فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ #داستانک
🎙استاد عاملی
💠 شهیدی که گرفتار آتش شد!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_نهم
نگاه متعجب ما به هم گره خورد و مادر با گفتن «حتماً آقا مجیده!» به عبدالله اشاره کرد تا در را باز کند. عبدالله از جا بلند شد و در را باز کرد. صدای آقای عادلی را به درستی نمیشنیدم و فقط صدای عبدالله میآمد که تشکر میکرد. نگاه پرسشگر من و مادر به انتظار آمدن عبدالله به سمت در مانده بود تا چند لحظه بعد که عبدالله با یک ظرف کوچک شیرینی در دست و صورتی گشاده بازگشت.
دیدن چهره خندان عبدالله، زبان مادر را گشود: «چه خبره؟» عبدالله ظرف بلورین شیرینی را مقابل ما روی فرش گذاشت و با خنده پاسخ داد: «هیچی، سلام علیک کرد، اینو داد دستم و گفت عیدتون مبارک!» که همزمان من و مادر پرسیدیم: «چه عیدی؟!!!» و او ادامه داد: «منم همینو ازش پرسیدم. بنده خدا خیلی جا خورد. نمیدونست ما سُنی هستیم. گفت تولد امام رضا (علیهالسلام)! منم دیدم خیلی تعجب کرده، گفتم ببخشید، ما اهل سنت هستیم، اطلاع نداشتم. تشکر کردم و اونم رفت.» مادر لبخندی زد و همچنانکه دستش را به سمت ظرف شیرینی میبُرد، برایش دعای خیر کرد: «ان شاء الله همیشه به شادی!» و با صلواتی که فرستاد، شیرینی را در دهانش گذاشت.
شاید احساس بهجتی که به همراه این ظرف شیرینی به جمع افسرده ما وارد شده بود، طعم تلخ بدخلقی پدر را از مذاق مادر بُرد که بلآخره چیزی به دهان گذاشت و شاید قدری از ضعف بدنش با طعم گرم این شیرینی گرفته شد که لبخندی زد و گفت: «دستش درد نکنه! چه شیرینی خوشمزهایه! ان شاء الله همیشه دلش شاد باشه!» کلام مادر که خبر از عبور آرام غم از دلش میداد، آنچنان خوشحالم کرد که خنده بر لبانم نشست. با دو انگشت یکی از شیرینیها را برداشته و در دهانم گذاشتم. حق با مادر بود؛ آنچنان حلاوتی داشت که گویی تا عمق جانم نفوذ کرد. عبدالله خندید و با لحنی لبریز شیطنت گفت: «این پسره میخواست یه جوری از خجالت غذاهایی که مامان براش میده دربیاد، ولی بدجوری حالش گرفته شد! وقتی گفتم ما سُنی هستیم، خیلی تعجب کرد. ولی من حسابی ازش تشکر کردم که ناراحت نشه.»
مادر جواب داد: «خوب کاری کردی مادر! دستش درد نکنه! حالا این شیرینی رو به فال نیک بگیرید!» و در مقابل نگاه منتظر من و عبدالله، ادامه داد: «دیگه اخمهاتون رو باز کنید. هر چی بود تموم شد. منم حالم خوبه.» سپس رو به من کرد و گفت: «الهه جان! پاشو سفره رو پهن کن، صبحونه بخوریم!» انگار حال و هوای خانه به کلی تغییر کرده بود که حس شیرین تعارفی همسایه، تلخی غم دلمان را شسته و حال خوشی با خودش آورده بود! ظرف کوچکی که نه خودش چندان شیک بود و نه شیرینیهایش آنچنان مجلسی، اما باید میپذیرفتم که زندگی به ظاهر سرد و بیروح این مرد شیعه غریبه توانسته بود امروز خانه ما را بار دیگر زنده کند!
#ادامه_دارد...
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
امروز را مهمان شما هستم...
🔆سرور جوانان اهل بهشت 🔆
🍃یا حسن بن علی ایها المجتبی
🍃یا حسین بن علی یا ابا عبدالله
🌈حِلمِ حَسنی و قیام حسینی با ظهور حضرت ولیعصر عج به اوج ثمر خود میرسد ...
🤲پس باهم دعا کنیم...
