.
یاکاشِفَالْکَرْبِعَنْوَجهِالْحُسَینِاِکْشِفْکَرْبىبِحَقِّاَخیکَالْحُسَیْنِ علیهالسلام
#حضرت_عباس_علیهالسلام
#تاسوعا
واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل
آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان
ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این
میگفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
میگفت به من آذری ایماندی ابالفضل
این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش
ای جان همه خوش قد و بالاییات آقا
بر روی سرم سایهی آقاییات آقا
خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایهی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب
اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش
شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد
برخیز که سوزِ عطش و ضجهی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است
دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربهی سنگین علم ریختنت را
آنقدر زمین ریختهای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس
ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید
این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد
بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم
(حسن لطفی)
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#شب_نهم_محرم
#امام_زمان
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند
گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند
من که از روضهی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند
غیر تو حال حرم را چه کسی میفهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند
هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند
حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند
(حسن لطفی)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#احراق_البیت
#هجوم_به_بیت_وحی
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی ، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد
با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد
در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست
طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد
طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند نالهی حیدر بلند شد
با این همه همینکه علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد
دستش رسید دامن مولا ولی شکست
از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد
زینب شنید گریهی در آه میخ را
زینب گریست دادِ برادر بلند شد
کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریهی دختر بلند شد
* * *
این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#ولادت_حضرت_زینب
صلیالله علیک یا زینب
با چه توان میتوان که وصف تو گفتن
آی که ناممکن است گفتن از این زن
عاجز و گُنگاند و لال و اَبکَم و الکن
شاه و گدا و خطیب و دوست و دشمن
مدح کجا و دَم از جلالت زینب
شاه نجف محوِ تو دیارِ علی هم
پیش تو خم گشته ذوالفقار علی هم
زینت زهرایی اقتدارِ علی هم
فخر خدایی و افتخارِ علی هم
صحبت کروبیان کرامت زینب
کیستی ای چادر تو کعبهی سیّار
کیستی ای معنیِ علی دلِ پیکار
کیستی ای معدنِ تحمل اسرار
هیچ نگفتیم و در مقابل بسیار
ما همه هیچیم پیش شوکت زینب
ای متوسل به تو تمام ملائک
ای متوجه به تو سلام ملائک
ای مترنّم به تو امام ملائک
ای متبرک به تو کلام ملائک
