🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
#اگر_امام_خمینی_نبود #امام_امت #امام_خمینی
#اگر_امام_خمینی_نبود
ترجمه و تفسیرِ آیات مربوط به بنی اسرائیل جرم بود
#اگر_امام_خمینی_نبود
کوچه هامون به اسم شهدا نبود
#اگر_امام_خمینی_نبود
ایران اندازه تهران یا حتی کوچکتر بود
#اگر_امام_خمینی_نبود
امروز با بلوچ و خوزستان هموطن نبودم
#اگر_امام_خمینی_نبود
محرم، رمضان، غدیر، قربان نداشتیم
#اگر_امام_خمینی_نبود
فرهنگ شهید و شهادت نداشتیم
#اگر_امام_خمینی_نبود
فرهنگ مقاومت و ایثار نداشتیم
#اگر_امام_خمینی_نبود
عزت و حرمت بینهایت نصیب بانوان ما نمیشد
#اگر_امام_خمینی_نبود
پیشرفت پزشکی و هنری نداشتیم
#اگر_امام_خمینی_نبود
در صنعت موشک و ماهواره بر نظامی حرفی نداشتیم
✅شادی ارواح طیبه شهدا
و
بت شکن تاریخ روحالله الموسوی الخمینی نفری ۲ صلوات...
#امام_خمینی #امام_امت #فرزند_ایران
التماس دعا
یاعلی
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۵۵ و ۱۵۶
_حاج آقا شما چرا اینجایین؟
زبانش از ذکر می ایستد.و میگوید:
🕊_شما میدونین #امام_خمینی چه کسی هستن؟
_یه چیزایی میدونم. فکر کنم از مخالفین سلطنت هستش و شعاراش رو از زبون مردم شنیدم.
لبخندی می زند.
🕊_احسنت... من رو به جرم #آزادی_بیان گرفتن.
_آزادی بیان... این روزا دیگه همچین چیزایی نیست. خیلیا رو واسه همین میگیرن.
🕊_درسته. من رو برای پخش #اعلامیه گرفتن.
به قیافه اش نمیخورد از این کارها بکند و از او می پرسم:
_چپی هستین یا راستی؟
لبانش به خنده از هم فاصله میگیرند
🕊_هیچ کدوم. من #اسلامیام!
_اسلام؟
تمام شک و شبهه هایی که به ذهنم سرازیر شده به یک باره جلوی چشمم رژه می رود.
_من خیلی چیزا در مورد اسلام شنیدم حاج آقا! اما بنظر من اسلام تناقضه.شما با این همه هوش و زکاوت چطور قاطی همچین دینی شدین؟
همانطور که انگشت میان بند بند انگشتانش میچرخاند، میگوید:
🕊_مطمئنید خیلی چیزها شنیدین؟شاید هم خیلی چیزها رو بهتون #نگفتن.
_مثلا چی؟
🕊_همین تناقضی که عرض می کنید.چطور به سمع تون رسوندن؟
تفکرات در سرم را به زبان میآورم.
_شنیدم اسلام گفته در مقابل ظلم با تمام توان بایستین اما از یه طرف خیلی کارها رو میزنه کنار.مثلا چرا شما مسلحانه مبارزه نمیکنین؟ اصلا دوران عوض شده، این همه تو خیابون داد زدن چی شد؟
🕊_درست شنیدین این حرف از قرآنه آیه ۶۰ سوره انفال.."و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة..." اما منظور این آیه اون وسیله ای است که #قرآن تاییدش میکنه. مسلح بودن و عقب نماندن از جهان رو #اسلام توصیه می کنه و ما تا حتی که #لازم باشه استفاده میکنیم اما از یه جایی به بعد ممکن نیست. آزادی #زوری که نمیشه!شاید مردم این آزادی رو نخوان. #نمیشه تموم مردم رو تجهیز کرد پس بنابراین از روشی باید استفاده کرد که هم #قویتر باشه و هم #عمومیتر. کی گفته #راهپیماییها تاثیر نداره؟ کمِ کمش باعث شده مردم #آگاهتر بشن نسبت به مملکتشون اگر قرار بود همه توی خونه تیمی زندانی میشدن چطور پیام آزادی رو به مردم میرسوندن؟ راهپیمایی ها باعث شده حکومت بفهمه #دورهی_بزن_در_رو تموم شده! همین چند وقت اخیر از ترس #مردم اعدامیها رو کم کردن.بعد هم از یک جایی همین #اسلام که معتقد به عقب نماندن از دنیای روز هستش یک سری چیزهای تازه رو نفی میکنه. آزادی به #هرقیمتی رو ما #نمیخوایم.آزادی به قیمت مارکسیسم و کمونیست به درد جامعه ای اکثراً مسلمان هستن #نمیخوره! آزادی تنها آزادی مالی نیست آزادی باید علاوه بر امور #دنیوی، انسان رو از قید و بندها دربیاره و به #کمال برسونه.آزادی اینه! شما نمیتونین از روش غربیها علیه غربیها استفاده کنین. مارکسیسم، ☆✍سکولاریسم۱ و لیبرالیسم۲☆ از یک ریشه هستن.
