eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
276 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. آغوش من برای ابد آشنای توست گوشم پر از صدای خوش ربنای توست من مسلم و موحد یک بارگه شدم آن واحد احد به خدا که خدای توست وقت وداع گریه‌ام از دوری تو بود از ترس جان نبود که جانم فدای توست در غربت استقامت من بی‌دلیل نیست تا آن زمان که پشت سر من دعای توست کوفیست خط نامه‌ی نامردمان اگر همراه و همدمم خط مشکل گشای توست مسلم کجا و میل امان نامه از کسی امن و امان من همه جا در رضای توست این لحظه‌ها به غربت تو فکر می‌کنم این اشک‌های آخر عمرم برای توست من بی پناه مانده‌ام اما غمِ من است آن شیرخواره ای که پناهش عبای توست غارتگرند مردم این شهر بی‌حیا دلواپسیم روسری بچه‌های توست اینجا که کوفه است پر از محنت و بلاست خاکم به سر دگر چه خبر کربلای توست با پیکرم هر آنچه شود نیست غصه‌ای ای بی کفن تمام غمم بوریای توست ✍ .
. به تماشای من خسته همه می مانند نَفَس آخر من شد ، همگی می دانند ای به قربان سرت ، از همه سرگشته ترم در و دیوار به سرگشتگی ام حیرانند سنگ دلها همه در دامنشان سنگ بود میزبانان به خدا منتظر مهمانند گر بیاری تو به همراه ، عزیزانت را با عزیزان ، حرمت را ، همه می سوزانند امشب ای کعبه ی من! سوی مدینه برگرد برنگردی ته گودال ، برت گردانند تا به حالا، سر بازار ، نرفته زینب سر بازار ، همه خارجی اش می خوانند با رقیه تو میا ، جانِ رقیه برگرد همه آماده ی سیلی زدن طفلانند ترسم آن است ز سیلی ، سر او برگردد او اگر تار ببیند ، همه در می مانند حرمله خنده کنان تیر سه شعبه برداشت همگی منتظر کودک نیمه جانند ترسم آن است که شش ماهه ، دو شش ماهه شود به جدا کردنش از هم ، همه هم پیمانند ✍ .
. می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه ✍ .
. دیندار اما در عمل یک مشت لامذهب از کوفیان زخم فراوان خورده این مکتب از آن همه بیعت کننده با سفیر عشق حتی نمانده یک نفر بعد از نماز امشب با سنگ و آتش رفته استقبال از مهمان شهری که پاسخ داده خوبی را به بد اغلب نفرین به دعوتنامه های قوم پوشالی نفرین به عشقی که می افتد این چنین از تب آنقدر اینجا بی وفایی دیده می گوید در سیل اشک انا الیه راجعون بر لب تنها برای غربت خورشید می گرید ای کاش برگردد از این راه بلا یارب لب تشنه از دارالاماره سر نگون شد ماه آغاز شد قبل از محرم غصه ی زینب .
. علیه السلام گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار همچون نسیم طائر بی آشیان شدم افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین در کوچه های شهر چو اشک روان شدم هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد از من مگر که دست به دامان آن شدم دارد صدای قافله ات می رسد که من با گریه های خود جرس کاروان شدم از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام سر تا به پا چو حجره شیشه گران شد با دیدن سه شعبه ای اندازه علی تیر آنچنان کشید دلم تا کمان شدم از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت چون دانه های سبحه بی ریسمان شدم ای کشتی نجات به دادم نرس برو آخر تو را به موج بلا بادبان شدم ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار من که چنین نیامده بودم چنان شدم ✍ .