درکِ فرشته کجا و قدمت زینب
قلهی صعبالعبورِ آل علی تو
داد شهادت ملک مثالِ علی تو
وارث قدوسی جلال علی تو
بعدِ حسین از خدا سوالِ علی تو
آلِ علی زنده از صلابت زینب
نورِ جلالی و جلوههای جلیله
مُتَّصِفی بر همه اسماء جمیله
مصطفوی فاطمی علیمه عقیله
قبلهی آلِ حسین و قلبِ قبیله
ای قسم قدسیان قداست زینب
چشم خدا گرم این شکوه و یقین است
فاطمه آن است و یاکه فاطمه این است
زن اگر این است و خواهری به همین است
مردی اگر هست طفلِ خاکنشین است
عقل نبرده است پِی به ساحت زینب
ای همهی تو حسین و ای همهاش تو
اول این راه او و خاتمهاش تو
فاضلهاش فاهمهاش فاطمهاش تو
زمزمهی تو حسن و زمزمهاش تو
هست حسن پردهدار عزت زینب
محوِ تو عمری همه حواس حسین است
هر نظرِ مرتضی شناس حسین است
فیض دعای تو التماس حسین است
پشت سپاه غمت سپاس حسین است
هست نگاهش به استجابت زینب
نامِ تو را کرببلا روی نگین زد
اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد
نی که فقط خطبهات به کوفه کمین زد
زلزلهاش کاخ شام را به زمین زد
هیمنهها شد غبارِ همت زینب
با تو ستون حرم به جای خودش ماند
با تو حرم باز روی پای خودش ماند
بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند
شامِ جهالت در انزوای خودش ماند
کرببلا مانده از امامت زینب
امر به صبرت نمود حکم برادر
تا که نبیند جهان تلاطم حیدر
امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر
پیش شکوه تو بود آنهمه لشکر
چشم علمدار بر شهامت زینب
ماندی و خورشید از غبار برآمد
از نفست تیغ آبدار برآمد
قلب فشردی و لالهزار برآمد
بر سر نخل حسین بار برآمد
تازه شروع میشود قیامتِ زینب
کوفهی بیچاره تا نهیب تو را دید
شام در آتش شد و لهیب تو را دید
بیرق طوفانیات شکیب تو را دید
کرببلا فتحِ عنقریب تو را دید
حضرت نهجالبلاغه حضرت زینب
آه که سرنیزهای غریبِ تورا برد
داد که سنگی لبِ حبیبِ تورا برد
پیرهنی پاره شد نصیبِ تورا برد
ضربهای آوای یامُجیبِ تو را برد
کرببلا گریه کن به غربت زینب
غزّه بمان روی پا که میرسد از راه
لحظه پیروزیات که نصرُمنالله
#غزه بمان اندکی که آتش این آه
میزند آتش به ظلم و ظالم و گمراه
غزّه توسل نما به نصرتِ زینب
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۸/۲۷)
#یاشبیر
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#فاطمیه
#امام_زمان
تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم
تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کشیم
نوبتِ ما میشود آیا ؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم
ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه
مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی کشیم
شرط یاری تو را فهمیدهام قبل از خودت
باید اول بارِ این یارِ خراسانی کشیم
میشود در وقت جان دادن رضا را دید و مُرد
دست از غیرش اگر چون مَرد سلمانی کشیم
دستِ ما را رو نکردی دست رد کار تو نیست
دستگیری کن که دست از هرچه میدانی کشیم
وای بر ما ما نمردیم و شنیدیم از غمت
زخم این شرمندگی داغِ گرانجانی کشیم
مادرت غش کرد وقتی روضهی تو شام شد
باید امشب داد زد تا دردِ ویرانی کشیم
تازه میفهم اگر طفلِ یتیمی گُم شود
میشود صد خار را از بین دامانی کشیم
(حسن لطفی)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#میلاد_حضرت_زهرا
وقت لبیکِ سلیمانی هاست
#ولادت_حضرت_زهرا_سلامالله
عشق ای آتش حیرانی ما
شانهای کش به پریشانی ما
ما در اندیشهی گیسوی توایم
داشت حق بی سرو سامانی ما
کفر نعمت نبوَد باده بریز
تا شود گرم غزلخوانی ما
هفت خطیم در این بزم شراب