حرفهایش که به پایان میرسد جوابی برای گفتن ندارم.انگار تمام چیزهایی که یاد گرفته ام از حافظهام پاک شده.ذهنم را درگیر این حرفها نمیکنم چون در آموزشها گفتند اگر در چنین مسائلی کم آوردید حتما عیب از دانش شماست که کم است پس ذهنتان را درگیر حرفها نکنید.سعی دارم فکر نکنم اما حرفهایش همچون نسیمی روحبخش از بیخ افکارم عبور میکند.
با صدای مهیبی برمیخیزم.دو پاسبان دستهای پیرمرد را گرفتهاند و آن را به طرف خود میکشانند.پیرمرد با آرامشی خاص که گویی به مهمانی دعوت شده راه میرود. #روح_بزرگ این مرد در چشمانم خودنمایی میکند.خودم را در برابر او خار و کوچک میبینم. انگار او چیزهایی دارد که من ندارم.در افکارم به دنبال نشانی از پیمان میگردم.دوباره صدای هیاهو به گوش میرسد.بغضشان را به شلاقی تبدیل میکنند و به در و دیوار سلولها فرو مینشانند. با متوقف شدن قدمها متوجه میشوم بله! انگار نوبت من شده.خود را آماده میکنم و با باز شدن در پاسبان میگوید:
_بیا بیرون.
افرادی با چشمبند خارج اتاقهایی به صفهای کوتاه ایستادند.گویا برای شکنجه شدن به انتظار هستند...افرادی را هم از نرده آویزان کرده و به نظر جانی در بدنشان نیست.از این همه شقاوت میخواهم عق بزنم.پاسبان هم تا میبیند کند راه میروم با لگدی به جلو پرتم میکند. مرا به داخل میبرد.یک اتاق کوچک که حاوی میز و دو صندلی.کسی جز همان مردی که چند ساعت پیش با من حرف زد در اتاق نیست.بوی سیگار از در و دیوار اتاقش بالا میرود.با نگاهی خبیث مرا وارسی میکند و میگوید:
_خب چیزی یادت نیومد؟
_____________
✍رونوشت؛
۱. دنیاگرایی یا جدااِنگاری دین از سیاست، عقیدهای است مبنی بر جدایی نهادهای حکومتی و کسانی که بر مسند دولت مینشینند،از نهادهای مذهبی و مقامهای مذهبی است.
۲. نوعی سیاست دنیاطلبانه که محور آن خواستهها و تمایلات انسانی و دوری از هرگونه قداست و معونیت است.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۹۵ و ۱۹۶
صورت زن مثل گوجه به قرمزی میزند:
_تازه بہ دوران رسیده ها! هر چی سازمان میکشہ از دست همین عُقدهای هاست!تف... تف بہ این همہ اعتماد... تف بہ همچین آدم پستی!
نمیدانم چقدر اما مطمئنم اینقدر از سازمان کنده و برنامههاشان را بهم ریخته که این زن اینگونہ عصبی است.این بار قاعدهی شکار عوض شده! آن چند مردی که هستند هم حالشان مثل همان زن است، عصبی و مملو از خشمی گداخته!
