهدِی اللهِ نورِه)) بَر گرفتم اعتماد اینجا شدم از روز میلادم غلامی خانه زاد اینجا ز بختم حضرت زهرا مرا دستور داد اینجا شناساندند قرآن را و عترت را بجان من همین شد تا ابد از هر بدی خط امان من خدا را شکر دلهامان بدست باقر افتاده گدایان را سر و سامان بدست باقر افتاده و دستان تمنّا مان بدست باقر افتاده عبادات سحرهامان بدست باقر افتاده سفرهای مُعلّامان بدست باقر افتاده چه آقایی که بابایش پدر زن چون حسن دارد سفر در پیش ، با جدش ، حسینِ بی کفن دارد چه آقایی چه زیبا پا در این منظومه بگذارد چه رفتار دل انگیزی عجب خلق خوشی دارد چه زیبا در مدینه سر قدم آهسته بر دارد برای کربلا رفتن زمان را لحظه بشمارد که تا دستور زهرا را بخاطر خوب بسپارد به یمن گریه بر جدّ غریبش نور می تابد همه اسرار عالم را به نور روضه بشکافد سه ساله با سه ساله همسفر از شهر یثرب شد رسید آندم که در صحرای تف نزدیک مغرب شد به روی نیزه سرهای بنی هاشم که غالب شد بخون خورشید و ماه و انجم و خیل کواکب شد همه دار و ندار خیمه ها را کوفه صاحب شد فرار عمه ها بود و نگاه حسرت باقر امان از گریۀ سجاد و آه حضرت باقر از آنجا عهد با خود کرد تا دین را کند یاری همه احکام که ، مانده معطّل را کند جاری کند آیات قرآن را روایاتی شنیداری دهد با نهضت روضه به اهل درد بیداری منا را کربلا کرد و همه عمرش عزاداری و فرمود آن امام راستین با مردم دنیا خدا رحمت کند آنکس که امر ما کند احیا چه امری؟امرِ دین احیاء گردد با حسین و بس همه احکام ما اجراء گردد با حسین و بس عدالت در جهان احصاء گردد با حسین و بس و محوِ منکر و فحشاء گردد با حسین و بس شهادتنامه ها امضاء گردد با حسین و بس یقین احیای امر دین بجز امر ولایت نیست هر آنکس نیست در این ره دل او را هدایت نیست حیات طیبه آری صفات منکران هرگز عطای فاطمه آری لقای دشمنان هرگز ولای مرتضی آری لوای مشرکان هرگز گلاب دوستان آری گل بیگانگان هرگز شکست دشمنان آری گسست دوستان هرگز نه آن تحریم می خواهیم نه این تکریم می خواهیم که تنها تحت فرمان علی تسلیم می خواهیم .
. غلامرضا سازگار ای داده در ماه جمادی فیض از دست برخیز کز جام رجب گردیم سر مست ماه دعا ماه نیایش ماه توحید هر شام آن شام دعا هر صبح آن عید برخیز کز نهر رجب آبی بنوشیم از دست ساقی بادۀ نابی بنوشیم برخیز تا عمری بُود باقی، کجایی جام طهورا می دهد ساقی کجایی برخیز بر زلف عبادت شانه ای زن پَر در شعاع عشق چون پروانه ای زن دل بزم توحید آمده برخیز برخیز عید آمده عید آمده برخیز برخیز آغاز ماه است و زمین دریای انجم تابیده از برج ولا خورشید پنجم میلاد فرزند امام السّاجدین است در جلوه، روی ماه زین العابدین است بنت الحسن ای عالمی را کرده گلشن امشب محمّد زاده ای چشم تو روشن این چار خورشید ولا را نور عین است نجل علی مِهر حسن ماه حسین است نسل امامان همام از باب و مام است آری امام ابن امام ابن امام است این یوسف دو فاطمه در انتصاب است این یادگار احمد ختمی مآب است این می فروزد نور را در محفل جان این می شکافد علم را با تیغ برهان این است خورشید فروزان هدایت این میوه ها می چیند از نخل ولایت ذکر خدا باشد همانا ذکر خیرش وصف از عزیز او کنم یا از عُزیرش این ماه را نبود به زیبایی قرینه دور سر او گشته خورشید مدینه امشب