خط بزن روی مسلمانی ما
ما نرفتیم و نخواهیم بهشت
در نجف _مقصد پایانی ما_
میزنیم از مِیِ انگورِ ضریح
که رسد نعره طوفانی ما
همهی عشق ظهور زهراست
نان ما نان تنور زهراست
آینه آینه پیداست علی
جلوه در جلوه هویداست علی
هرچه گفتند و نوشتند از او
بازهم پشتِ معماست علی
اگر این است که احلی است مرا
اگر این است که حلواست علی
در سه آئینه خدا را دیدیم
در سه آئینه چه اعلاست علی
هرکجا هست علی فاطمه هست
مصطفی فاطمه زهراست علی
تا سه دفعه به علی جلوه کند
رو به او غرق تماشاست علی
غرق در یاد خودش فاطمه است
قبل میلاد خودش فاطمه است
ای شفاخانهی سرمد دستت
روی دستان محمد دستت
همهی عشقِ پیمبر این است
خم شود تا که ببوسد دستت
دست تو روی سرِ آلالله
ای نوازشگر احمد دستت
دست تو پشت علی بود که بود
از خداوند موید دستت
دست تو دست علی بود به رزم
هرچه زد تیغ علی، زد دستت
نور اشراق جلی با زهراست
شرفالشمس علی یازهراست
رجزِ معرکهها فاطمه بود
نقش شمشیر خدا فاطمه بود
مرتضی بود به میدان، اما
کار با نعرهی یا فاطمه بود
چه خیالی چه ملالی از خصم
با علی در همهجا فاطمه بود
عبدُوَدها به زمین اُفتادند
پشت هر معرکه تا فاطمه بود
معنی نقطهی فاء مولا بود
مصدر نقطهی باء فاطمه بود
نفسش قوَّت بازوی علیست
فاطمه تیغِ دو پهلوی علیست
آمدی معنی مادر باشی
گرچه جا داشت پیمبر باشی
چارده بار تجلی کردی
خواست حق تا که مکرر باشی
ای تو "هُم فاطمهی اهل کساء"
مُهرِ حق است که مِحور باشی
حق فقط نام تورا گفت که از
هرچه گفتیم فراتر باشی
آمدی اُمِّ حسن اُمِّ حسین
با علی تاکه برابر باشی
مثل تو عشق کجا میبیند
کور هم نورِ تو را میبیند
مردِ این راه جگر میخواهد
سرِ ما هست اگر میخواهد
آن حرمها و حرامی؛ هیهات
عمهجان باز سپر میخواهد
همهجا فاتحِ میدان ماییم
شیوهی جنگ هنر میخواهد
آی سربازِ ولایت، امروز
این خلیل است تبر میخواهد
به نفسهای حسن نصرالله
راهِ ما جان دگر میخواهد
نقش سربندِ همه فاطمه است
رمز ما فاطمه یا فاطمه است
ای زمین صبح ظفر نزدیک است
تاکه زهراست سحر نزدیک است
شیعه پروردهی دست زهراست
شیعه برخیز خبر نزدیک است
آی ای آل معاویه بدان
ضربهی تیغ دوسَر نزدیک است
وعدهی صادق سوم صهیون!
وقت مرگت چقدر نزدیک است
یک قدم مانده که تاقدس رسیم
امر مولا به نظر نزدیک است
وقت لبیک سلیمانی هاست
فتح با پیر خراسانیِ ماست
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۱۰/۰۱)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رباب_سلامالله
تو که هستی که محوِ نام تو شد
چشم لیلی و قلبِ عاشقِ قِیس*
تو که هستی که عشق میبالد
در هوایِ خیام اَمروالقیس**
خیمه خیمه قبیلهی پدرت
رج به رج غرقِ شوقِ نام علی است
روی پیشانیِ عشیرهتان
خط به خط عشق و احترامِ علی است
آسمان آسمان چراغان شد
از همان لحظههای آمدنت
سرنوشت تورا رقم میزد
عشق از ابتدای آمدنت
بارها بین عرشِ رویایت
جلوههای جلوسِ فاطمه است
آمدی و خدا به عالم گفت :
این مقامِ عروسِ فاطمه است
خوشبحالت نوشت دستِ خدا
که تو پروانهی حسین شَوی
نو عروسِ علی شَوی یک روز
بانوی خانهی حسین شَوی
تا بیایی فرشتهها با شوق
چادری بافتند از جبروت
از حریر تبسم گلها
محملی ساختند از ملکوت
مرتضی عاقدت و شاهدِ عقد
حضرت فاطمه سلامالله
دخترِ سر به زیرِ شرم و حیا
میشود همسرِ حسینِ بهشت
خطبه را مرتضی که انشاء کرد
زود امالبنین بغل وا کرد
چشمِ تو خیره شد به چشمِ حسین
فاطمه عشق را تماشا کرد
دست تو بِین دست زینب بود
تا بیایی به خانهی زهرا
مثل امالبنین تو هم دادی...
بوسه بر آستانهی زهرا
گفت آقا لَعَُمرکِ ، یعنی...
