eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
276 عکس
174 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
«السلام علیکــــــــ‌یا باقرالعلوم» آن زمانی که آفریده شدم بر غلامیتان خریده شدم اگر امروز گرم آوایم با صدای شما شنیده شدم من هجایی شکسته و ناقص و به پای شما کشیده شدم میوه‌ای کال بودم و وقتی دم زدم از شما رسیده شدم بی ولای شما زمین‌گیرم با شما تا خدا پریده شدم هر چه هستم ز فیض نام شماست هر چه دارم ز احترام شماست ذکر و مدح شما صفا دارد نامتان طعم ربنا دارد خوشبحال کسی که می‌ریزد پایتان کل آنچه را دارد مزه عشقتان چه شیرین است عشقتان مزه‌ی خدا دارد دردهایی که بی دوا هستند در حریم شما دوا دارد من که میخوانم از شما جانم آشنایی به هل اتا دارد باید از عشقتان ثمر گیرم وَ ز ایمانتان اثر گیرم تا هلال رجب هویدا شد جلوه حق دوباره پیدا شد با نزول محمد ابن علی امتزاج علی و زهرا شد جلوات خدا عیان آمد عرش حق غرقه نور و زیبا شد بارش رحمت خدا آندم بر سر اهل کل دنیا شد انعکاس خدا نمایان گشت مظهر ناب کل اسما شد حق ز اسرار خود که پرده گشود نور زهرا دوباره جلوه نمود عرشیان دل به ساحتش دادند فرشیان دل به صولتش دادند کهکشانها چو نور اودیدند دل به انوار صورتش دادند جلوه تا کرد زاده‌ی زهرا همه دل بر شرافتش دادند تا که نورش حلول پیدا کرد همه دل بر اصالتش دادند همه شیدائیان انوارش دل به نور ولایتش دادند که به دست خدای لم یزلی جلوه کرده محمد ابن علی چیست دریا نمی ز وسعت او آسمان هم حقیر رفعت او کوه با آن صلابت و قدرت سجده آورده پیش شوکت او قصه‌ی ابر و بارش باران شرحی از ماجرای رأفت او دل ما هم که مبتلا شده است هست عبدی به ذیل دولت او حلقه‌ی عاشقان شیدایی خود گواهی بود ز عصمت او واژه واژه دلم غزلخوان است رزق من بر سر همین خوان است با دلم آمدم دوا گیرم ناخوشم آمدم شفا گیرم آمدم در حریمت آقا جان تا به الطاف تو صفا گیرم کاسه‌ام خالی است و محتاجم آمدم بر درت عطا گیرم سائل و بی نوایم و مسکین آمدم تا ز تو نوا گیرم چند تار مویم سپیده زده آمدم از تو کربلا گیرم بر دل خسته‌ام عطایی کن سائلت را تو کربلایی کن ای نگاه تو زخمی غم‌ها زخمی غصه‌های عاشورا راوی روز گرم و خون‌آلود شاهد نیزه‌ها و دشمن‌ها واقف روضه‌های سخت عطش ای دلت تا همیشه نوحه سرا هست در سینه‌ام سوالی سخت وَ به لب دارم این نوا آقا چیست سرّ دوازده ضربه و چه کرد آن پلید چکمه به پا پیش چشمان عمه‌ات بوده؟ یا که می‌دید مادرت زهرا؟ بخدا صبر دل در این حد نیست بی حیا ذره‌ای حیا بد نیست * با عنایت به تأکید حضرت آقا (دام ظله) در خصوص استفاده نکردن از روضه در مراسم میلادیه‌های حضرات آل الله (علیهم صلوات الله) حقیر قلباً راضی به استفاده از بند انتهایی این شعر توسط دوستان ذاکر نیستم. فقط من باب تبرک ثبت شده است.
