eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. به_ماه_محرم علیه_السلام روضه خوان آل هاشم، ای غریب فاطمه صاحب اشک مداوم، ای غریب فاطمه باز هم داری به تن رخت عزا یابن الحسن آتشت زد آه دائم ای غریب فاطمه فتنه از حدّش گذشته، چاره ی شیعه بیا چون ظهور توست لازم ای غریب فاطمه جان ما بر لب رسیده یا معزّالاولیا ظلم شد بر شیعه حاکم ای غریب فاطمه اشک تو شد خون دوباره، من بمیرم که شدی خون جگر از داغ مسلم ای غریب فاطمه مثل تو تنهاست بین کوفیان بی وفا شد اسیر خصم ظالم ای غریب فاطمه بر روی دارالاماره فکر شاه بی کس است گشته سمت کوفه عازم ای غریب فاطمه ناله زد: برگرد که اینجا نماند ای حسین بر تنت یک جای سالم، ای غریب فاطمه گر بیایی روبه رویت،غرق در خون می شوند اکبر و عبّاس و قاسم، ای غریب فاطمه گر بیایی از سر نیزه ببینی یا حسین بند بر دست محارم، ای غریب فاطمه ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. عج عاقبت نور جمال تو عیان خواهد شد میرسی و همه جا امن و امان خواهد شد معنی فصل بهاری تو که با آمدنت (عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد) همه ادیان جهان نام تو را می‌خوانند نام تو ذکر لب اهل جهان خواهد شد با ظهور تو دگر دست کسی خالی نیست با ظهور تو فراوانی نان خواهد شد حکم کن تا که به پای تو بمیریم همه به خدا آنچه بگویید همان خواهد شد عدل مولا همه‌جا با تو فراگیر شود با تو نام اسدالله بیان خواهد شد شب زینب شده و باز دلت می گیرد اشک تو باز روی گونه روان خواهد شد قسمت می‌دهم آقا به همین مظلومه به همان قد رشیدی که کمان خواهد شد، تو اگر روضه بخوانی و بگویی ز حسین چشم عالم همگی گریه‌کنان خواهد شد تو اگر نوحه‌گر روضه‌ی زینب بشوی وعده‌ی ما حرم عمه‌تان خواهد شد به دلم آمده که قافله‌ای از شهدا تا حرم پشت سرت سینه‌زنان خواهد شد ✍ .
. ماه دارم ولی از ظلمت شب نالانم راه گم کرده ام و بهت زده، حیرانم دور افتاده ام از مردم و تنها شده ام جرمم این است که از دوری تو گریانم قفسی ساخته ام از حسد و کبر و غرور تا نگاهم نکنی ساکن این زندانم آسمان دل من ابر ندیده به خودش سالها منتظر قطره ای از بارانم آرزوی منِ نوکر فقط این باشد و بس که صدایم کنی و من به تو گویم جانم شرمگینم که نشد نوکر خوبی باشم من بدم چون که نماندم به سر پیمانم علت معصیتم نفس ضعیفم بوده بی جهت در پی مجرم شدن شیطانم گله ای نیست که تقصیر فقط از خودم است معصیت کرد مرا از نظرت پنهانم نه سحر دارم و نه حال مناجاتی هست آب رفته ز گنه پیرُهن ایمانم حرص روزی نخورم چون که علی رزاق است می‌رسد از نجف حضرت مولا نانم عطر دلخواه نجف مانده به گوش دل من برسد کاش نسیمی ز کوی سلطانم دل من تنگ شده تنگ شبستان نجف کاش میشد که ببینم جلوی ایوانم چوب دستی یزید علت پیری من است میزنم بر دهنم تا شکند دندانم عج ✍ .