سازمان #قبل از انقلاب بودجهی کمی داشت و کفاف بریز و بپاشهای بالاییها را بیشتر نمیداد. #بعد انقلاب زرنگ شدند تا همه چیز را #مردم و #بچهمذهبیها نگیرند. مصادرهها جای خود، تسخیر پادگانها و کش رفتن اسلحهها هم بہ جای خود، اکنون بہ دنبال #فروش عتیقههایی بودهاند که دست #اعیان و #اشراف بوده.#ثروت_ملی که آن سوی مرزها برایش لهله میزنند.گاه در صحبتهایشان طوری حرف میزنند که انگار #سند_انقلاب بنامشان است و #مردم و #امام_خمینی هیچکاره بودند! حال نباید از تقسیم غنائم جا بمانند. این غنیمتها هرچه میخواهد باشد! سمیرا با رفتنش همه را بہ شوک عمیقی انداخته است.تا سه صبح دور خانه میچرخند تا شاید چیزی دستگیرشان شود اما دریغ! سمیرا حساب همہ چیز را کرده بود. آنها هم دست از پا درازتر خانه را ترک میکنند. بعد هم پیمان و پری میروند. حامد صدایم میزند:
_آبجی رویا؟
برمیگردم سمتش.خجالت میکشد.
_امشب رو برید توی اتاق من توی هال هستم.
تشکر میکنم و به طرف اتاق میروم.از تیغهی خورشید معلوم است ساعت از هشت هم گذشته! مثل برق گرفتهها برمیخیزم.شال را روی سر مرتب میکنم و پیش از بیرون آمدن، حامد را صدا میزنم اما جوابی نمیشنوم.خیال میکنم خواب است اما وقتی وارد نشیمن میشوم. تشک و پتواش را تا و مرتب میبینم.انگار نیست.
چشمم بہ کاغذ روی تشک میخورد.کاغذ را برمیدارم.نوشته است:
" سلام خواهرم.رویا خانم... عذرمیخوام دیشب بد حرف زدم و شما رو ناراحت کردم. من اهل اینها #نیستم. از همان اول که #خدا رو کنار گذاشتن از #عاقبتشان ترسیدم. من نمیخوام کنارشان باشم. به زندگیای برمیگردم که بهش تعلق دارم.امیدوارم شما و شوهرتان هم بتونید خودتون رو #نجات بدید.از اینکه بیخبر رفتم مرا ببخشید. خداحافظتان... برادر کوچکتان حامد."
نامه را رها میکنم.بغض را خفه میکنم و با خود میگویم آفرین حامد! بهترین کار رو کردی! خانه خالی شده. ساک کوچکم را میبندم و قصد خانهی پیمان را میکنم.توی تاکسی مینشینم. راننده همانطور که به اخبار نیمروزی گوش میدهد فرمان را میچرخاند.نگاهم به عکس #آیتاللهخمینی که از آینه آویزان شده، گره میخورد. با #صلابت که چهرهای #جدی و #مصمم را قاب گرفته.چشماشان رنگ #مهر و #صداقت، #شجاعت و #سرسختی بہ هم تنیده شده. با عمامهی مشکی دور سرشان بدجور به دل مینشینند.مثل کوهی که همهی ایران بہ ایشان تکیه کرده است.جلوی در که میایستد کرایه را میدهم و پیاده میشوم.زنگ را فشار میدهم. وارد میشوم. پیمان با دیدن من تعجب میکند:
_تو اینجا چیکار میکنی؟
_اون خونه دیگه خالی شده، من دیگه مافوقی ندارم.گفتم بیام اینجا.
_باید با مرکز تماس بگیرم.
و عصر وقتی پیمان خبر میآورد که مرکز قبول کرده خوشحال میشوم! وضعیت نسبتاً خوبی بر جامعه حاکم است.دولت موقت توسط مهدی بازرگان ادارهی امور را بہ دست دارد. #زمستان۵۷ با خود گرمای #آزادی را آورد. خاطرهی شیرینش برف بازی در کوچهها و درست کردن آدمبرفی نبود...بازگشت #امام و ملت بہ آغوش آزادی از جنس #اسلامیاش بهترین قابی شد که بر دیوارها قرار گرفت.بهار قبل از رسیدن نوروز همه جا را از وجودش پر کرده.درست سال پیش همین موقعها بود که تنها شدم.آن روزها حتی خیال این روزها از ذهنم عبور نمیکرد! دو لیوان چای را روی سینی گذاشته و به اتاق میبرم. چشم پیمان به کاسهی خون میماند.