. تقدیم به یمنِ مظلوم و مقتدر نه باج می دهد امروز دشمنان دنی را نه التفات کند هجمه و فرافکنی را در این زمان که شیوخ عرب ذلیل نشستند بنازم این جگر و جرئت مثل زدنی را غلاف کرده شیاطین مقابل یمنی که کمی به رقص در آورده خنجر یمنی را به دستِ خالی و قلبی پر اعتقاد شکستند ز دشمنان خود آن دست و پنجه چدنی را ببین چگونه محقق نموده اند به عالم در اوج همّتشان کارهای ناشدنی را بدون ترس به قلب سپاهِ خصم زدند و رقم زدند به جرئت مسیر خط شکنی را به جرئت علوی شان، به خاتم یمنی شان شکسته اند به غیرت، طلسم اهرمنی را کجا ز جنگ هراسد؟ کجا ز مرگ بترسد؟ کسی که داشته باور "فمن یمت یرنی" را .
. علیه‌السلام پیک قدسی به شادمانی گفت آفرینش دوباره پرشوراست درسپیده دم طلوع وظهور آسمان وزمین پرازنوراست نورصبح از سپیده ی علم است این سپیده پدیده ی علم است شب نشینان عالم ملکوت همه سوی زمین نگه کردند روی دامان مهر، مه دیدند کسب نور ازفروغ مه کردند روز میلاد ماه خورشید است روشن این مه زنورتوحیداست همه ی عرشیان به هم گفتند سید الساجدین گلی دارد تا که شکر خدا به جا آرد درمصلا نماز بگذارد همه این شوق وشور را دیدند سرّ الله ونور را دیدند ای حسن خصلت ای حسینی خو حیدری روی وفاطمی اوصاف سایه پرود سید سجاد چشمه ی جود وآیت الطاف ای جمال توبهتر ازهرماه محو روی توگشت وجهه الله شب بشکفتن گل رویت به یُطهّرقسم که ای طاهر قدسیان فلک به هم گفتند نور علم نبی شده ظاهر ای که منظومه ی نجومی تو به لقب باقرالعلومی تو همه اصحاب معرفت دارند شوق بشنیدن کلام ترا با شکوه وبه احترام و وضو روی لب می برند نام ترا ای زوصف وزمدح بالاتر گفته برتو سلام پیغمبر ای که بررهروان علم وشرف گنج علم وشرافت آوردی توبه کانون عشق ومکتب علم درفضلیت هشام پروردی مکتب توفقیه پرور بود دانشت مهر سایه گستر بود هرکه شد تشنه ی محبت تو جام عشق و وفا به او دادی به کمیت وبه حمیری نوری زسحرگاه آرزو دادی هرکه مهرشما محبت اوست سند افتخار خدمت اوست من که ازساحل محبت تو روبه دریای جود آوردم برتو وخاندان اطهر تو احترام و درود آوردم به «وفایی» تو التفاتی کن نذر مسکین خود زکاتی کن ✍ .
. امروز که جبریل امین می خندد شادند سماوات و زمین می خندد میلاد امام باقر است و ازعرش دیدند امام ساجدین می خندد .
. مگذار که دل خسته ودل خون باشیم بگذار که برلطف تو مدیون باشیم در ماه رجب آرزوی ما این است ای کاش که ما از رجبیون باشیم ............ . خواهم که مرا حال کبوتر بدهند دل را به هوای وصل گل پر بدهند ای کاش به لیله الرغائب ای دوست گل نغمه و مژده ی فرج سر بدهند ✍ .
. فتنه بوده است و باز در راه است...! هجمه ها سمت حضرت ماه است شیعه هرگز زمین نخواهد خورد حافظ ما بقیة الله است .
. میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش دنیا شده مات علم و حلم و ادبش خوشبخت کسی که در نزول برکات ذکر صلوات است دمادم به لبش .