خدا مرآت احمد آفریده بار دگر بر ما محمّد آفریده در اوّل ماه رجب مهری درخشید بر چشم عالم تا قیامت نور بخشید این نازنین فرزند دلبند حسین است محو خدا و مات لبخند حسین است تا ماه رویش را حسین ابن علی دید چون مصحف ختم رسل بوسید بوسید این است فرزندی که از جدّ کرامش آورده جابر با ادب عرض سلامش رخسار او گلزار هستی را صفا داد انگشت او چشمان جابر را شفا داد هفت آسمان خشتی ز ایوان رفیعش گلبوسۀ جبریل بر باب البقیعش بیماری دل را طبیب حاذق است این قرآن صامت را زبان ناطق است این ای سر به خطّ آل پیغمبر نهاده قرآن فرا گیرید از این خانواده اینان همانا مخزن سرّ خدایند اینان چو پیغمبر به قرآن آشنایند خواهید از قرآن کلام بکر پرسید بالله قسم باید ز اهل ذکر پرسید بالله قسم قرآن بی آل رسالت خواننده ی خود را کشاند در ضلالت بی نور عترت علم و دانش نار و دود است هیزم شکن این نار و دود آل سعود است اینان که از اسلام و قرآن سر شکستند اجدادشان دندان پیغمبر شکستند اینان که از اجداد شیطان را مطیعند ویرانگر قبر امامان بقیعند در مذهب شیعه نه تنها خار باشند ز اینان تمام مسلمین بیزار باشند پیوسته با اولاد پیغمبر به جنگ اند قرآن سر نی کرده با حیدر بجنگند بن بازشان یک عمر عاص حیله گر بود چشم دلش از چشم کورش کورتر بود ما شیعه یعنی پیرو آل رسولیم شاداب عطر ناب گلهای بتولیم دامان ما دامان عزّت بوده ز آغاز میزان ما قرآن و عترت بوده ز آغاز ما از سقیفه نه که از نسل غدیریم بر سینۀ خصم علی پیوسته تیریم ما شیر حق را تا ابد از رهروانیم نه اهل صفّین نه جمل نه نهروانیم ما بعد موسی راه هارون برگزیدیم از سامری ها تا قیامت سر بریدیم هرگز نیفتد نغمۀ توحید از جوش گوساله های سامری خاموش خاموش در خشم ما برق ستم غدیر است میلاد ما امروز نه روز غدیر است ماییم و آل الله و آیات شریفه نه شافعی نه حنبلی نه بو حنیفه دنیای دین آباد قال الباقر ماست عالم پر از فریاد قال الباقر ماست با حضرت او الفتی دیرینه داریم هر شب بقیعی در درون سینه داریم ما اهل درد و اهل سوز و اهل داغیم هر یک چراغ چار قبر بی چراغیم دیدیم یک دریای نور این قبرها را بوسیده ایم از راه دور این قبرها را زین چار، گیرد فیض ها بسیار کعبه تو چار قبرش خوانی و من چار کعبه "میثم" که دارد نور عترت را به سینه گوید سلام از دور بر شهر مدینه .
. صحبت ازعاشقی وعشق جگر میخواهد دم زدن از لب معشوق شِکر میخواهد بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن نظر حضرت حق، همّت پَر میخواهد به هواخواهی از یار، علمدار شدن سینه‌ای همچو ابالفضل سپر میخواهد آسمان موهبتی باز فرستاد زمین صید این موهبت ای دوست هنر میخواهد نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است یا دل حضرت سجاد پسر میخواهد دامن فاطمه‌ای باز قمربار شده علـی دوم زهـراست، پسردار شده پسری آمده همنام رسول دو سرا احمد دوّمی از نسل علی و زهرا آمده تا که به اسلام اصالت بدهد آمده تا که بود پرچم دین پابرجا خاک میخورد علوم نبوی روی زمین آمده تا که تکانی بدهد دنیا را کیست او، آنکه بفرمود نبی در وصفش باقرالعلـم نبییّن و به «اَیٍّ بقرا» شیعه شد زنده به هر جمله قال الباقر شیعه باقیست به ابقای کلام آقا آمده روشنی چشم رسول ثقلین نوه ی مشترک و وارث خون حَسَنین .