🔆اللهم عجل لولیک الفرج 🔆
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#دوشنبه_های_بهشتی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسابقه
کلیپ روز مادر
ارسالی یکی از شرکت کنندگان مسابقه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #دردانه
💠 پرسش و پاسخ؛
🍃استفاده فرزندان از گوشی، موبایل یا تبلت باید به چه صورت باشد؟
✍پاسخی کوتاه به این سوال:
🌀 آشنا نبودن با رسانهها درست نیست و از آنطرف گشت و گذارِ بیبرنامه در فضای این ابزار هم درست نیست.
✅ در اصل باید در این زمینه فرزندانمان را مدیریت کنیم - به معنای نظارت در کارها - که نقطه طلایی مدیریت فرزندان تا پانزده سالگی است.
🔸 مثلا مادری به بنده میگفتند:
در مهمانیهایی که گاها شرکت میکنیم فرزندان دیگر گوشی یا تبلت دارند و احساس میکنم که اعتماد به نفس فرزندم به دلیل نداشتن این وسیله کم میشود و یا احساس حقارت میکند!
🔹 پاسخ ما این است که گوشی خریداری بشود، ولی مالک آن والدین باشند و مدیریت کنند،
مثلا گوشی را به فرزند بدهید و بگویید 40 دقیقه بازی کن!
🔹 اگر مدیریت نشود مثل آن مادری میشوید که با گریه میگفت:
متوجه شدیم فرزندمان تصاویر و فیلمهای نامناسب میبیند و این در صورتی است که اگر مالکیتش برای خودش نبود، اجازه و همچنین بستر این کار را پیدا نمیکرد.
♦️ اینکه فرزند، خود، مالک گوشی و
#تبلت نباشد باعث مدیریتش میشود.
📚پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
#سواد_رسانه
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسابقه
تلاوت سوره فجر
ارسالی یکی از شرکنندگان مسابقه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#تلنگر
⁉️قبل از حضور در قیامت از خود بپرسیم :
حاسبوا قبل ان تحاسبوا
⁉️اگر ما دیپلم تربیت کنیم بدون ایمان و نماز، پس ذخیره قیامت ما چیست؟
مگر قرآن نمیفرماید:
وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم،
و (در انجام کار نیک) برای خود، از پیش بفرستید۰ یعنی باید کارهای شما برای آینده شما ذخیره باشد
.
⁉️چطور عمق اقیانوسها و قله کوهها را به نسل نو یاد میدهیم ولی نماز واحکام را بی توجهی می کنیم ۰
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
هدایت شده از ثامن خواهران ساری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🍁
🍁
❣️مقام معظم رهبری:
👌بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت. ۱۳۶۸/۱۱/۰۴
🔸🌹🔹
🎥 #کلیپ
✅ موضوع: سلاح نظامی می خریدیم اما اختیارش را نداشتیم ‼️
🌀 همه که دنبال ساخت سلاح نظامی از صفر تا صد نمی روند، بالاخره راه میانبری هم برای تامین تسلیحات نظامی وجود دارد تا علاوه بر دریافت پیشرفته ترین سلاح ها تضمین امنیتی هم دریافت کنید.
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#معیار #ثامن
#ایران_مقتدر
#دهه_فجر
#امام_خمینی
🔴 رهبرانقلاب: قضایای اخیر آمریکا تمام نشده و دنبالهدار است.
🔹 خود صاحبنظران برجسته سیاسی آمریکا میگویند نظام اجتماعی آمریکا از درون پوسیده است و برخی سخن از دوران پسا آمریکا به میان آوردهاند.
🔹 اگر شبیه قضایای اخیر آمریکا در هرنقطه دنیا بخصوص در کشورهایی که آمریکا با آنها مشکل دارد، رخ داده بود، آن را رها نمیکردند اما امپراطوری خبری در دست آنها است و تلاش دارند تا ماجرا را تمامشده نشان دهند درحالیکه قضیه تمام نشده و دنبالهدار است.
#ثامن
@asheghanvlaiat
#روزنگار ۲۰ بهمن ۱۳۵۷
🔸رویداد مهم این روز، درگیری شدید بین همافران و افراد گارد جاویدان بود.
و شرح این واقعه مهم.....
در اخبار ساعت هشت شب، گزارشی از تظاهرات طرفداران بختیار پخش شد.
همافران در سالن تلویزیون خوابگاه نیروی هوایی جمع شده و مشغول تماشای اخبار بودند. پس از اخبار، فیلمی از دوران اقامت امام(ره) در پاریس تا حرکت به سوی ایران و ورود به تهران... از شبکهی سراسری تلویزیون پخش شد. با دیدن نخستین تصاویر از این فیلم، فریاد «الله اکبر» همافران (که اولین گروه از ارتشیان که به انقلاب پیوستند بودند) در تمام پادگان پیچید.