با سکینه تمامِ جان هستی
هست تنها میان قلب حسین
خانهای که تو بِین آن هستی
شعر اگر گفت زینبش فهمید
حرف پنهانیِ حسینت هست
احتیاجی نداشتی به چراغ
نور پیشانی حسینت هست
حیف از آن نور ، نورِ پیشانی
پیش چشم تو سنگ خورد و شکست
وای از آن سینه ، سینهای که دوبار
پیش تو بِین آن سهشعبه نشست
پدری رو زد و ولی عوضاش
کودکِ گرم خواب را کُشتند
در حرم کس نگفت اصغر رفت
گفت زینب ، رُباب را کشتند...
*قیس عامری به مشهور به مجنون
**نام پدر بزرگوار #حضرت_رباب سلام الله علیها
(حسن لطفی ۴۰۲/۱۱/۱۲)
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#حضرت_رباب سلامالله
تو که هستی که محوِ نام تو شد
چشم لیلی و قلبِ عاشقِ قِیس*
تو که هستی که عشق میبالد
در هوایِ خیام اَمروالقیس**
خیمه خیمه قبیلهی پدرت
رج به رج غرقِ شوقِ نام علی است
روی پیشانیِ عشیرهتان
خط به خط عشق و احترامِ علی است
آسمان آسمان چراغان شد
از همان لحظههای آمدنت
سرنوشت تورا رقم میزد
عشق از ابتدای آمدنت
بارها بین عرشِ رویایت
جلوههای جلوسِ فاطمه است
آمدی و خدا به عالم گفت :
این مقامِ عروسِ فاطمه است
خوشبحالت نوشت دستِ خدا
که تو پروانهی حسین شَوی
نو عروسِ علی شَوی یک روز
بانوی خانهی حسین شَوی
تا بیایی فرشتهها با شوق
چادری بافتند از جبروت
از حریر تبسم گلها
محملی ساختند از ملکوت
مرتضی عاقدت و شاهدِ عقد
حضرت فاطمه سلامالله
میشود همسرِ حسینِ بهشت
دخترِ سر به زیرِ شرم و حیا
خطبه را مرتضی که انشاء کرد
زود امالبنین بغل وا کرد
چشمِ تو خیره شد به چشمِ حسین
فاطمه عشق را تماشا کرد
دست تو بِین دست زینب بود
تا بیایی به خانهی زهرا
مثل امالبنین تو هم دادی...
بوسه بر آستانهی زهرا
گفت آقا لَعَُمرکِ ، یعنی...
با سکینه تمامِ جان هستی
هست تنها میان قلب حسین
خانهای که تو بِین آن هستی
شعر اگر گفت زینبش فهمید
حرف پنهانیِ حسینت هست
احتیاجی نداشتی به چراغ
نور پیشانی حسینت هست
حیف از آن نور ، نورِ پیشانی
پیش چشم تو سنگ خورد و شکست
وای از آن سینه ، سینهای که دوبار
پیش تو بِین آن سهشعبه نشست
پدری رو زد و ولی عوضاش
کودکِ گرم خواب را کُشتند
در حرم کس نگفت اصغر رفت
گفت زینب ، رُباب را کشتند...
*قیس عامری به مشهور به مجنون
**نام پدر بزرگوار حضرت رباب سلام الله علیها
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۱/۱۲)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#میلاد_حضرت_علیاکبر علیهالسلام
#ماه_شعبان
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نامِ تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت
حک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت
هرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی رویِ سرها نشاندنت
ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میانِ نظرها نشاندنت
گفتند یاعلی و خدا جان درست کرد
بین نجف برای تو ایوان درست کرد
لبخند زن که رو به تو دنیا بایستد
خورشید آید و به تماشا بایستد
موجی به گیسوان سیاهت بده که باز...