با دیدن من بلند میشود.کش و قوسی به خودش میدهد.
_چاییت رو بخور!
از دیشب در حال درست کردن یک شنود ریز است.یعقوب که بیشتر سر رشتهی این کارها را دارد موقتاً با همسرش به جای دیگری منتقل شده اند.چایش را سر میکشد.کمی حالش بهتر میشود و دوباره دست بہ کار میبرد.
_نمیخواد ادامه بدی!با این چشما اگه ادامه بده حتما موفق نمیشی.بزار با حوصله وقتی که حالت بهتر بود ادامه شو درست کن. باشه؟
نامردی میکند و برجکم را نشانه میگیرد.
_نه! باید تا عصر تحویلش بدم
ناراحت از اتاق بیرون میروم. تصمیم میگیرم به دیدن پری بروم. جوراب بلند و کلفت به همراه دامنی بلند میپوشم. جلوی آینه میایستم با روسری ور میروم تا کامل موهایم را بپوشانم. آدرس چایخانه را دارم. بعد از خداحافظی به راه میافتم. چایخانه در فروشگاههای مصادرهای بود.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۵۹ و ۲۶۰
پوزخندی نثارم میکند.
_الان کی اونو نمیشناسه؟یه دنیا پشتشن. ما حقمون رو پس میگیریم.
_پیمان هنوزم حق حق میکنی؟
_معلومه!
_بعد از اون همه کشتو کشتار؟بعد از کمک به کوملهها و تجزیهطلبا؟واقعا فکر میکنی هنوز حقے داری؟ شما بدهکار این ملتم هستین..
با مشت سخن دهانم را میبندد.
_رویا ازین حرفا نزن. هیچوقت!تو دلت نگهدار و نگو!
_چرا؟ من چیزی که بهش #باور دارم رو میگم.میخوام خودمو از صف شما جدا کنم.
_برای جونت. هیچ چیز ارزش جون آدمو نداره..منی که میبینی تا الان زندهام بخاطر اینکه جونمو نگه داشتم مثل رجوی!با اینکه با خیلی کاراش موافق نیستم ولی خب فعلا دور، دور اونه.دور، دورِ آدمای زبون بازه. وگرنه یه مبارز باید صف اول باشه!
از بیارادگی پیمان خوشم نمیآید.بنظرم خیلی چیزها درجهان هستند که ارزششان از جان مادی انسان بیشتر است.اگر همه اینطور فکر کنند که حب #وطن نبود! روزبهروز بر تعداد اعضا اضافه میشود. هرکسی یکطور خودش را به عراق رسانده.
انگار مے خواهند آخرین تیر ترکششان را بزنند و به کسو ناکس رو بیاندازند.دست در کاسهی #انگلیس و #آمریکا فرو بردهاند.انگلیس و آمریکایی که از خیلی وقت پیش کمر به نابودی این کشور بسته بودند.از قحطی و کودتاها...تا جدایی سرزمینهای مختلف از دامان میهن. سازمان به اسم ریشهکن کردن فقر در خانههای تنگ و تاریک سر میکردند اما به فکر همه چیز بودند به جز فقر.! عطش قدرت هر بینایی را کور میکند و اکنون این حس با مکیدن خون مردم سیراب نشده و میخواهند ننگ همکاری با دشمن بعثی را به پیشانی بزند. این همان سازمانیست که سپاه را خائن معرفی میکرد حال رجوی در کنار صدام عکس یادگاری میاندازد.در فکر فرو میروم.سازمان بدنبال حق نبود! بہ دنبال آزادی نبود! تنها بدنبال حکومت استبدادی دیگر بر مردم بود. حال با چه و چه همدستانی مهم نبود.تنها یک انسان با #روح_بلند میتواند این چنین جوانانی را شیدا کند و عاشقانه برایش لباس رزم بپوشند.تنها #امام_خمینی ست که میتواند مرهم بگذارد بر جراحت چندین و چند سالهی استکبار.