این فریادها که با شعارهای گاه به گاه در حمایت از امام خمینی آمیخته شد، باعث خشم افسران و کارکنان ضداطلاعات نیروی هوایی شد.
اخطارهای تند آنان به همافران، سرانجام به درگیری و تیراندازی کشیده شد.
با شدت گرفتن تیراندازی در پادگان نیروی هوایی، فرمانداری نظامی کماندوهای گارد را به کمک افسران ضداطلاعات فرستاد. چرخبالهای گارد، این کماندوها را در محوطه پادگان پیاده کردند. همافران از هر سو محاصره شده بودند و با فریاد الله اکبر از مردم کمک می خواستند.
صدای تیراندازی و فریادهای کمکخواهی و تکبیر همافران، مردم خیابانهای اطراف میدان فوزیه (امام حسین (ع)) و میدان ژاله (شهدا) را به خیابانها کشاند.
یکی دو نفر از همافران، از پشت میله های محوطه با اصرار از مردم می خواستند که به آنها کمک کنند.
روحانی جوانی با بلندگو مردم را خبر کرده و آنها را به یاری همافران تشویق کرد.
همافران که خود را به انبار اسلحه رسانده بودند با شدت بیشتری با گاردی ها درگیر شدند، مردم با سنگ و چوب و چاقو موفق شدند حلقه گاردیها را بشکافند و همافران را از محاصره نجات دهند.
اما لوله مسلسلها به سوی مردم چرخید و این بار آنها هدف گلوله قرار گرفتند.
چند جوان سعی کردند با تیر و کمان و سنگ، نورافکنهای روی دیوارهای پادگان را بشکنند تا با تاریک شدن اطراف مردم کمتر در دید و تیررس قرار بگیرند و امکان بالا رفتن از نرده ها و داخل شدن به پادگان به وجود آید...
این زد و خورد تا صبح ادامه یافت و سرانجام در حالی که شصت و یک کشته و بیش از دویست مجروح بر جا مانده بود، همافران توانستند حلقه محاصره را بشکنند و گاردی ها را عقب بزنند.
این درحالی بود که بسیاری از مردم به تصور اینکه اقامتگاه امام(ره) مورد هجوم واقع شده، در اطراف مدرسه علوی و مدرسه رفاه اجتماع کرده و آماده مقابله با هر خطری بودند......
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روزنگار ۲۰ بهمن ۱۳۵۷
🔸 دیدارهای مردمی و مشاغل مختلف با امام خمینی همچنان ادامه دارد و امام در این دیدارها بیانات روشنگرانه دارند و مواضع انقلاب را مشخص میکنند.
🔸 مهندس مهدی بازرگان در دانشگاه تهران سخنرانی مهمی ایراد کرد که در آن، وظایف و سیاستهای دولت موقت را شرح داد و از بختیار و نیز ارتشیان خواست تا به ملت پیوسته و در برابر خواستهای مردم مقاومت نکنند.
🔸 طرفداران بختیار با تصویرهایی از حضرت علی(ع) و پیغمبر اکرم اسلام(ص) و شعارهایی در حمایت از کابینه بختیار تظاهرات کردند و پس از ساعتی پراکنده شدند.
🔸 رویداد مهم این روز، درگیری شدید بین همافران و افراد گارد جاویدان بود.
این حادثه تا صبح فردا ادامه داشت و با ۶۱ کشته و بیش از دویست زخمی، همافران توانستند با کمک مردم محاصره گارد را درهم بشکنند.
رژیم آخرین نفسهای مسموم خود را میکشید.....
با دم مسیحایی امام
طلوع سپیده نزدیک است...
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷
تصویری از دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش با فرمانده کل قوا ۱۹/ ۱۱/ ۱۳۹۹
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌹@asheghanvlaiat🌹🍃
♻️نباید در خانه بنشینیم و بگوئیم که انقلاب کرده ایم .
💎 باید بین مردم باشیم و پیام انقلاب رو به مردم برسانیم ...
❇️اگر قرار است که اسلام محافظت شود ، خون ما برای سبز ماندن این درخت تناور ارزشی ندارد .
🍃🌸🍃
شهیده در نهایت به ضرب گلوله منافقین کور دل به شهادت رسید .
