eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.2هزار دنبال‌کننده
289 عکس
180 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
ناسپاسی ست اگر مایه ی عارش باشیم بی تفاوت به غم ایل و تبارش باشیم اُف به دنیا که نشد آینه دارش باشیم ((با کدام آبرویی روز شمارش باشیم)) ((عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم)) هر کسی رابطه با عالم بالا دارد دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد ((کاروان سحـرش مال هـمـه،جـا دارد)) ((تا که جا هست،چرا گرد و غبارش باشیم؟)) درد اینجاست که از بس دل ما بی درد است یازده قرن گذشته ست و بیابان گرد است این همه غم چه به روز دل او آورده ست؟ ((سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است)) ((آن قَدَر مَرد نبودیم که یارش باشیم)) سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد ((سال ها در پی كار دل ما راه افـتاد)) ((یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم)) گیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد فرصتی در پی جبران خساراتی داد موقع گریه به ما حال مناجاتی داد ((گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقاتی داد)) ((مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم)) چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش! همه گویند که ((عشق است صفای قدمش)) می نویسیم پس از سجده به جای قدمش ((ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش)) ((حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟)) سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید مژده ی وصلِ مرا با گُلِ زهرا بدهید گرچه امروز به ما وعده ی فردا بدهید ((اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـدهید)) ((به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم)) تضمینی از غزل مهدوی استاد علی اکبر لطیفیان ابیات داخل پرانتز برای جناب است.
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد با جلوه ی سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد
تبریک که ماهِ صلوات است این ماه میلادِ سفینه ی نجات است این ماه یعنی که ، از مقدمِ گلهای بهشت لبریز زِ خیر وُ برکات است این ماه!
قسم به سوره ی "والفجر" یار می آید سپیده دم پس از این شام تار می آید زغال ، روی سیاهش سیاه تر شده است خزان گذشته و کم کم بهار می آید زبور ، شاهد ما شد "لقد کتبنا ... "را بخوان که وارث این روزگار می آید نوشته است که مستضعفین به پاخیزید ز مشتهای گره کرده کار می آید غباری از پس هر حادثه پدیدار است اگر غلط نکنم آن سوار می آید اَلا به ذکر کسی که به نامش آرامش به سینه های شده بی قرار می آید قسم به واژه ی "خیرلکم" علی خواهان "بقیه الله" با ذوالفقار می آید چه فرق مذهب و آئین ، هر آنکه منتظر است به شیوه ی علوی شیعه بار می آید چقدر خواندن "امن یجیب" اثر دارد که استجابت این اضطرار می آید زمان آمدنش وقت "مطلع الفجر" است و ناگهان به سر این انتظار می آید «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون‏» (انبیاء/105) «و ما در زبور- پس از تورات- نوشته‏ ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.»
ما را همه گفتند گرفتار نگاهت لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت احسنت بر این دولت بختی که نصیب است افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت بخشنده تر از این نشنیدیم، ندیدیم خوب است پذیرایی رفتار نگاهت آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی قربان کرم خانه ی ستار نگاهت بیچاره دل ما پرما چشم تر ما کرده همه را یکسره آواره نگاهت ما دیده براهیم در این نیمه شعبان دنبال نگاهیم در این نیمه شعبان در جلوه رویت اَرنی ریخته محبوب در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب رویت نبوی و علوی سیرتی اقا در تو تب مکّی مَدَنی ریخته محبوب آنقدر کریمانه شدی لحظه بخشش این دست کرم را حسنی ریخته محبوب پیغمبر نازی و بدنبال تو آنقدر مجنون اویس قرنی ریخته محبوب پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب در صبح و مسای تو حسین است