استان دیالمه شد مقرّی برای رفت و آمد این سازمان ضدبشریت.باز آموزشهای نظامی. پیمان مرا به اجبار در کلاسهای عقیدتی مینشاند. تا تغییر کنم اما تنها یک آیه از قرآن تمام حرفهایشان را برایم باطل میکرد.بارها لطف خدا را به وضوح میدیدم که چطور در قلب کفر و نفاق مرا محفوظ میساخت. شبها از فرط خستگی در اتاقهای پرخاک سر میکردم و روزها نظافت و کلاس. اجازهی ورود به خیلی از قسمتها را نداشتم. بیشتر در آشپزخانه بودم. بارها و بارها مادرانی را میدیدم که سرکلاسها تحقیر و توهین میشدند فقط بخاطر چہ؟ بخاطر محبت به فرزند یا شوهر!
روزگار سختی بود...رنج اسارت یک سو و شکنجه شدن بااتفاقات هرروز سوی دیگر!
پیمان را هم کم و بیش میدیدم.میگفتند حکومت خمینی اختناق ایجاد کرده است.
راست میگفتند!حکومت خمینی اهل اختناق بود در برابر کسانیکه بیش از حق خود میخواستند از ملت و کشور کِش بروند.
در یکی از روزهای عذاب آور پادگان اشرف درحال نظافت دستشوییها بودم که چهرهای آشنا مرا جذب کرد.دستهایم را شستم و به طرفش رفتم.
_سَ...سلام.
با دیدنم در شوک فرو رفت و تنها مرا نگاه میکرد.
_تُ..تویی رویا؟فکر نمیکردم اینطور ببینمت.
_دنیا کوچیکه.من خیلی وقته دنیام عوض شده.سرنوشت بدجور ما رو به یه نقطه میکشونه.
ابرو بالا داد.
_پس پیمان راست میگفت بدجور مختو شستن.
_تو کجا اینجا کجا؟
_قصهی طولانی داره.
_حالا میخوای برو به کارت برس بعدا باهم حرف میزنیم.
او رفت بطرفی و من به طرف آشپزخانه رفتم.فقط یک نگاه #با_بصیرت میخواست تا چشم باز شود! مشخص بود ما یک #ابزار بودیم تا غربیها بر ما سوار شوند و از این #نفاق استفاده کنند.
✍☆" گاه اسرا را مجبور میکردند فحش و ناسزا بگویند به رژیم، گاه آمار اسرا و کشتگان ایران را زیاد بازگو میکردند. میدان را شبیهسازی میکردند با آتش زدن سطل آشغال و شعار تجمع میکردند. و بعد چند نفر مثل سپاهی وارد گود میشد و تیر میزدند.بعد هم این فیلمها را در رسانههای مختلف جهان میچرخاندند و از اختناق و استبداد حکومت اسلامی میگفتند! در صورت اینکه تمام اینها برنامهریزی شده بود!☆
به پایان تیرماه ۶۷ نزدیک میشدیم.خبرهای ضدونقیض زیادی شنیدهام از پیروزیهای پی در پی نیروهای ایرانی تا دست به دامان شدن عراق از سازمان بینالملل.به طرف آشپزخانه میروم بوی پیازداغ سرآشپز که به صورتم میخورد عُق میزنم! به دستشویی میروم.
__________
✍پینوشت؛
تمام این شیوههای پلید و کثیف واقعیت دارد و از گفتههای اعضای سازمان است که سالها در پادگان اشرف بودند.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲ ❁﷽❁
📚 #از_یاد_رفته_۱
🔰 #قسمت_سوم
🟣 چه کسی گفته باید از من تقلید کنند؟!
خاطره ای از حضرت #امام_خمینی رحمه الله علیه
✍ یکی از مسئولین تعریف میکرد: در خدمت حضرت امام بودیم، که یکی از دوستان گفت: چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت میکنند، بیرون نمیریزید؟ اینان که آدم های فاسقی اند!
ایشان فرمودند: چرا غیبت میکنید؟ از کجا فهمیدید اینها فاسقند؟
او گفت: اینان ریش خود را با تیغ میتراشند!
امام پرسیدند: از کجا میدانید ریش تراشیدن را حرام میدانند، تا اینها فاسق شوند؟!