🌷💞🌷
#الگوی_خودسازی
#شهیده_صدیقه_رودباری
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌹@asheghanvlaiat🌹🍃
🔺هیچگاه به من بیاحترامی نکردند
💌 «تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است...» این جملات، نخستین سطرهای نامه یکی از بزرگترین رهبران معاصر به همسر خود است.✅
🔸مرحومه خدیجه ثقفی(همسر امام) میگفت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند؛ یعنی یک حرف بد یا زشت به من نمیزدند. ایشان حتی در اوج عصبانیت، هرگز #بیاحترامی و #اسائه_ادب نمیکردند، همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف میکردند. همیشه تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند. به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید.
🔸ولی اینکه من بگویم زندگی مرا به رفاه اداره میکردند، نه. طلبه بودند و نمیخواستند دست پیش این و آن دراز کنند.
🔸حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. یکبار وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرفها را میشویم گفتند«فریده، برو، خانم دارد ظرف میشوید»
برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص۸۴
#سبک_زندگی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌹@asheghanvlaiat🌹🍃
👓 بزرگترین دستاوردهای این انقلاب امثال این #بزرگواران هستند!!
🔹 نظام اسلامی بستری است که در دل خود مسئولانی می سازد که جزء عرفای درجه یک می شوند!!
نظیر حاج قاسم و ابومهدی!
و این با هیچ جاده و سدّی قابل مقایسه نیست
#حاج_قاسم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌹@asheghanvlaiat🌹🍃
🔴روستایی عجیب بدون تولد نوزاد😔
⚠️در «روستای دیسفان» شهرستان گناباد در خراسان رضوی، حدود ۱۰ سال است که هیچ ولادت جدیدی به ثبت نرسیده و در ۱۸ سال اخیر، فقط یک تولد ثبت شده است.🆘
🌸 #نسل_فردا 🌸
🌸 #فرزندبیشتر 🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #دردانه
💠ورود به دنیای بزرگترها
چطور بچهها رو وارد کارهای بزرگترها کنیم؟
🔸بچهها عاشق اینن که هرکاری ما انجام میدیم رو تکرار کنن؛پس بهشون اجازه بدین که وارد دنیای بزرگترا بشن.باهاتون آشپزی کنن،ظرف بشورن، لباسها رو روی بند رخت آویزون کنن، جارو بکشن و...
🔸اگه به بچهها اجازه بدین متناسب با سن وتوانمندیشون بعضی از کارهای خونه روانجام بدن،احساس صمیمیت بینتون بیشتر میشه و مسئولیتپذیری ومشارکت و همکاری رو بهشون یاد دادین.حالا ما چندتا ایده داریم:
بچههای ۲ تا ۴ سال
👶🏻 اسباب بازیها و کتابها رو بردارن
لباس رو روی قلاب لباس بذارن
توآماده کردن میز غذا کمک کنن.
بچههای ۴ تا ۵ سال
🧒🏻جدول وعدههای غذایی روتنظیم کنن،تو تهیه وعدههای غذایی با نظارت پدر یا مادر کمک کنن،لباسهای تمیز رو تو کشو و کمد قرار بدن و تو مرتب کردن خریدها داخل خونه کمک کنن.
بچههای ۶ تا ۸ سال
👧🏻 گلها و گیاهای خونه روآبیاری کنن
باقی مونده غذا رو به گربهها وپرندهها بدن،سطل زباله اتاقها رو خالی کنن، تو شستوشو وجمع کردن لباسها کمک کنن،میز غذا رو بچینن،تو خرید کمک کنن(نه در دوران کرونا)و تو تهیه وسرو غذا کمک کنن.
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسابقه
تلاوت سوره کوثر
ارسالی یکی از شرکت کنندگان مسابقه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🍎🌿ماجرای سیب قرمز کمی پلاسیده🌿🍎
عصر یک روز زمستان، ریزمیزو، موش کوچولو، یک سیب قرمز بزرگ زیر درخت سیب پیدا کرد. سیب کمی پلاسیده بود، ولی هنوز سالم بود. آخرین سیب درخت هم بود. ریزمیزو با خوشحالی قِلش داد به سوی لانهاش تا رسید به یک جوجهتیغی. جوجهتیغی پرسید: «این سیب را کجا پیدا کردی؟»
ریزمیزو فکر کرد که سیب را فقط برای خودش نگه دارد. درخت سیب را نشان داد و قلقل قل، به راهش ادامه داد. امّا شکمش که قاروقور کرد، ریزمیزو با خودش گفت: «ای شکمو! تو سیر بشوی و جوجهتیغی گرسنه بماند؟»
آرام روی شکمش زد و گفت: «هیس!» بعد جوجهتیغی را صدا کرد و گفت: «بیخودی آنجا نرو، آخرین سیب را من برداشتم.»