شب و روز در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب خیر العمل هر شب ما نام حسین است پس نیمه شعبان شب بین الحرمین است گفتند که ما دردسری داشته باشیم در جاده ی تو در به دری داشته باشیم با چشم گنه کار نظر بر تو محال است باید همه چشم دگری داشته باشیم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ای کاش که ماهم هنری داشته باشیم خوب است سحر داشتن و چشم تر اما باید به کف خود تبری داشته باشیم آقا نکند نامه ی ما با خط کوفیست آقا نکند ک ضرری داشته باشيم گفتند شب جمعه حرم میروی ای کاش همراه تو یک شب سفری داشته باشیم از علقمه باید بنویسیم بیایی باید دهن نوحه گری داشته باشیم ای اهل حرم میر و علم دار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد برگرد و بخوان روضه ی آب آورى اش را برگرد و بخوان روضه ی بى ياورى اش را برگرد و بخوان روضه ی شرمندگى اش را شرم دل بي تاب على اصغرى اش را پشت سر افتادن او خيمه اى افتاد از خيمه گرفتند دم حيدرى اش را واي از دل زينب چه كند بعد علمدار محكم گره زد مقنعه و روسرى اش را با شمر سفر كردن او را چه بگوييم شرحى نبود اينهمه ناباورى اش را ديدى علم افتاد چه شد در ته گودال با زور درآورده شد انگشترى اش را زينب بدني ديد اگر پيرهنى ديد بردند زِ تن ارثيه ی مادرى اش را از بعد علمدار امان از دل زينب در كوچه و بازار امان از دل زينب http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
ای نور خداوند مبین در ظلمات وی آن که توئی آل علی را جلوات گفتم به دلم چه هدیه داری امشب گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات امروز ملک ز آسمان گل ریزد رضوان بهشت از جنان گل ریزد جبریل به شادی دل آل علی در مقدم صاحب الزمان گل ریزد یوسف ز تماشای تو دل باخته است جبریل زحُسنت عَلَم افراخته است نرگس چو نظر کرد به تو دید رخُت از بوسۀ عسکری گُل انداخته است
لطف خدا به اهل زمین بی‌کران شده دنیای پیر از قدم او جوان شده باید برای شعر سرودن کلیم بود وقتی خدا به عرش خودش مدح‌خوان شده خورشید ذره‌ایست ز نور خدایی‌اش تنها کمی ز وسعت او آسمان شده آمد همان کسی که دلیل رسالت است آمد کسی که وارث پیغمبران شده آمد دوباره یک گل خوشبوی فاطمی از شوق، اشک حضرت زهرا روان شده مریم به دور مادر او می‌کند طواف هاجر گدای هرشب این آستان شده امشب که باب رحمت حق سمت چشم اوست حتی مسیح معتکف جمکران شده امشب خدا برای زمین رهبر آفرید این بار دوم است خدا حیدر آفرید برده‌ست حسن روی تو از یوسفان قرار گیسو به شانه ریخته‌ای مثل آبشار اصلا به دام و دانه تو را احتیاج نیست با تیغ تیز ابروی خود می‌کنی شکار جاءالحق است ذکر لب اهل آسمان بر بازوان حیدری‌ات حک شد این شعار حق با علیست؛ دشمن او عین باطل است می‌آید آن زمان که شود کفر تار و مار مثل علی به معرکه تا میزنی قدم از دست ذوالفقار تو لایمکن الفرار مولا بیا که سخت شده زندگی ما مولا بیا، تمام شود فصل انتظار اسمش نه زندگی‌ست، که آهسته مردن است این روزها که میگذرد مثل شام تار جنگ و فساد، قتل و گناه و گرسنگی دنیای بی تو چیست به‌جز ظلم بی‌شمارهی دریا نمی‌شود هرکس که روی ماه تو را دید، شد خموش این راز سر به مهر که افشا نمی‌شود اصلا دلیل خلقت عالم وجود توست دنیای بی‌امام که دنیا نمی‌شود شکر خدا که سمت تو افتاد راه ما بهتر از این مسیر که پیدا نمی‌شود یوسف زیاد دیده به خود این جهان، ولی هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود باید تو را قسم بدهم جان مادرت بی‌نام فاطمه گرهی وا نمی‌شود آقا بیا به‌خاطر زهرا ظهور کن این قلبهای شب‌زده را غرق نور کن  ای منتهای خواهش سجاده‌های ما آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟! این هفته هم براق تو را زین نکرده اند یعنی اثر نداشت دوباره دعای ما اصلا عجیب نیست جوابی نمی‌رسد از روی عادت است همه‌ی ندبه‌های ما ما با زبانمان همگی درپی توییم دنبال غیر توست ولی قلبهای ما تو در میان مایی و ما از تو غافلیم بیمار معصیت شده این چشمهای ما تاثیر آن غربت و تنهایی شماست دلگیر می‌شوند اگر جمعه‌های ما امشب که رزق و روزی ما می‌خورد رقم آقا نیفتد از قلمت کربلای ما مولا تمام آرزوی ما شهادت است برگرد تا که سرخ شود این ردای ما روی مرام و غیرت ما هم حساب کن از ما مدافعان حرم انتخاب کن