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. چند بیتی در وصف فاطمه بنت الحسن مادر امام باقر علیهم السلام #حضرت_فاطمه_بنت_الحسن #ام_عبدالله ام
. هدیه به مادر عظیم الشان حضرت باقر ع کریمه ی کریم اهل بیت کسی که نور در آئینه ی تجلا داشت فروغ بندگی وعشق در مصلا داشت کریمه ای که به بنت الحسن شده مشهور ز جود و لطف و کرامت بسی سجایا داشت عزیزه ای که به سجاد قرة العین است شریفه ای که شمیمی ز آل طاها داشت فهیمه ای که به علم وعمل بود دانا علیمه ای که تبحر به علم و تقوا داشت جلیله ای که جلالت گرفت جلوه از او عفیفه ای که به عفت نشان ز زهرا داشت فقیهه ای که به صدیقه اش لقب دادند میان آن همه مردم مقام اعلا داشت نجیبه ای که نجابت اصول دینش بود هماره نور عفاف و حیا به سیما داشت به دختری که چنین است مجتبی نازد کریمه ای که نشان از رسول بطحا داشت چه مادری ست که گنجینه ی علوم رسول میان گلشن او رشد کرد و مأوا داشت کنار زینت عباد، عابده بود او نیایش سحرش از فلک تماشا داشت چه بانویی که ز محراب بندگی همه شب سفر به عرش برین با دعا و نجوا داشت چه بانویی که به همراه زینب کبری سفر به کرب وبلا با حسین زهرا داشت چه بانویی که به همراه مادران شهید شکوه و صبرو صلابت ،به حد اعلا داشت نشان زتربت او نیست ،کاش می گفتند کنار تربت بابا مزار پیدا داشت وجود و جان «وفایی» به روز رستاخیز چه داشت غصه اگر این قصیده امضا داشت ایام ✍ از کتاب بهشت طیبات/مخدرات اسلام .
. حمدِ خداوندِ جهان آفرین زانکه به ما داده امامی مبین پای نهاده ز عطای خدا بر فلک آقای زمان و زمین آنکه ز نسل علی و فاطمه ست آل نبی را شده او جانشین آمده آزاده‌ای از کربلا فاطمه را سلسلۀ پنجمین کیست که همنام محمد شده طلعتِ او، قبله اهل یقین سجده کنان دیده به دنیا گشود عابدی از سلسلۀ ساجدین اَزهد و اَعلای همه مردمان اَعلم و اَتقای همه اهل دین بارِ امامت به سرِ دوش اوست بهرِ ولایت علمی راستین آن نبوی خو، علوی منقبت سبط حسین است و خدا را امین ای به فدای قدمت باقرا آمدی ای دادگرِ مه جبین آمده ای تا بِبَری بی‌گمان غصه و غم را ز دلِ هر غمین عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری راه رسیدن بخدا نام توست قرب خدا بوسه ای از کام توست بی‌تو بعید است رسیدن به حق دم همه دم مستی ام از جام توست هر که هدایت شده از ابتدا تا به ابد از ره الهام توست مهر و مه از چشم تو در گردشند شام و سحر در پی ایام توست عترت و قرآن، ثقلینِ نبی است هر یک از این دو هدف تام توست پاسخِ هر پرسشِ لاینحل از علم لدنیِّ پر اِکرام توست دین خدا در تو مجسم شده دین محمد همه اسلام توست کعبه تو هستی و فلک در طواف حبل متین جامه‌ی احرام توست هر که در این دایره روزی خور است روزی اش از سفره ی اطعام توست ای تو امید همه‌ی مسلمین فتح و ظفر بسته به اقدام توست هر که تمنای شهادت کند همرهیِ قافله پیغام توست عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری ای همه اوصافِ شما سرمدی خُلقِ خوشت، خُلقِ خوش احمدی از پرِ قنداق، چه خوش خوانده ای نام خداوند، به هر اَشهدی مظهر اسماءِ خدای جلی پور علی جلوه‌گهِ ایزدی سینه‌ی تو معدنی از علم و حلم مظهر صبر و کرمِ بی‌حدی نام صمد ناشر علمِ خداست حاملِ این علم، چه خوش آمدی کیست شکافندۀ علمِ رسول جز تو که از هر نظری ارشدی گرچه نشد نشر، همه علمِ تو پرچم دین را تو در عالم زدی بت شکنِ قرن به دوران تویی صاحبِ عِلم و عَلَم و مَسنَدی حاصل پیوندِ حسین و حسن سِبطِ دو معصوم، چه ناز آمدی زادۀ سجاد و تبارِ حسین معدنِ اَسرار و به دین مقصدی ذاکر اسماءِ و صفات خدا حقّی و در حق طلبی مُمتدی عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری کرببلا را چه عیان دیده‌ای سختیِ دوران و زمان دیده‌ای در وسط معرکۀ کربلا