. کی می رسد زمان غمت انتها شود شیعه ز درد غیبت رویت رها شود بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود کی می شودکه کوری آل سعود ِپست بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو صحنی برای مادرت اول بنا شود از خاک در بیاوری آن دو پلید را پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب رأس امام تشنه ای از تن جدا شود کهنه لباس او برود غارت و تنش در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود ناموس او رود به اسیری و رأس او تا شام همدم سر سرنیزه ها شود آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو با اشک و ناله وارد شام بلا شود با رقص و تار و هلهله آیند در رهش بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود (بزم شراب وچوب یزید و لب حسین) قدّش به زیر بار غم و درد تا شود اذنی بده که نوکر تو روز اربعین پای پیاده راهی کرب وبلا شود ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیهاالسلام در جهان قحط امان است پدرجان برگرد العجل ورد زبان است پدرجان برگرد سالها می گذرد از غم هجر رویت اشک هر شیعه روان است پدرجان برگرد باز هم ماه محرم شده امّا افسوس ماه ما از چه نهان است پدرجان برگرد خسته از قوم ریاییم و نمانده چاره ظلم بر شیعه عیان است پدرجان برگرد هست دنیای بدون تو جهنّم اما با تو بهتر ز جنان است پدرجان برگرد سالها ساکن صحرا و بیابان هستی مادرت دل نگران است پدرجان برگرد در خرابه بِنِگر ؛ آه ِ رقیه مانده عمّه ات مرثیه خوان است پدرجان برگرد نیمه شب گفت رقیه: تو کجایی بابا بعد تو تیره جهان است پدرجان برگرد چند روزی ست که محتاج عصا شد طفلت قدّم از غصّه؛ کمان است پدرجان برگرد دختری پست به موهای سفیدم خندید گل باغ تو خزان است پدرجان برگرد از زمانی که عمو را به سر نی دیدم دخترت لطمه زنان است پدرجان برگرد یاد اکبر نرود از دل لیلا هرگز کوه غم؛ وقت اذان است پدرجان برگرد بدترین درد برای دل پرخون رباب دیدن تیر و کمان است پدرجان برگرد چاره ای نیست بیا و ببرم همراهت مرگ من راه امان است پدرجان برگرد ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. لَیْتَ شِعْریِ اَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی ، کاش می دانستم در چه جایی منزل گرفته ای . ----------- می رسد از راه کی امّا نمی دانم می رسد امروز یا فردا نمی دانم ما همه در انتظار دیدن رویش کی کند بر ما نظر مولا نمی دانم ما که وصلش را مدام از عشق می جوییم انتظارش را کشد دنیا نمی دانم زورقی دارم میان بحر توفانی می رسد این زورق از دریا نمی دانم یوسفی داریم در مصر ولا یاران کی رسد آن یوسف دلها نمی دانم آید او روزی ز راه عشق می دانم کی رسد ، یا در کجا این را نمی دانم عطر و بویش می رسد از کعبه ای یاران در کجا دارد ولی مأوا نمی دانم ما همه گمگشته ی صحرای هجرانیم لایق وصلیم در اینجا نمی دانم مهر و ماه عاشقان کی از ره احسان پرده گیرد از رخ زیبا نمی دانم گرچه باشد دیدنش رؤیای دیرینم این حقیقت را ولی رؤیا نمی دانم بر زبان نجوای يَابْنَ الْعَسْکری ِ دارم بهر وصلش غیر ازین نجوا نمی دانم بس که دارم از گنه پرده به رخ «یاسر» او مرا پیدا کند آیا ، نمی دانم ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
با موضوع: جامانده از زیارت اربعین السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواستم با تو شوم همسفر امّا صدحیف مقصدم با تو شود عرش معلّی' صدحیف کربلای من ِ شیدا نشد امضا امسال نشد این قطره شود راهی دریا صدحیف نشد آقا که شود هر قدمم در این راه مرهم زخم دل زینب کبری' صدحیف نشد این چشم گنهکار شود در این راه با نظر بر رخ ِ چون ماه ِ تو بینا صدحیف با نگاهی به تو و گنبد زرد ارباب از گناهان بشوم پاک و مبرّا صدحیف بین بین الحرمین و دو بهشت دنیا در جوارت بنشینم به تماشا صدحیف نزد شش گوشه زنم لطمه به خود همراه ِ مادر خون جگرت حضرت زهرا صدحیف باز در علقمه برپا بشود یک مجلس تو شوی مستمع روضه ی سقّا صدحیف تا عموی تو زمین خورد به صورت از اسب شد حسین بن علی بی کس وتنها صدحیف گفت: عباس، عجب سرو رشیدی بودی چه شده هیبت وآن قامت رعنا صدحیف دست یک سو ،علمت سوی دگر ،عبّاسم نیست مقدور که بردارمت از جا صدحیف ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
با موضوع مسیرپیاده روی اربعین السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زائر کربوبلا یا حجت بن العسکری ای غریب هل أتی' یا حجت بن العسکری در کدامین موکب ِ راهی تو مشغول دعا جای ما جامانده ها یا حجت بن العسکری تا به کی در خلوتت هستی طرید وبی پناه دور از چشمان ما یا حجت بن العسکری شیعه بین دشمنانت خوار شد دیگر بیا یا مُعِزالاولیا یا حجت بن العسکری خوب می دانم تو هم خسته شدی از غیبتت خسته از صبر و رضا یا حجت بن العسکری در مسیر کربلا در بین زوّاری غریب ای به عالم آشنا یا حجت بن العسکری می شود تکرار گویا در مسیر کربلا روبه رویت هر جفا یا حجت بن العسکری داغ های قلب تو تازه شود در طول راه نیست دردت را دوا یا حجت بن العسکری گاه می بینی که زینب می رود در بین بند بین صدها بی حیا یا حجت بن العسکری گاه می بینی تو هم لطمه زنان چون عمّه ها روی نی رأس جدا یا حجت بن العسکری نیمه شبها می کنی با چند بوته خار وسنگ مجلس روضه به پا یا حجت بن العسکری یاد آن طفلی که روی خار صحرا می دوید عمّه را می زد صدا یا حجت بن العسکری ما در ایرانیم و تو در جاده ی کربوبلا زائر کربوبلا یا حجت بن العسکری ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. غزل امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضه‌یِ حضرت عبّاس علیه السلام اِی که سرشار دلت از کرم و احساس است وَ رَهِ آمدنت روضه‌ای از عبّاس است یارِ من کُن قدمَت رَنجه وُ بر چشم گُذار دلبرا دیده‌یِ من عاشقِ عطرِ یاس است دستهایم چو گدایان به سویت مانده دراز از فراقت همهِ دَم چشم پر از الماس است هر چه دارم زِ تو دارم به خدا مهدی جان نوکرِ کویِ تو در قدر سر از اِلیاس است گوش کن حرفِ دلم را دلبرِ پرده‌نشین سروری چون تو مرا هست چه حاجت ناس است مجلسِ روضه‌یِ جانسوزِ حسین است بیا نَه فقط حسینیه دل خانه‌یِ عبّاس است ✍ .