گفت: شما فرمودهاید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آنها مقلد من هستند و از دیگری تقلید نمیکنند؟
مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید. من اصول دین نیستم، چه کسی گفته آنها باید از من تقلید کنند؟!
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۲۹۹ و ۳۰۰
_...از غصب سرزمین دیگران حمایت میکنه
نفی ظلم انرژی منفی نیست زیر چکمه ظلم ذلیلانه رفاه گدایی کردن و نفس کشیدن ته انرژی منفیه!
کلمه #حق انرژی منفی نیست
کینه و بغض به ظلم و ظالم هم مقدس ترین حسه و حال آدم رو بد نمیکنه
اونهایی که نسبت به ظلم و ظالم بغض دارن نسبت به مردم مهربان تر و دلسوز تر و دلرحم ترن
ما با آمریکا تقابل تمدنی داریم
مصاف خیر و شر
کفر و دین
ضرر و زیانشم واسه ظالم واضحه کم کمش رسواییه
اما اینکه چرا اومدم اینجا برای تحصیل، من برای کسب علم اومدم
پیامبر ما فرمودن
علم را بیاموز ولو در نزد کافر و مناف
ضمنا در ازای هزینه ای که دولت آمریکا برای آموزش من پرداخت میکنه دارم توی آزمایشگاهش خدمات ارائه میدم
خیالت راحت باشه اینا جایی نمیخوابن که زیرشون آب بره!
اما مبارزه ما محدود به این نیست این یه بیانه یه رسانه ست!
ما هرکاری لازم باشه انجام میدیم
ولی درنهایت کسی که فرعون رو غرق میکنه و استخوانهای نمرود رو میشکنه #خداست
ما #یقین داریم این حرکت پیروزه چون پشتوانه ش #حقیقته
ما بخاطر خدا؛
بخاطر ساختن اون فضای اجتماعی مد نظر خدا در تربیت و رفتار، حرکت کردیم و تغییر ایجاد کردیم
خدا هم طبق تعهدش قومی که عهد ببندن رو حمایت میکنه
ممکنه از نظر شما این اعتقاد تخیلی باشه ولی ما اثرش رو بارها و بارها دیدیم
صرفا همین حیات و حضور ما
با اینهمه مشکلاتی که برامون درست کردن، تحمیل جنگ، تحریم بی سابقه در کل تاریخ، شبکه نفوذ و....
یه معجزه عینیه که مردم دنیا میتونن به چشم ببینن
یک پنجم بلاهایی که سر ما آوردن آمریکا سر شوروی آورد و فروریخت
تازه ما که امکانات اونا رو هم نداشتیم
نمیدونم یعنی شما
اینجا خدا رو نمیبینید؟
توی خاورمیانه ای که بعد از انقلاب صنعتی همیشه مستعمره بوده ژاندارم امریکا در منطقه** یعنی پهلوی رو مردم ایران با هیچی؛
با دست خالی بیرون کردن و حکومت دینی پایه گذاشتن
مردمی که همگی در عرض بیست سال به اتفاق نظر در این حوزه رسیدن!
مردم یهویی این شجاعت روحی رو از کجا آوردن که یک چنین منطقه مهمی رو از کنترل قدرت های استعمارگر نوین بیرون کشیدن
و خودشون تصمیم گرفتن که چه سبک حکومت داری داشته باشن!
چجوری این اتحاد شکل گرفت؟
حول ولی
حول یک رهبر
همیشه در تشکیل تمدن کلیدی ترین مطلب داشتن یک نخ تسبیحه که امت حولش جمع بشن و جاگیری کنن
#امام_خمینی همون نخ تسبیح بود
که واقعا پدیده بود در علم و شجاعت
کسی اون زمان که ایشون قیام کرد به تشکیل حکومت فکر نمیکرد اصلا
اما خواست و شد
چون خواستنش برای خدا بود و خواست خدا بود!
حالا انقلاب شد ولی انقلاب یعنی دگرگونی
بهم ریختن راحت تر از نظم دادنه
همه چیز رو بهم ریختیم
و گفتیم این مدل کفرآمیز و ظالمانه رو نمیخوایم ولی حالا چینش دوباره با نظم درست خودش شاهکاره!
