eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
282 عکس
179 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
در دلش درد بی دوا عمه  در گلو بغض بی صدا عمه که رسیده به کربلا عمه  همه سرها به زیر تا  عمه می گذارد قدم کجا زینب پرده از محملش که بگشاید صف به صف از فرشته می آید همه چشم انتظار، او باید  آید اینجا جلوس فرماید پشت پرده پر از دعا عمه اکبر عطر و گلاب می گیرد  بچه را از رباب می گیرد رونق از آفتاب می گیرد  تا عمو جان رکاب می گیرد هست در اوج کبریا عمه حال اینجا کلافه اش کرده است  چند معجر اضافه آورده است در دل خویش روضه پرورده است  جگرش خون و سینه پر درد است جگرش بر نینوا عمه چنگ زد دامن برادر را   بوسه ای زد دوباره حنجر را و نشان داد سمت دیگر را   نخلها را نه،حجم شکر را ناله می زد ز کربلا عمه همه جا تیر هست و شمشیر است  قمزه هست و صدای تکبیر است چقدر آنطرف کمانگیر است   تو بگو آن سه شعبه هم تیر است گفت از جمع عمه ها عمه وای بر من رباب رفت از حال   وای بر من از اینهمه اطفال وای از آن جماعت خوشحال   وای از تلٍّ و وای از گودال همه بر سر زدند با عمه زخم آورده بر جگر بزند برعلمدارمان نظر بزند با لب تیغ با تبر بزند  سنگ آورده بیشتر بزند بی تو افتاده در قفا عمه بر سرت بی حساب می ریزند  بی حساب و کتاب میریزند پیش چشم تو آب می ریزند   سرِ طفلِ رباب می ریزند غرق در نوحه و نوا عمه سر گودال گیر می افتی بعد از آن به زیر می افتی دست پیر و صغیر می افتی نخ نما چون حصیر می افتی چه کند پای بوریا عمه بعد از تو به غیر شامی نیست  خواهرت هست جز حرامی نیست بسته گفتم که احترامی نیست آتش افتاده و خیامی نیست چادرش زیر دست و پا عمه
رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم این سفر بار گران است بیا برگردیم صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود خواهرت دل نگران است بیا برگردیم چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم صحبت از دیده ی دریایی عباس شده تیرها بین کمان است بیا برگردیم ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده رنگ این خاک همان است بیا برگردیم یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ لشگری چشم چران است بیا برگردیم
آتشی بین نینوا آمد آه زینب به کربلا آمد به بلاجویی بلا آمد آه زینب به کربلا آمد بار دیگر هلال غم آمد سوز اشعار محتشم آمد خاکِ عالم که بر سرم آمد ناله ی مادر از حرم آمد آه زینب به کربلا آمد غرق خون اشکهای آدم شد  کمر نوح یک شبه خم شد گیسوان رسول درهم شد نوبت روضه ی محرم شد آه زینب به کربلا آمد روی این خاک جبرئیل افتاد آمد و بر زمین خلیل افتاد از نفس بانگِ الرحیل افتاد   حرف اتراق بین ایل افتاد آه زینب به کربلا آمد انبیا صف به صف در استقبال    می رسد کاروانی از آمال نوجوانان،مخدرات،اطفال   به کنار عمو همه خوشحال آه زینب به کربلا آمد جبرئیل است و رو پر ناقه   کعبه ای هست و پشتِ سر ناقه قبله را می برد مگر ناقه   آسمانی نشسته بر ناقه آه زینب به کربلا آمد
تا باد به موي سرت افتاد دلم ريخت تا اشك ز چشم ترت افتاد دلم ريخت امروز ميان تو و حُرّ ابن رياحي تا صحبتي از مادرت افتاد دلم ريخت اي آينه ي خواهر خود تا كه غبار ِ اين دشت به دور و برت افتاد دلم ريخت امروز كه يك مرتبه در موقع بازي بر روي زمين دخترت افتاد دلم ريخت درباره ي تنهايي و بي ياوري تو تا زمزمه در لشگرت افتاد دلم ريخت خورشيد من امروز كه اين سايه ي شوم ِ سرنيزه به روي سرت افتاد دلم ريخت
ذاکران گرانقدر! سلام علیکم برای دسترسی به اشعار و سبکهای شب سوم محرم ، هشتکهای را جستجو بفرمایید. التماس دعا