. السلام علیک یا مسلم بن عقیل کوفه مرامی از وفاداری ندارد نفرین بر این قوم جفا بر میهمانی تنهای تنها مانده ام در شهر، ای کاش آقا شبیه مسلمت تنها نمانی از این بلندی هم سلام آخرم را بهرت فرستادم به همراه بیانی فطرس سلامم را اگر آورد ای کاش این نامه ی ننوشته را شاید بخوانی گفتم بیا این مردمان چشم انتظارند آقا نیا اینها حرامی اند و جانی شمشیرهاشان را برایت تیز کردند می خواستند اینها تو را تنها زبانی اشکم دم جان دادنم می گفت برگرد ای شاه عالم ، با زبان بی زبانی موصوف لفظ غربت و فردًا وحیدا ترسم به دشت تنها بمانی ترسم هوا از جور دشمن تیره گردد وقتی نمانده بر تنت تاب و توانی ای شاه بالامرتبه از صدر مرکب ترسم بیفتی بر زمین چون آسمانی هزاران بار از مرکب بیفتد اما نیفتد قامتت بر فرش، آنی در بین گودال بلا محصور گردی هرچند فخر کبریای بیکرانی سردار و آقای شهیدان روز عاشور مذبوح تیغ و نشتر شمر و سنانی دلواپس ناموس و اطفال تو هستم وقتی که دیدم همچنین نامردمانی آقای مظلومان نیا تا کودکان را دشمن نیازارد به ضرب تازیانی شایسته ی پرده نشین مرتضی (ع) نیست بند و اسارت ، کعب نی، قامت کمانی شام غریبان زینب کبری (س) نبیند در زیر سنگ و چوب و خنجرها نهانی دندان مسلم نذر دندانت حسین جان (ع) تا نشکند هرگز به ضرب خیزرانی در بین راهی، بین هر منزل که هستی برگرد ای جان پیمبر (ص) تا زمانی طفلت کنار راس پاکت جان نبازد همراه اطفالت نباشد بددهانی گر آمدی پیراهنی کهنه بیاور شاید نباشد بهر تو برد یمانی در زیر سمّ اسبها وقتی نمانده حتی برای پیکر تو استخوانی شاید همین پیراهن کهنه بماند از بهر جسمت در دل صحرا نشانی آقا اگر خونت به روی خاک ریزد گردد عزادار غم سوگت، جهانی مقتول اشک چشمهایی ای حسین جان هر عاشقی دارد برایت روضه خوانی ✍ 1404/03/15 شهادت سفیر اباعبدالله (ع) ، مسلم بن عقیل (ع) تسلیت .
. مرثیه حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)... مسلم اَت را به میانِ یَمِ غم ها کُشتند همه بودند ولی یکه و تنها کُشتند او سفیر پسر فاطمه بود، اما حیف با دلی حُبِ به مولا و به زهرا کُشتند اول او را به میانِ خودشان بُرده و بعد.. ..خنجر از پُشت زدند و به مُصلی کُشتند لب تشنه به سر بام کشیدند او را رو به پایین هولش داده و در جا کُشتند کوفیان راه رسیدن به تو را فهمیدند اینچنین شد که تو را سید و مولا کُشتند بعد مسلم، همه سرْ بخت شما آمده اند همچو گرگان درنده لبِ دریا کُشتند تو که فرزند رسول دو سرا بودی، پس پسرت را پیش چشم تو و طاها کُشتند علقمه، ساقی و آب آورتان را ارباب از پس چشم تَرِ زینب کبری کُشتند عاقبت قلب مرا واقعه بر درد آورد عده ای بی سر و پا خون خدا را کُشتند تنِتان را به قفا کرده و ذبحت کردند خولی و شمر تو را در دل صحرا کُشتند .
. مُسمّط مربّع . شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام سفیرِ مضطر و لب‌تشنه می‌پرد از خواب ابوتراب صدایش زده شده بی‌تاب چه آمده به سرِ این پرستویِ ارباب به حرمله که نظر کرد گفت وای رباب نوشته‌ام که بیایی ولی پشیمانم به یاد طفلِ حرم مضطر و پریشانم تو را به پهلویِ زخمیِ مادرت برگرد به خون سرخِ امیرِ قلندرت برگرد به پاره‌هایِ وجودِ برادرت برگرد به دست‌وپا زدنِ تازه گوهرت‌‌ برگرد گلویِ نازکِ اصغر کجا و تیرِ و کمان نیا که نقشه برایِ سرت کشیده سنان نیا که سکّه شده حرفِ کوچه و بازار نیا که قافله را شمر می‌دهد آزار نیا که پایِ سرت می‌زنند زنها زار نیا که جمع شده بهر کشتنت ابزار چه زخمها بنِشیند حسینِ من به تنت به گرگ‌ها برسد پاره‌هایِ پیرهنت میان سینه‌یِ تو نیزه را شکستند و .... دو دستِ فاطمیون پایِ نیزه بستند و .... چقدر پایِ سرت دورِ هم نشستند و ...‌. زبانِ شاعرتان لال آه مَستند و ..... چه حرفهایِ بدی که به خواهرت نزدند بخوان فرج چه لگدها به دخترت نزدند 📃۱۴۰۴/۳/۱۲ ابن_عقیل_علیه_السلام ✍ .