قلّۀ غم را به چهان دیده‌ای پیکر آغشته به خونِ حسین زیر سمِ اسب، چسان دیده‌ای هم تنِ عریان، بدنِ چاک چاک رأسِ شه تشنه لبان دیده‌ای هر طرف اعضای تنِ کشته‌ها کودک و هم پیر و جوان دیده‌ای شعله به سجادۀ سجاد را بینِ حرم گریه کنان دیده‌ای وقت فرارِ حرم اهل بیت قهقۀ شمر و سنان دیده‌ای غارتِ معجر، ز سرِ دختران دردسرِ پردگیان دیده‌ای حمله به ناموسِ خدا بارها با دلِ خون، اشکِ روان دیده‌ای در سفر کوفه و شام بلا گریۀ طفلان و زنان دیده‌ای در وسط مجلس نامحرمان طعنه به حورانِ جنان دیده‌ای عالِمِ علمِ ازلی باقری زاده‌ی زهرا و علی باقری ✍ .
. ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمـدی از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد میلاد چار حجت حق را خبر دهد آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است میـلاد پنجمیـن ولـی‌اللهِ ‌اکبـر است کز چار بحـرِ نور، فروزنده‌گوهر است نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست ذکر ملک همه صلوات و درود اوست ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است مولای من محمّـدِ آل محمّـد است گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است بـر خلـق سایـه کرمش مستدام باد از شخص احمدش صلوات و سلام باد جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش دانشــوران دهــر، همـه بنــده درش جاری ز لعـل لب همه‌جا درّ و گوهرش بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش در قدر و در مقام، حسین است این پسر سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر در علم و در قیام، حسین است این پسر آیینـــه امـــام حسین است ایـن پسر بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست گاهی به عرش زمزمه حکمتش به گوش گاهی به باغ، بیل کشاورزی‌اش به دوش گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش دریا ز چشمـه دهنش موج می‌زند آیات وحی در سخنش موج می‌زند ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم مهر تو جان جان صلات و صیام من پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است من کیستم که خاک سرای شما شوم؟ لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم لال است در ثنای تو مـولا زبان من تو وصف خود بگوی ولی با زبان من وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل ای بر تو از خدا و رسولش سـلام‌ها اهــل کــلام را ز کـلامت کـلام‌ها بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»‌ها در پنجــه تـو از همه دل‌ها زمام‌ها توحید زنده از نفس صبح و شام تو اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو فـردوس گشتـه خـاک‌نشینِ بقیـع تـو «میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده مشمول بذل و لطف و عطای شما شده استاد حاج .
. تو از جنسِ خراسانی سراپا رأفتی هادی علی نام و مرامی تو سراپا غیرتی هادی به کوریِ تمامِ دشمنانِ فتنه‌گر آقا سراپا نورِ ایمانی سراپا عزّتی هادی ✍ .
. شکرِخدا گدایِ   تواَم  أَیُّهاَالعزیز مسکینِ سامرایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز هر کس به پایِ عشقِ کسی مانده است و من تا پایِ جان به پایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز والیِ مطلقِ علوی  أَیُّهاَالنّقی دلبسته بر ولایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز عمری نشسته‌ام سرِ این سفره‌یِ کرم جیره‌خورِ عطایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز حاتم گدایِ دائمیِ خوانِ رأفتَت مدیونِ این سخایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز چشم انتظارِ روزِ ظهورِ حقایقم بی‌تابِ دلربایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز ✍ .