ما تجربه ای از حکومت داری نداشتیم
ما فقط میدونستیم این چیزی که الان هست اصلا خوب نیست*
اما از اینکه حالا چی بسازیم هیچ تجربه ای نداشتیم
همش لطف خدا بود
همین که انقلاب کردیم
و مردم به جمهوری اسلامی رای دادن و حکومت رسمی تشکیل شد همه جوره افتادن به جونمون با تحریک قومیت ها فرم دادن گروهک های مخالف، تحمیل جنگ...
هنوز نفهمیده بودیم چی به چیه تو کردستان و خوزستان تجزیه طلبا بلند شدن
اختلاف سیاسی بین گروه های ملی گرا و مارکسیست و مسلمان که تا دلت بخواد
تنش خارجی ام که دیگه هیچی
تو این اوضاع صدامم حمله کرد به ایرا
#هشت_سال فقط
درگیر جنگ بودیم با تحریمی که سیم خاردارم بهمون نمیدادن
حتی لباس غواصی هم بهمون نمیدادن چه برسه به اسلحه و مهمات
در عوض به صدام تا دلت بخواد از همه جا سلاح میفروختن
*فرانسه شوروی آلمان آمریکا بلژیک*
با این وجود در این جنگ تمامیت ارضی مون رو حفظ کردیم تمام مناطق اشغال شده رو پس گرفتیم
بعد از جنگ هم که تهاجم فرهنگی یه طرف؛
تمام رسانه های دنیا برای زدن جمهوری اسلامی و فرهنگش توافق دارن
از کافر و لاییک و رسانه ملکه و صدای آمریکا گرفته تا وهابیت و فرق ضاله و...
با این تنوع دیدگاه از زمین تا آسمون همه دارن علیه جمهوری اسلامی و اسلام شیعی میزنن
تحریم اقتصادی هم از یه طرف
پروژه نفوذ درون ساختاریشون هم یه طرف دیگه
گفتم که تو تربیت و تزریق نفوذی به تمدن مقابلشون ید طولایی دارن!
یعنی میخوام بگم
واقعا یه روز بی دغدغه بر این حکومت نگذشته تا امروز
که با این وجود همین دووم آوردن ما و امروز به لطف خدا تبدیل شدن به یه قطب قدرتمند سیاسی نظامی که حرف برای گفتن داره، بزرگترین معجزه قرنه
معجزه ای که خدا برای نشون دادن به بشر رقم زده
که ببینید...
اگر همه دنیا هم دشمنتون باشن ولی شما با من باشید میشه
ما هر مشکلی هم که داشته باشیم از ناتوانی و ایرادات خودمونه وگرنه خدا که....
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷❣🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❣ #نظرات_شما ☆ناشناس بمون https://abzarek.ir/service-p/msg/1752748 ☆نظ
🏴🏴🖤🏴🏴
🖤پیشاپیش سالروز رحلت امام عزیزمون بنیانگذار جمهوری اسلامی #امام_خمینی (رحمهالله علیه) تسلیت میگیم
🇮🇷 #نظرات_شما
☆ناشناس بمون
https://abzarek.ir/service-p/msg/1752748
☆نظرسنجی شرکت کن
https://EitaaBot.ir/poll/8e7vpx?eitaafly
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🏴🏴🖤🏴🏴 🖤پیشاپیش سالروز رحلت امام عزیزمون بنیانگذار جمهوری اسلامی #امام_خمینی (رحمهالله علیه) تسلیت
🏴🇮🇷🏴🏴🇮🇷🏴
💔رحلت امام عزیزمون بنیانگذار جمهوری اسلامی #امام_خمینی (رحمهالله علیه) تسلیت میگیم
🖤 #نظرات_شما
☆ناشناس بمون
https://abzarek.ir/service-p/msg/1752748
☆نظرسنجی شرکت کن
https://EitaaBot.ir/poll/8e7vpx?eitaafly
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #پاسخ_شبهه
📽حفظ #جمهوری_اسلامی حتی به قیمت جان #امام_زمان عجلاللهفرجه؟!
⁉️آیا مرحوم #امام_خمینی این حرف و زدهاند؟ منظورشان چه بوده است؟