. السلام علیک یا باب الحوائج یا مسلم ابن عقیل اسارت می روم اما فقط یک چند ساعت را خدایا زودتر بر من مقدر کن شهادت را به سربازت شهادت را تمنا کن ز حق، مولا که دارم طاقت هر ماتمی الاّ اسارت را مدینه می رود گاهی دلم وقتی که می بینم به چشم مردم این شهر موجی از حسادت را برای خنده ی پیر و جوان دندان من کافی ست تو هم یک روز خواهی دید اینجا این جسارت را حیا در قلب کوفه چند وقتی می شود مرده است به جایش زنده می بینم در این مردم خباثت را برایت آرزو کردم نیایی سمت این کوفه نبینی تا که از هر گوشه ای سنگ اهانت را کسی از مردهای بی وفا اینجا پشیمان نیست خودت خواهی چشید از طعن نامردان خیانت را لبم را تشنگی سوزاند در این آخرین لحظه تو بخشیدی به لبهای سفیرت این شباهت را؟ الهی پر شود چشمان من با تیر های داغ نبینم تا به جان خواهرت رخت اسارت را علیه_السلام ✍ .
. به_ماه_محرم علیه_السلام روضه خوان آل هاشم، ای غریب فاطمه صاحب اشک مداوم، ای غریب فاطمه باز هم داری به تن رخت عزا یابن الحسن آتشت زد آه دائم ای غریب فاطمه فتنه از حدّش گذشته، چاره ی شیعه بیا چون ظهور توست لازم ای غریب فاطمه جان ما بر لب رسیده یا معزّالاولیا ظلم شد بر شیعه حاکم ای غریب فاطمه اشک تو شد خون دوباره، من بمیرم که شدی خون جگر از داغ مسلم ای غریب فاطمه مثل تو تنهاست بین کوفیان بی وفا شد اسیر خصم ظالم ای غریب فاطمه بر روی دارالاماره فکر شاه بی کس است گشته سمت کوفه عازم ای غریب فاطمه ناله زد: برگرد که اینجا نماند ای حسین بر تنت یک جای سالم، ای غریب فاطمه گر بیایی روبه رویت،غرق در خون می شوند اکبر و عبّاس و قاسم، ای غریب فاطمه گر بیایی از سر نیزه ببینی یا حسین بند بر دست محارم، ای غریب فاطمه ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. بر سرِ بام، جان دهم، تا به همه نشان شوم پرچمِ راهِ کربلا، با تنِ خون‌فشان شوم کشیده می‌شود تنِ بی‌سرِ من، روی زمین تا که بجای تو در این، شهر کشان کشان شوم تشنه شهید می‌شوم، تا نشوی تو تشنه‌لب مسلمِ پیشمرگم و بهر تو جاودان شوم مِهر تو در دلم عیان، مُهر تو بر سرم نشان پیشقراولِ حسینیانِ هر زمان شوم آتشِ عشق می‌خرم، زیر شکنجه‌ی ستم تا که خبر رسانِ بغض‌های کوفیان شوم تیزتَر از سنانِ کوفیان، ندیده دیده‌ای قبلِ سَنان چشیدنَت، طعمه‌ی صد سَنان شوم پخش شده که می‌زنند، نیزه بر دهان تو پس تو مخور غمِ مرا، که نیزه در دهان شوم آن‌چه که دیده‌ام در این، دیارِ دین فروش‌ها بِه که، فدای دینِ تو، به دستِ دشمنان شوم روضه‌ی تو، غریبی و یتیمی و اسیری است غصه‌ی من همین‌که، طعمه‌ی حرامیان شوم کوفه میا که اهل‌بیتِ تو، اسیر می‌شوند میا که، من فقط اسیرِ دستِ شامیان شوم صحبتِ غارت است و حرفِ حمله بر خیامِ تو کاش که قبل از این پیام‌ها، خبر رسان شوم به خانه‌های خویش، قولِ نقره و طلا دهند چگونه بر مخدَرات، بعد از این، امان شوم عجیب دست‌هایشان، پر از هجومِ سیلی است به گِریه‌، دست بر دعا، برای دختران شوم به قاسم و به اکبرت، به پاسبان لشکرت غمین برای طفلِ شیرخوارِ بی‌زبان شوم از آن بِترسم ای دریغ، دختر سه‌ساله‌اَت شود شهیده مثل مادرت، که در فغان شوم شنیده‌ام که خاتَمت، به غارتِ کسی رود و من ز دردِ غربتَت، به لعنِ ساربان شوم ✍ .
. علیه_السلام مسلم در آن دقیقه که کارش تمام بود دلواپس حسین علیه السلام بود در آخرین نفس به حسینش سلام داد پس اولین زیارت از آن پشت بام بود از پشت بام دید که عصر دهم حسین بی جنگ جو و بی پسر و بی غلام بود لختی به شهر سر به هوا اعتنا نکرد حتی اگر دو طفل در آن ازدحام بود آنکس که هرچه داشت به راه امام داد خود ریزه خوار خان کدامین امام بود جنگیدنی شبیه ابوالفضل مرتضی در شیوه‌اش مرام علی مستدام بود اما حسین نیز به مسلم سلام داد آنجا که کار خنجر ختم کلام بود .