...ساحل به خاک اُفتد و دریا بایستد
از چشمهای مادرت اینقدر جان مَبر
کم مانده قلبِ حضرتِ لیلا بایستد
چیزی که نیست عالم اگر سجدهات کند
وقتی به احترام تو بابا بایستد
جبریل هم به اشتباه بیافتد که این نبی است؟
اکبر اگر برابرِ زهرا بایستد
هرکس رسید و پیش تو پایینِ پا نشست
روز قیامت از همه بالا بایستد
دردت به جانِ ما به فدای جوانیات
باید سرود از تو و میدان تکانیات
اول رسید در وسطِ کار و زار و بعد
دوم کشید از کمرش ذوالفقار و بعد
سوم مقابلش ملکالموت هم نماند
او اکبر است و نیست جز این انتظار و بعد
رَم کرده بود لشکر و میرفت هرطرف
چهارم گذشت و هر دو نفر شد چهار و بعد
جبریل غرقِ بُهت صدا میزند علی
شیر آمده است تا بزند بر شکار و بعد
پنجم عجیب نیست اگر میگُریختند
خورشید هم نبود میانِ مدار و بعد
وقتی نشست آخرِ سر گرد و خاکها
دیدند اکبر است و هزاران مزار و بعد...
انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده
آری علی به شکل علیاکبر آمده
ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیهتر
ای شیوهی کریمیِ تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیهتر
اللهاکبر از رجزَت بینِ ضربهها
ای ضربهات به ضربهی حیدر شبیهتر
با دستمال زردِ نبردِ علی تویی
از هرکسی به خواجهی قنبر شبیهتر
هم لطف تو قیامت کبرای فاطمه
هم جنگِ تو به صحنهی محشر شبیهتر
طوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن درِ خیبر شبیهتر
مَرحَب میان قبر کشد مرحبا علی
باید کشید یکصد و ده بار یاعلی
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتهای
با دست باز دست گدایان گرفتهای
بینِ مدینه خانهی تو خانهی همه است
این شیوه از امامِ کریمان گرفتهای
آرامش پدر به مدینه گمان کنم
هرشب سر حسین به دامان گرفتهای
وقت اذان ملاحظه کن حالِ عمه را
این خیمه را تو با لبِ عطشان گرفتهای
خیلی برای قدِ تو زحمت کشید ؛ حیف
اکبر چقدر از پدرت جان گرفتهای
دیدم زبان به روی زبانش گذاشتی
دیدم که آب از لب سوزان گرفتهای
لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پا زدی...؟
(حسن لطفی)
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
امامزادهی ری مُلک واجب التعظیم
سلام قبلهی شهرم سلام عبدالعظیم
سلامِ ما به حسینیترین حسینیه
سلام بر حرمت اولین حسینیه
به کوریِ همهی ابنسعدها دیدیم
نصیبِ آل حسن شد تمامِ گندمِ ری
از آن زمان که رسیدی به کشور زهرا
خوشا به مردم ایران خوشا به مردم ری
من از کنار ضریحت به کربلا رفتم
که بوی سیب حسین است با تبسم ری
هوای مسلمیه داری و به یادم هست...