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عمرم گذشته است بدون شما چرا؟ در پشت ابر، مانده ای ای ماه ما چرا؟ شاه جهان که ساکن صحرا نمی شود! هستی همیشه در به در  ِذی طُویٰ چرا؟ دشمن که جای خود، چه توقّع از آن ولی از یاد برده است تو را آشنا چرا؟ غیر از دعا برای ظهورت که چاره نیست اما نمی رسد به اجابت دعا چرا؟ هستی کجای مجلس ما،صاحب  ِعزا؟ حاضر شوی به مجلس ما در خفا چرا؟ روضه برای حضرت سلطان گرفته ایم کشته شده ست جدّ رئوفت رضا چرا؟ ای منتقم بگیر دگر انتقام  ِاو اجر امامتش شده زهر جفا چرا؟ در بین قصر و حجره ی خود خورده بر زمین انداخته به روی سرش یک عبا چرا؟ حالا که روی خاک، سرش را گذاشته جدّت حسین را زده دائم صدا چرا؟ گوید: حسین از چه تو را تشنه کشته اند موی سپید تو شده با خون حنا چرا؟ وقتی که پیش عمّه، سرت را بریده اند دیگر جدا شده سر تو از قفا چرا؟ در زیر نعل تازه ی ده مرکب عدو شد عضوعضو پیکر تو جابجا چرا؟ جسمی که جای بوسه ندارد سه روز و شب شد روی خاک گودی مقتل رها چرا؟ ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. پایان عزا شصت و نه روز عزا رفت ونشد یک خبری چشم ها خیره به در مانده ولی در سفری صاحب ِخانه ای و خانه ی تو غصب شده از چه در بین بیابان همه دم دربه دری دق نکردیم چرا از غم تنهایی تو سالها منتظر سیصد و اندی نفری یک خبر می دهی از خود، نگران تو شدیم ناخوش احوال، از آن روضه ی شام و سحری موقع روضه کسی هست به دادت برسد؟ کاش می شد که مرا هم به خیامت ببری هشتم ماه ربیع، باز رسید ای مظلوم سامرا رفته ای و فکر عزای پدری تن لرزان پدر، آتش قلبت شده است شده تبدار و تو از ناله ی او خون جگری کاش می بود کسی بابت دلداری تو آن زمانی که تو از داغ پدر محتضری داغ سنگین پدر دیده ای اما صد شکر روبروی تو نرفته به روی نیزه سری او شده کشته ولی پیکر او دست نخورد تو ندیدی تن عریان شده و پُر شرری نشدی همسفر قاتل او شهر به شهر بر سرت سنگ نخورده ست میان گذری مجلس باده نرفتی و ندیدی که پدر خیزران خورده لبش در وسط طشت زری آخرین روز عزا، روضه مدینه برود پس تو هم لطمه زنان،از غم مسمار دری ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا بر این دل شکسته ام آتش مزن، بیا یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند کنعان به گِل نشست، عزیز وطن بیا اشک و دلِ کباب و پریشانیِ سحر تا سَرکشی کنی تو از این انجمن بیا فَوّاره های ناله ی من تا به عرش رفت دل را بس است این همه رسوا شدن، بیا اهل کسا به آمدنت وعده داده اند اِکسیر جان، عُصاره ی هر پنج تن بیا اَلغُوث و اَلعَجَل نمی اُفتد دگر ز لب ای آرزوی قلبیِ هر مرد و زن بیا سوزن بزن به چاک خطای گذشته ام تا که ندوختند بر این تن کفن، بیا صدها اویس تو به قرن کشته می شوند بهر نجات ما و خصوصاً یمن بیا چشمم پُر است، منتظر یک تَلنگُر است با حرف های مانده از آن پیرُهن بیا دل شد حریم روضه ی عطشان کربلا در صحن این حُسینیّه، یَابنَ الحَسَن بیا عح .