. فاطمی و علوی گوهر ماه رجب آمد به همانندی و همنامی و اوصاف محمد(ص) وارث جود و کرامات و شکوه حسنین است دست پر آمده هرکس که در خانه ی او زد پیک پیغمبر خاتم شده جابر که سلامی وقت دیدار رخ حضرت باقر(ع) برساند او شکافنده ی دریای علوم است و در آفاق نهضت علمی وفرهنگی او هست زبانزد قبله ی حاجت ما در دل غمهای زمانه است زده ام چنگ همیشه به ضریحی که ندارد .
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . .................... .................. وقایع بعد از شهادت ............... ................................ آقا رسول الله * لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab . گروه مخصوص کلاس آموزشی تفسیر زیارت عاشوراء و پاسخ به سوالات و شبهات مقتل امام حسین ع است. https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 لینک کانال ضامن اشک @zameneashk ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh2 آی دی ارسال اشعار @Yaghoubian1349 .ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. چند بیتی در وصف فاطمه بنت الحسن مادر امام باقر علیهم السلام امّ عبدالله ای نیکوسرشت آفریدی بهتر از صدها بهشت جان به قربانت که دست  ِسرنوشت نام تو را مادر باقر نوشت بر تو و نسلت هزاران آفرین مادر باقر امام پنجمین زینب آل حسن یا فاطمه بوده ای چون جدّه ی خود عالمه مریم عذراست بر تو خادمه نیست بر قلب محبّت واهمه نیست در محشر محبّ تو حزین مادر باقر امام پنجمین شاعرت در اوّل  ِوصف تو ماند حق، تو را بر کرسی اعلا نشاند چون مقامت را به سرحدّش رساند حضرت صادق تو را صدّیقه خواند حوریه هستی ولی روی زمین مادر باقر امام پنجمین گر ندارد از تو شعری محتشم موقع مدحت شده عاجز، قلم از حسن بردی تو میراث کرم پس ندارد سائل تو هیچ غم سائلت را می بری عرش برین مادر باقر امام پنجمین ای که هستی زینت دوش حسن نام تو شد زینت هر انجمن در زمان حمل خود بانوی من با تو هر دم باقرت گفته سخن افتخاری نیست بالاتر از این مادر باقر امام پنجمین از کرامات تو گفته باقرت من فدای خاندان طاهرت کن اجابت آرزوی شاعرت(ذاکرت) کاش میشد که شوم من زائرت شد مزارت جنّت اهل یقین مادر باقر امام پنجمین گفتی ای بانو تو از عصر ظهور اززمان ظلمت و قحطی  ِنور قلبها از هم بگردد دور  ِدور چون ندارد حضرت مهدی حضور کن دعا بهر ظهور شاه دین مادر باقر امام پنجمین ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا باقرالعلوم جان عالم فدای آن ماهی که خدا فیض تام می بارد وَ به زخم دل عباد الله رحمتش التیام می بارد رجب و ماه بندگی کردن رجب و ماه ذکر و استغفار رجب و ماه سجده و تسبیح روزه و ذکر و اشکِ در اسحار چه هلالی مه رجب دارد که سراسر شکوه و زیبایی چه هلالی که نوگلی زیبا آمد از نسل پاک زهرایی نور شهر مدینه را پر کرد آسمان سجده کرد در پایش عرشیان کاسه کاسه پرکردند بر تبرک ز نور سیمایش امتزاج علی و زهرا را در جمالش خدا نهاده ببین جلوات رسول خاتم را در جلالش خدا نهاده ببین السلام علیک یا خورشید ای شعاع بلند طاهایی ای شکوه جلالت زهرا ای وجودت تمام مولایی غزل عشق را تو مضمونی آیه‌ای از خدای سبحانی راه تو بهترین مسیر سلوک و طریقت طریق عرفانی علم یک قطره از وجود شما فقه باشد مرامتان هر روز دشت‌های کویری عرفان تشنه بارش نگاهتان هر روز چشم‌هایم اسیر لطف شما دست‌هایم گدای‌تان آقا هر چه دارم تمام هستی من از دل و جان فدای‌تان آقا پسر فاطمه نگاهم کن من تمنای نور‌تان دارم حضرت عشق حضرت احساس حاجتی از حضورتان دارم دل من را برای خود بخرید حلقه در گوش من بیاندازید تا که خرج ره دگر نشوم بند در پای سائل اندازید من شنیدم که در طفولیت سفری رفته‌ای سراسر درد سفری رفته‌ای که چشمانت دیده هر لحظه صحنه‌ای پر درد چشم‌های شریفتان آقا چه قدر نیزه‌دار دیده؟ بگو! دلتان در کنار هرم عطش چه قدر غصه را کشیده؟ بگو! بگو از لحظه‌ای که عمه‌تان از روی تل دوید تا مقتل لطمه میزد به صورتش هر گام دیر اما رسید تا مقتل بگو از لحظه‌ای که بر سر نی حضرت عشق آیه بر لب داشت سنگ‌هایی که می‌رسید از راه قصد لب‌های جان زینب داشت بگو آقا که اهل کوفه و شام کینه کردند بر پرستوها کیسه‌های تمامشان پر شد جیب‌هاشان پر از النگوها ✍ .