صدای گریه کنان در شبِ تلاطم ری
نوشتهاند که از روزگار غم دیدید
روایت است شما هم هزار غم دیدید
روایت است به نَقلی که نالهها کردی
حسین گفتی و رِی را تو کربلا کربلا کردی
غریبِ شهر پُر از غربتِ مدینه شدی
روایت است که مسمومِ زهرِ کینه شدی
تو زهر خوردی و آتش به سینهات انداخت
به خاکِ رِی نه به خاکِ مدینهات انداخت
شبیهِ جدِّ خودت شعلهور شدی آقا
غریب بودی و خونینجگر شدی آقا
شبیهِ جدِّ خودت نه که او شبیه نداشت
تو داشتی و شبیهت حسن ضریح نداشت
ضریح داری و پیرِ کرم ندارد آه
هنوز جد غریبت حرم ندارد آه
نوشتهاند مقاتل که سینه چاک شدی
تو زنده بودی و زنده به زیر خاک شدی
نصیب روضهی تو روضههای دیرین شد
تو زنده بودی و دیدی که سینه سنگین شد
برای یاری تو هیچکس نمیآید
مکن دوباره تقلا ، نفس نمیآید
دوباره رو به حسینت سلام کردی وای
تو دست و پا نزدی و تمام کردی وای
*در برخی از مقاتل آمده حضرت با جور و ظلم ؛ سرانجام زنده به گور و شهید میشوند
(حسن لطفی )
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#ولادت_امام_رضا_علیهالسلام
علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش
علی یعنی زمین با عطر گلهای فراوانش
علی یعنی تبسمهای شرقیِ هَزارانش
علی یعنی جهان در گوشهای در خاکِ ایوانش
علی یعنی علی ، یعنی به قربانش به قربانش
علیٌ حُبُه جُنَّه قسیم النار یعنی او
امام الانس و الجِنه هزاران بار یعنی او
وصیُ المُصطفی تکرار در تکرار یعنی او
فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او
چه گویم شرحِ آنکه تا قیامت نیست پایانش
ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را
تمام دلخوشیِ خانهی موسی بن جعفر را
علی یعنی تپش یعنی نفَس زهرایِ اطهر را
علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را
علی یعنی مدینه مکه قربانِ خراسانش
دوباره رو به ایوانت امیناللههای ما
سلاماللههای ما نگاه و آههای ما
به درهای حرم خورده گره گَر راههای ما
سرِ سال است دورِ تو بگردد ماههای ما
خداوندا سلامش کن یک ایران است و سلطانش
پشیمان میشود هرکس ننوشد جامِ سلطانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی
سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی
فدای جذبهی چشمی که سلطان شد سلیمانش
چنان نوری...که خود را اینهمه پروانه گم کرده
که هر زائر که میبینی دل دیوانه گم کرده
چُنان مجذوب اینجایَم که مستی خانه گم کرده
کنارِ آب سقاخانهات پیمانه گم کرده
شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش
هنوز عطر تو از شبهای نیشابور میآید
هنوز از این ضریحِ نقره بارِ خوشهی انگور میآید
هنوز از کفشهای زائرانت نور میآید
هنوز آن روستایی از مسیرِ دور میآید
دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش
تو عیدی رو بسوی تو نماز عید میخوانیم
زیارتنامه را در خانهی خورشید میخوانیم
تو را ما با قنوت عشق با امید میخوانیم
خیال ماست راحت تا که بی تردید میخوانیم
که پیش از عرض حاجت ، حاجتم را داده دستانش
همیشه دیدهام اینجا مریضی که شفایش دید
زنی بر روی سجاده براتِ کربلایش دید
کنار بچهای معلول ، مردی گریههایش دید
هنوز اشکش به چشمش که... پسر را روی پایش دید
من و دارالشفایی که نگفته نه به مهمانش
بیا اُردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را
کبوتر کن کبوتر کن کلاغِ روسیاهی را
قبول از ما کن امشب این نمازِ اشتباهی را
کمی خرجِ دل ما کن نگاه گاه گاهی را
نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش
تویی تنها که میفهمی سلام آخریها را
تویی که دوست میداری دعای آذریها را
کنار کفشداریها مقام پادریها را
بجان مادرت تحویل گیر این مادریها را
فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش
شبِ جمعه حرم بودم کمی در پشتِ در خواندم
نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم
شنیدم مادرت رفته که از داغِ پسر خواندم
دوخط از روضهی اکبر کنارت مختصر خواندم
چه بد سرنیزهها کرده پریشانش پریشانش
فقط شمشیر میآمد فقط تکبیر میآمد
به بالا نیزه میرفت و به پایین تیر میآمد
به رویِ اِرباً اربایی صدایی پیر میآمد
خدایا عمه از خیمه اگر که دیر میآمد
پدرجان داده بود از غم همانجا با علی جانش
(حسن لطفی )
#میلاد_امام_رضا
#دکتر_حسن_لطفی ✍
.
.