جوجهتیغی ایستاد و ریزمیزو گفت: «برویم کسی را پیدا کنیم تا این را دو تکّه کند، یک تکّهاش را بدهم به تو.»
ریزمیزو دوباره سیب را قل داد با جوجهتیغی به دنبالش. رفتند و رفتند تا به موشکور رسیدند. موشکور از ریزمیزو پرسید: «این سیب را کجا پیدا کردی؟»
جوجهتیغی زود درخت سیب را از پشت بوتهها نشان داد و موشکور رفت. ریزمیزو به جوجهتیغی اخم کرد و گفت: «ما سیر بشویم و موشکور گرسنه بماند؟» آنوقت موشکور را صدا کرد و گفت: «بیخودی آنجا نرو، آخرین سیب را من برداشتم.»
موشکور برگشت و ریزمیزو گفت: «برویم کسی را پیدا کنیم تا این سیب را سه تکّه کند، یک تکّهاش را بدهم به تو.»
ریزمیزو دوباره سیب را قل داد، با جوجهتیغی و موشکور به دنبالش. رفتند و رفتند تا به یک کلاغ رسیدند. ریزمیزو به کلاغ گفت: «تو با نوکت میتوانی این سیب را چهار تکّه کنی؟»
جوجهتیغی پرسید: «چرا چهار تکّه؟ ما که فقط سه نفریم!»
ریزمیزو جواب نداد. کلاغ سیب را از وسط چهار قسمت کرد. ریزمیزو اوّل یک تکه داد به کلاغ، بعد یک تکّه به جوجهتیغی و یک تکّه به موشکور. تکّهی خودش را هم را تا لانهاش کشید.
شب شده بود. ریزمیزو تکّه سیبش را خورد و یک ذرّهاش را به مورچههای همسایه داد و دراز کشید که بخوابد. با خودش گفت: «نمیدانم چرا امشب اینقدر خوشحالم! انگار چند کار خیلی خوب کردم. ولی من که از صبح تا حالا، فقط سیبم را تقسیم کردم، همین.»
امّا ریزمیزو بقیهی ماجرای سیب قرمز کمی پلاسیده را نمیدانست. جوجهتیغی که تکّهاش را به لانه برد، با خانوادهی شلوغ گرسنهاش تقسیمش کرد. همه برای ریزمیزو دعا کردند و گفتند: «خدایا! دلش را پر از شادی کن!»
موشکور که تکّهاش را به لانه برد، نصفش را خورد و بقیهاش را برد برای همسایهی مریضش. با هم برای ریزمیزو دعا کردند و گفتند: «خدایا! از گرسنگی حفظش کن!»
کلاغ هم که تکّهاش را به نوک گرفت، پیش جوجههایش برگشت و آرامآرام، ریزریز، سیرشان کرد. آنوقت برای ریزمیزو دعا کرد و گفت: «خدایا! تا دلش بخواهد به او سیب بده!»
مورچههای همسایه هم یکییکی برای ریزمیزو آرزوهای خوبی کردند.
ریزمیزو این چیزها را نمیدانست. ولی اینقدر احساس خوبی داشت که بین دو خمیازه با خودش گفت: «فردا هستههای سیبم را میکارم تا کنار لانهام، درخت سیب داشته باشم. آنوقت میتوانم سیبهای زیادی هدیه بدهم. سیبهای قرمز تازه!»
«داستان كسانى كه مالشان را در راه خدا مىبخشند مثل داستان دانهاى است كه هفت خوشه میرویاند و در هر خوشهاى صد دانه و خدا براى هر كس بخواهد پاداشى چند برابر مىدهد و خدا بسیار عطا کننده و داناست.» (قرآن کریم، سوره بقره (٢)، آیه ٢٦١)
#قصه
🍎
🌿🍎
🍎🌿🍎
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
2.7M
#لالایی_صوتی
"گل زیره"
👆👆👆
⭐️
💜⭐️
⭐️💜⭐️
💜⭐️💜⭐️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