. امروز که جبریل امین می خندد شادند سماوات و زمین می خندد میلاد امام باقر است و ازعرش دیدند امام ساجدین می خندد .
. میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش دنیا شده مات علم و حلم و ادبش خوشبخت کسی که در نزول برکات ذکر صلوات است دمادم به لبش .
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. چند بیتی در وصف فاطمه بنت الحسن مادر امام باقر علیهم السلام #حضرت_فاطمه_بنت_الحسن #ام_عبدالله ام
. هدیه به مادر عظیم الشان حضرت باقر ع کریمه ی کریم اهل بیت کسی که نور در آئینه ی تجلا داشت فروغ بندگی وعشق در مصلا داشت کریمه ای که به بنت الحسن شده مشهور ز جود و لطف و کرامت بسی سجایا داشت عزیزه ای که به سجاد قرة العین است شریفه ای که شمیمی ز آل طاها داشت فهیمه ای که به علم وعمل بود دانا علیمه ای که تبحر به علم و تقوا داشت جلیله ای که جلالت گرفت جلوه از او عفیفه ای که به عفت نشان ز زهرا داشت فقیهه ای که به صدیقه اش لقب دادند میان آن همه مردم مقام اعلا داشت نجیبه ای که نجابت اصول دینش بود هماره نور عفاف و حیا به سیما داشت به دختری که چنین است مجتبی نازد کریمه ای که نشان از رسول بطحا داشت چه مادری ست که گنجینه ی علوم رسول میان گلشن او رشد کرد و مأوا داشت کنار زینت عباد، عابده بود او نیایش سحرش از فلک تماشا داشت چه بانویی که ز محراب بندگی همه شب سفر به عرش برین با دعا و نجوا داشت چه بانویی که به همراه زینب کبری سفر به کرب وبلا با حسین زهرا داشت چه بانویی که به همراه مادران شهید شکوه و صبرو صلابت ،به حد اعلا داشت نشان زتربت او نیست ،کاش می گفتند کنار تربت بابا مزار پیدا داشت وجود و جان «وفایی» به روز رستاخیز چه داشت غصه اگر این قصیده امضا داشت ایام ✍ از کتاب بهشت طیبات/مخدرات اسلام .