ازپی این کاروان از بس دویدم خسته ام نیست دیگر سوی دیدن در دو چشم بسته ام مرغ عشق آل طاهایم که از سنگ بلا لانه کردم کنج ویران با پر بشکسته ام از حرم ماندم جدا و روی خاکم بنگرید راس بابایم به دامن گنبد و گلدسته ام یاد دارم می پریدم روی بام دوش ماه حال بر خاکم نشانده بالهای بسته ام بالش دست پدر کو ؟آنهمه شوکت کجاست ؟ که اینچنین در جمع جلادان به خون بنشسته ام این قد خم روی نیلی داغ باغ لاله است و رنه در گلزار هستی غنچه ای نو رسته ام خیز بابا تا رویم از این خرابه جان تو ازپی این کاروان از بس دویده ام خسته ام
سیدی یا ارباب وای اگر دل نشود تنگ برایت ارباب نکنم ازجگر خسته صدایت ارباب کشته ی اشک بیا چشم مرا دریا کن هرچه دریاست بریزیم به پایت ارباب تو توانی همه راعبد خداوند کنی که تویی سرور سالار هدایت ارباب کربلا ارض بهشت است تو سلطان بهشت تو دعا کن بکِشم پربه هوایت ارباب قرب درگاه خدا در گرو روضه ی توست که مقرب شود عاشق ز ولایت ارباب گریه ی روضه ی تو روزی هرکس نشود ناله و زمزمه محتاج دعایت ارباب سیل باید رود از هر مژه درروضه ی تو خون دل از چه نریزیم برایت ارباب اشک آن است که هرصبح و مسا می ریزد جان فدایت که تویی خون خدایت ارباب با لثارات که مهدی زحرم می گوید تازه آن روز شود روز ولایت ارباب
اَبَا... مرا “خولی” به قصد کُشت میزد/ این “حرمله” بر صورتم با مُشت میزد/ یک بار بین دو حرامی گیر کردم… /  “زجر” از جلو میزد “سنان” از پُشت میزد…/ از بس لگد زد “شمر” پهلویم شکسته…/ از ضرب سنگین کنج ابرویم شکسته/ از دست سنگین دستها دستم کبود است/ مُشت عدو سنگین تر از ضرب عمود است/ بابا اگر کرده وَرَم زیرِ دو چشمم/ این یادگارِ مَردُم آل یهود است/  بابا هر آنکس که رسید از رَه مرا زد…/ از پشت من را یک یهودی بی هوا زد / آیینه ی لبهای خندانم شکسته/ خیلی دلِ زار و پریشانم شکسته/ پهلو شکسته,پا شکسته,سر شکسته/ مانند دندان تو دندانم شکسته/  بر صورتم جای ردِ انگشت افتاد…/ دندان شیری اَم به ضرب مُشت افتاد/ مانند زهرا مادرت قامت کمانم/ در سومین سالِ بهارم در خزانم/ دختر لطیف و استخوانش هم لطیف است/ له شد به زیر دست و پاها استخوانم/ قهر است گویا با لبانم خنده هایم…/ از بس کُتَک خوردم شکسته دنده هایم/
خسته ام از این و آن بابا بفریادم برس طعنه و زخم زبان بابا بفریادم برس خسته ام از سیلی و ازضربه ی دست و لگد تار گشته ديدگان بابا بفریادم برس دست و پایم بسته شد آیا خبر داری پدر درد،دارد ریسمان بابا بفریادم برس هرچه گفتم زجر را محکم نزن مویم نکش میزد او هم بی امان بابا بفریادم برس مثل زهرا مادرت رویم کبود و نیلی است اشک چشمانم روان بابا بفریادم برس هرکه دیده رنج من گوید رقیه (س) رفتنی ست خسته ام ازشامیان بابا بفریادم برس
هیچ کس در شام با دردانه ات همدم نشد هیچ کس جز عمه زینب همدم دردم نشد حرف های عمه مرهم بود بر زخمم، ولی هیچ کس بر زخم های عمه ام مرهم نشد الأمان از کوفه و از شام، از غربت، پدر! طاقت ما کم شد اما سنگ باران کم نشد قد من کوتاه بود و نیزه ها خیلی بلند خواستم بر زخم هایت بوسه بگذارم، نشد
نمیشه باورم (حاج محمود کریمی) نمیشه باورم سرت رو زانومه خورشید عمر من بابا دیگه لب بومه کجابودی بابا چرا، نیومدی پیشم مگه... نگفتی که بدون تو ، دو روزه پیر میشم ****** رقیه تو ببین خرابه نشینه میخوام ببینمت ولی چشام نمیبینه چی اومده سرت، که این همه خونی شده مگه کجابودی که صورت تودیدنی شده ****** حالا که اومدی یه کم پیشم بمون تو رو قسم میدم بابا به جون عمه مون عمه اگه نبود الآن،رقیه ات ام نبود بابا حکایتی شده دیگه این صورت کبود ****** بذار منم بگم از این کبودیها چی کشیدم توی محله یهودیها هی منو میکشید، رو خاک دشمن پست بد تا من میومدم بگم بابا منو کتک میزد شاعر محمد زنجانی