#امام_رضا صلوات الله علیه
این قلبِ بیاراده فقط با علی بود
تا انتهای جاده فقط با علی بود
از دستپختِ فاطمه یک عمر میبَرد
هرکس که صاف و ساده فقط با علی بود
تاریخ گفته است: به اهل فرارها
آنکس که ایستاده فقط با علی بود
اِشکال منکران علی جای دیگر است
آری حلالزاده فقط باعلی بود
مستیم از هوای نجف هرچه باد باد
وقتی که باد و باده فقط با علی بود
هستیم در نجف همه مهمان فاطمه
ای جانِ ما فدای رضاجانِ فاطمه
زلفش به اختیار پریشانیام نوشت
چشمش امیدوار مسلمانیم نوشت
میخواستم شبی بروم جای دیگری
یک عمر سرگذشت پشیمانیام نوشت
گفتم کِی آمدم به در خانهاش؟.. ازل
شب تا به صبح قصهی طولانیام نوشت
دیدند بی کسیم و نداریم هیچکس
دستم خدا گرفت و خراسانیام نوشت
لطفش فَمَن یَمُت یَرَنی را به نامهام
زهرا برای لحظهی پایانیام نوشت
گیرم گره شدیم خراسانِ ما که هست
ایوان طلای حضرت سلطانِ ما که هست
در عمرِ خویش تجربه کردم به سالها
جایی که مشهد است چه جای ملالها
گیرم بلا ببارد و غم آورد، چه غم
با تو شدیم ما هم از آن بیخیالها
اشک و شفا و درد و دل است و مکاشفه
این صحنها پُر است از این حس و حالها
باید تو را میان دلم جستجو کنم
تو در دل منی، نه در این قیل و قالها
گفتم به سوی مکه روم یا به سوی توس
حافظ رسید و بُرد تفعل به فالها
"ای دل، غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش"
یک تکه دل برای کبوتر شدن بس است
یک بال تا مقربِ این در شدن بس است
هرجا رویم صحبت لطف تو میبریم
زائر شدن برای پیمبر شدن بس است
فیروزهها به سنگ حرم غبطه میخورند
در پای زائران تو مرمر شدن بس است
بین شلوغی حرم آرام میروم
حتی در این مسابقه آخر شدن بس است
گفتم وصیتی به من ای کیمیا فروش
گفتی برای تا به ابد زر شدن بس است
"آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب کن خانه سپس میهمان طلب"
چشمان جبرئیل به حیرت نشسته است
یک گوشه با کتابِ زیارت نشسته است
بالا سرت هزار قیامت به پا شده است
پایین پا به خاک، قیامت نشسته است
گریان، میان صحن تو حتی شرورِ شهر
آنکه رسیده بود تهِ خط نشسته است
دیروز رو به گنبد تو روی سیم برق
دیدم که یک کلاغ به حسرت نشسته است
امروز دیدمش که روی گنبد طلات
بین کبوتران حریمت نشسته است
تقصیر لطف تو ست که سربار آمدیم
هربار آمدیم، طلبکار آمدیم
حالش خراب و حال مرا هم خراب کرد
طفل مریض داشت... دو چشمش پُر آب کرد
تا که دخیل پنجره فولاد شد، غمش
فولاد آب دیده آن را مذاب کرد
زد آنقدر به این در و آن در خودش شکست
از بس طبیب دختر او را جواب کرد
دختر شفا گرفت در این صحن و روضهخوان
گفت از یتیمی و جگرم را کباب کرد
"در شام شامِ دختر تو تا زیانه بود
عمه تمامِ خرج سفر را حساب کرد"
از خواب میپرم که مبادا مرا زند
نامحرمی که خنده به حال رُباب کرد
میخواستم برای لبان تو جان دهم
زجر آمد و دعای مرا مستجاب کرد
عمه بگو که نیزهی مهمان من کجاست
پا درد دارم آه، عموجان من کجاست
(حسن لطفی ۱۴۰۴/۰۲/۱۷)
#دکتر_حسن_لطفی
.