. حمدِ خداوندِ جهان آفرین زانکه به ما داده امامی مبین پای نهاده ز عطای خدا بر فلک آقای زمان و زمین آنکه ز نسل علی و فاطمه ست آل نبی را شده او جانشین آمده آزاده‌ای از کربلا فاطمه را سلسلۀ پنجمین کیست که همنام محمد شده طلعتِ او، قبله اهل یقین سجده کنان دیده به دنیا گشود عابدی از سلسلۀ ساجدین اَزهد و اَعلای همه مردمان اَعلم و اَتقای همه اهل دین بارِ امامت به سرِ دوش اوست بهرِ ولایت علمی راستین آن نبوی خو، علوی منقبت سبط حسین است و خدا را امین ای به فدای قدمت باقرا آمدی ای دادگرِ مه جبین آمده ای تا بِبَری بی‌گمان غصه و غم را ز دلِ هر غمین عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری راه رسیدن بخدا نام توست قرب خدا بوسه ای از کام توست بی‌تو بعید است رسیدن به حق دم همه دم مستی ام از جام توست هر که هدایت شده از ابتدا تا به ابد از ره الهام توست مهر و مه از چشم تو در گردشند شام و سحر در پی ایام توست عترت و قرآن، ثقلینِ نبی است هر یک از این دو هدف تام توست پاسخِ هر پرسشِ لاینحل از علم لدنیِّ پر اِکرام توست دین خدا در تو مجسم شده دین محمد همه اسلام توست کعبه تو هستی و فلک در طواف حبل متین جامه‌ی احرام توست هر که در این دایره روزی خور است روزی اش از سفره ی اطعام توست ای تو امید همه‌ی مسلمین فتح و ظفر بسته به اقدام توست هر که تمنای شهادت کند همرهیِ قافله پیغام توست عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری ای همه اوصافِ شما سرمدی خُلقِ خوشت، خُلقِ خوش احمدی از پرِ قنداق، چه خوش خوانده ای نام خداوند، به هر اَشهدی مظهر اسماءِ خدای جلی پور علی جلوه‌گهِ ایزدی سینه‌ی تو معدنی از علم و حلم مظهر صبر و کرمِ بی‌حدی نام صمد ناشر علمِ خداست حاملِ این علم، چه خوش آمدی کیست شکافندۀ علمِ رسول جز تو که از هر نظری ارشدی گرچه نشد نشر، همه علمِ تو پرچم دین را تو در عالم زدی بت شکنِ قرن به دوران تویی صاحبِ عِلم و عَلَم و مَسنَدی حاصل پیوندِ حسین و حسن سِبطِ دو معصوم، چه ناز آمدی زادۀ سجاد و تبارِ حسین معدنِ اَسرار و به دین مقصدی ذاکر اسماءِ و صفات خدا حقّی و در حق طلبی مُمتدی عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری کرببلا را چه عیان دیده‌ای سختیِ دوران و زمان دیده‌ای در وسط معرکۀ کربلا قلّۀ غم را به چهان دیده‌ای پیکر آغشته به خونِ حسین زیر سمِ اسب، چسان دیده‌ای هم تنِ عریان، بدنِ چاک چاک رأسِ شه تشنه لبان دیده‌ای هر طرف اعضای تنِ کشته‌ها کودک و هم پیر و جوان دیده‌ای شعله به سجادۀ سجاد را بینِ حرم گریه کنان دیده‌ای وقت فرارِ حرم اهل بیت قهقۀ شمر و سنان دیده‌ای غارتِ معجر، ز سرِ دختران دردسرِ پردگیان دیده‌ای حمله به ناموسِ خدا بارها با دلِ خون، اشکِ روان دیده‌ای در سفر کوفه و شام بلا گریۀ طفلان و زنان دیده‌ای در وسط مجلس نامحرمان طعنه به حورانِ جنان دیده‌ای عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری ✍ .
. ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمـدی از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد میلاد چار حجت حق را خبر دهد آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است میـلاد پنجمیـن ولـی‌اللهِ ‌اکبـر است کز چار بحـرِ نور، فروزنده‌گوهر است نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست ذکر ملک همه صلوات و درود اوست ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است مولای من محمّـدِ آل محمّـد است گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است بـر خلـق سایـه کرمش مستدام باد از شخص احمدش صلوات و سلام باد جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش دانشــوران دهــر، همـه بنــده درش جاری ز لعـل لب همه‌جا درّ و گوهرش بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش در قدر و در مقام، حسین است این پسر سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر در علم و در قیام، حسین است این پسر آیینـــه امـــام حسین است ایـن پسر بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست گاهی به عرش زمزمه حکمتش به گوش گاهی به باغ، بیل کشاورزی‌اش به دوش گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش دریا ز چشمـه دهنش موج می‌زند آیات وحی در سخنش موج می‌زند ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم مهر تو جان جان صلات و صیام من پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است من کیستم که خاک سرای شما شوم؟ لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم لال است در ثنای تو مـولا زبان من تو وصف خود بگوی ولی با زبان من وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل ای بر تو از خدا و رسولش سـلام‌ها اهــل کــلام را ز کـلامت کـلام‌ها بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»‌ها در پنجــه تـو از همه دل‌ها زمام‌ها توحید زنده از نفس صبح و شام تو اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو فـردوس گشتـه خـاک‌نشینِ بقیـع تـو «میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده مشمول بذل و لطف و عطای شما شده استاد حاج .