ای قبله ی نمازگزاران آسمان ای خلق عالم به سر سفره ات مهمان هجر تو کرده قامت اسلام را کمان الغوث یابن فاطمه الغوث الامان ((عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان) ای روح دین حقیقت ایمان بیا بیا ای جان جان و مصلح کل جهان بیا تنها امید عترت و قرآن بیا بیا خورشید تا به کی در پس ابرها نهان (عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان)
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که به نیزه زدند نامردان لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند امشب نمک به سفره ی دنیا گذاشتند امشب به روی دامن نرجس از آسمان ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند امشب به خانه ی حسن عسکری برو چون راه را برای همه وا گذاشتند از بس که آمدند پی دستبوسی اش از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند! یوسف ببین که آخر صف ایستاده است او را برای نوبت فردا گذاشتند لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند امشب پدر به خال پسر بوسه می زند کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است از یک طرف شبیه علی با عطوفت است از یک طرف چو مادر سادات غرق نور از یک طرف شبیه حسن با صلابت است با این همه صفات جمال و جلالی اش درسی که از حسین گرفته شجاعت است چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است مثل علی اکبر ارباب قد رشید مانند عمه زینب خود با ابهت است دست توسل همه انبیا به اوست از بس که کار دست کریمش کرامت است طاووس جنت آمده زیباتر از همه آقای آسمانی و آقاتر از همه او می رسد که عدل علی را به پا کند درد طبیب های جهان را دوا کند او می رسد که تربت مادر عیان شود بعد از مدینه روی به کرببلا کند دارم به روز آمدنش فکر می کنم وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان تا این که در نماز به او اقتدا کند بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است با صوت حیدری همه مان را صدا کند ای کاش روز آمدنش بین آن همه ما را خودش برای سپاهش سوا کند چون صاحب صفات جلالی حیدر است او لایق عماعه ی سبز پیمبر است آقای من تمامی جان ها به دست توست رمز عروج عالم بالا به دست توست ای وارث تمام ذوات مقدسه باران و رود و چشمه و دریا به دست توست ما غصه ی بهشت خدا را نمی خوریم وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست پرونده ی قبولی ما را رقم بزن مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسکری روز ظهور پرچم سقا به دست توست تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست چون انتقام حضرت زهرا به دست توست تو می رسی و ارض و سما می شود بلند در زیر پات عرش خدا می شود بلند ماندم چگونه نام شما را صدا کنم ماندم چگونه روی به سوی شما کنم چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای تا این که در نماز برایت دعا کنم کارم بدون تو همه دم معصیت شده من در گناه هم نشد از تو حیا کنم شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم شرمنده ام به جای دعای سلامتی روزی هزار بار به قلبت جفا کنم با حال معصیت به خدا می شود مگر شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش...
حضرت علمدار ع به این امید بخوابم تمام شب ها را که شب کنم به کنار تو صبح فردا را برای آن که ندیده است ، آن که دید تو را چگونه شرح دهد لذت تماشا را؟ چگونه عاشق تو منکر محبت توست؟ که زردرویی او بسته راه حاشا را چگونه چشم به لبخند اهل دنیا داشت کسی که دید شکرخنده های زیبا را؟ چقدر اشک بریزم که بوسه ای بزنم به هر کجا که نهاده است مرکبت پا را؟ به شوق توست چنین موج می زند چشمم به ساحلت بنشان های و هوی دریا را به زیر سایۀ تو هر کسی که رفت ، نخواست به اختیار خودش سایه های طوبا را تمام آن چه که دارم تصدق نجوا به دست صبر بده گوش ناشکیبا را جماعتی که در آن نیستی تراویح است امام نیست برازنده این فرادا را دگر چگونه بگویم که دوستت دارم؟ رها نمی کنم این جملۀ گوارا را ** نه چشم من که دو چشم سکینه منتظر است بیا به خیمه رسان آبروی سقا را